#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت 👈نود و هشتم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری ..... پس بهتر است قبل از اینکه درب همه ی سلولها رو باز کنید ، بگوئید آفتابه ها را برگردانند شیر آب را و نیز درب یک سلول را باز کنند و بگوئید اسرای اون سلول بعد از خوردن آب و استفاده از توالت ، جنازه ها را به محوطه منتقل کنند و بعد به مجروحین و بیماران کمک کنند تا آب بخورند و از توالت استفاده کرده از ساختمان خارج شوند!! و بعد از اینکه مجروحین و بیماران به محوطه منتقل شدند بقیه سلولها باز شوند تا اسرای سلولها برای رسیدن به آب مثل دیروز پا روی جنازه ها ، مجروحین و بیماران نگذارند !!! عدنان در حالی که بشدت قهقهه میزد رو به سربازان همراه خود گفت که حسین درست میگوید! بعد کلیدها را به یکی از آنها داد و گفت که سلول اول را باز کند ، خود نیز به آستانه ی در برگشت و به یکی از سربازانی که در محوطه مانده بودند گفت که شیر آب را باز کند و خود دوباره وارد ساختمان شد ، اسرای سلولی که باز شده بود به تقاطع راهروها رسیده بودند ، عدنان به طرف آنها رفت و با کمک مترجمی از همان جمع ، چند نفر را فرستاد که آفتابه ها را از محوطه به توالتها برگردانند ، آنها رفتند اما با تعداد کمتری آفتابه نسبت به دیروز برگشتند و آنها را بین توالتها تقسیم کردند!! معلوم شد که شب گذشته تعدادی از آفتابه ها به سرقت رفته بودند ، عدنان با کمک مترجم به اسرای سلول ده دقیقه زمان داد که خود آب بخورند و توالت بروند و بعد ابتدا جنازه ها را از ساختمان خارج کنند و بعد به کمک مجروحین و بیماران بیایند!! به آنها آب بدهند ، اگر خواستند به توالت ببرند و بعد به محوطه منتقل کنند ، همه ی این کارها حدود بیست دقیقه طول کشید و ما به محوطه منتقل شدیم ، بعد از آن درب سلولها باز شد و اسرا به سمت توالتها هجوم بردند ، بعد از خوردن آب و استفاده از توالت ، اسرا بتدریج از ساختمان خارج شدند . من که به کمک دیگران به محوطه منتقل شده بودم در جای دیروزی خود نشسته و به دیوار تکیه دادم ، بعد با نگرانی سعی کردم علت خارش محل زخمهایم را بررسی کنم ، در کمال ناباوری دیدم که در محل بعضی از زخمها انبوهی از کرمهای کوچک تقریبأ سفید رنگ وول میخورند!! در نگاه اول خیلی ترسیدم ولی بعد احساس کردم که آن کرمها بجز ایجاد خارش مشکل دیگری برایم ایجاد نمیکنند و اگر هم ایجاد کنند من امکان دفع آنها را ندارم پس بهتر است با آنها کنار بیایم... ادامه دارد...

از همه تون قبول باشه و حاجت روا بشید انشالله ما رو از دعاتون بی نصیب نکنین🙏🏻

🌼 #السلام_علیک_یا_اباصالح_مهدی ✨کاش دل مستحق ✨گوشه نگاهی بشود ✨قسمتم رؤیت آن ✨ماهِ الهی بشود ✨ به ✨داغ دل زهرای بتول ✨فرج مهدی موعود ✨الــــــــهی بشود 🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَــرَج🌼 @gahe_ashegi

♥️صبح زیبایی دیگر ، برکتی دیگر 💚و فرصتِ دیگری برای زندگی 💖به هر نفس به عنوانِ یه هدیه از طرف خدایِ مهربون نگاه کنیم 💙پس فقط منتظر اتفاقهای خوووب و عاااالی باشیم و مطمئن باشیم به واسطه ی وجودِ خدا هر چیزی ممکنه 💝روزگارتون سرشار از عشق و آرامش خدايا شکرت به هزار و یک دلیل 🙏🙏 @gahe_ashegi

سرصبحی هوس کرب و بلا کردم و دل از سر عادت هر روز صدا کرد حسین #حسین_جان 💚 #صلی_الله‌_علیک_یااباعبدالله #صبحتون‌معطر‌به‌نام‌حسیݩ‌ع♥️✨ #نسئل_الله_منازل_الشهداء @gahe_ashegi

چه با عظمت است ذی الحجه! ‏موسی به طور می رود ‏فاطمه به خانه علی ‏ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه ‏محمد با علی به غدیر ‏و حسین با همه هستی اش به کربلا @gahe_ashegi

فقط حیدر امیر المومنین است خوب بریم تو کار تبلیغ غدیر مبلغ غدیر باشیم #غدیر_حیدر_امیرالمومنین_علیه_سلام #ولایت_امامت_ولی_وصی @gahe_ashegi

تقدیم به متولدین دهه های ۵۰ و ۶۰ یادش بخیر؛ چه زود گذشت بچگیام... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌اینم هدیه ی روز عید به شما خوبان @gahe_ashegi