فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خنده
رمی جمرات با نفرت تمام 😁
@gahe_ashegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خنده
عید قربان مبارک باد😂😂
@gahe_ashegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقام گوسفندان معترض😂😂
قشنگ معلومه از عیدقربان پارسال کینه قبلی داشت 😂
@gahe_ashegi
🔴دست نوشته شهید محسن حججی در روز عرفه: خدایا معرفتم ده تا حسینی شوم و حسینی قربانی ات... خدایا شهیدم کن
🔹چند سالی است که روز عرفه، این دستنوشته محسن حججی در روز عرفه سال۹۴ دائم جلوی چشمم رژه میرود.
🔹نکته اش اینجاست که امثال ما معمولا وقتی دعا میکنیم دنبال حاجات شخصی و دنیوی خودمان هستیم اما امثال محسن حججی، دعا کردن شان هم فرق میکرد که شهادت شان آنطور یک مملکت را تکان داد...
♦️خدایا مرام و معرفت شهدا را به ما نیز عطا کن و کاری کن برای اسلام زندگی کنیم و در راه اسلام بمیریم
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
@gahe_ashegi
✨🌷
عَـجیبدلمگِرفتِه..
دِلـمیکدُنیآمیخواهَـدشبیہدنیـآی شُما
کِہهَمهچیزِش
بوۍخُـــدابِدهـَـد . .
شُھداگاهۍنگاهۍ..💔
#عاقبتتون_شهدایی
#پنجشنبه_های_دلتنگی
჻ᭂ🦋✨🦋჻
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت 👈نود و هشتم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست
#قصه_خاطرات_آزادگی
قسمت نود و نهم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
.... وقتی خروج اسرا از ساختمان متوقف شد ، عدنان دو سرباز همدست خودش را فرستاد تا بررسی کننند کسی درون ساختمان باقی نمانده باشد ، آن دو رفتند و چند دقیقه بعد برگشتند و گزارشی به عدنان دادند که من نشنیدم! ولی عدنان مترجم را خواسته و به او گفت دو جنازه توی ساختمان باقی مانده اند ، چند نفر را ببرید و آنها را از ساختمان خارج کنید ، مترجم فورأ شش نفر را با خود همراه کرد وارد ساختمان شد و لحظاتی بعد در تشییعی غریبانه پیکر پاک هر یک از آن دو شهید بر روی دستان سه نفر به حیاط منتقل شده و در کنار دو شهید دیگری که ساعتی پیش از ساختمان خارج کرده بودند قرار گرفت ! تا تعداد شهدای ما در زندان الرشید در آن دو روز به هشت نفر برسد!! پیکر پاک شهدا را همانند دیروز و به انتظار آمدن کامیون حمل غذا ، بدون پوشش و در نزدیکی درب اصلی محوطه در فضای باز و زیر آفتاب قرار دادند ، لحظاتی بعد ملازم خمیس به همراه چهار سرباز وارد محوطه شد ، سربازان همراه او یک میز تحریر فلزی کوچک ، دو عدد صندلی فلزی تاشو ، یک کلاسور و یک تخته شاسی به همراه داشتند ، با ورود ملازم خمیس ، عدنان و سربازانش به سمت آنها رفته و ادای احترام کردند ! خمیس بلافاصله از عدنان خواست که اسرا را به خط کرده و آماده آمارگیری نمایند ، عدنان هم همین دستور را از طریق مترجمان به اسرا ابلاغ کرد ، سربازانِ همراه خمیس هم میز و صندلی را در وسط محوطه و در امتداد ورودی ساختمان بر زمین گذاشته و کلاسور و تخته شاسی را روی میز قرار دادند ، همین که اسرای سالم در مقابل میز و در صفوف دوازده نفره به خط شده و منظم در جای تعیین شده نشستند جنب و جوشی در سربازان عراقی ایجاد شد ، همگی جمع شده و در کنار خمیس و عدنان بخط شدند ، دقایقی بعد دو سرهنگ و یک سرگرد عراقی وارد محوطه شدند در حالی که در دست هر یک از سرهنگها یک چوب تعلیمی مخصوص افسران عراقی بود ، پس از انجام تشریفات نظامی افسران تازه وارد به طرف اسرا آمده و با حرکت در میان صفوف وضعیت همه ی ما را برانداز کرده و سپس هر سه نفر به سمت میز و صندلی ها رفتند ، یکی از سرهنگها ابتدا به اسرا سلام کرد و خوش آمد گفت و ما را میهمانان رهبری عراق خطاب کرد ، بعد یک مترجم و سپس ملازم خمیس را به جلوی میز فرا خواند و ابتدا رو به مترجم کرده و از او خواست هرچه را میشنود برای اسرا ترجمه کند و بعد با تندی و عتاب از خمیس در مورد وضعیت اسرا و مجروحین و بیماران توضیح خواست و به او ، عدنان و سربازان دستور داد که کابلهایشان را کنار بگذارند و تأکید کرد که کسی حق ندارد اسیری را اذیت کند!!.... ادامه دارد....