eitaa logo
گاه عاشقے
120 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
6 فایل
﷽ سلام خیلی خوش اومدید ✨🌱 @gahe_ashegi خوشحال میشم پیشنهاد ، انتقاد و نظراتتون رو با ما مطرح کنید . @takladani
مشاهده در ایتا
دانلود
آقای حاج حسین اسکندری 🌷: 🌴 سلام علیکم و رحمة الله و برکاته 🍀 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🔘 صبح روز دوشنبه شانزدهم مرداد ، بیستم محرم و عاقبت شما و منتسبین محترم به خیر ، روزگارتان منور به نور هدایت و رحمت الهی و متبرک به برکات آل الله صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین باشد ان‌شاءالله. 📿 ذکر روز دوشنبه : یکصد مرتبه: 💐 یا قاضی الحاجات💐 🔘🌴🔘🌴🔘🌴🔘 موضوع خطبهء خُطبا بحث کربلاست نزدیک اربعین همه جا بحث کربلاست هرکس رسید گفت که امسال می روی!؟ دور همیم با رفقا بحث کربلاست دیدم که ظهر بین صف اول نماز جای سلام و ذکر و دعا بحث کربلاست خواب و خوراک را حرم‌ از ما گرفته است قوت و غذای قالب ما بحث کربلاست این روز ها فقط به حرم فکر میکنیم فکر و خیال شاه و گدا بحث کربلاست یک عده زائرش ز سماوات راهی اند بین فرشتگان سما بحث کربلاست از حرف «کافِ» سورهء مریم مشخص است این آیه از کتاب خدا بحث کربلاست عماد بهرامی نوكر نوشت : حول چشمان تو لا قُوّةَ الّا بالله قُل غزلخوانی و شیدایی و مستی لـِلّه آخرالامر غزلهای تو گمراهم کرد هر که دارد هوس در به دری بسم الله اربعين .... پاي پياده حرم كرب و بلا .... صلي الله عليك يا سیدنا المظلوم يا اباعبدالله الحسين 🌸🌷🌺🌹 *اللهم اجعَلنیٖ وَ المُتَلَقّیٖ هٰذِهِ الرِّسٰالةِ و جَمیٖعِ المؤمنینِ وَ المؤمِناتِ و المسلِمینِ و المُسلماتِ وَ مَنْ لَهُ حَقٌّ عَلَیَّ وَ مَنْ قَلَّدَنیٖ الدُّعاءَ فی دِرعِکَ الحَصینَةَ الَتیٖ تَجعَلُ فیهٰا مَن تَشاءُ و أَنزِلْ عَلَینا مِنَ السَماءَ ماءََ غَدَقأََ طَهوُرأََ وَ مِدْرارأ وَ صَلِّی اللهُمَ عَلیٰ مُحَمَّدٍ و عَلیٰ آلِهِ الطَّیبین الطّاهِرین .* 🌸🌷🌺🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام مولای من عمریست که صبحگاهانمان با اندوهِ ندیدنت مه آلود است و شبانگاهانمان در حسرت دیدارت اشکباران... بیا تا روشنی پرده ی شب راپس زند و واژه ی دردآلود انتظار از لغت نامه ها پاک شود. بر چهره دلربای مهدی صلوات اللهم صل علی محمدوآل محمدو عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مریض داری بگو یاحسین حاجت میخوای بگو یاابوالفضل بی رزقی بگو یاعلی غم داری بگو یازینب اولاد میخوای بگو یارقیه ایمان میخوای بگو یامهدی شروع هرکاری بگو یاالله دردی میان سینه عاشق بود که جز با چای روضه‌ی تو مداوا نمیشود...
صبح که می شود دنبال اتفاقات خوب بگرد دنبالِ آدم هایِ خوبی که حالِ خوبت را با لبخند هایشان به روزگارت سنجاق کنی یک روزِ خوب، اتفاق نمی افتد ساخته می شود. صبح بخير دوستان بفرمایید امروز ساعت ۱۰ صبح خونمون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اگرم اجل ندهد امان به محرمت برسم حسین تو امان بده که به روضه‌ی تو بگیرد این نفسم حسین
خاطرات آزادگی قسمت صد و یازدهم
453.8K
خاطرات آزادگی قسمت صد و یازدهم
گاه عاشقے
خاطرات آزادگی قسمت صد و یازدهم
ببخشید عینک نداشتم و به سختی خواندم
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت صد و دهم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوس
قسمت صد و یازدهم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری ....  ما اهل جنگ نبوده و نیستیم اما در مقابل هر متجاوزی ، غیرتمندانه از خود دفاع میکنیم!!  شما به خاک ما تجاوز‌ کردید و شهرها و روستاهای ما را اشغال کردید و مردم ما را در خانه های خود بمباران کردید و آنها را بیگناه کشتید!! ما هم مجبور شدیم از خودمان دفاع کنیم و در مقابل شما بایستیم !! خمیس مثل اسفند روی آتش بالا پائین میپرید و فریاد میکشید!!! ولی سرگرد با وجود اینکه خود نیز بشدت خشمگین و برافروخته شده بود اما با باز کردن دستانش و گرفتن آنها جلوی خمیس مانع اقدام فیزیکی او بر علیه من میشد!! او برای اینکه به برنامه های فریب و جذب آنها لطمه ای نخورد سعی کرد بحث را رها کند!! به خمیس دستور داد که تا دو ساعت پس از ورود اسرا به ساختمان جریان آب برقرار باشد و سطلها و آفتابه ها نیز شب داخل ساختمان بمانند و تا صبح در اختیار اسرا باشند! درب سلولها را هم نبندید و به بستن درب اصلی ساختمان بسنده کنید!!! بعد رو به من کرد و گفت خواسته ی دیگری هم هست ؟!! از او تشکر کردم و گفتم خیر ، فعلأ چیز دیگری نمیخواهیم !! در حالی که چیزی به غروب آفتاب نمانده بود سرگرد همینطور که از‌ من فاصله میگرفت به مترجم گفت که اسرا را صف به صف به داخل ساختمان بفرست و فقط چند نفر را نگهدار تا برای ورود مجروحین و بیماران به آنها کمک کنند!! او همچنین اجازه داد که اسرا آفتابه ها و سطلها را هم با خود ببرند و شب هم آنها را در اختیار داشته باشند!! توجه همه که به پایان آن روز سخت و سوزان و ورود به ساختمان جلب شد سرگرد صلاح چند قدم رفته را بسرعت برگشت و غافلگیرانه چنان لگدی با نوک پا و پوتین نظامی به سینه ام زد که احساس کردم جناق سینه ام شکست!! همانقدر که من از این ضربه اذیت شدم و درد در همه ی وجودم پیچید خمیس از اقدام سرگرد خوشحال شد و ضمن تشکر از او ، کار سرگرد را با زدن چند ضربه ی کابل در حالی تکمیل کرد!!  که درد شدید سینه ام اجازه نمیداد دستانم را بالا آورده و سپر سر و صورت خود کنم!! بالاخره کار ورود اسرا به ساختمان تمام شد و ما هم به کمک دیگران وارد ساختمان شدیم و من در جایی که شب گذشته در نزدیکی درب اصلی نشسته بودم جای گرفته و با تکیه بر دیوار نشستم ، صلاح ، خمیس ، عدنان ، سربازان عراقی و مترجم باقیمانده پس از بستن و قفل کردن درب اصلی ساختمان محل را ترک کرده و ما را با نگهبانان بالای بام تنها گذاشتند!! ....  ادامه دارد....