🌸🌸خاطرات ازدواج💕
رزمنده و آزاده ی سرافراز اقای حاج حسین اسکندری
♦️قسمت دوم
، گفتم پس من به مسجد میروم و صبح برمیگردم ، من از خانه خارج شدم ، پدر کلون گلنگدنی در خانه را بست و رفتند که بخوابند ، من هم به مسجد رفتم و سری به نیروهای پایگاه زدم! حدود یک ساعت تا نماز صبح باقی مانده بود ، با دوستان خوش و بشی کردم و بعد رفتم که آمادهی نماز شوم ، وضویی ساخته و در شبستان مسجد به نماز ایستادم ، کمکم و یکییکی پیرمردهایی که هر شب نماز شبشان را در مسجد میخواندند وارد شده و هرکدام در در محل همیشگی خود به نماز ایستادند ، نزدیکیهای اذان صبح وقتی که نشسته و مشغول ذکر بودم ، ملا حسین امام جماعت غیر آخوند ولی اهل دل مسجد هم وارد شد و قبل از رفتن به سمت محراب بطرف من آمد ، مسیر حرکتش را که دیدم بلافاصله بپا خاسته و به سمت او رفتم ، همدیگر را در آغوش گرفتیم ، احوالی از من پرسید و خوش آمد گفت ، تشکر کردم و از هم جدا شدیم ، او بطرف محراب رفت ؛
و من به جای خود برگشتم ، دقایقی بعد با اشارهی ملاحسین بلند شده و به سمت منبر رفتم ، آمپلی فایری را که زیر منبر بود روشن کردم ، با دمیدن در میکروفونی که روی پایه نصب بود بلندگو را آزمایش کرده و به نشانهی دمیدن فجر صادق اذان گفتم ، جمعیت از منازل اطراف مسجد به صفوف نماز پیوسته و نماز جماعت اقامه شد ، حدود یک ساعت بعد از نماز به منزل رفتم ، درب خانه به نشانهی بیداری اهل منزل باز بود ! وارد که شدم همه را بیدار و منتظر دیدم ، بساط نان و پنیر و چای شیرین صبحانه به راه بود ، پس از سلام به همه و گفتن صبح به خیر نشستم ، بساط صبحانه که جمع شد دوباره یادآوری کردم که باید به خواستگاری بروند ، مادر که در این چند ساعت چند دختر را در نظر گرفته بود رو به من گفت : من آمادهام خودت و پدرت آماده شوید که برویم! گفتم من نمیآیم! اهل محل همه مرا کاملأ میشناسند ، شرایطم را هم که گفتهام با هر کس به توافق رسیدید من حرفی ندارم ! همان خوب است!!
و اینطور شد که در عرض سه روز بیش از بیست خواستگاری رفتند و همه یک شرط داشتند : آن هم اینکه پس از ازدواج از رفتن به جبهه دست کشیده و به کاری در پشت جبهه مشغول شوم! شرطی که برایم قابل قبول نبود و از قبل موافقت با ادامهی حضورم در جبهه را جزء شرایط خود اعلام کرده بودم ، ظرف دو سه روز همهی اهل محل و فامیلهای دور و نزدیک خبردار شدند که حسین قرار است ازدواج کند! وضعیت به گونهای پیش میرفت که گاه از یک مجلس خواستگاری خارج شده و به مجلسی دیگر میرفتند و منتظر پاسخ خانوادهی قبلی نمیماندند...
#جهادتبیین
#ازدواج
@gahe_ashegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی_عج
السلامعلیکیابقیهالله❤️
مولای من، یا صاحب الزمان
درحوالیِنام نازنینت روزم متبرک میشود و لحظه هایم جان می گیرد
من در پناهِ نگاه پدرانه ات
امیدوار و سرزنده ام....
#امام_زمان ♥️
#صبح_بخیر
@gahe_ashegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درساخلاق
🎙 حجتالاسلام رفیعی
💢 دعا آثار و برکات بسیاری دارد؛ حتی اگر مستجاب نشود!
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
@gahe_ashegi
صبح جمعه از راه رسیده
می تونی تا ظهر توی رختخوابت بمونی
یا از صبح زود برای کوهنوردی یا یه پیک نیک خانوادگی یک روزه آماده بشی
مهم اینه که این تعطیلی کوچولوی هفتگی رو خوش بگذرونی
باشد که نسیم صبحگاهی این جمعه زیبا
همه سختی های هفته گذشته را از ذهنت پاک
و تو را از انرژی فراوان برای شروع یک هفته پر تلاش سرشار کند
#ادینه_تون_فشنگ
@gahe_ashegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه دوربین مخفی ببینیم حال و هوامون عوض شه😂
@gahe_ashegi
14.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفی فرهنگ تعارف ایرانیا در تلویزیون سوئد 😂😂
@gahe_ashegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید رشوه چیکار که میکنه...
@gahe_ashegi
🌺
در مسیر آرامش💞
🍁قدیمی ها میگفتند:
🔹لباس مرد، تمیز بودن زن را نشان میدهد.
🔹لباس زن، غیرت مرد را نشان می دهد.
🔹لباس دختر، اخلاق مادر را نشان میدهد و لباس پسر، تربیت مادر را نشان میدهد.
✍رحمت خداوند بر پدر و مادرمان که در تربیت ما نقش داشتەاند. آنها خواندن و نوشتن بلد نبودند، اما در دانش گفتار، تسلّط داشتند.
آنها ادب را نمیخواندند، اما ادب را به ما یاد دادند.آنها قوانین طبیعت و علوم زیستی را مطالعه نکردەاند، اما هنر زندگی را به ما آموختند.آنها یک کتاب دربارۀ روابط مطالعه نکردەاند، اما رفتار و احترام را به ما آموختند.
آنها در دین تحصیل نکردند، اما معنای ایمان را به ما آموختند.آنها کتاب برنامەریزی را نخواندەاند، اما دور اندیشی را به ما آموختند.آنها به ما یاد دادند كه به دیگران، چگونه احترام بگذاریم
@gahe_ashegi
┄┅┅┅🌺🍃🌸┅┅┅┄