#تلنگر _ #دم_اذانی 📿
🌷#حاج_اسماعیل_دولابی:
🌱هر جا خــــــــــدا امتحانت کرد و یک خورده عقب رفتی غصه نخور... !
♨️این امتحان لازم بود تا به ناقص بودن خود پی ببری
یک کمی تلاش کنی جبران میشود...
امتحان فضل خداست؛
و برایِ رشد نافع و لازم!
@gahe_ashegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی مامانم میگه بیا ناهار حاضره🤦♂😐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط محاسباتش 🚶♂😵💫🤔
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آ
#قصه_خاطرات_آزادگی
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
قسمت یکصد و بیست و دوم
... مهار نسبی ضربه پا باعث خشم خمیس شده و ابتدا او و سپس عدنان و صباح هر کدام چند ضربه کابل نه چندان محکم بر سر و بدن من زدند! من همچنان زانوانم را کاملأ جمع کرده ، خود را مچاله نموده و دستانم را دور سرم حلقه کرده بودم تا هم از تابش مستقیم آفتاب در امان باشم و هم از اصابت ضربات کابل آن دژخیمان!! در همان حال بودم که آنها از ما روی برگردانده و به سمت صفوف نامنظم اسرا برگشتند. خمیس در حالی که به عمد پاشنه پوتینش را بر پای راست من که در اثر اصابت گلوله ، زخمی و به دلیل عدم رسیدگی و درمان ، عفونی و متورم شده بود گذاشته و فشار میداد!! یک مترجم را فرا خوانده و به کمک او صباح را به عنوان جایگزین عدنان به اسرا معرفی کرد، او گفت که از فردا عدنان به مرخصی رفته و صباح جانشین او برای میزبانی از شما خواهد بود! فشار پای خمیس باعث خروج عفونتها و خونابه زیادی از پای من شده و درد تا عمق وجودم را میآزرد !! شدیدأ احساس ضعف میکردم و در حال از دست دادن هوشیاری خود بودم!! اما خوشبختانه قبل از غلبه ضعف و بیهوشی ، خمیس به عمل وحشیانه خود پایان داد و پس از برداشتن پوتین خود از روی پایم به سمت من برگشت و با وجود اینکه فشار و چرخش چند باره پای او بخوبی نشان از عمدی بودن این کار او داشت اما چنان که گویی تعمدی در این کار نداشته نگاهی به پای غرق در چرک و خون من کرد و گفت ای واای! متوجه پای تو نبودم!! و بعد هم قاه قاه خندید و با کمک مترجم خطاب به اسرا گفت که صفوف خود را منظم کرده و آماده آمارگیری باشند! اسرا که از گرما ، تشنگی و تیغ تیز آفتاب خسته و کلافه شده بودند سریعأ صفوف دوازده نفری خود را منظم کرده و آمارگیری شروع شد ، هر نفر توسط سه نفر و با سه ضربه آرام کابل شمارش میشد ، شمارش که تمام شد هر سه نفر اعداد خود را با هم مقایسه کردند ، پس از اطمینان از صحت آمارها عدنان سه برگ کاغذ چند تا شده و یک خودکار را از جیب خود خارج کرده و پس از باز کردن و امضا به امضای صباح و خمیس هم رساند و سپس یک برگ را به جیب خود برگردانده و به هر یک از خمیس و صباح هم یک برگ داد. پس از تحویل ما به صباح! خمیس اعلام کرد که فردا هم جمع دیگری از مجروحین و بیماران را برای درمان به بیمارستان خواهند برد! بعد اضافه کرد که فعلأ در رفتن به داخل ساختمان یا ماندن در حیاط مخیر و آزاد هستید! او سپس از سربازان خواست که از اسرا فاصله گرفته و در سایه درخت نزدیک به دروازه ورودی بمانند و از دور مواظب ما باشند و خودش به همراه عدنان و صباح محوطه را به سمت ساختمان مجاور ترک کردند ....
ادامه دارد ...
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی_عج
خورشید کمی دیر شده آمدنت
دارد همه ی جهان به هم میریزد
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام امام زمانم🌻
#امام_زمان❤️
@gahe_ashegi