eitaa logo
گاه عاشقے
120 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
6 فایل
﷽ سلام خیلی خوش اومدید ✨🌱 @gahe_ashegi خوشحال میشم پیشنهاد ، انتقاد و نظراتتون رو با ما مطرح کنید . @takladani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_ 📿 🌷: 🌱هر جا‌ خــــــــــدا امتحانت کرد و یک خورده‌ عقب رفتی غصه‌ نخور... ! ♨️این‌ امتحان‌ لازم‌ بود تا به‌ ناقص‌ بودن‌ خود پی‌‌ ببری یک کمی‌ تلاش‌ کنی‌ جبران‌ می‌شود... امتحان‌ فضل‌ خداست؛ و برایِ‌ رشد نافع‌ و لازم! @gahe_ashegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی مامانم میگه بیا ناهار حاضره🤦‍♂😐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
458K
خاطرات آزادگی قسمت صد و بیست و دوم
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آ
بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری قسمت یکصد و بیست و دوم ... مهار نسبی ضربه پا باعث خشم خمیس شده و ابتدا او و سپس عدنان و صباح هر کدام چند ضربه  کابل نه چندان محکم بر سر و بدن من زدند! من همچنان زانوانم را کاملأ جمع کرده ، خود را مچاله نموده و دستانم را دور سرم حلقه کرده بودم تا هم از تابش مستقیم آفتاب در امان باشم و هم از اصابت ضربات کابل آن دژخیمان!! در همان حال بودم که آنها از ما روی برگردانده و به سمت صفوف نامنظم اسرا برگشتند. خمیس در حالی که به عمد پاشنه پوتینش را بر پای راست من که در اثر اصابت گلوله ، زخمی و به دلیل عدم رسیدگی و درمان ، عفونی و متورم شده بود گذاشته و فشار میداد!! یک مترجم را فرا خوانده و به کمک او صباح را به عنوان جایگزین عدنان به اسرا معرفی کرد، او گفت که از فردا عدنان به مرخصی رفته و صباح جانشین او برای میزبانی از شما خواهد بود! فشار پای خمیس باعث خروج عفونتها و خونابه زیادی از پای من شده و درد تا عمق وجودم را میآزرد !! شدیدأ احساس ضعف میکردم و در حال از دست دادن هوشیاری خود بودم!! اما خوشبختانه قبل از غلبه ضعف و بیهوشی ، خمیس به عمل وحشیانه  خود پایان داد و پس از برداشتن پوتین خود از روی پایم به سمت من برگشت و با وجود اینکه فشار و چرخش چند باره پای او بخوبی نشان از عمدی بودن این کار او داشت اما چنان که گویی تعمدی در این کار نداشته نگاهی به پای غرق در چرک و خون من کرد و گفت ای واای! متوجه پای تو نبودم!! و بعد هم قاه قاه خندید و با کمک مترجم خطاب به اسرا گفت که صفوف خود را منظم کرده و آماده آمارگیری باشند! اسرا که از گرما ، تشنگی و تیغ تیز آفتاب خسته و کلافه شده بودند سریعأ صفوف دوازده نفری خود را منظم کرده و آمارگیری شروع شد ، هر نفر توسط سه نفر و با سه ضربه  آرام کابل شمارش میشد ، شمارش که تمام شد هر سه نفر اعداد خود را با هم مقایسه کردند ، پس از اطمینان از صحت آمارها عدنان سه برگ کاغذ چند تا شده و یک خودکار را از جیب خود خارج کرده و پس از باز کردن و امضا به امضای صباح و خمیس هم رساند و سپس یک برگ را به جیب خود برگردانده و به هر یک از خمیس و صباح هم یک برگ داد. پس از تحویل ما به صباح! خمیس اعلام کرد که فردا هم جمع دیگری از مجروحین و بیماران را برای درمان به بیمارستان خواهند برد! بعد اضافه کرد که فعلأ در رفتن به داخل ساختمان یا ماندن در حیاط مخیر و آزاد هستید! او سپس از سربازان  خواست که از اسرا فاصله گرفته و در سایه درخت نزدیک به دروازه ورودی بمانند و از دور‌ مواظب ما باشند و خودش به همراه عدنان و صباح محوطه را به سمت ساختمان مجاور ترک کردند .... ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خورشید کمی دیر شده آمدنت دارد همه ی جهان به هم میریزد اللهم عجل لولیک الفرج سلام امام زمانم🌻 ❤️ @gahe_ashegi