🏙 زمستان، بهار مومن است 🌸
🔹️امام صادق عليه السلام:
▫️اَلشِّتاءُ رَبيعُ الْمُؤْمِنِ يَطُولُ فِيهِ لَيْلُهُ فَيَسْتَعينُ بِهِ عَلَى قِيامِهِ وَيَقْصُرُ فيهِ نَهارُهُ فَيَسْتَعينُ بِهِ عَلى صِيامِهِ.
زمـسـتـان بـهـــار مـومــن اسـت کـه از درازای
شـبـش بـرای #نــمـــاز یــاری مـی طـلبـد و از
کوتاهی روزش برای #روزه کمـک می گیرد.
📚 بـحــــارالـأنـــوار، جـلــــد۸۷، صـفحــه۱۵۲
https://eitaa.com/gahe_ashegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌲امروز یک هدیه از
🩷طرف خداست
❄️همین که امروز هم
🌲میتوانی از نعمت
🩷دوباره دیدن
❄️دوباره شنیدن
🌲و دوباره لمس کردن
🩷این جهان زیبا لذت ببری
❄️خدارو شکر شکر کن..
🌲و روزتو زیبـا بساز
❄️روز زیبـاتون پر ازنور امید
🌲وعشق به خالق مهربون
❤️محبت تنها چیزیست
که با بخشیدن زیادتر میشود🙂
و همیشه لازم نیست
چیزهای با ارزش ببخشی
تا محبت کرده باشی
گاهی لبخند تو😊
بهترین محبت است😇
پس دوست من لبخند بزن 😌
https://eitaa.com/gahe_ashegi
34.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
سلام بر تو که از مهربانی زبانزدی
میشود اقا به ما هم گهی سر بزنی
پیشنهاد میشه حتما ببینید😭
https://eitaa.com/gahe_ashegi
enc_1698842536263864839133.mp3
3.14M
⏯ #استودیویی احساسی
🍃 اومدم باهات یکم حرف بزنم...
🎙 #سید_رضا_نریمانی
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت یکصد و پنجاه و پنجم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان
#قصه_خاطرات_آزادگی
قسمت یکصد و پنجاه و ششم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
.... هر بار که نفرات جدیدی زیر تیغ اصلاح میرفتند به دلیل کندتر شدن تیغها ، اصلاح سختتر شده و حکم شکنجه پیدا میکرد !! آفتاب به میانهی آسمان نزدیک شده ، هوا بشدت گرم ، تفتیده و شرجی شده بود! به نظر میآمد چیزی به ظهر نمانده باشد! جمع زیادی از اسرا هنوز در انتظار اصلاح سر و صورت بودند با تیغهایی که پس از چندین بار استفاده ، عملکردشان به درو کردن و کندن بیشتر شبیه بود تا تراشیدن!!
در همین حین گروهبانی که حتی فرصت بستن بندهای پوتینش را نیافته بود با عجله از ساختمان مجاور خارج شده و دوان دوان خود را به خمیس رساند ، ادای احترامی کرد و سپس به آرامی به خمیس چیزی گفت که بروز واکنش آن در رفتار خمیس چیزی شبیه به دیوانگی بود ، عصبانیت ، خنده ، قهقهه زدن ، داد و فریاد کردن ، پایکوبی کردن ، لگدپرانی ، ضربه زدن و واژگون کردن تشتهای آب و در نهایت دستورِ به صف شدن فوری اسرا !!! برای ترک محوطه و رفتن به داخل ساختمان!!! همزمان صدای شلیک پیاپی سلاحهای سبک و قبضههای ضد هوایی هم که برابر سنتهای عشایری نشانهی شادی و جشن و بزرگداشت بود از جاهای دور و نزدیک به گوش میرسید!!! بساط اصلاح فورأ برچیده شد ! صباح تیغها و خودتراشها را از مترجمین جمع آوری کرد و در حالی که با حیرت به حرکات و رفتار خمیس خیره شده بود و ظاهرأ همچون ما از دلیل آن رفتار بیاطلاع بود در جلوی صفها به او پیوست ، خمیس نگاهش را به اطراف محوطه چرخاند و آنگاه که مطمئن شد کسی در خارج از جای مقرر باقی نمانده است با اشاره به صباح به اتفاق وی به آستانهی درب ساختمان رفته ، آمادهی شمارش اسرا شدند ، خمیس از مترجمین خواست که فورأ همهی اسرا بجز من را به سمت ساختمان هدایت کنند ، اسرا هم تحت فشار و اذیت و آزار مترجمین برای ورود به ساختمان از هم سبقت گرفته و به سمت در روانه شدند ، این بار ولی ، خمیس و صباح ضربات کابل شمارشگر را با شدت بیشتری بر بدن اسرای در حال ورود به ساختمان فرود میآوردند! خمیس در همان حال با قساوت تمام قهقهه میزد ، شادی میکرد ، میخندید و فریاد میزد : اَسقَطوُهُم!! أَصابوُهُم!! اَلاِمریکاٰن اَسْقَطَهُم!!
ساقطشان کردند!! آنها را مورد اصابت قرار دادند!! آمریکا ساقطشان کرد!!
سَیُشَنِ الحَرب بَینَ الاِمریکان وَ المَجوُس!!
بزودی جنگ بین امریکا و ایران شعلهور خواهد شد!! غرق در نگرانی شده بودم!! نمیفهمیدم چه اتفاقی افتاده!! هزاران فرضیه در ذهنم شکل گرفته بود و دعا میکردم گزندی به ملت و کشور و نظاممان وارد نشده باشد! ....
ادامه دارد....