گاهی مدادی باشد، نقاشی هم می کشم...
مدت ها قبل دیدمش. مثل همیشه از کارهای جدید هم پرسیدیم.
او از تابلوهای معرق و تذهیبم و...
و من از سیاه قلم هایش...
با خوشحالی گفتم:
_جدیدا طراحی هم می کنم.
لبخند زد.
_ببینم.
گشتم و یکی از طرح ها را پیدا کردم. با ذوق گوشی را کشید و کمتر از چند ثانیه اخم هایش گره شد!
معذب شدم.
_خیلی بده؟
با همان صورت درهم گوشی را به طرفم گرفت و گفت:
_بد که نه! ولی با این شخصیتی که داری فکر نمی کردم اهل کشیدن این طرح ها باشی!
جا خوردم و دوباره به عکس خیره شدم!
_مگه طرحش چیه؟
پوزخند زد و سرتا پایم را کاوید.
_با این ظاهر چادری فکر نمی کردم بشینی زنِ ناخن لاک زده بکشی!
چادرش را مرتب کرد و بدون اینکه منتظر دفاعیه ام بشود رفت!
تمام حس و حالم خراب شد!
اصلا تیر خلاص زد به ذوق هنری ام...
مثل همیشه چندماهی همدیگر را ندیدیم.
تا همین... شاید یک ماه قبل!
پای رفتن نداشتم برای سلام گفتن!
تغییر کرده بود.
آنقدر زیاد که مغزم داشت گذشته را دانه به دانه محاسبه می کرد!
غیبت چادرش زیادی توی چشم بود و رژ لب کمرنگی که با سیاهی خط چشم هایش هارمونی داشت!
و من مدام فکرم مشغول است به افراطی که انتهایش به تفریط ختم می شود!
✍م. رمضان خانی
@gahi_ghalam
شنیدین میگن خداوند محوریت عالم رو به خاطر نور وجودی حضرت زهرا سلام علیها آفرید؟
یه چیز بگم و برم...
تو حدیث کسا وقتی قراره جبرییل اصحاب عبا رو معرفی کنند، با اینکه حضرت محمد صل الله پیامبر هستند و بزرگ خانواده، اما اینطور خطاب می کنند...
«آنان فاطمه است و پدرش و همسرش و پسرانش!!!»
اثبات ولایت از این واضح تر؟
التماس دعا....
✍م. رمضان خانی
@gahi_ghalam
به شخصه معتقدم ایراد بچه های انقلابی اینه که زیاد حرف می زنند!
درست برعکس ضدانقلاب و اپوزیسیون های پر اسم و رسم دار!
تا حالا با یه آدمی که مواضعش خاصه بحث کردید؟
اون یه تیتر شنیده و مدام تکرار می کنه و شما برای همون یه تیتر دو ساعت حرف می زنید!
وقتی طرف میوفته گوشه رینگ ، تیتر بعدی رو مطرح می کنه.
در هرحال درسته شما اطلاعات بالاتری داری اما بازنده ی اصلی این بحث هستید!
درست مثل جنگ رسانه ای!
بی بی سی میاد تیتر می زنه
«ناتوانی ایران برای تهیه ی ماسک»
و ما میریم پشت بندش پونصد خط توجیه و توصیه و تکبیر می نویسیم، بدون اینکه حتی یکی از خودمون حوصله ی خودنش رو داشته باشیم!
نمی دونم کی قراره بفهمیم دنیای الان، دنیای خلاصه نویسیه!
کسی متن های طولانی مارو نمی خونه و اگر هم بخونه، تو خاطرش نمی مونه.
اونا بلدن با ناخودآگاه آدم ها بازی کنند و ماهم خوب بلدیم بازی بخوریم!
خیلی وقته این موضوع داره اذیتم می کنه.
فکر می کنم وقتشه یه کاری کنم.
یه کانال جدید میزنم.
با تیتر به جنگ تیتر بریم!💪
اگه ضد انقلاب ازتون سوال می کنه، شما هم ازش سوال کنید! کوتاه و مختصر.
وقت اون رسیده که ما طلبکار باشیم، نه اونا.
به زودی لینک کانال رو اعلام می کنم.
هرکس تمایل داشت خوشحال میشم همراهی مون کنه.
م. رمضان خانی
لینک کانال جدید که به زودی فعالیتش شروع میشه.
با تیتر به جنگ تیتر می رویم💪
https://eitaa.com/joinchat/2591227941C919e24d1d3
دلم زندان می خواهد!
ترجیحاً با شکنجه!
مثلا کودک شوم...
حصار ، بازوهای پدرم باشد که تنگ در آغوشم گرفته!
و شکنجه ته ریش هایی که از خنده نفسم را بند آورده!
بعد هم سوار شانه هایش شوم تا برای رهایی پروازم دهد....
عجیب هوای زندان دارم!
✍م. رمضان خانی
@gahi_ghalam
دنیا انگار یک چیزهایی کم دارد!
نمی دانم دقیقا از کی و کجا؟
شاید از دی ماه!
شاید هم....
آری بی شک هزار و اندی سال است که او را نداریم!
هست!!!
نه که نباشد!
اما این بودن سخت تر از تمام نبودن های عالم است!
دی ماه یک تلنگر بود!
برای اینکه یادمان بیاید چقدر تنها هستیم.
بی او... بی او ها....
انگار پدر سفر کرده و خدا برادر بزرگمان را گرفت، تا باور کنیم تکیه گاه فقط باباست...
امامم...
آقایم....
مولایم....
دیگر تاب ندارم!
اینجا دنیا زیادی تنگ است!
هوا برای نفس کشیدن کم می آید!
و خوشبختی در پشت پرده ی چشم انتظاری مفقود شده!
اینجا «العُسْرِ» تشدید گرفته، و در فراق «یُسْرًا» می گرید!
بیا گمگشته ی هزار ساله...
بیا که دنیا زیادی می تازد!
✍م. رمضان خانی
@gahi_ghalam
قوری را کج می کنم.
گل گاوزبان داخل استکان می ریزد و عطر لیمو عمانی اش، معده ام را تحریک می کند.
بی اختیار استکان را به بینی ام نزدیک می کنم و عمیق نفس می کشم.
یادم می آید چه عطرهایی را این روزها ندارم!
عطر مادربزرگم با چشم هایی که مدت ها می شد، با دیدن قهر کرده بود!
بچه که بودم گاهی از نبودنش می ترسیدم.
هنوز یک سال نیست که در سرما می خوابد و من...
این روزها عجیب می ترسم!
دلم عطر حلیم بادمجان می خواهد!
از مدرسه برمی گشتم و زنی مهربان برایم سفره پهن می کرد!
او مشغول کشیدن می شد و من موهای فرفری اش را با لبخند نگاه می کردم.
حالا او با مادربزرگ همسایه است!
هوای عطر مدرسه دارم...
هوای رنگ... قلمو... و مدادی که به زبری خودش را روی کاغذ کاهی بکشد!
عطر کتلت می خواهم و دزدی سیب زمینی های سرخ شده!
اصلا حاشیه چرا؟
من...
عطر پیراهن مادر می خواهم...
و دست های خسته ی بابا...
من....
بوی خانه ی پدری هوس کردم!
✍م. رمضان خانی
@gahi_ghalam
سلام.
خب بریم سراغ یه تحلیل پویایی جدید.
اسلحه هاتونو آماده کنید، من آماده م کشته بشم😁
#چارلی_و_کارخانه_شکلات_سازی
(چارلی و کارخانه شکلات سازی)
این فیلم از روی یکی از کتاب های پرفروش ساخته شده. و من خودم از اونجایی که اعتیاد به شکلات دارم، از عشاق این فیلم هستم😁
✅اول از همه چارچوب اصلی داستان بر پایه ی خانواده بنا شده.
نسل اول بی اهمیتی به خانواده و نسل دوم ترس از دست دادن خانواده.
❗️ویلی ونکا به خاطر شکلات و سخت گیری های پدرش از خانه فرار می کنه.
نکته مثبتش اینه که الان خیلی تنهاست و نکته ی منفیش اینکه تو اجازه داری برای رسیدن به هدف والا حتی از خانواده ت بگذری!
و قطعا بعد از به دست آوردن اون هدف دوباره پیش شون برگردی!
✅حالا یه نکته مثبت اینه که سعی کردن برای نسل دوم (بعد از ویلی ونکا) خانواده رو در سطح بالایی قرار بدن. می بینیم که چارلی، کارخانه ای که برنده شده رو به خاطر اینکه مجبوره خانوادهشو ترک کنه، نمی پذیره.
❗️چارلی که در این فیلم نماد یه بچه ی خیلی خوب و با محبت و همه چیز تمامه، برای پیدا کردن کارت طلایی ، پولی که از روی زمین پیدا کرده مخفیانه تو دستش مشت می کنه و به مغازه شکلات فروشی میره!
جالبه که خانواده ش ، خصوصاً پدربزرگش به خاطر این دزدی شرافتمندانه حسابی تشویقش می کنند!
چون چارلی به اون بلیط احتیاج داشت!
(بازهم هدف وسیله رو خیلی راحت توجیه می کنه)
❗️شیطنت بزرگ کارگردان که در کتاب اصلی وجود نداره اینه که:
وقتی اعلام میشه شکلات ها در جهان پخش شده دو سکانس می بینیم.
اولی غرب که مردم با اخلاق تو صف ایستادن و دارن به ترتیب شکلات می خرن!
دوم کشوری رو نشون میده با زیرنویس مراکش! لباس های مردم سنتی است و عمامه ای روی سر دارن که اثبات مسلمانی اونهاست.
این آدم ها به شیوه ای کاملا وحشیانه به هم حمله می کنند و برای خرید شکلات به هم آسیب می زنند!
❗️قبل از اینکه فیلم وارد کارخانه بشه ، کارگردان قدرت رسانه رو به تصویر می کشه. اینکه چطور وقتی رسانه ها بخوان شکلات میشه سرخط اول تمام اخبار در دنیا!😏
✅نکته ی مثبت دیگه ی این فیلم، در واقع انتقاد صریح به تربیت والدین داره.
ما پنج بچه رو می بینیم ، با پنج شیوه ی اشتباه تربیتی.
1⃣پسر چاقی که اول حذف شد، نماد حریص بودن.
2⃣دختری که دماغش آبی شد، نماد فرزندی که از اول تشویق به اول شدن و بهترین بودن شده، اون هم به هر قیمتی!
3⃣دختر خودخواهی که نماد نه نشنیدن از خانواده بود. و هرچیزی ولو غیر ممکن پدرش براش تهیه می کرد.
4⃣پسر گیمور که با اتکا به کامپیوتر و بازی های نامناسب، از دنیای کودکی دور شده و در لابلای دو دنیای کودکی و بزرگسالی سرگردان و کلافه س!
✍ م. رمضان خانی
@gahi_ghalam