eitaa logo
گاه نوشته‌هایم
192 دنبال‌کننده
389 عکس
69 ویدیو
3 فایل
یک دوست یک پسر یک برادر یک همسر یک پدر یک صاحبدل از نوع محمدرجاء اینجا می‌شنوم: @MRAJAS اینجا از دیده‌ها و شنیده‌ها و فکرهایم می‌نویسم: https://eitaa.com/gahnevis
مشاهده در ایتا
دانلود
این چشم‌ها بود که پدر شدن مرا آغاز کرد. نازنینکم! چشمانت به آبی امید همیشه روشن. روز دختر مبارکت، آلای زندگی مـــا. @gahnevis
، خوب است، حتی در نمایشگاه. @gahnevis
گاه نوشته‌هایم
#بریدۀ_کتاب خلقت ما یک ضعف دارد. همان‌طور که می‌توانیم چشم‌هایمان را ببندیم که بعضی چیزها را نبینی
⚠️بزرگواران! بدانید و آگاه باشید که طبق اعلام دست‌اندرکاران غرفه ، قیمت کتاب پس از تجدیدچاپ، بالای یک میلیون‌ودویست خواهد بود. اوصیکم به خرید هر چه سریعتر این کتاب با قیمت قدیم.
روز خود را چگونه گذراندی به روایت تصویر. @gahnevis
مخاطب خاص عزیزم! فردا که نمایشگاه رفتی، این کتاب‌ها را نخر، من خریدم. از لیستم هنوز تعدادی باقیمانده‌است. اگر خواستی بگو تا با تو به اشتراک بگذارم‌اش، خدا را چه دیدی؟ شاید دل رئوف‌ات به کتاب‌های نخریده من متمایل شد. زیاده عرضی نیست. قربانت شَوَم من. @gahnevis
نمی‌دانم همراه اول، در منِ ناقابل چه دیده که مرا «زائر محترم خانه خدا» خوانده است. اگر رفتم که حلالم کنید! قابل باشم دعاگو هستم؛ اگر هم نرفتم و شما رفتید که حلال‌تان می‌کنم لذا دعایم کنید؛ اگر هم نه من رفتم و نه شما بیایید، آنانی را که از اطرافیان و آشنایان می‌روند حلال کنیم به امید این که دعایمان می‌کنند. @gahnevis
دو رهاورد از روز پنجم نمایشگاه؛ کتاب به پیشنهاد آقا مصطفا جواهری و آب معدنی به لطف جناب سیبویه. @gahnevis
هدایت شده از [ هُرنو ]
نمایش‌نامه خوانی اپیزود اول مسافر یکم: راننده نقش‌خوان: فردا ساعت هشت صبح در هُرنو... {ولی بذار ما هم به قصهٔ خودمون دلخوش باشیم...} @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از [ هُرنو ]
مسافر یکم.mp3
50.77M
🎭 نمایش‌نامه خوانی 🎧 اپیزود اول مسافر یکُم: راننده نقش‌خوان: {ولی بذار ما هم به قصهٔ خودمون دلخوش باشیم...} @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۹ ثانیه فرصت دارید؟ این فیلم را ببینید... بعدا در موردش با هم صحبت می‌کنیم. موفق باشید. @gahnevis
گفت: «بگو امروز ما را چه تحفه آوردی از هفتمین روز نمایشگاه‌گردی؟» ارتجالا هر آنچه در انبان داشتم بر طبق اخلاص پیش پایش نهادم. نگاهی انداخت و سَری از سر تاسف جنباند. گفتمش: «چه شد تو را یا شیخ؟» گفت:«دو از یک ابتیاع کرده‌ای بینوا!» نرم تبسمی کردمش و گفتم: «یا شیخ! دوئیت از برای یک نیست.» شیخ گریبان نَدرّید و به زاویه در شد. @gahnevis