هدایت شده از [ هُرنو ]
مسافر یکم.mp3
50.77M
🎭 نمایشنامه خوانی #چند_مسافر
🎧 اپیزود اول
مسافر یکُم: راننده
نقشخوان: #محمد_اسدی
{ولی بذار ما هم به قصهٔ خودمون دلخوش باشیم...}
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم_نوشت
۹ ثانیه فرصت دارید؟
این فیلم را ببینید... بعدا در موردش با هم صحبت میکنیم.
موفق باشید.
@gahnevis
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
#عکس_نوشت
گفت: «بگو امروز ما را چه تحفه آوردی از هفتمین روز نمایشگاهگردی؟»
ارتجالا هر آنچه در انبان داشتم بر طبق اخلاص پیش پایش نهادم. نگاهی انداخت و سَری از سر تاسف جنباند.
گفتمش: «چه شد تو را یا شیخ؟»
گفت:«دو از یک ابتیاع کردهای بینوا!»
نرم تبسمی کردمش و گفتم: «یا شیخ! دوئیت از برای یک نیست.»
شیخ گریبان نَدرّید و به زاویه در شد.
@gahnevis
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
#معرفی_کتاب
#کتاب_ده_دقیقهای
دختر دوازدهمی فامیلمان، خانم بهار، کتاب را با ذوق معرفی کرد. هنوز دو کتابی امانتی از او پیشم بود که نخوانده بودمشان. نیمنگاهی به کتاب انداختم، نام نویسنده مجابم کرد کتاب را بخوانم؛ مکرمه شوشتری. با تصویرگریِ جالب با نام عجیب؛ فینا عبدیپیراقوم.
اولین کتاب در مورد غم و غصه بود که اتفاقا غم و غصه گلدرشتی نداشت.
@gahnevis
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم_نوشت
چندان فوتبالی نیستم ولی از وقتی دورتموند با این چهره، یورگن کلوپ، نتایج خوبی گرفت، عکساش گوشه ذهنم سنجاق شد. دو بار بورسیا را قهرمان بوندسلیگا کرد.
اشتباه نکنید این پست ربطی به جنبه فوتبالی کلوپ ندارد. در این فیلم حرف خوبی را به خوب شکلی میگوید دیدم حیف است شما نبینید.
#حرف_خوب_خوب_است_مخصوصا_اگر_کلوپ_بگوید.
@gahnevis
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
#عکس_نوشت
اینترنت جان و رمق نشان دادن فیلم آخرین سخنرانی آقا، که برای چند ساعت قبل بود را نداشت. تصویر روی نگاه آقا به جمعیت مانده و دایره لود، روی سینه آقا میچرخید.
دیرم شده بود و باید زودتر به قرار با دوست قدیمی میرسیدم. خیابان ترافیک نداشت. پا گذاشتم روی گاز. هر جا نیش ترمز میزدم، نیمنگاهی به صفحه نمایش گوشی میانداختم. دایره لود هنوز داشت روی تصویر سینه آقا میچرخید. پیش خودم گفتم: یعنی آقا امروز چه گفته؟
به محل قرار رسیدم. گوشی و پاوربانک و کیف و کاپشن بهاریام را شلخته جمع کردم و به قدمهای بلند خودم را به دوست منتظر رساندم.
سلام کرده و نکرده گفت: حرفهای امروز عصر آقا رو شنیدی؟
نفسم جانیامده بود؛ گفتم: نه! دم دست داری بذار ببینم.
صفحه نمایش را به سمتم برگرداند. دکمه پخش را زد؛ و آقا... چه نگاهی! چه قدرتی! چه تسلطی! چه نفسهایی!
فیلم کوتاه بود. تمام که شد یاد وصیت حضرت روحالله افتادم.
امیدوارم ملت با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند كه با رفتن یك خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد كه خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، و الله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است.
راستی اردیبهشت، نفس آخرش را میزند و خرداد یعنی روحالله الموسوی الخمینی؛ یعنی #انتظار_فرج_از_نیمه_خرداد_کِشم
بعدالتحریر:
این روایت در اینجا منتشر شد.
#رئیسی_عزیز
@gahnevis
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
هدایت شده از شترگاوپلنگ
می خرامید و صبوح از می بی غش زده بود
لاله ای بود که سر از دل آتش زده بود
ای مه عید کجا گم شده بودی دیروز؟
که کمان ابروی من دست به ترکش زده بود
#سید_ابراهیم
#رئیس_جمهور_مغتنم
#صائب_تبریزی
شترگاوپلنگ
https://eitaa.com/Camelcowleopard
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳