فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی همیشه
یه فرصت دوم بهتون می ده
که بهش می گن فردا!
امروز هم فردای دیروزه.
قدرش رو بدون!
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
✨
من بودم و ازدحام تنهایی ها
هم صحبت و همکلام تنهایی ها
حالا که قرار با تو بودن دارم
گور پدر تمام تنهایی ها
«حسن باقری»
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿🌸🌿
مهمتر از برآورده شدن آرزو،
به موقع برآورده شدن آرزوست!
برای عزیزانتان به موقع باشید!
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۱۱۰: خماری چشمان خستهاش بر قلبم چنگ زد. سخت بود اما اضطر
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیروت بود»
⏪ بخش ۱۱۱:
آن نگهبانان جهنم، جفتمان را با دستانی بسته روی صندلی عقب ماشینشان هل دادند. نگران دانیال بودم که مچاله شده از درد، تکیه به در داشت و دستان بستهاش را روی زخم سینه میفشرد.
صدایش زدم. بیرمق جواب داد:
_ خوبم...
دروغش زیادی عیان بود. چشمم به شکستگی تازه ی کنار پیشانیاش افتاد. حتماً محصول آن زمین خوردن بود. خون به آرامی از شکستگی میخزید و گونهاش را نقاشی میکرد. بغض، گلویم را چنگ زد.
مرد هیکل مند، پشت فرمان نشست. سرم را چرخاندم تا از شیشه ی عقب نگاهی به بیمعرفتی عقیل بیندازم. درون ماشین نشسته بود و مهیای حرکت میشد. مرد خشن، کنار پنجرهاش ایستاد. ناگهان اسلحهای مجهز به صدا خفه کن از لباسش بیرون کشید و به موجی چهارشانه شلیک کرد. ترس چون صاعقه بر جانم کوبید. بیاختیار جیغ زدم:
_ کشتش! کشتش!
مرد هیکل مند، عصبی از فریاد جنون زده ام، روی صندلی چرخید و ضربه ی محکمی به صورتم کوبید.
_ خفه شو!
دردی گس در بینی ام پیچید و گرمای خون بر لبهایم راه گرفت. دانیال دستش را پس زد و با او گلاویز شد. مرد خودش را به صندلی عقب کشید و بیرحمانه به بدن مجروح دانیال حمله ور شد. وحشت عنان حنجرهام را گرفت. دیوانه وار فریاد میکشیدم و چنگ میانداختم. ناگهان درِ سمت من باز شد. آن دیگری گردنم را در حصار محکم دستش گرفت و دستمالی روی صورتم گذاشت. تصویر مظلوم دانیال زیر مشتهای مرد هیکل مند مقابل چشمانم تار شد، آن قدر تار که جایش را به خواب داد.
دانیال با دستانی بسته روی زانو نشسته بود و خون از زخم سینهاش میجوشید. نادر لوله ی اسلحه را به سمت او نشانه گرفت و اعداد را با خونسردی میشمرد:
_ یک... دو...
وحشت فلجم کرده بود. فریاد زدم:
_ نمیدونم... به خدا نمیدونم!
نادر اما بیرحمانه عدد کنار عدد میگذاشت تا از اطلاعات پدر به او بگویم؛ اطلاعاتی که اصلاً نمیدانستم در مورد چه موضوعی است.
تلفظ چهار که تمام شد، مکثی طولانی کرد. چشمان به خون نشسته ی دانیال من را نظاره میکرد؛ بدون حرف، بدون توقع. پس چرا پدر نمیآمد تا به دادمان برسد؟ مگر قول امنیت نداده بود؟!
ناگهان فریاد عدد پنج از دهان نادر همراه شد با شلیک چندین گلوله بر صفحه ی ستبر اما خون آلود سینه ی دانیال. روح از کالبدم پرید. زبان در دهانم خشک شد. مرد موطلایی مقابل نگاه ناباورم نقش زمین شد. دنیا ایستاد. خیرگی مردمک رنگی دانیال زنجیر به بهت چشمانم ماند. مات مظلومیت نگاهش بودم که نادر به طرفم شلیک کرد. درد در مغز استخوانم پیچید. وحشت زده، نفسی عمیق گرفتم و چشم گشودم. تاری دید، اذیتم میکرد. چندین بار پلک زدم. گوشهایم در هاله ای مبهم، صدایی آشنا میشنید که اسمم را صدا میزد. به طرف منبع سر چرخاندم.
گردن خشکیدهام درد گرفت. دانیال در چارچوبی گنگ دیده میشد. یعنی آن اتفاقات کابوس بودند؟
_ زهرا خانم، خوبی؟
صدایش جان نداشت. باز هم پلک بر پلک کوباندم. مسیر را دیدم کم کم داشت واضح میشد. دانیال با نگرانی تماشایم میکرد. کمی آن طرفتر، نشسته بر زمین، تکیه به دیوار داشت و دستانش به لوله ی شوفاژ بسته شده بود. طعم خون در دهانم تهوع آور بود. زبانم وزنی معادل با هزار تن داشت.
ـــ خوبم.
نفسی راحت کشید و سر به شوفاژ چسباند. خودش قدمی تا مرگ فاصله نداشت، آن وقت جویای احوال من بود.
نگاهی به اطراف انداختم؛ یک چهار دیواری سوت و کور با مقداری وسیله ی کهنه در کنجش. بوی نم در مشامم پیچید. اتاقکی شبیه به انباری که با سرمای سنگینش به سیبری طعنه میزد. نوری کم رمق از شیشههای کوچک بالای در به داخل میخزید.
ـــ کجاییم؟
درد در صدایش موج میزد:
ـــ نمیدونم، چشمهام رو بسته بودن.
آخرین مرحله از زندگی عقیل دوباره در خاطرم نقش بست؛ گلوله، خون، مرگ...
چخ قدر حقیرانه دنیا را ترک کرد. اصلاً مگر «خَسِرَ الدُّنیا وَ الاخِرَه» چیزی فراتر از این بود؟!
دستان قفل شدهام به میله ی سرد شوفاژ خواب رفته بودند. آرام تکانشان دادم. حس نداشتند.
ــــ حالا چی می شه؟
پیشانی از تن یخ زده ی شوفاژ نگرفت.
ـــ نادر تا احساس امنیت نکنه از سوراخش در نمی آد.
دستانم به گزگزی دردناک افتاد. اعصابم متشنج شد.
ــــ یعنی چی؟! تا کی باید اینجا بمونیم؟
سربلند کرد. آبی چشمانش در کاسهای خون غوطه ور بود. اصلاً این دیوانه تا دیدار نادر دوام میآورد؟
ــــ آوردنمون این جا تا از امن بودن اوضاع مطمئن بشن. خیالشون راحت بشه که زیر نظر نیستن، میبرنمون پیش نادر.
این یعنی آن سرسپرده ی رجوی کارش را خوب بلد است.
⏪ ادامه دارد...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
| زنی که امام را به سینه ریزی فروخت |
✘ شیطان و ابزار قدرتمند او برای وسوسهی زنان در انحراف تاریخ .
🌐 آپارات
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
51.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #حرف_خاص
✘ | ظاهر برزخی من چجوریه؟ |
این سؤالِ ذهنی خیلی از آدماست.
سؤالی که جوابش، با چند تا فرمول بسیار ساده بدست میاد.
🌐 آپارات
#استاد_شجاعی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
4_5987555822215892955.mp3
23.02M
#حرف_خاص | #استاد_شجاعی
✘ | ظاهر برزخی من چجوریه؟ |
این سؤالِ ذهنی خیلی از آدماست.
سؤالی که جوابش، با چند تا فرمول بسیار ساده بدست میاد.
🌐 آپارات
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت شهید مصطفی صدرزاده از نماز جماعت شهید بادپا
مثل مصطفی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
چه زیبا فرمود شهید بزرگوار حمید باکری :
دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کندکه در غیر این صورت زمانی فرا می رسد که جنگ تمام می شود و رزمندگان سه دسته می شوند :
1-دسته ای به مخالفت با گذشته خود برمی خیزند و ازگذشته خود پشیمان اند ؛
2-دسته ای راه بی تفاوتی را بر می گزینند و در زندگی مادی غرق می شوند و همه چیز را فراموش می کنند ؛
3-دسته سوم به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسوؤلیت می کنند که از شدت غصه و مصایب دق خواهند کرد
پس از خدا بخواهید با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ درامان بمانید ؛
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
دیگر کافی است ؛
هرچه به انتظارش نشستهایم
باید در انتظار قائم آل محمّدﷺ
لبیک بگوئیم و رهسپار شویم
همچون شهیدان ....
#الأربعین_مقدمة_الظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
خودش ميگفت:
«من كيلومتری میخوابم.»
واقعاً همينطور بود. فقط وقتی راحت میخوابيد كه توي جاده با ماشين میرفتيم.
#شهید_همت🌷
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
اللهم عجل لولیک الفرج 🕋🔵❤️
خوابش را دیدم، گفتم:
_چگونه توفیق
شهادت پیدا کردی؟!🤔
گفت: از آنچه
دلم میخواست، گذشتم!
🌹نگذارید حب دنیا شما را فریب دهد..
شهید #مهدی_زینالدین🌷
#یادشهداباصلوات
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹میروم با حکم رهبر میروم الله اکبر..
تا ابوالفضل دلاور میروم الله اکبر..
به لقای علی اکبر میروم الله اکبر..
من به قدس میروم از کربلا الله اکبر.. مومنین جهاد بنمایید در راه خدا الله اکبر..
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
#عاقبتمون_بخیر
#شبتون_شهدایی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" یا رب العالمین "
ذکر روز شنبه
صد مرتبه
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
AUD-20220317-WA0002.mp3
5.82M
" زیارت آل یاسین "
#علی_فانی
⚫️کانال گام دوم انقلاب ✌🏴
⚫️https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
زیارت عاشورا - حسین حقیقی.mp3
16.55M
🏴 زیارت عاشورای زیبا
🎙 با صدای: حسین حقیقی
⏰ زمان ۱۱ دقیقه
⚫️کانال گام دوم انقلاب ✌🏴
⚫️https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff