✔ زمانی پخته می شوی که بفهمی نیازی نیست؛ به هر چیزی واکنش نشان دهی و یا به هر حرفی جوابی بدهی.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 یک حلقه ی مهم زندگی
خوشبخت کننده و بدبخت کننده ی انسان ها
#نردبان 🪜
/دینی، اخلاقی
………………………………………
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍀🍁🍀
تو شاید! من ولی از یادِ تو غفلت نمیکردم
برایِ دوستی با غیرِ تو رغبت نمیکردم
هزاران بار سویَت آمدم چون موج و برگشتم
برای گفتن حرف دلم جرأت نمیکردم
به جمع دردهایم درد عشق افزوده کِی میشد
اگر آن روز در چشمان تو دقت نمیکردم؟
چنان در گیرودار عشق افتادم که بیاغراق
برای هیچ کار دیگری فرصت نمیکردم
از او با دیگران چیزی نمیگفتم من از غیرت
چنان دیوانهها جز با خودم صحبت نمیکردم
«محمد عزیزی»
#شور_شیرین_شعر فارسی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۴۵ : مادر دستهایش را به دیواره ی گاری گرفته
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر»
⏪ بخش ۴۶ :
شعبان گفت:
این جا هم کار میکنم، هم میخوابم، خانهای ندارم.
ــ عقب دکان، پستوی بزرگی است. شبها را آن جا میخوابی تا فرجی شود.
ــ به این شرط میآیم که عذر شاگردت را نخواهی.
دو روز بعد شعبان با صندوقی به دکان آمد که همه زندگیاش در آن بود. ابراهیم طبیب آورد تا دستش را معاینه کند. او را به حمام فرستاد و برایش لباسی برازنده و کفشی چرمی خرید.
یک روز پیش از حرکت کاروان حج، حال مادر بد شد. آنچه را خورده بود برگرداند. ضعف کرد و در بستر افتاد. تشخیص طبیب آن بود که دچار بیماری عفونی شده است و باید تحت درمان باشد.
اُم جیران نظر داد که از آمال بخواهند در نبود ابراهیم بیاید و نزد مادر بماند. مادر مخالفت کرد.
ــ ولم کنید! نیازی به کسی ندارم! چه طور میخواهید مرا و خانه و زندگی ام را به کسی بسپارید که فقط یک بار او را دیده ام و از اخلاق و رفتارش چیزی نمیدانم؟
یکی از زنان همسایه که قرار بود شوهرش به حج برود، قبول کرد مادر را به خانهاش ببرد و از او مراقبت کند. مادر نپذیرفت.
بگذارید در خانه ی خودم بمیرم!
من حوصله ی سر و صدای پنج بچه ی قد و نیم قد را ندارم.
ابوالفتح نشانی پیرزنی را داد که خنده رو و پرحوصله بود و از بیماران سالخورده پرستاری میکرد. ابراهیم به سراغش رفت. معلوم شد خودش بیمار و زمینگیر شده و دخترش مراقب اوست. ابراهیم که بارش را بسته بود، مردد ماند. مادر دیگر نمیتوانست بدون کمک از جایش برخیزد. بیاشتها شده بود و حالت تهوع داشت. زود گریه میکرد و از تنهایی و بیکسی اش مینالید.
به ابراهیم گفت:
«تو سالهاست آرزو داری به حج بروی! برو و به فکر من نباش! اگر حالم بهتر نشد، به خانه ی اُم نخله میروم و با سر و صدای بچههای تخسش میسازم! چاره چیست؟»
ابراهیم جوشاندهای را که طبیب دستور تهیهاش را داده بود به مادر خوراند.
ــ اگر تو را در این وضعیت رها کنم و بروم، صاحب کعبه مرا نخواهد پذیرفت. سال دیگر میروم. چرا وقتی من هستم، دیگری بیاید و از تو پرستاری کند یا مجبور شوی به خانه ی اُم نخله بروی؟ اگر بروم، تا بازگردم، نگرانت خواهم بود.
من میخواستم برای رضای خدا بروم، حالا برای رضای خدا نمیروم و میمانم! چه فرق میکند؟ مهم انجام تکلیف است!
ــ برو، اما سلامم را به امام جواد برسان و بگو برایم دعا کند! او دعایم کند، خوب میشوم!
ــ اگر بپرسد چرا مادر تنها و بیمارت را رها کردی و به سفر حج آمدی چه بگویم؟
از خجالت آب خواهم شد.
سکوتی دست داد. مادر ناراحت بود.
ابراهیم برای دلداری اش گفت:
«اگر حالت بهتر شد و توانستی راه بروی، با آخرین کاروان خواهم رفت.»
کاروان ابوالفتح و اُم جیران را تا بیرون شهر بدرقه کرد. آن ها خداحافظی کردند و رفتند. غمگین بودند که ابراهیم نتوانسته بود، همراهشان برود.
ــ به یادت خواهیم بود.
ــ اگر امام را دیدیم به او میگوییم که برای مادرت و برای تو و آمال دعا کند.
ابراهیم میان گریه ای ناگهانی گفت:
«به حضرت بگویید برای سلامتیشان دعا میکنم و دوست دارم ببینمشان!»
ایستاد و نگاه کرد و اشک ریخت تا کاروان پشت تپهای ناپدید شد.
دکان ابوالفتح یک روز هم تعطیل نشد. طارق اجناس را به در و دیوار آویزان میکرد و جار میزد. ابوالفتح گفته بود که سهمی از فروش را به او خواهد داد. شعبان کارش را یاد گرفت. با شکیبایی فراوان با مشتریها حرف میزد و لبخند از لبش دور نمیشد. روزی الیاس به دنبالش آمد و سعی کرد راضی اش کند که به مسافرخانه برگردد.
ــ پس از رفتن تو، یکی را آوردم، اما نتوانست دوام بیاورد، گذاشت و رفت.
شعبان گفت:
«باید دو نفر یا سه نفر را اجیر کنی تا از پس آن همه کار برآیند! من کار چند نفر را میکردم و مزد یک نفر را هم به من نمیدادی!»
ــ دیروز شاگردی جوان آوردم. امروز دیگر نیامد. جوانها تجربه و صبوری تو را ندارند. باید برگردی و دستم را بگیری! دستمزدت را بیشتر میکنم.
ــ خودت بهتر میدانی که من پیر شده ام و دیگر طاقت کارهای سخت آن جا را ندارم. یک عمر برایت کار کردم. چه دارم؟ هیچ. فقط از من کار کشیدی. دلِ خوشی از تو و مسافرخانهات ندارم. این جا راحتم. از فحش و کتک هم خبری نیست. دست از سرم بردار و برو.»
◀️ ادامه دارد ...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۴۶ : شعبان گفت: این جا هم کار میکنم، هم میخ
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر»
⏪ بخش ۴۷:
الیاس نگاه تندی به ابراهیم انداخت و رفت.
ابراهیم به شعبان گفت:
«خدا کند شرش دامنگیرمان نشود!»
ــ از کسی که از خدا نمیترسد، هرچه بگویی برمیآید!
ابراهیم خیالش از دکانها راحت بود و بیشتر وقتش را صرف تر و خشک کردن مادر میکرد. با راهنمایی او خرید میکرد و غذا میپخت. به نجار گفت گاری دستیِ کوچکی برایش بسازد تا بتواند مادر را به گردش ببرد. جایی را که چرخها با زمین تماس داشت، دو لایه چرم کوبید تا مادر کمتر تکان بخورد و از پستی و بلندی راه اذیت نشود. طرف دیگر حیاط، دو اتاق تو در تو بود. بنّا آورد تا تعمیر و سفیدشان کند. گاهی که حال مادر بهتر بود، ابراهیم سری به آمال میزد. اگر هارون او را میدید، چشم میدراند و میان سرفه میگفت:
«حسیب هم گاهی میآید و به من سر میزند و احوال آمال را میپرسد! هنوز ناامید نیست.»
روزی ابراهیم به آمال گفت:
«شعبان را آورده ام پیش خودم. تو هم به جای آن که در این بازارچه کار کنی، بیا و بین دکان من و ابوالفتح، چهارپایهای بگذار و بنشین و ذرت و کلوچه ات را بفروش! اگر این زحمت را به خودت بدهی، کمتر نگرانت خواهم بود!»
دو هفته از رفتن آخرین کاروان حج گذشته بود که آمال با گاری دستیاش آمد و بین دو دکان بساط کرد. شعبان خوشحال شد. آمال هر روز ذرتی را که مغز پخت بود، به او میداد و پولش را نمیگرفت. مغرورتر از آن بود که با ابراهیم از عروسی و زندگی مشترک حرف بزند.
عصر یکی از روزهای ابتدای بهار، وقتی به دوراهی رسیدند که باید جدا میشدند، آمال به ابراهیم گفت:
«با تو میآیم تا مادر را ببینم!»
اولین بار بود که آمال خانه شان را میدید. ابراهیم اتاقهایی را که تعمیر شده بود، نشانش داد.
ــ تا چشم به هم بزنی، میبینی که زندگیمان را شروع کردهایم.
آمال دست و صورت مادر را بوسید و کلوچه ی بزرگ و مخصوصی را که داخل دستمالی بود، به او داد.
ــ خیلی ضعیف شدهاید! اگر از این کلوچه بخورید، حالتان بهتر میشود. برای شما درست کردهام.
مادر استقبالی نشان نداد و تشکر نکرد.
پرسید:
«مطمئنی که آن عفریته چیزی در خمیر این کلوچه نریخته است؟»
آمال سر تکان داد و لبخند زد. اگرچه مادر اکراه داشت، آمال موهایش را شانه زد و کمک کرد لباسش را عوض کند.
ــ فردا زودتر میآیم و شما را به حمام میبرم.
مادر حرفی نزد. ابراهیم از چاه آب کشید و آمال لباسها را در حیاط شست و روی بند انداخت. موقع رفتن، ابراهیم به او گفت:
«کاش به آن خانه برنمیگشتی و همین جا میماندی؟»
ـــ اگر به حج رفته بودی، میماندم. هرچند مادرت با من حرف نمیزد و بداخلاقی میکرد. فراموش نکن هنوز نامحرمیم!
آمال که رفت، مادر کلوچه را که در سینی چوبی بود از خود دور کرد.
ــ من به این نان تیره رنگ لب نمیزنم.
ابراهیم گوشهای از آن را کند و در دهان گذاشت.
ــ به به! خیلی خوشمزه است! آمال این کلوچه ی چاق و چله ی زنجبیلی را برای شما درست کرده است.
تکه ی دیگری کند و به دهان مادر نزدیک کرد.
ــ امتحان کنید! دست پخت عروستان عالی است. با همین کلوچهها بود که گرفتارم کرد.
مادر دهان باز کرد و کلوچه را گرفت. با بیمیلی ساختگی آن را جوید.
ــ جوز هندی هم دارد.
دست از جویدن کشید. نگاه ماتش چند لحظهای به پنجره خیره ماند. اشکش به راه افتاد و روی پیراهنش چکید. دست پسرش را گرفت.
ــ از تو راضی ام پسرم! چه قدر مهربانی! به پدرت رفتهای! روحش شاد! خدا دستت را بگیرد. تو به خاطر من از سفر حج گذشتی. موقع خواستگاری از حبه، به خاطر من از آمال صرف نظر کردی.
تو گذشت کردی و من فقط به فکر خودم بودم. میخواستم عروس خانوادهدار و ثروتمندی داشته باشم تا سرم را بالا بگیرم و پیش دیگران فخر بفروشم.
حبه به دلم نشسته بود و به دل تو کاری نداشتم. دلت را شکستم. من چه مادری هستم؟ مرا ببخش!
ابراهیم دست مادر را بوسید.
◀️ ادامه دارد ...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما ملت کبیریم ایرانو پس می گیریم😐
جواب جالب و قابل تامل حضرت آقا به سخنان این لمپن ها شنیدنیه👌
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چیزی که تو ذهنم میاد وقتی فروشنده میگه داخلش ترکه!!
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادتین با زبان اشاره دیده بودین ؟!
دانیل اسلام رو از طریق زبان اشاره تومسجدی در شرق لندن پذیرفت.
همینقدر زیبا :)
🗣 نورا براتی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواب زیبای مرد یمنی به افسر عملیات روانی سخنگوی ارتش اسرائیل
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موج های یخی😮
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
💠میخائیل نعیمه نویسنده مسیحی
🔹سخن میخاییل نعیمه درباره امام علی (ع)
"میخائیل نعیمه" نویسنده مسیحی معاصر لبنان در مقدمه کتاب "الامام علی" تالیف جرج جورداق که او هم یک مسیحی لبنانی است می گوید: "امام علی (ع) تنها در میدان جنگ قهرمان نبود، در همه جا قهرمان بود: در صفای دل، پاکی وجدان، جذابیت سحر آمیز بیان، انسانیت واقعی، حرارت ایمان، آرامش شکوهمند، یاری مظلومان، تسلیم حقیقت بودن در هر نقطه و هر جا که رخ بنماید. او در همه این میدان ها قهرمان بود."
📙منـبـع:مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 20-18( مقدمة كتاب صوت العدالة ، ج 1 : ص 22)
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🛎 زنگ #لهجه_عراقی 🌱
✅ هاذ الاِسِم اِشگَد حِلو
⬅️ این اسم چقدر قشنگه
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عظمت کشتی ازین زاویه بیشتر مشخصه👌
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی اعتراف عجیبیه!
یارو به اسم سرگرمی شبکه زد؛ حالا مجریش وقیحانه میگه اسپانسر مالیمون بهمون گفته ۱۴ سال پولتونو دادم تهش هیچی به هیچی!
یعنی هزارتا برنامه بفرمایید شام و مسابقه و مستند علمی و چه و چه ساختن فقط با هدف استحاله فرهنگی که تهش براندازی باشه؛ که خب زرشک!
🗣 عـــیّار
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
این یک پست مثلا طنز است!!!!
اما در پشت آن اندازه ده ها رساله دکتری حرف خوابیده است، و ب وضوح نشان می دهد اندیشکده های غربی درست ستون های خانواده یعنی پدر و مادر را هدف قرار داده است...
وقتی جایگاه پدر و مادر ب دستگاه پول درآوردن و نظافتچی منزل تنزل یابد و فرزند را اپلیکیشنهای فضای مجازی و مطالب تهیه شده غربی موجود در آن تربیت کند نتیجه اش می شود فحش های رکیک توسط نخبگان شریف و امثال علی کریمی و احسان کرمی می شوند الگوی جوانان و .....
#سواد_رسانه
#وحید_محبی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ افرادی که در زندگی مشترک هیچ صفت خوبی ندارند.
#دکتر_سعید_عزیزی
#زوجین
#تاب_آوری
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدرنالین خالص😮
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ الحدث:
📍یمنی ها با موشک و پهپادهای ساخت ایران به کشتی های اسرائیلی حمله میکنند...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
خبرنگار غز.ه: ما زندهایم!
پن: شما زندهاید اما دنیا مُر.ده:(
🗣 آرزوجلیل زاده
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
تالش، گیلان
#ایران_زیبا
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخه مگه مجبورید!؟؟
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🖥وحشیانه ترین شکنجههای ساواک را بشناسید
#پهلوی_بدون_روتوش
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صعود یک پلهای ایران در ردهبندی بزرگترین اقتصادهای دنیا و کسب جایگاه ۲۱ دنیا در سال ۲۰۲۲؛
لازم به ذکر است ایران سالها در ده ۱۸ دنیا قرار داشت که با عملکرد افتضاح دولت سابق با افت ۴ پلهای به رتبه ۲۲ دنیا سقوط کردیم. از سال گذشته این روند مجددا رو به بهبود است.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
⏳ثانیه شماری برای مرگ اسرائیل...
#طوفان_الاقصی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
#گپ_روز
#موضوع_روز : فرزندانمان را بزرگ تربیت کنیم!
✍️ هنوز یکماه نشده بود که مدرسهها باز شده بودند!
درست است که پایه تحصیلیاش بالاتر رفته و نیازمند تلاش بیشتری بود، اما تفاوت در میزان درسخواندنش با سال گذشته خیلی محسوس بود!
• یکهفته بود که هر وقت از سحر بیدار میشدم، میدیدم چراغ اتاقش روشن است و صدای ضعیفی از اتاقش میآید و دارد درس میخواند.
• چهل دقیقه از اذان صبح گذشت و علیرغم اینکه صدای اذان در خانه پیچید، اما هنوز انگار قصد وضو و نماز نداشت.
• دیگر کم کم باید آماده میشد برای رفتن به مدرسه که با عجله از اتاق آمد بیرون و نمازش خواند و لباسش را پوشید.
آمد بنشیند پشت میز و صبحانه بخورد که دید خبری از صبحانه نیست!
• چند تا لقمه دادم دستش و گفتم در راه مدرسه بخور تا گرسنه نمانی!
ضدحال بود برایش، عادت داشت هر روز صبحانهی مفصلی باهم بخوریم.
• گفت : لقمه چرا مامان؟
من دلم میخواست مثل هر روز صبحانه بخوریم، باهم صبحانه بخوریم ...
برای همین هم تند تند درس و نمازم را خواندم که به سفره برسم!
✘ گفتم : اتفاقا دیدم که خیلی سرگرم درسی، جوری که حتی صدای اذان را شنیدی و بلند نشدی و باز ادامه دادی... بعد هم به یک نماز تند سرپایی آنهم دمدمای طلوع اکتفا کردی!
• با خودم گفتم : وقتی دخترم اینهمه برایش غذای بخش عقلانیاش مهم است که حاضر است غذای روحش را فدای آن کند، دیگر کنار مامان و بابا بودن و دریافت محبتی از این جنس که بالاتر از آن نیست! حتماً برای بودن در کنار ما هم وقت ندارد...
• برای همین مثل سفرهی نماز که ترجیح دادی ننشینی سر آن و سرپایی لقمهای از آن گرفتی، لقمهی صبحانهات را هم سرپایی آماده کردم که فقط گرسنه نمانی.
• با غصه نگاه کرد به من و گفت: فکر میکردم اگر بهترین دانشآموز مدرسهمان باشم شما را خوشحال میکنم!
• گفتم : حتماً همینطور است، ولی بهترین دانشآموز صرفاً درسخوانترین دانشآموز نیست! آدمترین دانشآموز است!
• گفت: آره مامان، قبلاً هم گفتهاید که تلاش برای هر موفقیتی، نباید مانع تلاش برای آدم بودن ما باشد. من فکر میکردم فهمیدهام اما امروز فهمیدم که درست نفهمیده بودمش.
گفتم: هیچ وقت «خود واقعی و ابدیات» را فدای موفقیتهایی که فقط تا همین دنیا با تو میآیند نکن. هر چیزی که تو را از خودت، رسیدگی به خودت، و رشد خودت باز بدارد، دشمن توست حتی اگر بالاترین رتبههای علمی باشد.
اول «خود واقعی» ... بعد «خود»هایی که مال این دنیاست !
مرا بوسید و لقمههایش را گرفت و با نشاطی که حاصل از فهم یک قانون انسانی بود، خانه را ترک کرد.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff