″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🌿 #در_مسیر_عشق 🌿 🌱 #پارت صدوچهلوهشتم 🌱 زهرا : بالاخره دلشوره هام تموم شد و میتونم راحت به کارها
🌷 #در_مسیر_عشق 🌷
🌸 #پارت صدوچهلونهم🌸
رسول : سه شب پیش که رفتم بیرون تو خیابون ها میچرخیدم که یه ماشین اومد و یه پارچه کشید رو سرم و بردنم . بیهوشم کردن
وقتی بههوش اومدم تو جای تنگی بودم که کارتن زیاد داشت حدس زدم جایی تولیدی باشه
دیگه اومدن سراغم میخواستن اطلاعات بگیرن
کتک و اینا
اما چیز جالب و عجیبش برای من این بود که تازه کار بودن همه شون
فاطمه : از کجا فهمیدی؟
رسول : وقتی گفتن اطلاعات بده از اداره و کارتون و فرمانده و اینا منم واسه اینکه فکر کنن واقعی هست و ولم کنن رُک و راست همون اول یه چیز چرت و پرتی دادم
اول گفتن چه ماموری که راحت اطلاعات میده و اینا جای چندتا اداره گفتن بگو کجاست
منم آدرسی دادم که اصلاااا وجود نداره
اوناهم باور کردن و اینطور شد ولم کردن
ایوبی : عجیبه
از دو حالت خارج نیست
۱ : یا اینکه تازه کار بودن و زود گول خوردن
۲ : رسول براشون هدف مهمی نبود یعنی گرفتن اطلاعات مهم نیست درواقع یه هدف بزرگتری دارن که اینجور خودشون رو ضعیف نشون دادن که ما بگیم بیخیال اینا تازه کارن و اونا دارن مارو گول میزنن
به هرحال باید حواسمون به همه چیز باشه
رسول چهره هاشون معلوم بود؟
رسول : نه
ایوبی : خیلی خب مراقب هرچیزی باشید
منم به بقیه بچه ها میگم
فاطمه : باش
میشه ازم یه چیزی رو قبول کنید و اونم اینکه من بجای پارت صد وپنجاه برم صد وسیوخورده ای؟
چون قاطی شده حوصله عوض کردن هم ندارم
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
مــهــم!
عا اینو چند سال پیش معلم پرورشیمون گفت
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🌷 #در_مسیر_عشق 🌷 🌸 #پارت صدوچهلونهم🌸 رسول : سه شب پیش که رفتم بیرون تو خیابون ها میچرخیدم که ی
خادمالحسین:
🌺 #در_مسیر_عشق 🌺
☘ #پارت صدوسیوهفتم ☘
زهرا : آقا محمد اجازه هست؟
محمد : بیا تو
زهرا : میشه فاطمه و رسول برگردن؟🙂
محمد : چرا؟🤨🤨
زهرا : خب..🙂 سکووووتتتتت
محمد : خب چی؟😐
زهرا : هیچی اصلا فراموش کنید🚶🏻♀
محمد : کجا میری حرفتو بزن
زهرا : نه نیاز نیست ممنون
محمد : 😐
__
زهرا: سلام آبجی خوشگله من
فاطمه : سلام بر عروس خانواده
زهرا : هعی....
فاطمه: چیشده
زهرا : هیچی🙂 تو با برگشتن تون به تهران مشکلی نداری؟
فاطمه: هرجا رسول باشه باید منم باشم
زهرا : ....سکوت.... حرفش سنگین بود🙂قطع کردم
فاطمه : 😐😐😐 عه وا چرا قطع شد
زنگ زدم بهش رد تماس داد
عجب دختریه ها
_~_~_~_~_~_~_~_~_~
رسول : پیس پیس فاطی
فاطمه : 🤨😠
رسول : 😐ببخشید خانم حسینی
فاطمه : خب چیه؟
رسول : شام بریم بیرون؟
فاطمه : نظری ندارم
رسول : 😐💔 حالا فکراتو کن
فاطمه : نه نریم
رسول : چه زود فکراتو کردی😐
فاطمه : 😒 حوصله ندارما تمومش کن
رسول : با بزرگترت درست حرف بزن
فاطمه : اووووو ترسیدم بزرگتر 😒
____ شب تهران ____
زهرا : داشتم درس میخوندم درس های گذشته رو که می دیدم تجدید خاطرات میشد برام
عطیه : زهرا بیام تو؟
زهرا : بفرمائید
عطیه : چیه جلوت ؟
زهرا : کتاب درسی
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
ولـیایندنیـالـذتعکـاسبودنتـوسـالهایِ اولِانقـلابروبهمـنبـدهکاره . . .🚶🏿♂
هرقدمیکهدرراهاستواریاینانقلاب
اسلامیبرمیداریدیکقدمبهظهور
حضرتمهـدی(عج)نزدیکترمیشوید🤞🏿!
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
ولـیایندنیـالـذتعکـاسبودنتـوسـالهایِ اولِانقـلابروبهمـنبـدهکاره . . .🚶🏿♂
بهجوانانبگوییدامروزچشم
شهیدانبهشماست،بهپاخیزید
اسلاموخودرادریابید🖐🏿(:
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
-
بامنچهکردهاستگناهانبیشمـار..
حتیمیانخواب؛حـرمراندیدهام..
#آقایاباعبـدالله
#گناه
#امامزمانم
#منتظرانه😔
برسه اون روز
که خسته از گناهامون
جلو امام زمان زانو بزنیم؛
سرمونو پایین بندازیم
و فقط یه چیز بشنویم
"سرتو بالا کن
من خیلی وقته بخشیدمت..."
عزیزترینم،
امام تنھای من
ببخش اگه برات عباس و زینب نشدیم💔..
تࢪڪهࢪگناھقدمۍبࢪاۍظہوࢪ 🌿
#محرم
#امام_حسین
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
🍃🌹🍃🌹
@emamhosein113