eitaa logo
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
252 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
33 فایل
@gandoiiii مهربان خدای من @emamhosein113 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
استوری پندار اکبری
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️ به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️ 💐💐💐💐💐 رمان سربازان بی نشون پا
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️ به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️ 💐💐💐💐💐 رمان سربازان بی نشون پارت شصت و پنج معصومه: بعد از امام زاده و کلی گشتن خواهر و برادر حسنی رو رسوندیم خونه‌شون و خودمون هم رفتیم دنبال زندگیمون😊 رفتم توی اتاقم و نشستم پای کارای دانشگاه. رشته منو ریحانه هر دو تجربی بود ولی رشته تحصیلی من با اون فرق میکرد. اون کارآموزی پرستاری بود، من دارو سازی... نشستم پای کارام و بعد چند ساعت گرفتم خوابیدم. رسول: توی اتاقم روی تختم دراز کشیده بودم. در اتاقن باز بود. خونه رسما سکوت محض بود. حال و حوصله نداشتیم هیچ کدوم. تلویزیون و چراغ همی پاییت هم خاموش بودن. فقط نور خیلی کمی روشن بود. خونه یه جورایی دلگیر بود. چون سوریه بودن و آنتن اونجا خوب نبود و خطر زیاد بود، زیاد هم نمیتونستیم باشون حرف بزنیم. داشتم به این چیزا فکر میکردم که ریحون😅 اومد داخل و چهرش گرفته و جدی بود همچین... ریحانه: +برات وقت دکتر گرفتم پیچوندی گفتی بعد رفتن مامان و بابا، الان رفتن و منم برای فردا وقت گرفتم. هیچ بهونه ای هم نداری. هم من هم خودت فردا از همه نظر بیکار و علافیم. والسلام نامه تمام 😲🤐 رسول: من همینطور مونده بودم😐 ماشالله خواهرم اعصاب مصاب درست و حسابیم نداره😐 _چرا بیخیال نمیشی؟😠 +چون یه موضوع خیلی مهمه و جای بیخیال بودن رو نداره البته برای شما که همچی رو به شوخی و خنده و مسخره بازی میگیری، اینم برات اصلا مهم نیست.. 😥 بعدش رفت بیرون.... 😐😐😐😐😐 اصلا دوست نداشتم. برم. خوب منکه خودم میدونم چمه.. دوست ندارم بقیه بفهمن و نگرانم بشن😔 دوباره سردرد اومد سراغم.. وقتی زیاد فکرم درگیر میشد و اعصابم خورد میشد یا وقتی نگران بودم، سرم درد میگرفت و چشام تار میشد. نخواستم هم برم پایین قرص بخورم. چون خانم دکتر یهو سر میرسید و حالا بیا و درستش کن😐 با هر بدبختی بود، شب رو خوابیدم. چون فکرم از یه طرف مشغول بابا و مامان بود، از یه طرف دکتر از یه طرف هم سردردم.... ادامه دارد...
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️ به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️ 💐💐💐💐💐 رمان سربازان بی نشون پا
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️ به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️ 💐💐💐💐💐 رمان سربازان بی نشون پارت شصت و شش رسول: شب نفهمیدم کی خوابم برد. همه فکر و ذکرم پیش مامان و بابا بود. با لرزش گوشیم که انگار یه پیام اومد از خواب پریدم. نگاه کردم یکی پیام داده بود: 🌷مامان زهرا🌷 " سلام عزیزم. اذانه ها.. خواب نمونین. پیامو دیدی، یه پیام بده خیالم راحت بشه.❤ خودتو خواهرت مواظب همدیگه باشین. یا علی🌹" با دیدن پیام خنده روی لبم اومد. با اینکه همیشع منو ریحون خودمون بلند میشدیم، اما مامان و بابا همیشه بهمون سر میزدن. مخصوصا برای اذان صبح😊 بهش پیام دادم: "سلام مامان جان. خوبی؟ بابا خوبن؟ مارو نمی بینین خوشین؟؟!😅☹ ممنون بابت پیام و یاد اوریت❤ حتما... شماهم مراقب خودتون باشید. به بابا هم سلام برسون. یا علی مدد😚" رفتم اتاق ریحون دیدم خوابه😐 حالا همیشه خودش پا میشدا... +ریحون جان... ریحانه.... پاشو خواهرم اذانه _چه وقت اذانه الان؟!😪 +😐😐 شرمنده دیگه باتون هماهنگ نکردیم که چه موقع راحت ترین که اذان رو بگن😑 پاشو ببینم😐 _باشه بابا.... ساعت ۱۰ و نیم: _رسوووول رسوووووووول.... به سلامتی کری داداششششش😐 +بله بلهههععع جاننممم ؟؟؟ چرا داد میزنی..😐 _بدو دیر شددد +خیلی خوب بابا... سوار ماشین شدیم راه افتادیم دکتر مغز و اعصاب😐 تموم راه رو سر ریحون بیچاره غرررر میزدم تا اخرش عصبانی شد.. _اه بسه دیگه رسول مغزم ترکید😡 از وقتی راه افتادیم همش داری غر میزنی😠 میریم دکتر اگه چیزی نبود که ان‌شاالله نیست که برمیگردیم اگرم دور از حون بود که باهم حلش میکنیم. اینقدر هم غر نزن😡 خودت که به فکر خودت نیستی، ماهم که به فکرتیم اینجوری میری رو اعصابمون...😠😠😠 +باشه بابا چرا جوش میاری؟ یه چی گفتم حالا 😶اعصاب نداریاا امروز😐 ادامه دارد...
با‌دل‌تنگت‌بگو‌ دلــــدارمی‌آیـدزراه این‌حقیقت‌رامن‌ ازگل‌های‌نرگـس‌خوانده‌ام..(: ..'
ایولللل به خدا انتظار نداشتیم این همه پارت😍😂❤️
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
ایولللل به خدا انتظار نداشتیم این همه پارت😍😂❤️
ببخشید دیگه خیلی خیلی دیر شده بود سعی میکنم دیگه کاری نداشته باشم بفرستم
بچه ها یه چیزی امروز حاج آقا پناهیان میان شهرمون ولی متاسفانه دارم میرم خونه خالم و نمیتونم برم😔💔 از طرفی خونه خالم هم تو روستاس و نمیتونیم برگردیم شهرمون😢💔
اصلا ضدحالی خوردم😭😭💔💔💔
حتی از اسم حاج قاسم هم میترسن🙈😂❤️😍