eitaa logo
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
253 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
33 فایل
@gandoiiii مهربان خدای من @emamhosein113 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
جــشــن ولادت امام رضا علیه‌السلام سخنران : شــیــخ مـهدی حسن آبادی با مداحی : حـاج محمدرضا طاهـــری کــربــلایــــی حــــســـیـــن طاهــــری جمعه ۲۰ خرداد ۱۴۰۱ | از نماز مغــرب "مراسم‌راس‌ساعت‌مذکورآغازمیگردد" خیابان‌شریعتی، خ‌شهدای‌ناجا(پلیس) ستاد فـرماندهی انتظامی تهران بزرگ حسینیه‌ی‌چهارده‌معصوم‌علیهم‌السلام
عاقبت عاشق خود را به حرم خواهی بُرد شک ندارم به خدا از کَرمت معلوم است... ❣️اینجا است ؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) 🆔 @razavi_aqr_ir
♥️♥️:♥️♥️
-‌اول‌امـام‌زمـان -؏ـج- بایـد، درقـلبِ‌ما‌ظھـورڪنہ‌و‌بعـد در‌قـرن‌ما (: 💔
9.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•﷽• یا رضا'ع' گفتم☄ 'ع'🌼 علۍ اڪبر قلیچ🎧 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
- دلم‌دست‌توباشدبهتراست! حال‌ضربان‌قلب‌ناآرامم‌راخودت‌آرام‌کن . . !:)☁️' +♥️
~🕊 ♥️01:20♥️ گفتم حاجی لباس پاسداری چه رنگیه؟! سـبز یا خاکی؟ خندید و گفت : این‌ لباس‌ عادتشه یا خونی باشه یا گِلی...💔 🥀 🖤
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
#در_مسیر_عشق 🎖 🎨 #پارت_صد و یازدهم🎨 فاطمه : دیشب بابا و داداش بحث شون شده بابا هم توبیخ کرده باید
⛱ 🌱 و دوازدهم 🌱 زهرا : ماشین در سکوت بود 😶 از ترسم‌ چیزی نمی‌تونستم بگم🤐 محمد : چیه ساکتی زهرا خانم 😂نکنه ترسیدی زهرا : تا به حال انقدر عصبی ندیده بودم‌تون😬 محمد : اینم یادت باشه وقتی عصبی هستم باهام بحث نکن که بدبخت میشی زهرا : چشم 😶 رسیدن خونه * بعد از شام عطیه میره تا با زهرا صحبت کنه : زهرا خانم اجازه هست زهرا : بله بفرمایید عطیه : از فاطمه و رسول خبر داری ؟ چرا نیومدن؟ زهرا : نه عطیه : خب دخترم نظرت در مورد آقا فرشید چیه ؟ زهرا : هان 😶 چی؟ عطیه : میگم نظرت چیه؟ زهرا : نظر خاصی ندارم عطیه : دختر گلم راحت حرف بزن بدون هیچ‌ رو در وایسی☺️ زهرا : راستش 😓 اول اصلا قصد ازدواج نداشتم تحت هیچ شرایطی اما وقتی باهم حرف زدیم یه چیزی گفت که......
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
⛱ #در_مسیر_عشق ⛱ 🌱 #پارت_صد و دوازدهم 🌱 زهرا : ماشین در سکوت بود 😶 از ترسم‌ چیزی نمی‌تونستم بگم🤐 م
🌓 🌓 🌑 و سیزدهم 🌑 عطیه : که چی ؟ زهرا : هیچی مهم نیست 🤐 عطیه : چی گفتش که دلت و برد؟ زهرا : گفت دوسم داره و حاضره برای رسیدن بهم هر کاری بکنه😓 عطیه : خب ؟ زهرا از خجالت سرش پایینه و چیزی نمیگه🤐 عطیه : همون اول گفتم راحت باش دخترم نمی خوای بگی نگو ولی یه جواب درست حسابی بگو 🔪 زهرا : هر طور خودتون صلاح میدونید😶 عطیه : زندگی توعه به کس دیگه ای ربطی نداره زهرا : من نمی دونم 😶 عطیه : زهرا چیرو نمی دونی ؟ زهرا : اینکه چه تصمیمی بگیرم😞 عطیه : اول بهم بگو اون شب چی بهت گفت؟ زهرا : گفت هیچی ازم نمی خواد تا آخرش هر کاری برام میکنه فقط یه درخواست داشت 🤐 عطیه : چرا کشش میدی ؟؟؟؟ چی‌گفتتتتتتت🔪 زهرا : گفت من تو زندگی فقط سه تا عشق دارم اول خدا بعد شهادت بعد شما عطیه : خب عشق سوم نظرت ؟؟؟ زهرا : بقیه اش مونده