″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️ به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️ 💐💐💐💐💐 رمان سربازان بی نشون پا
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️
به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️
💐💐💐💐💐
رمان سربازان بی نشون
پارت شصت و هفت
ریحانه(ریحون😅):
رسیدیم دکتر. رسول همچنان درحال غر زدن بود😥
رفتیم بالا.
رسول از منشی پرسید:
+سلام خانم. ببخشید ما ساعت ۱۱ وقت داشتیم.
_شما آقای؟
+حسنی. رسول حسنی
_بله چند دقیقه منتظر باشید صداتون میکنم.
+ممنون.
مطب شلوغ نبود. رفتیم نشستیم رو صندلی.
شرو کردم براش خط و نشون کشیدن اونم پکر فیس داشت نگاه میکرد:😐😂
×رسول رفتیم نشستیم همه چی رو کامل توضیح میدیا... پنهون کاری نمی کنیااا... الکی خوبم خوبم راه نمیندازیا... اصلا خودم همه چی رو میگم.
+تو کجا؟😐 من سرم درد میکنه تو چرا میای؟
×ببخشید داداش من، اگه من نباشم شما کلا میپیچونی😐😡
رسول:
بلههههع دیگه رسما گاوم زایید😥
دلم به این خوش بود که حداقل با دکتر هماهنگ میکردم که به ریحانه چیزی نگه🥀😑
تو افکارم بودم که منشی صدا کرد...
_اقای رسول حسنی، بفرمایید داخل.
+ممنون.
منو ریحانه پاشدیم که بریم داخل که منشی گفت که فقط خود بیمار باید بره داخل...
انگار دنیارو بهم دادن. برای ریحون یه چشمکی زدم و با یه لبخند ملیح ابرو بالا انداختم براش و رفتم داخل😅😇😌
+سلام دکتر
&سلام. بفرمایید.
نشستم رو صندلی های داخل اتاق
&خوب بفرمایید مشکل چیه و چه کاری میتونم بکنم براتون؟
تقریبا همه چی رو برای انکه قولم به ریحانه الکی نباشه گفتم. (اخه ازم قول گرفت همه چی رو درست و کامل بگم😐)
ازم پرسید:
&احیانا دید چشمات تار نشده؟
راس میگفت. بعضی وقتا با وجود عینک کمی تار میدیدم. اما اگه میگفتم نه، دروغ بود. پس مجبور شدم بگم خیلی کم.
ادامه دارد...
▪️آمریکا: نفت ایران را مصادره کردیم.
ایران: نفت و نفتکش و شرف آمریکایی ها رو مصادره کردیم.😂😂😂