eitaa logo
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
257 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
33 فایل
@gandoiiii مهربان خدای من @emamhosein113 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️ به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️ 💐💐💐💐💐 رمان سربازان بی نشون پارت صد و بیستم محمد: +جانم آقا؟ _محمد به حامد(دکتر سایت) بگو بیاد نمازخونه. خودتونم بیاید.. +چیزی شده آقا؟ نگرانم کردین... _چیزی نیست. رسول یکم قلبش درد گرفت... دیگه نفهمیدم چطور حامد رو خبردار کردیم و خودمون رو رسوندیم نمازخونه و رسول رو بردیم بهداری سایت... نیم ساعت بعد: +چی شد حامد جان؟ _چیزی نیست آقا. نگران نباشید. بخاطر فشار عصبی زیادیه که بش وارد شده.. +میشه دیدش؟ بهوش اومده؟ _آره بابا بیهوش نشده بود که الان بخواد بهوش اومده باشه..😂😐بفرمایین... رفتیم داخل... ساعد دستش رو روی پیشونیش گزاشته بود و داشت به سقف نگاه میکرد... متوجه ما که شد خواست از روی تخت بلند بشه که من نزاشتم... _بهتری؟ +بله آقا. ممنون _یه سوال بد افتاده به جونم..😅 تو از کجا ماجرارو فهمیدی؟ +راستش آقا رفته بودم سپاه برای آوردن وسایل بابام. شنیدم دوتا از همکارای بابام میگفتن مثل اینکه اونایی که سردار رو کشتن رو گرفتن... با یه مظلومت خاصی نگام کرد و گفت.. +آقا جدی گرفتینشون؟ _هنوز نه‌. ولی زیر نظر داریمشون... +آقا. خواهشا زود تر کارو تموم کنید...😥 _باشه. ولی کنید نه استاد. تموم میکنی....☺ +ولی آقا... _ولی بی ولی...😠 حالا هم‌پاشو برو سر کارت. چند وقته زیادی از زیر کار در رفتی. فکر نکن میزارم بریا... تا کاراتو نکنی پاتو بیرون نمیزاری..😤😌❤ +✌🏻👊🏻👊🏻😐😐❤ رسول: بعد از احوال پرسی با بچه ها، رفتم پای میزم... اطلاعاتشون رو از علی گرفتم... موسی یاسر و رحمان معتمدی و شیدا امیرزاده... خدا لعنتشون کنه...☹ از گوشی هاشون که علی هک کرده بود سعی داشتم ردشون رو بزنم... وااا... این که محله ماست...😐 داوود رو صدا کردم... _بله؟ صفحه مانیتور رو نشونش دادم... +احیانا این محله ما نیست؟!😐🤔 پوکر فیس نگام کرد... _برادر پس واسه چی محمد بیچاره خودش رو کشت که فعلا از خونه بیرون نری... ولی کو گوش شنوا... منم به مامان و بابا و معصونه گفتم که وقتی میخوان برن بیرون واسشون محافظ بزاریم... ولی شما با محافظ و اینا کارت حل نمیشع😐😤 از حرفش خندم گرفت😂 ولی همینکه کمی خندیدم دوباره سرم درد گرفت... به روی خودم نیوردم تا داوود رفت... منم پاشدم رفتم‌ نمازخونه و یدونه از همون قرصای ژلوفن انداختم بالا...☹ از دیشت تاحالا ۳ تا ژلوفن خوردم... خانم دکتر بفهمه پوستم کندس😐 ادامه دارد...
بفرمایید اینم از رمان
نظرات فراموش نشه عزیزان
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
صد درصد
🖐🏻😂😂😂ومنی که از اولش نخوندم و ذهنم ازاده
نه شوخی کردم ❤️
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
نه شوخی کردم ❤️
تو رو خدا اینقدر با روحیه ما بازی نکن زهرا🤧😬😬
😂😂😂😂من چرا خندم گرفته
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
#حق😂✋🏻
دقیقا😂 چقدر سر این دوتا که کلی بلا سرشون میاد گریه کردم حرص خوردم ناراحت شدم اهاااا از همه مهم تر خواهرم و زدم😬💔😂
💔 می گفت: دلم میخواد منم برم سوریه! آخه ینی چی!؟ منم میخوام برم[💔] باید برم سرم بره! گفتم خواهرم: این عشق تورا ب حضرت زینب(س) می ستایم ... و درک میکنم.. اما باور کن! این چادر مشکی شما ... این یادگار مادرم زهرا (س) .. بوی شهادت میدهد.... . همین که با چادر مشکی ات در این خیابان های آلوده ب گناه ... این شهر ... قدم برمیداری.. همین ک وقتی به نامحرمی میرسی سرت را زیر می اندازی ... همین که چادرت ... این برترین حجاب .. را ب رخ مردان بی غیرت میکشانی ... و با زبان بی زبانی ات میگویی هنوز هم هستند مردان با غیرتی که سر زنان شان چادر است... . باور کن لحظه لحظه قدم هایت جهاد است ... شهادت است ...😍✨ . خواهرم شنیده ای سخن آن شهید عزیز را ک میگوید ... دشمن و استعمار .. از سیاهی چادرت بیشتر از سرخی خونش میترسد؟ حواست هست نصف دنیا صف کشیده اند تا چادرت را حیایت را ...حجابت را ... چادر فاطمی ات00 مکتب زهرایی ات را صبر زینبی ات را از تو بگیرند ....😡😡 .میخواهد از تو بگیرند هویتت را تا دیگر نتوانی مانند حضرت زهرا ... فرزندانت را همچون حسن (ع)و حسین (ع) تربیت کنی..😌 . تو اینجا با چادر سیاهت .. تنه دشمنان 😥😨را ب لرزه در می آوری ... دشمن را میترسانی و میگویی: هنوز هم هستند مادرانی که تربیت میکنند پسرانی شهید 🙂را... چادر آداب دارد ... آدابش را که شناختی... وابسته اش میشوی...[😍]
👆دانشکده نیرو مخصوص تکاوری سپاه پاسداران سرمای ۸ درجه زیرصفر ساعت ۷:۳۰ صبح زمین یخبندان بارش برف و بوران بدون زیرپوش و پیراهن بعضا بدون پوتین همراه فرمانده فعلیS.N.S.F سپاه که خود پای برهنه در کنار پاسداران می دود... پ.ن. این نیروها بارها پوزه آمریکا را به خاک مالیدند...
آمدیم با قسمتی دیگر... این قسمت: وحید رهبانی عاشق کلاه محیط پشتش رو که نتونستم زیاد تحلیل کنم ولی خدایی چقدر از این کلاها دوس داره😀 گویا عکس فیلتر شده🤫🤭 اون دوتا جوون هم خودشونو تو کادر به زور جا دادن😑😬 محمد داداش بیا برو گاندو رو بازی کن ول کن این نقشای منفی رو خب🤧 تــــامام
سلام😭 گریه کنید😭 ببینید اخه همچین یه نمه چشاش پف کرده گویی اشک ریخته و گریسته😂💔 ریشش هم پروفسوری زده💀 جدی و عصبی🤨😂 دقت زیادی به خرج دادم ولی متوجه نشدم تو دستش چیه🧐 پرنده ی مرده؟ زنده؟ کلاه؟ جوراب؟😂 هرکی عکاس این عکسه بپره پیوی ذهنمو درگیر کرد😂 والا خبر ندارم کدوم فیلمه ولی احتمالا از اون فیلم باحالاس که نقش منفی داره😀 تـــــامام😆✋
اینجا هم خیل عظیمی از هنرجو هستن که شاگردای اقا محمدن😛 رسول نیست... معنیش اینه که.. که... که... که از بس نمک ریخته محمد اخراجش کرده و باعث شده حدود 6 ماه گاندو نداشته باشیم😬🔪 هیچی دیگه همین دستگاه تحلیل گر خراب شد فک کنم.. فیشششششششششششششششششششششششششش🔇 تـــ..ـامـ....ام
ماشالله این پسره هم چسبیده به وحید رهبانی😑 اینم از اقا شهرام..فرهام..شهلام...اهلام؟😂 نمیدونین اسمش چی بود؟ اها فرهاد...شاید هم نه😅😂 تو فیلم هناس که نقش منفی داش احتمالا استاد دانشگاهه عاشق دختره توی فیلم شده بود😛 اگه عطیه بفهمه به شهادتش رضایت میده😩😂🤣 ایا نباید در چنین وضعی استین را پایین بدهیم تا این اتفاقات به خوشی تمام شود؟😃😎 پس.... تـــــامام😂