eitaa logo
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
259 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
33 فایل
@gandoiiii مهربان خدای من @emamhosein113 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پـسر فـاطـمه کـافـیسـت کـه فـرمـان بـدهـد...✌️🏻😎 سـرور ما ، سایه ات همیشه پابرجا...🌱
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🍃 #در_مسیر_عشق 🍃 🍃 #پارت_شصت وپنجم 🍃 محمد : از بچه های حوزه و پایگاه چه خبر عبادپور: همه سر جاشون
🍂 🍂 🍂 و ششم 🍂 خانه رسول: یک شب سرد زمستانی بود که همه در کارهای خود مشغول بودیم بابا که طبق معمول پای سیستم منم کتاب میخوندم اون دوتا رو خبر ندارم 😜 میرم فاطمه رو اذیت کنم خبببب چطور اذیت کنم ؟ رسول : با لگد کوبیدم به در اتاق زهرا . زهرااا زهرااا پاشو بیا بیرون زهرا : با لگدی که رسول کوبید قلبم اومد تو دهنم بیا تو رسول الهی خیر نبینی سکته کردم توهم هی یه کاری کن بلایی سرم بیاد من متوجه نشم بعد میبرید بیمارستان منو هر کاری خواستید میکنید😐😐😐😐 نکن دیگه رسول: ععع فکر نکرده بودم پیشنهاد خوبی بود خب حالا پاشو بیا حیاط کارت دارم زود بیای ها من رفتم : منتظر بودم زهرا بیاد با شلنگ آب تو این هوای سرد خیسش کنم خیلی حال میداد 🤪 صدای قدم هاش که نزدیک تر شد شلنگ و گرفتم روش زهرا: سکوت کرده بودم از این کارش تصمیم گرفتم هیچ حرفی نزنم رسول : عااالی بود 😂😂😂کیف کردم چطوری؟ ؟🤪🤪🤪 محمد: از صدای رسول که از تو حیاط میومد رفتم و از پنجره نگاه کردم ای داد بیداد زهرا رو خیس کرده بود و به سمت شون راه افتادم رسول : چیه زهرا خانم لال شدی😏 زهرا : فقط با چشم حرص بهش نگاه میکردم و سکوت کرده بودم محمد : اروم اروم به رسول نزدیک شدم لب حوض وایساده بود که پرتش کردم تو حوض آب رسول: ییههههیییی😱😱😱😱یخ کردمممممم و برگشتم و دیدم باباعه😶 محمد: عالی شد حالا چطور مطوری؟ 😂 زهرا : 😏 فاطمه: صدای چی بود😨عععععع رسوووولللل😱😱😱😱 رسول : مرض😐😐😐😐 بدو پتو بیار یخیدم محمد : نه نه نیاری ها بزار یخ کنه تا یاد بگیره خواهرش و اذیت نکنه 😏 زهرا : دستت و بده من رسول رسول : دستش و گرفتم و خودشو کشوندم پیش خودم😜 زهرا : این غلطا چیه تو میکنی😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡 رسول : یا بسم الله 😐 دوست دارم 😛 فاطمه : زهراااا😐😐😐 رسول من اگر یه بلایی سرت نیاوردم حالا ببین محمد : بسه دیگه بچه ها پاشید بیاید تو یخ میکنید بعد سرما که خوردید کارها عقب میفته فاطمه : بابا شماهم به چه چیزایی فکر میکنید🤦🏻‍♀ رسول : پتو پیلیز فاطمه : 🙄من فقط برای آبجی زهرا پتو میارم زهرا : 😶😶😶س...رررر....دهههههه فاطمه: پتو بیا پتو زهرا : پتو رو گرفتم که رسول خودشو انداخت زیر پتو منم با کمال میل تقدیمش کردم☺️😂 ادامه دارد....
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🍂 #در_مسیر_عشق 🍂 🍂 #پارت_شصت و ششم 🍂 خانه رسول: یک شب سرد زمستانی بود که همه در کارهای خود مشغول بو
🌷 🌷 🌷 و هفتم🌷 زهرا : تو اتاق نشسته بودم زانوهام رو بغل کرده بودم دلتنگ بودم دلشوره داشتم اما نمیدونم کی و چرا تو افکار خودم بودم که با صدای رسول به خودم اومدم رسول : چرا نخوابیدی ؟ زهرا: یه نگاه انداختم به ساعت و بعد به رسول که چایی آورده بود رسول : میدونم دیر وقته اما چایی رو بخور زهرا : نگاهم و از چایی گرفتم و به دیوار خیره شدم رسول : بخور دیگه ای بابا.ابجی ببخشید غلط کردم خوب شد حالا ؟ زهرا : هیچی نمیگفتم و بازم خیره شده بودم رسول: معذرت میخوام زهرا : یه دفعه خودمو انداختم تو بغل رسول و شروع کردم زار زار گریه کردن رسول : 😳وااا چیشده چرا گریه میکنی ؟ زهرا : هیچی نپرس بزار فقط گریه کنم ‌ رسول : باش😔 زهرا: یه ربع گریه کردم و همونجا تو بغلش خوابم برد رسول : دلم نمی اومد بیدارش کنم تا صبح تو بغلم خواب بود تا اذان شد و بیدارش کردم. یک ماه بعد ؛ اداره فاطمه : آقای حسینی من امروز باید برم مسجد گفتم اطلاع بدم🙄 رسول : خیلی خب منم همراهت میام فقط چه ساعتی ؟ فاطمه : دوساعت دیگه کار ندارید؟😶 رسول : نه کارهام تا اون موقع تموم شده فاطمه: باشه 👋🏻 دوساعت بعد ؛ پایگاه رسول : خب فاطمه تو برو ولی منو اصلا نمی شناسی ها منم چند دقیقه دیگه میام شک نکنن فاطمه : باشه فعلا👋🏻 رسول : سلام آقا رضا چطوری خوبی؟ رضا سهیلی : به به آقا رسول سلام چه عجب چشم ما به جمالتون روشن شد رسول : ببخشید دیگه درگیر کار بودم چه خبرا چه کار میکنی رضا : درگیر کارهای حوزه و بسیج و اینا هستیم شما رفتی اون بالا بالاها مارو فراموش کردی دیگه ؟🙁😂 رسول : عه نگو حاجی اصلا اینقدر درگیر کار هستم خانواده شاکی شدن رضا : البته خانواده از تو و پدرت شاکی هستن درسته ؟😂 رسول : کاملا درسته ادامه دارد....
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🌷 #در_مسیر_عشق 🌷 🌷 #پارت_شصت و هفتم🌷 زهرا : تو اتاق نشسته بودم زانوهام رو بغل کرده بودم دلتنگ بودم د
💞 💞 💞 شصت و هشتم💞 رضا سهیلی: رسول جان یه لحظه همینجا صبر کن من برمیگردم رسول : باشه دیدم رفت سمت فاطمه رضا : ببخشید رسول جان من یه کار کوچیکی داشتم با فرمانده پایگاه خواهران رسول : نه خواهش میکنم عه ایشون فرمانده هستن ؟ چقدر جوان ماشاءالله رضا: آره درسته رسول: چقدر میشناسیش ؟ رضا : به اندازه ای میدونم که میدونم خیلی دختر خوبیه با حجاب، تحصیل کرده ، با اخلاق و خیلی چیزای دیگه حالا رسول یه چیزی بگم به هیچکس نمیگی ؟😬 رسول : پس که اینطور نه بگو رضا: خیلی دختر خوبیه عاشقش شدم رسول عصبی شده بودم و میخواستم بزنم دم گوشش ولی نباید میفهمید من کیم : عاشق این دختره😳همین فاطمه مقدم ؟ رضا : اسمشو از کجا میدونی😶😶 رسول : از بابا شنیدم عوض شده فرمانده رضا: آره خیلی دختر خوبیه دوسش دارم رسول : حالا کی میخوای بهش بگی ؟ رضا : خجالت میکشم اما امروز فرداس که دیگه بگم رسول : پس عروسی افتادیم دیگه😂 رضا: 😅حالا اومدیم و جوابش منفی بود رسول: نه خودم راضیش میکنم😂(اون وقت قبر تورو کندم) رضا: ممنون داداش😂 رسول: خواهش ادامه دارد....
ساعت‌یڪ‌ودونصف‌شب‌بود. صداےشرشرآب‌مےآمد. توےتاریڪےنفهمیدم‌ڪے‌است! یڪے‌توےتانڪرنشسته‌بودویواش، طورےڪه‌ڪسےبیدارنشود، ظرف‌هارامےشست. جلوتررفتم؛حاج‌همت‌بود.. +شهیدمحمدابراهیم‌همت داستان‌رمضان
••⸾⸾🖤🎼 آتشـےبودی‌وهروقت‌تورامـےدیدیم، مثلِ‌اسپند،دل‌جایِ‌‌خودش‌بندنبود..!'
صدام به کسی نمیرسه 🖐🏻 صدام به شما برسه برام بسه ❤🌱
⸤♥️🌼⸣ میگفت:↓ دلت‌که‌گرفت، قرآنُ‌بردار؛ بسم‌الله‌بگویه‌صفحه‌‌ا‌ش‌روبازکن بگو: خدا،یه‌کم‌باهام‌حرف بزن،‌آروم‌شَم..! فقط‌تو‌میتونےآرومم‌کنے♥️シ!‌‌‌.• + قشنگه‌نه ....!؟🙃✨ ♥️⸽⇇ 🌼⸽⇇
أتَنَفَسُ‌بِحُبِ‌الحُسین📿🌸🌱 صلےاللّٰه‌علیڪ‌یامظلوم‌یااباعبداللّٰه🌴💚🌿
اللّٰھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج
↯🌙
✨🌼✨ رفته مالک که زنده‌تر گردد وقت رجعت دوباره برگردد این شهادت غیورمان کرده است بی‌قرار ظهورمان کرده است ذوالفقار از غلاف بیرون است تیغ زیر گلوی صهیون است گفت قاسم، ظهور نزدیک است صهیون به گور نزدیک است شب حق بی‌سحر نخواهد ماند ظلم بی‌دردسر نخواهد ماند در دلِ خسته غم نخواهد ماند این‌چنین نیز نخواهد ماند... یوسف ما هنوز در چاه است انتقامی شدید در راه است...
پویش یکشنبه های فاطمی 🌸🌸🌸🌸🌸
نام و نام خانوادگی: مجید قربانخانی♡ محل تولد : یافت آباد تهران♡ تاریخ ولادت: ۱۳۶۹/۵/۳۰♡ تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱/۳۰♡ محل شهادت: خان طومان حلب♡ مدت عمر: ۲۵ سال♡ محل مزار : گلزار شهدای یافت آباد♡ کتاب مربوط به این شهید: پناه- مجید بربری♡
حفظ چادر حفظ دین و مذهب است
خیالت راحت بانو😇 اگر کسی بخواهد حجاب و پاکدامنی تو را به تمسخر بگیرد،😡 خدای مهربان خودش جوابش را خواهد داد😌 🌱
یارب! این شاخه گل از شش جهتش دار نگاه این دعا کردم و از شش جهت آمین آمد...
🔰 دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان 🔻 اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ و اقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ و الآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الی التّفْسیر و السؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ و آلهِ الطّاهِرین. 🔹 ای خدا در این روز مرا به اعمال صالح راهنمایی کن و حاجت‌ها و آرزوهایم را برآورده ساز ای کسی که نیازمند به شرح و سوال بندگان نیستی ای خدایی که به سرایر خلق آگاهی درود فرست بر محمد و آل اطهار او. 🌙
142984_586.mp3
3.94M
📖 ترتیل سریع جزء ۱۷ قرآن کریم 🎙 قاری محترم استاد معتز آقایی ❤️ 👌 💢 حجم: ۳.۹ مگابایت ⏰ زمان: ۳۱:۳۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتۍ‌حتۍ، باسنگین‌ترین‌روضہ‌ هاهم‌اشکت‌در‌نیومد، برووایساجلوآینہ‌ وازخودت‌بپرس؛ چیڪارکردۍ‌باخودت...؟!💔 اللهی‌هیچکس‌به‌این‌حال‌مبتلانشه‌حال‌خیلی‌بدیه...! @hlifmaghar313
ڪیف داره نفس بڪشۍ و ترازو؎ ثوابت سنگین و سنگین تر شه ! خدا دیگه با چه زبونی بگه‌مارو دوست‌ داره؟! ••• ( در ماه‌مبارڪ مضان حتۍ نفس ڪشیدن ثواب داره🌿) 🌱 @hlifmaghar313
🥀 [اگه‌تعریفت‌ازآزادی‌اینه‌ڪه خودتومث‌نمایشگاه‌به‌همه‌نشون‌بدی! بدون‌که‌این‌،تونیستی‌ڪه‌آزادی این‌بازدیدازتوئه‌ڪه‌ازاده همونی‌ڪه‌بالاش‌مینویسن ارزش‌خودتوبدون‌خواهرم] @hlifmaghar313
علم فقط اون وقتی پیشرفت میکنه ‌... که مردم بفهمند سحر اگه آب یه رود رو هم سر بکشی ... بازم تشنت میشه😂🤦‍♀🖤 . . . پ.ن به یه لیوان آب ایمان بیاورید🤨🕊 چیه بطری از دستمون نمیوفته ؟!😒😂 اینجا مقر حلیف است ..📞⛓ -----[ 🖇 @Hlifmaghar313 ]-----
مهمان امروز برنامه ☝️🏿 زندگی پس از زندگی 🗣 خانم رعنا عباداللهی ✨ ساعت 18:30 شبکه چهار سیما
🍑قوی ترین دارو🍑
⛓❤️ مثلا ما اصلا نمیدونیم چه کارایی بخاطرمون کردی ... ⛓❤️مثلا .. حواسمون نیست خیلی وقته یه پوستر یادواره شهدا چاپ نشده که زیرش نوشته باشه .. با سخنرانی سردار سلیمانی .. 🖤⛓ مثلا عکست رو در و دیوار اتاق و کلاس و پشت شیشه ماشین نیست ... . . . . و یه کتاب مثلا های پر از درد .. مثلا های دلتنگی ! اینجا مقر حلیف است ..📞⛓ -----[ 🖇 @Hlifmaghar313 ]-----
شماجوانان‌بایدتوجہ‌داشتہ‌باشیدکہ‌ کارآسانی‌درمقابل‌این‌دشمن‌نداردهرثانیہ‌ برای‌جوان‌امروزاهمیت‌‌دارد‌وبایدازهرزمانی‌ صحیح‌ودرست‌استفادھ‌‌ڪنند!(:🌱 _حاج‌حسین‌یڪتا
⚔مردم روزه میگیرن... از صبح تا شب میرن سر زمین کشاورزی.. جیکشونم در نمیاد..‼️ بعد ما به اصطلاح جوونا هم .. یه امتحان میدیم ..📖🖇 هزار بار غر میزنیم که بابا ... ما روزه ایم🗣 . . . . پ.ن به کجا چنین شتابان ؟!🔎 اینجا مقر حلیف است ..📞⛓ -----[ 🖇 @Hlifmaghar313 ]-----