″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️ به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️ 💐💐💐💐💐 رمان سربازان بی نشون پا
بسم الله الرحمن الرحیم.❤️
به نام انکه مهربان ترین و بخشنده ترین است❤️
💐💐💐💐💐
رمان سربازان بی نشون
پارت پنجاه و دوم
محمد:
داشتیم از پشت سیستم به صحبتای اشکان و آقای شهیدی گوش میدادیم. آقای عبدی هم پیشمون بود. اشکان انگار کمی ترسیده بود و اندک میزانی فهمیده بود نمیتونه مارو بپیچونه😅😌✌
حتی اسم دو نفر رو هم گفت...
یکی امیرارسلان خوشنام، یکی هم آیلان نظری که انگار ارمنی بود.
رسول:
بعد از تموم شدن بازجویی اشکان، رفتیم کمی به کارامون رسیدیم و بعدش کمکم همه رفتیم خونه. سوار موتورم شدم و راه افتادم. تو فکر چک و چونه زدن با ریحانه توی خونه بودم😅که متوجه شدم انگار کسی دنبالمه...
نگران شدم دوباره جریان امیری باشه...
هر کاری میکردم وضعیت سفید نمیشد. زنگ زدم محمد. با خودم گفتم الان با خودش میگه باز دنبال بازیا با رسول شرو شد😂😐
بعد از چند تا بوق جواب داد:
×الو رسول سلام. جانم؟
+سلام آقا. راستش هم دوباره یکی دونبالمه😕
محمد:
داشتم با لبتابم کار میکردم که گوشیم زنگ خورد. صدای زنگش رو خیلی دوس داشتم😁❤️😂
رسول بود...
×الو رسول سلام. جانم؟
+سلام آقا. راستش هم دوباره یکی دنبالمه. هر کاری هم میکنم ول نمیکنه😒
همون موقع فهمیدم که محافظاشن. چون برای هر کدوم از بچه ها که عضو پرونده بودن و افراد خیلی نزدیک خونوادشون محافظ گذاشته بودیم.
موندم که چی بگم که متوجه نشه اونا محافظن..
×رسول مطمئنی؟
+بله آقا مطمئنم. خیلی وقته دنبالمه.
×خیلی خوب رسول. خونه نرو. برو یه جا دیگه.
+کجا برم آقا این موقع شب. ساعت ۱۰ و نیمه😐
×چمیدونم برو یه مسجدی، رستورانی جایی. بعد اگه مطمئن شدی تعقیبت نمیکنن برو خونه.
ادامه دارد..
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
من کلی نت گذاشتم دان کردم به همین راحتی کپی نکنید🥺☝🏻
اره راست میگه لطفا فوروارد کنید یا لینک کانالمون رو بذارین پایین پستا
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
اره راست میگه لطفا فوروارد کنید یا لینک کانالمون رو بذارین پایین پستا
کپی ببینیم فیلتر میکنیم
ریحانه یه نفر بهم گفت با ذکر منبع کپی میکنم از کانالتون گفتم مشکلی نیست با اجازا شما 😊♥️