eitaa logo
گنجِ مهریز
278 دنبال‌کننده
64 عکس
28 ویدیو
0 فایل
👌هدفمون معرفی ظرفیت‌های هویتی مردم شهر مهریز هست که مثل گنج ناشناخته هستند. پس شماهم بهمون کمک کنید در شناسایی این گنج‌ها🙏 🔻سوالات، پیشنهادات و معرفی سوژه: @sajjad_esm72
مشاهده در ایتا
دانلود
💢حال و هوای یکی از مدارسِ مهریز بعد از عملیات موشکی سپاه🚀 🔰از ترس و وحشت بی دلیل 🔰تا پخش آهنگ های شاد و حماسی ✅از بخشنامه آموزش و پرورش ✅تا حس و حالِ خوب کار جمعی 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ 🔹️دفتر تاریخ شفاهی شهرستان مهریز 💢‌ @ganje_mehriz
فراخوان معرفی سوژه 🤔توی قدیم، خیلی از بچه‌ها به دلیل بیماری و نبود امکانات بهداشتی فوت می‌شدند. 👆خیلی‌ها اسم بچه‌هاشون رو "بمانعلی" "بمان‌جان" "غلامرضا" و... انتخاب می‌کردند تا زنده بمانند. ✅ اگر از این دست افرا می‌شناسید، به آی‌دی @sajjad_esm72 معرفی کنید. 🔹️دفتر تاریخ شفاهی شهرستان مهریز 💢‌ @ganje_mehriz
📖غرفه کتاب دفتر تاریخ شفاهی مهریز (انتشارات راه‌یار) در نمایشگاه کتاب شهرستان مهریز ⏰زمان: ١٩ الی ٢٧ آبان ماه ١۴٠۳؛ ساعت بازدید ٩ الی ١٣ و ١۶ الی ٢١ 🛣️مکان: مهریز، بلوار هفتم تیر سالن چندمنظوره فرمانداری 🔹️دفتر تاریخ شفاهی شهرستان مهریز 💢‌ @ganje_mehriz
دلگرمی مقاومت روایت کمک‌های مردمی شهرستان مهریز به جبهه مقاومت روایت اول؛ انگشتر زیرلفظی بعد از نماز مغرب و عشا خونه مادرشوهرم بود. همسرم از جلسه برگشت؛ جلسه ای درباره پشتیبانی از جبهه مقاومت. همین که همسرم شروع کرد به توضیح دادن این تصمیم به دلم افتاد. اما نمی‌دانستم چطوری به همسرم بگم و واکنشش چیه؟ بعد از بیرون اومدن، وقتی که داشتیم به سمت ماشین می‌رفتیم، رو به همسرم گفتم: «من یه تصمیمی گرفتم» گفت: «چه تصمیمی؟» گفتم: «به نیت برآورده شدن حاجتم یکی از انگشترهامو می‌خوام بدم برای کمک به جبهه مقاومت» گفت: «جدی میگی؟» گفتم :« بله کاملا جدی» ذوق رو تو چشماش دیدم. توی مسیر به سمت خانه، همسرم گفت: «انفاق، بهتره از اون چیزی که دوستش داری باشه، کدوم انگشترت رو بیشتر دوست داری؟» فکر نمی‌کردم کار به اینجا برسه اما من تصمیم گرفته‌بودم کمک کنم. گفتم بهش: «انگشتر زیرلفظی» همونی که سر سفره عقد و قبل از بله گفتن بهم دادن و شد اولین و بهترین یادگاری زندگی‌مون 🔹️دفتر تاریخ شفاهی شهرستان مهریز 💢‌ @ganje_mehriz
قلوبنا مع المقاومة روایة التبرعات الشعبية في مدينة مهريز (بمحافظة يزد في إيران) دعمًا لجبهة المقاومة الرواية الأولى: خاتم الخطوبة کنت في بيت حماتي وعندما صلینا العشاء، عاد زوجي من الاجتماع؛ اجتماع حول دعم جبهة المقاومة. وما إن أخذ زوجي یتکلم ویشرح، حتی خطر في بالي هذا القرار. إلا أني لم أکن أعرف كيف أخبر زوجي بذلك وما سیکون رد فعله؟ بعد المغادرة، وبينما كنا نسير نحو السيارة، قلت لزوجي: "لقد اتخذت قرارًا." قال: أي قرار؟ قلت: على نية قضاء حاجتي، أريد أن أتبرع بأحد خواتمي لنصرة جبهة المقاومة. قال: هل أنت جادة؟ قلت: نعم، جادة تمامًا. رأيت في عينيه بریق الحماس. وفي طريقنا إلی البيت قال زوجي: "من الأفضل أن يکون الإنفاق مما یحبه الإنسان." وسألني: «فأي خاتمك تحبینه أكثر؟" لم أكن أعتقد أن الأمر سيصل إلى هنا، لكنني کنت قد اتخذت قراري. فقلت له: "خاتم الخطوبة" والذي أهدي لي على مائدة الخطوبة وأصبح أول وأفضل تذكار في حياتنا 🔹️دفتر تاریخ شفاهی شهرستان مهریز 💢‌ @ganje_mehriz
23.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢روایت مردی از دیار مهریز که در کنار شغل دل در گروی حمایت از دارد🚀 🎬 تدوینگر: سیدعلیرضا طباطبایی 🔹دفتر تاریخ شفاهی مهریز 💢@ganje_mehriz
🔴«علاقه‌بند مردم» منتشر شد آیت‌الله سیدعلی‌محمد علاقه‌بند(ره) مصداق بارز عالمی است که زنده بود، هست و خواهد ماند؛ چراکه هم عامل به علمش بود و هم علمش از جنس نور بود. نورانیت و اثربخشی‌ ایشان طوری بود که هم کودک و نوجوان را شامل می‌شد و هم جوان و پیر را! هم مسلمان را شامل می‌شد و هم غیرمسلمان را و این اثربخشی به‌واسطۀ این بود که ایشان صاحب لسان قوم بود و از این طریق می‌توانست همه را جذب کند؛ چه در نوع صحبت‌کردن و چه در نوع برخورد. آیت‌الله سیدعلی‌محمد علاقه‌بند(ره) را می‌توان مصداق واقعی اسلام رحمانی دانست؛ البته رحمانیتی که در قرآن آمده و پیش از آن اشداء علی الکفار را در خود دارد؛ حقیقت آن است که حب و بغض باهم است و هرکدام جای خودش را دارد... ویژگی دیگر یک عالِم طراز اسلام ناب از جنس مرحوم آیت‌الله علاقه‌بند، این است که جامع عمل کند و از شرایط زمانۀ خویش و تکلیف خود غافل نشود. در این کتاب، سعی کرده‌ایم قالب‌های بستۀ نگاه به این عالمِ عارف را بشکنیم و با چشمِ باز، بخشی از واقعیت‌ها و ناگفته‌های حیات ایشان را روایت کنیم. محققان:سجاد اسماعیلی،محمدحسن جعفری نجف‌آبادی نویسنده:ملیحه جهان‌آرا 168صفحه قیمت اصلی: 120هزار تومان 30 درصد تخفیف: 84 هزار تومان 🔹موجود در نمایشگاه کتاب مهریز ⏰زمان: ١٩ الی ٢٧ آبان ماه ١۴٠۳؛ ساعت بازدید ٩ الی ١٣ و ١۶ الی ٢١ 🛣️مکان: مهریز، بلوار هفتم تیر سالن چندمنظوره فرمانداری 🔹️دفتر تاریخ شفاهی شهرستان مهریز 💢‌ @ganje_mehriz
🔴«ابتکار در کارزار» منتشر شد 🔻نام ابتکار و خلاقیت در جبهه و جنگ که می‌آید ناخودآگاه ذهن‌ها درگیر ابتکارات بزرگ در حوزه‌هایی چون موشکی، نظامی، مهندسی رزمی، پل‌سازی و... می‌شود این نوع نگاه چندان هم بی‌راه نیست چرا که قطعاً ابتکارات بزرگ زاییده اراده مردان بزرگی است که عظمت وجودیشان باعث شده تا خداوند آنها را به عنوان الگو در معرض دید ما قرار دهد. اما این که ما ابتکار و خلاقیت را صرفاً محدود به کارهای بزرگ بکنیم یعنی باز مبتلا به بلای سانسور شده‌ایم و عملاً زیست انسانی جبهه را که شامل فرد به فرد و جمهور انسان‌های حاضر در جبهه می‌شود از یاد برده‌ایم. 🔻کتاب «ابتکار در کارزار» روایتگر ابتکارات و خلاقیت‌های ساکنان کویر یزد در دفاع مقدس است، ابتکاراتی که هرچند ساده و در ظاهر کوچک به نظر می‌رسند، اما برکاتی هستند که از حرکت انسان کویر شکل گرفته‌اند و مجموع آنها برشی از زیست انسان جبهه را تشکیل داده‌اند. تحقیق: جواد اشرف، علی تقوایی، سمانه سنایی، فاطمه رضایی تدوین: علی اصغر مرتضایی‌راد 160صفحه قیمت اصلی: 80هزار تومان 20 درصد تخفیف: 64 هزار تومان 🔹موجود در نمایشگاه کتاب مهریز ⏰زمان: ١٩ الی ٢٧ آبان ماه ١۴٠۳؛ ساعت بازدید ٩ الی ١٣ و ١۶ الی ٢١ 🛣️مکان: مهریز، بلوار هفتم تیر سالن چندمنظوره فرمانداری 🔹️دفتر تاریخ شفاهی شهرستان مهریز 💢‌ @ganje_mehriz
دلگرمی مقاومت ✅روایت دوم؛ شاید فردا زنده نباشم خانم‌ها را دعوت کرده‌بودیم برای پویش کمک به مردم جنگ‌زده لبنان و غزه. بعد از اینکه سخنرانی‌م تموم شد، یه خانم حدودا شصت ساله گفت: «خانم می‌خوام یه مسئله شرعی بپرسم. اگه بخوام النگوهام رو بدم به لبنان آیا از نظر شرعی شوهرم باید حتما راضی باشه؟» گفتم: «اگه مال خودتون هست و بخواید نذر کنید باید از شوهرتون اجازه بگیرید ولی در انفاق اجازه گرفتن لازم نیست!» با خوشحالی گفت: «این النگوها رو خودم قالی بافتم و خریدم. خوب نیازی به اجازه شوهرم نیست. پس النگوهای منو بچینید.» حس کردم شاید از روی احساسات باشه، گفتم: «خانم ما هر روز کمک جمع می‌کنیم. برید منزل با همسرتون مشورت کنید اول. تازه اینجا هم چیزی نداریم بتونیم بچینیم.» با ناراحتی گفت: «شما می‌تونید ضمانت کنید که من تا فردا زنده می‌مونم؟ خواهش می‌کنم النگوهای من رو بچینید.» صداشو بلند کرد: «هیشکی هیچی نداره من این النگوهامو بچینم؟» یکی از خانم‌ها گفت: «من یه انبر دست توی ماشین دارم» انبردست را که آورد، خودم گرفتم و سه تا از النگوهاش رو چیدم و گفتم: «ان‌شاالله فاطمه زهرا (س) ازتون قبول کنند.» گریه افتاد و رفت... 🔹️دفتر تاریخ شفاهی شهرستان مهریز 💢‌ @ganje_mehriz
قُلوبنا مع المقاومة الروایة الثانیة؛ قد لا أعیش إلی الغد کنا قد دعونا النساء إلی حملة المساعدات لشعبي لبنان وغزة المعانین من الحرب. وبعد أن انتهيت أنا من خطابي، قالت لي سيدة بالغة من العمر حوالي ستین سنة: "سيدتي، أريد أن أسأل مسألة شرعية. إذا أردت أن أهدي أساوري إلى لبنان، فهل يلزم شرعًا أن یرضی بذلك زوجي؟" قلت: "إذا كانت هي لك، وأردتِ النذر، فلتستأذني زوجك، ولكن لا داعي للاستئذان في مجرد التبرع!" فقالت بسعادة: "لقد اشتريت هذه الأساور ببیع السجادات التي نسجتها بنفسي. إذًا ليست هناك حاجة لإذن زوجي. فهیا اقطعي أساوري." أحسست أن الأمر قد يكون بسبب العاطفة، فقلت: "سيدتي، نحن نجمع التبرعات كل يوم. فعودي إلى المنزل وتشاوري مع زوجك أولًا. فضلًا عن ذلك، ليس لدينا أي شيء هنا لقطع أساورك." فردت علي بحزن: "هل تضمن أن أعيش إلى الغد؟ أرجوك أن تقطعي أساوري من فضلك." ونادت بصوت عال: "ألیس لأحد هنا شيء أقطع به أساوري هذه؟" قالت إحدى السيدات: "عندي كماشة في سيارتي". فلما جاءت بالكماشة، أخذتها بنفسي وقطعت بها ثلاثًا من أساورها وقلت: "تقبلت منك سیدتنا فاطمة الزهراء (سلام‌الله‌علیها) إن شاء الله." فأخذت بالبکاء ثم انصرفت... 🔹️دفتر تاریخ شفاهی شهرستان مهریز 💢‌ @ganje_mehriz