🍒🍃🍒🍃🍒🍃🍒🍃
🍒🍃🍒🍃🍒🍃
🍒🍃🍒
🍒
🔶️ داستان #ﺿﺮﺏ_ﺍﻟﻤﺜﻞ
🔺️ فردا را کسی ندیده است.
💢سالها پیش مردی چوپان با خانوادهاش زندگی میکرد که وضع اقتصادی خوبی نداشتند. روزی از روزها همسر مرد به او گفت: که پسرمان به سن درس خواندن رسیده و باید به مکتب برود تا در آینده کارهای شود ولی مرد به او گفت: که درس خواندن پول میخواهد و ما نمیتوانیم از پس هزینههایش برآییم پس بهتر است او را همراه خودم به چوپانی ببرم تا اندکی پول بهدست آورد. اما همسرش قبول نکرد و به او گفت: که من هم کار میکنم تا بتوانم هزینه درس خواندن فرزندمان را بدهم.
💢 مرد که چنین شنید قبول کرد و فرزندشان را برای درس خواندن به مکتب فرستادند. چندین سال گذشت و فرزندشان اکنون به سن جوانی رسیده بود، او مکتب و مدرسه را پشت سر نهاده بود و در دارالعلم شهر سرگرم درس خواندن بود. او از زرنگ ترین و تواناترین دانشجویان بود و همین سبب شده بود تا در آن جایگاه همه او را بشناسند و او دانشجویی نمونه باشد. در یکی از روزها که دانشجویان دور هم گرد آمده بودند و درباره آینده و آرزوهایشان سخن میگفتند تا اینکه نوبت به پسر چوپان رسید و او گفت:
💢«من میخواهم دبیر ویژه وزیر یا شاه شوم».
همه دانشجویان از این سخن شگفت زده شدند زیرا در آن روزگار تنها کسانی میتوانستند به دبیری وزیر برسند که یا هوش و دانشی بسیار سرشار داشته باشند و یا از خانواده و خاندانی بزرگ و عالی مقام باشند. در میان دانشجویان چند تن از طبقه ممتاز جامعه آن روزگار بودند به ویژه یکی از آنها که فرزند یکی از فرماندهان بود و پدرش با وزیر ارتباطی تنگاتنگ داشت. او که از کم هوشترین دانشجویان بود با شنیدن این سخن پوزخندی زد و گفت:
«ای پسر چوپان؛ این آرزوها را از سر به در کن که تا ما هستیم تو باید در آرزوی چنین مقامی بمانی. آن جایگه از هم اکنون برای من آماده شده است و سال آینده به آن مقام میرسم».
💢پسر چوپان در پاسخ گفت:
«من با تلاش و کوشش خودم را به آن جایگاه میرسانم و تو هم با مقام پدرت خودت را به آن جایگاه برسان. البته اگر تا ان زمان حادثهای رخ ندهد و تا آن زمان پدرت در آن جایگاه باشد زیرا فردا را کسی ندیده است».
هنوز سالی نگذشته بود که در ناحیهای در کشور شورش شد و حکومتی جدید برپا شد. در این میان پسر چوپان نیز بهعلت دانایی و کادانی به دبیری برگزیده ان حکومت درآمد. روزی از روزها که پسر چوپان به سوی بارگاه وزیر میرفت همان جوان خودپسند را دید که مخفیانه از شهر میگریخت. جوان با دیدن پسر چوپان که اکنون دبیر وزیر شده بود یکهای خورد و به او گفت:
با من کاری نداشته باش و بگذار به خانوادهام بپیوندم زیرا آنها مدتی پیش از شهر گریختهاند و من هم به دنبال آنان میروم.
💢پسر چوپان به او گفت:
«نترس من با تو کاری ندارم و فقط همین یک جمله را که قبلا به تو گفتم را میگویم و پس آن را خوب به خاطر بسپار که فردا را کسی ندیده است».
🍒
🍒🍃🍒
🍒🍃🍒🍃🍒🍃
🍒🍃🍒🍃🍒🍃🍒
@ganjinah_hekayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اباصالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش😭
نجف رفتی کاظمین رفتی کربلا رفتی یاد ما هم باش😭
مدینه رفتی به پابوس قبر پیغمبر،مادرت زهرا😭
به دیدار قبر مخفی از کوچه ها رفتی یاد ما هم باش
اباصالح التماس دعا هر کجا رفتی یادما هم باش😭
💢 قرار هرشب مان بامولا 💢
#دعــــــــــــای_فـــــــــرج
✿ฺ اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ
✿ฺوَ انْکَشَفَ الْغِطآء وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ
✿ฺوَ ضاقَتِ الاَْرْض وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
✿ฺوَ اَنْتَ الْمُسْتَعان وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی
✿ฺوَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ
♡ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد
اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ ♡
✿ฺالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
✿ฺاَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
✿ฺالسّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
✿ฺالْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
✿یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
✿ฺبِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین
▭▭▭▭▭▭▭▭▭▭▭▭▭▭
@ganjinah_hekayat
🎀اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا
ٖٖٖ
از جملاتی ...
که باید با طلا نوشته بشه ...
❤️@ganjinah_hekayat
Salar - Aroome Joonam (128).mp3
3.25M
🎤 #سالار
🎧 آروم جونم
🎶@ganjinah_hekayat
4_5798658010872022544.mp3
7.03M
🎻 مجنونم 🌼
🎙 پدارم پالیز 💓
🌸🍃🌹🍃
🌿@ganjinah_hekayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگفت خوشکلترش هم وجود داره ؛ ولی من میگم :
عِشق اصلا نمیزاره به کسی نگاه کنی:)♥️🤌🏻
@ganjinah_hekayat
4_5841363854243661317.mp3
6.06M
حال قلبمبی تو تعریفی ندارد میشع برگردی 🥺👌کجایی کاش یخبری ازت می اومد😔
M@ganjinah_hekayat
🍒🍉🍒🍉🍒🍉🍒🍉🍒
🍉🦋🍀
🍒🍀
📖داستان کوتاه
🟣" هیجان "
آقای دکتر، عذر میخوام مستقیم به خودتون زنگ زدم، آخه فرموده بودید علائمم شدید شد بهتون اطلاع بدم، الانم قفسه ی سینه و پشتم خیلی درد میکنه...
+خواهش میکنم خانم رهایی، بله خودم گفته بودم، الانم در خدمتتون هستم، قبلا هم که چند باری منزل ویزیتتون کردم. از شانس خوبتون به شما نزدیکم.
- فقط آقای دکتر، ما جا به جا شدیم، البته خوشبختانه تو همون منطقه هستیم
+اوکی، من مشغول رانندگی هستم، لطفا آدرس جدید رو برام اس مس کنید. اگرم کاری ندارید فعلا خدانگهدا.....
دستی از تَرک موتور سیکلت، گوشی را میقاپد و از لابه لای ماشینهای در ترافیک مانده فرار میکند.
* * * *
-آفرین حسام، تو کارت درسته، این گوشیم مالِ خودت، واقعا نازِ شصت داری پسر
+ چاکرم کامی جون، تو هم دست فرمونت یکِ یکِ
- میگم حسام خوبه که بقول معروف ما بچه مایه دار هستیم و فقط واسه هیجانش این کارو میکنیم، ( با خنده ) اگه واقعا کارمون این بود دیگه چیکار می کردیم.
+( با لبخند ) آره کامی راست میگی...
میگم بریم کافی شاپ یه چیزی بخوریم بعد منو جلو در خونه پیاده کن.
ساعتی بعد حسام با کلید وارد منزل می شود و از دیدنِ مادرش که در کف هال افتاده شوکه میگردد.
* * * *
نیم ساعت بعد تکنسین اورژانس خبر فوت مادرش را به او می دهد...
روز بعد حسام گوشی سرقتی را به قصد پس دادن روشن می کند، اما آدرس منزلشان در یکی از پیامک ها بدجور به او دهن کجی می کند...
بقلم: شاهین_بهرامی
🍒🍉🍒🍉🍒🍉🍒
@ganjinah_hekayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگی که تاریخ انقضا نداره❤️👌
معین
@ganjinah_hekayat
4_5960990246899286992.mp3
4.2M
👇
کاشکی میشد بهت بگم
چقدر صداتو دوست دارم
چقدر مث بچگی هام
لالایی هاتو دوست دارم
سادگی ها تو دوست دارم
خستگی ها تو دوست دارم
چادر نماز زیر لب خدا
خدا تو دوست دارم
کاشکی رو تاقچه ی دلت
آینه و شمعدون میشدم
تو دشت ابری چشات
یه قطره بارون میشدم
کاشکی میشد یه دشت
گل برات لالایی بخونم
یه آسمون نرگس و یاس
تو باغ دستات بشونم
بخواب که میخوام تو چشات
ستاره هامو بشمارم
پیشم بمون که تا ابد
دنیا رو با تو دوست دارم
دنیا اگه خوب اگه بد
با تو برام دیدنیه
باغ گلای اطلسی
با تو برام چیدنیه
مادر
کاشکی میشد بهت بگم
چقدر صدات دوست دارم
لالایی ها تو دوست دارم
بغض صداتو دوست دارم
مادر لالایی لالایی
✾࿐༅🍃@ganjinah_hekayat
حیف نون میره جبهه میبینه همه رو کلاهاشون نوشتن
یا زینب یا زهرا»
.
.
.
.
.
.
اونم رو کلاهش مینویسه
یا نرگس دختر عموم یا هیشکی😂😂😂😂😂
#خنده
.
@ganjinah_hekayat
دیشب بابام داشت اخبار میدید بهش گفتم:
بابا میدونستی خر میتونه از پله ها بالا بره ولی نمیتونه از پله پایین بیاد؟
گفت: خودم دیدم دیروز از پله ها اومدی پایین!
بیخودی شایعه سازی نکن 😐😂😂
😁
#خنده
.
@ganjinah_hekayat
#یاد_آوری
شیری گرسنه از میان تپههای کوهستان بیرون پرید.
و گاوی را از پای درآورد.
سپس در حالی که شکمی از غذا درمی آورد،
هر ازگاهی یکبار سرش را بالا می گرفت.
و مستانه نعره می کشید.
صیادی که در آن حوالی در جستجوی شکار بود
صدای نعره های مستانه شیر را شنید،
و پس از ردیابی با گلوله ای آن را از پای درآورد.
هنگامی که مست پیروزی هستیم،
بهتر است دهانمان را بسته نگه داریم.
غرور، منجلاب موفقیت است.
موفقیت برای اشخاص کم ظرفیت،
مقدمه گستاخی است!
@ganjinah_hekayat
آقادلمبراتخیلیتنگشده:)
آقادیگهدارهجونیمونتموممیشهوپیرشدیم
آقامعلومنیستچندوقتدیگهزندهام
ولیآقا🙂💔
اینمبگمخیلیدلمکربلامیخوادحسینجان:)💔
درحسرتزیارتتورفتعمرمن!🙂💔
#آقام_حسین
@ganjinah_hekayat
پسري با پـــــدﺭ ﻣﯿﻠﯿـــــﺎﺭﺩﺭﺵ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ لڪسوز به نمـــــاﺯ جمعہ مےرفت
ﺩﺭ یڪ ﭼـــــﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣـــــﺰ پســـــری ﻫﻤـســـــن ﺧـــــﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﯾـــــﺪ ڪہ گـــــل مےفـــــروخت ...
پســـــر ﻣﯿﻠﯿـــــﺎﺭﺩﺭ به گل
ﻓـــــرﻭﺵ گفت؛ﺍﻻﻥ ﻭقٺـــــ ﻧﻤـــــﺎﺯ جمعہ ﺍست
ﭼـــــﺮﺍ نمےرﻭﯼ ﻧﻤـــــﺎﺯ جمعہ ...!!
پـــــسر گل ﻓـــــﺮﻭﺵ گفت؛ﺗـــــﻮ یڪ هفتہ بہ ﺟـاي ﻣـن ﺯﻧـدگي ڪن ،
مڹ یڪ ﺳـــــﺎﻝ بہ ﺟـــــﺎﯼ ﺗﻮ ﻋﺒﺎﺩت مےڪنم ،،،
شڪم ﮔـــــﺮسنہ نمےتوانـــــد ﺻراط ﺍﻟﻤﺴﺘﻘﯿـــــﻢ
ﺭﺍ ﺧﻮب ﺍﺩﺍ ڪند ،،،
ﺳــــﻼم ﻣـــــﺮﺍ بہ ﺧـﺪﺍ ﺑـــــرسوﻥ ﻭ ﺑﻬـــــﺶ
ﺑﮕـــــﻮ گـــــل نمي خري .
♥️🍃
@ganjinah_hekayat
Mani - Jazebe (128).mp3
1.11M
🎤 #مانی
🎧 جاذبه
🎶 @ganjinah_hekayat