eitaa logo
گاندو
34.8هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
7.8هزار ویدیو
9 فایل
﷽ •|گانـدو؛اطلاعاتی‌امنیتی‌‌ضدجاسوسی|• . تقدیم‌به‌‌سربازان‌‌گمنام‌‌امام‌عصـر"عج" شهدای‌گمنام‌‌و‌مظلوم‌امنیت به‌امید‌گوشه‌ی‌چشمی ۹۸.۴.۱۷ .
مشاهده در ایتا
دانلود
📲💭 ‏تقریبا هیچ خبرنگار میدانی در صحنه نبرد تروریست ها و ارتش سوریه حضور ندارد. ‏اما این خانم ترک که او را سریعا به محل سقوط هلیکوپتر شهید رئیسی رسانده بودند، اینجا نیز آورده شده است. این در حالی است که خبرنگاران مرد هم جرأت حضور ندارند. او چه نقشی دارد و امنیتش چطور تضمین شده؟ ‏⁧‫ 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔻حقایقی درباره سازمان جاسوسی و ضد‌ جاسوسی امیرکبیر، اولین نابغه امنیتی ایران 👇👇
گاندو
. 🔻حقایقی درباره سازمان جاسوسی و ضد‌ جاسوسی امیرکبیر، اولین نابغه امنیتی ایران 👇👇
📲💭 یکی از خدمات امیر کبیر که کمتر به بیان آن پرداخته شده، راه‌اندازی اولین شبکه اطلاعاتی در ایران برای مقابله با جاسوسی بود. حساب کاربری« راوی» در شبکه ایکس درباره اولین سازمان امنیتی در ایران مطلبی را به اشتراک گذاشت و نوشت: می‌دونستید امیرکبیر یه نابغه امنیتی بوده؟ تو دوران صدارتش، یه سیستم اطلاعاتی و جاسوسی فوق‌العاده راه انداخت که حتی انگلیس و روسیه رو کلافه کرده بود! اسم این شبکه بود: منهیان امیر! حالا داستانش چیه؟ امیرکبیر خوب فهمیده بود که اگه قراره ایران سرپا بمونه، باید جلوی نفوذ خارجی و فساد داخلی رو بگیره. پس رفت سراغ ساخت یه سیستم جاسوسی قوی. افرادش رو با وسواس انتخاب می‌کرد. آدمایی که می‌شد روشون حساب کرد. یکی از کارای اصلی این شبکه، کنترل سفارتخونه‌های روسیه و انگلیس بود. امیرکبیر حواسش به دسیسه‌های خارجی‌ها بود. حتی آدمای خودش رو تو سفارتخونه‌ها گذاشته بود! دبیرای ایرانی که برای خارجی‌ها کار می‌کردند، اطلاعات رو به امیر می‌رسوندند. این سیستم انقدر مؤثر بود که کلنل شیل، وزیرمختار انگلیس تو تهران، رسماً گفت: ما باید ۳۰۰ لیره خرج کنیم تا جاسوس‌های امیر رو پیدا کنیم! هم تو تهران، هم تو ولایات. ببینید چقد این شبکه دقیق بوده که انگلیسی‌ها به تکاپو افتاده بودند. اما فقط خارجی‌ها نبودن که زیر ذره‌بین منهیان بودند. امیرکبیر با این شبکه داخلی، فساد اداری رو هم نشونه گرفته بود. کارگزارهای دولتی انقدر از جاسوس‌های امیر می‌ترسیدند که جرأت نمی‌کردند رشوه بگیرند یا خلاف کنند. واقعاً یه انقلاب اداری بود! متأسفانه عمر این سیستم خیلی کوتاه بود. وقتی امیرکبیر رو عزل و بعد هم به قتل رسوندند، همه این ساختار فروپاشید. جاسوسا و خبرچینای امیر که حتی به خصوصی‌ترین اسرار سفارتخونه‌ها دسترسی داشتند، از صحنه حذف شدند. امیرکبیر با شبکه اطلاعاتی‌اش می‌خواست ایران رو در برابر توطئه‌ها و فساد بیمه کنه. شاید اگه بیشتر عمر می‌کرد، تاریخ ایران طور دیگه‌ای رقم می‌خورد. 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲💭 آموزش تروریست‌های تحریرالشام در اوکراین! 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاندو
🇵🇸 🔻المجد؛ سرویس اطلاعاتی امنیتی جنبش حماس 🔹بنیانگذار سرویس اطلاعاتی حماس یحیی سنوار نام دارد.‌ س
کانال تلگرامی تالمات و تاملات نوشت: در عظمتِ «مجد» روحت شاد مرد بزرگ سنوار. «مجد» مخفف منظمه الجهاد و الدعوه؛ دستگاه امنیتی مقاومت در غزه و یادگار شهید ‎یحیی سنوار است که ۱ سال قبل از تاسیس حماس به سفارش شهید احمد یاسین با فرماندهی یحیای جوان که در آن زمان ۲۴ سال داشت تاسیس شد. مجد همچنان در غزه و کرانه باختری فعال است و هسته‌های جاسوسی رژیم صهیونیستی را کشف و منهدم می‌کند و در تامین مایحتاج رزمندگان اعم از دارو، سلاح، پوشاک و خوراک فعال است. حفاظت از اسرای اسراییلی نزد حماس نیز بر عهده «مجد» است. در عظمت کار «مجد» همین بس که دستگاه جاسوسی و اطلاعاتی دشمن با تمام ساز و برگش هنوز از کشف مخفیگاه اسرا ناتوان مانده 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
گاندو
آخرین پرونده / قسمت ۳۸ نوال قلباً خوشحال بود، اما یک سوال جدی ذهنش را مشغول کرده بود که هیچ پاسخی ب
قسمت ۳۹/ در همین زمان، دوست محسن با پیام تماس گرفت: «سلام، جناب علوی، می‌خواستم ببینم چه زمانی فرصت دارید برای مصاحبه در تلویزیون حاضر بشید؟ از من خواستن با شما هماهنگ بشم تا در خصوص اتفاقات اخیر یک مصاحبه داشته باشیم.» پیام با لبخند جواب داد: «هر وقت لازم باشه، من در خدمت شما هستم.» صدای پشت خط گفت: «بسیار ممنونم، راستی امروز ژتون غذای حرم آقا امام رضا (ع) را آوردند. دو تا نگه داشتم برای شما و همسرتون. برای امشب هست. لطفاً سریع‌تر بیاید بگیرید که زمانش نگذره...» پیام خوشحال شد. هم غذای حضرتی بود که خیلی‌ها آرزویش را داشتند، هم اینکه از جزئیات دیدار با صدا و سیما به بهانه ژتونی که قرار بود بگیرد، اطلاع پیدا می‌کرد. پیام خودش را برای جلسه توجیهی به محلی که لازم بود رساند. به او گفتند: به زودی در قالب یک مصاحبه به صدا و سیما دعوت میشوی، همین حرف های روتین را بزن که ترور شدیم و همسرم پای مقاومت است و به او افتخار میکنم و از این حرف ها! بعد از این مصاحبه شما به نوال بگو برای یک ماموریت مهم و یک دوره ی آموزشی به مدت 30 روز باید اعزام بشی سمنان، یا پیش خانواده ی شما بمونه یا بره پیش خانوادش تا دوره تموم بشه. پیام گفت: خب اگر پیش خانواده ی من موند چی؟ اگر بیروت رفت چی؟ رفیق محسن گفت: نوال اینجا نمی مونه، این از نظر ما قطعی هست. اگر هم بمونه اول و آخر از ایران میره، منتها اگر خودش بره رسماً موساد پایان ماموریت میزنه و دیگه نمی‌بینیش، ما میخوایم این بهانه ای بشه برای رفتن که اتفاقا همه چیز عادی به نظر برسه. پیام گفت: خب اگر از ایران بره چی میشه؟ رفیق محسن گفت: از اینجا دیگه بچه های حزب روش تمرکز دارن، اگر لبنان باشه که حدس ما اینه همونجا لبنان با تجربیات جدید و به اسم خبرنگاری حزب به کار می‌گیرنش و اگر هم رفت جای دیگه که بچه ها باهاش هستن پیام گفت: خب من چی کار باید بکنم؟ چطور بفهمم در چه وضعیتی هستیم؟ رفیق محسن گفت: بخشی رو شما خودت باید به ما بگی، یعنی اگر چیزی از نوال شنیدی یا چیزی ازت خواست رو به ما بگی حتما ! بخشی رو هم ما بهت خبر میدیم لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه. پیام به نوال خبر داد که باید برای مصاحبه در تلویزیون ایران آماده شود. اما این خبر بیش از آن‌که برای نوال مهم باشد، برای اکانت موساد اهمیت داشت. اکانت موساد، گویی در هر لحظه از شنیدن اخبار جدید، موجی از شادی را به کارمندان خود تزریق می‌کرد. برای موساد، این یک پیروزی بزرگ بود که یک جاسوس را تا سطحی در ایران نفوذ داده بود که او را به‌رعنوان قهرمان در قاب تلویزیون ایران نمایش دهد، بدون آن‌که کسی متوجه شود. نوال، که در آینه به چهره‌اش نگاه می‌کرد، لبخند محوی زد. او به خودش افتخار می‌کرد. مأموریتی که به او سپرده شده بود، در حال تکمیل بود. روز مصاحبه فرا رسید. پیام و نوال، دو خبرنگار موفق حوزه مقاومت، در قاب تلویزیون ظاهر شدند. اما در آن‌سوی ماجرا، آریل و هورام، دو تن از مدیران ارشد موساد، در مرکز فرماندهی با غرور و افتخار لحظه‌ به لحظه این اتفاق را تماشا می‌کردند. اما پیام، بر خلاف نوال، حال و روز خوشی نداشت. انگار همه وجودش به مرده‌ای متحرک تبدیل شده بود. او که روزی عاشقانه در آتش عشق نوال می‌سوخت، حالا با حقیقتی تلخ دست‌وپنجه نرم می‌کرد. هر لحظه ذهنش صحنه‌هایی را مرور می‌کرد که محسن بارها او را از این ازدواج منع کرده بود. حالا دوست داشت از محسن بپرسد: آیا تو از جاسوس بودن نوال خبر داشتی؟ اما محسن، که در بستر بیماری بود، در دسترس نبود. بعد از پایان مصاحبه، تلفن‌های متعددی به پیام زده شد. همه از عملکرد او و نوال تقدیر کردند. پیام، که با صدایی خسته اما راضی تماس‌ها را پاسخ می‌داد، نوال را زیر نظر داشت. اما نوال، بی‌توجه به همه این‌ها، پشت لپ‌تاپش مشغول ثبت گزارش‌هایش بود. او نمی‌دانست که برنامه بعدی موساد چیست. آیا باید به بهانه دیدار خانواده از ایران فرار کند؟ یا قرار است مأموریت تازه‌ای به او داده شود؟ تنها چیزی که برایش روشن بود، این بود که باید منتظر پیام بعدی موساد بماند. نوال که غرق در افکارش بود، با صدای پیام از جا پرید: «یه خبر خوب و یه خبر بد دارم.» نوال که انگار به سختی از عالم خودش بیرون آمده بود، با لبخندی بی‌روح گفت: «این قدر این چند وقت اتفاق‌های پراسترس افتاده که دیگه من برای هر خبری آماده‌ام.» پیام که سعی می‌کرد لبخند بزند، گفت: «آره عزیزم، قبول دارم. بر خلاف تصورت، این چند وقت اصلاً تو ایران بهت خوش نگذشت.» نوال با آرامشی سرد گفت: «اشکالی نداره، خبرها چی هستن؟» پیام گفت: «خبر خوب اینه که من دارم در حوزه شغلی ارتقا پیدا می‌کنم. خبر بد اینه که یک ماه برای این ارتقا شغلی باید برم مأموریت.» ادامه دارد... . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📲💭 چرا سردار قاآنی سوریه نیست!؟ 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا