خودسازے و تࢪڪ گناھ
سلام بر ابراهیم ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_هفتم راست می گفت. محبت پدرمان به ابراهيم، محبت عجي
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات
سلام بر ابراهیم
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_هشتم
راوی: خواهر شهید
پيامبراعظم(ص) مي فرمايــد: «فرزندانتان را در خوب شدنشــان يارے ڪنيد، زيرا هر ڪه بخواهد مي تواند نافرماني را از فرزند خود بيرون ڪند.»
بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصلا ڪوتاهی نڪرد.
البته پدرمان بسيار انسان با تقوائي بود.
اهل مسجد و هيئت بود و به رزق حال بسيار اهميت می داد. او خوب می دانست پيامبر مي فرمايد:
«عبادت ده جزء دارد ڪه نه جزء آن به دست آوردن روزے حلال است».
براے همين وقتی عده اے از اراذل و اوباش در محله اميريه (شاپور) آن زمان، اذيتش ڪردند و نمی گذاشتند ڪاسبۍ حلالی داشته باشد، مغازهاے ڪه از ارث پدرے به دست آورده بود را فروخت و به ڪارخانه قند رفت.
آنجا مشــغول ڪارگرے شد. صبح تا شــب مقابل ڪوره می ايستاد. تازه آن موقع توانست خانه اے ڪوچك بخرد.
ابراهيــم بارها گفته بود: اگر پــدرم بچه هاے خوبي تربيــت ڪرد. به خاطر سختی هایی بود ڪه براے رزق حلال ميیڪشيد.
هــر زمان هم از دوران ڪودڪی خودش يــاد میڪرد میگفت: پدرم با من حفــظ قرآن را ڪار میڪرد
. هميشــه مرا با خودش به مســجد مي برد. بيشــتر وقت ها به مسجد آيت الله نورے پائين چهارراه سرچشمه می رفتيم.
✍ادامه دارد....
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
#پرسش_و_پاسخ
🌷 از آیت الله بهجت (ره) : پرسیدند :
در زندگیمان گره افتاده است ، یڪ دعاے مشڪل گشا بفرمایید.
🖋 آیت الله بهجت(ره) فرمودند :
زیاد و با اعتقاد ڪامل ، استغفار ڪنید.
🌸 🌸
خودسازے و تࢪڪ گناھ
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات سلام بر ابراهیم ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_هشتم راوی: خواهر شهی
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_نهم
آنجا هيئت حضرت علی اصغر بر پا بود. پدرم افتخار خادمی آن هيئت را داشت.
يادم هســت ڪه در همان سال هاے پايانی دبســتان، ابراهيم ڪارے ڪرد ڪه پدر عصبانی شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد. ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند ڪه براے ناهار چه ڪرده. اما روے حرف پدر حرفی نمیزدند.
شــب بود ڪه ابراهيم برگشــت. با ادب به همه سلام ڪرد. بافاصله سؤال ڪـردم: ناهار چيڪار
ڪردے داداش؟!
پدر در حالی ڪه هنوز ناراحت نشــان می داد اما منتظر جواب ابراهيم بود.
ابراهيم خيلي آهسته گفت: تو ڪوچه راه می رفتم،
ديدم يه پيرزن ڪلي وسائل خريده، نمی دونه چيڪار ڪنه و چطورے بره خونه.
من هم رفتم ڪمك ڪردم. وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم ڪلی تشڪر ڪرد و سڪه پنج ريالی به من داد.
نمی خواستم قبول ڪنم ولی خيلي اصرار ڪرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله،
چون براش زحمت ڪشيده بودم.
ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم. پدر وقتي ماجرا را شنيد لبخندے از رضايت بر لبانش نقش بست .
خوشحال بود ڪه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزے حلال اهميت می دهد. دوستی پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتی عجيب بين آن دو برقرار بود که ثمره آن در رشــد شخصيتي اين پسر مشخص بود.
اما اين رابطه دوستانه زياد طولاني نشد! ابراهيم نوجوان بود ڪه طعم خوش حمايت هاے پدر را از دســت داد.
در يك غروب غم انگيز ســايه ســنگين يتيمی را بر سرش احساس ڪرد.
از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگی ادامه داد. آن ســالها بيشــتر دوســتان و آشنايان به او توصيه می ڪردند به سراغ ورزش برود. او هم قبول ڪرد.
✍ادامه دارد...
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
#تلنگر
💠 آزاده باش... قیمتی خواهی شد...
آنقدر قیمتی ڪه خداوند خریدارت شود
آن هم به بالاترین قیمت؛ یعنی «ولایت»
🍃 سلمانش را با «مِنّا اهلَ البِیت» خرید
حُرَّش را با «حَلَّت بفِنائِک»
و یقین بدان تو را با «انتظار» خواهد خرید
❤️و چه مقامیست این انتظار ...
اللهم عجل لولیک الفرج
خودسازے و تࢪڪ گناھ
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_نهم آنجا هيئت حضرت علی اصغر بر پا بو
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت_دهم
راوے جمعی از دوستان شهید
اوايل دوران دبيرســتان بود ڪه ابراهيم با ورزش باستانی آشنا شد. او شب ها
به زورخانه حاج حسن می رفت. حاج حســن توڪل معــروف به حاج حســن نجار، عارفی وارســته بود. او زورخانهاے نزديك دبيرستان ابوريحان داشت.
ابراهيم هم يڪی از ورزشڪاران اين محيط ورزشی و معنوے شد.
حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه قرآن شروع میڪرد. سپس حديثی میگفت و ترجمه میڪرد. بيشتر شب ها، ابراهيم را می فرستاد وسط گود،
او هم در يك دور ورزش، معمولاً يك ســوره قرآن، دعاے توسل و يا اشعارے در مورد اهل بيت می خواند و به اين ترتيب به مرشد هم ڪمك میڪرد.
از جملــه ڪارهاے مهم در اين مجموعه اين بود ڪه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب میرســيد، بچه ها ورزش را قطع میڪردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت میخواندند.
به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در ڪنار ورزش به جوان ها می آموخت.
فرامــوش نمیڪنم، يڪبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند.
يڪباره مرد سراسيمه وارد شد! بچه خردسالی را نيز در بغل داشت.
✍ادامه دارد...
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
⚠️ #تلنگــر
گفتـم اگـر در ڪـــربلا بـودم
تـا پـاے جــان بـراے حسیـن تلاش میڪـردم...
گـفت یڪ حسیـن زنده داریـم❗️
نـامش مهــــــــــدے است
تاحـالا بـرایش چـه ڪردهاے
سڪـوت ڪـردم...!!!
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
خودسازے و تࢪڪ گناھ
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_دهم راوے جمعی از دوستان شهید اوايل
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_یازدهم
با رنگي پريده و با صدائــی لرزان گفت: حاج حســن ڪمڪم ڪن.
بچه ام مريضه، دڪترا جوابش ڪردند. داره از دستم مي ره. َنفَس شما حقه، تو رو
خدا دعا ڪنيد. تو رو خدا...
بعد شروع به گريه ڪرد. ابراهيم بلند شد و
گفت: لباساتون رو عوض ڪنيد و بيائيد توے گود. خودش هم آمد
وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاے توســل را با بچه ها زمزمه ڪرد. بعد هم از سوزدل براے آن ڪودك دعا ڪرد. آن مرد هم با بچه اش در گوشه اے نشسته بود و گريه مي ڪرد.
دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب
پرسيدم: ڪجا !؟ گفت: بنده خدائي ڪه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت ڪرده.
بعد ادامه داد: الحمدلله مشڪل بچه اش برطرف شده. دڪتر هم گفته بچه ات خوب شده.
براے همين ناهار دعوت ڪرده.
برگشــتم و
ابراهيم را نگاه ڪردم.
مثل ڪسي ڪه چيزي نشنيده، آماده رفتن میشد.
اما من شڪ نداشتم، دعاي توسلي ڪه ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند ڪار خودش را ڪرده.
بارها می ديدم ابراهيم، با بچه هایی ڪه نه ظاهر مذهبي داشــتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق مي شــد.
آن ها را جذب ورزش میڪرد و به مرور به مسجد و هيئت میڪشاند.
يڪي از آن ها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و ڪارهاے خلافش مي گفت! اصاً چيزے از دين نمی دانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيــز هم اهميت نمي داد. حتي میگفت: تا حالا هيچ جلســه مذهبي يا
هيئت نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اين ها ڪی هستند دنبال خودت مياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!
✍ادامه دارد....
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
✨
🔹دستورالعمل مرحوم قاضی براے رفع مشڪلات دنیوے و اخروے:
✅ علاّمه انصاری لاهیجی ڪه از شاگردان مرحوم قاضی هستند، فرمودند:
روزے از ایشان پرسیدم ڪه :
در مواقع اضطرار و گرفتارے چه در امور دنیوے و چه در امور اخروے، و در بن بست ڪارها به چه ذڪر مشغول شوم تا گشایش یابم؟
سید علی قاضی در جواب فرمودند:
”پس از پنج مرتبه صلوات و آیة الکرسی ، در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:
«اللّهُم اجعَلنی فی دِرعِکَ الحَصینَةِ الّتی تََجعَلُ فیها مَن تَشاءُ»“.
إن شاء الله گشایش یابد.
✅ علاّمه انصارے فرمودند:
من در مواقع گرفتارے هاے صعب و مشڪلات لاینحلّ به این دستور عمل ڪردم و نتیجههاے عجیب گرفتم.
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#نماز_سکوی_پرواز ۴۲ اذان دعوتنامه خداست! نهایت بی ادبی اينه ڪه؛ روزے چند بار، دعوت نامه خدا رو نش
نماز.سکوی پرواز_43.mp3
3.62M
#نماز_سکوی_پرواز ۴۳
نه تنها دعاے سبڪ شمارنده نماز...
به اجابت نمی رسه،
بلڪه دعاے دیگران هم در حقش مستجاب نمیشه.
و از او در روز قیامت؛
حساب سختی خواهند ڪشید.
#استاد_شجاعی 🎤
✨ ✨
هدایت شده از خودسازے و تࢪڪ گناھ
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#نماز_سکوی_پرواز ۴۳ نه تنها دعاے سبڪ شمارنده نماز... به اجابت نمی رسه، بلڪه دعاے دیگران هم در حقش
نماز.سکوی پرواز_44.mp3
3.42M
#نماز_سکوی_پرواز ۴۴
امام صادق خبر داده؛
به والله قســم، ممڪنه ڪسی پنجاه سال نماز بخونه ویڪ رڪعتش هم قبول نشه.
آیا از این سخت تــر، مصیبتی هست؟
چه ڪنیم از خاسرین درنماز نباشیم؟
#استاد_شجاعی 🎤
✨ ✨
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#تمارین_صبر 19 ✔️بهترین پاسخِ یڪ انسان حلیم، در مقابلِ خشم دیگران؛ سُڪــوته! آدمِ صبور غضب را
#تمارین_صبر 20
💢نگاه افراد حلیم به غضبِ دیگران،
نگاهی طبیبانه است.
برخورد طبیبانه یعنی؛
از عَملِش ممڪنه خشمگین باشی؛
✔️اما
چون فطرتش از جنس خداست؛
دوستش دارے و ازش ڪینه نمیگیرے.
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#مهارتهای_کنترل_خشم ۱۹ مخالفتهاے دیگران با شما هدیـ🎁ـهاے ازطرف خداست! 👈قدرت خودتو باهاشون بسنج!
#مهارتهای_کنترل_خشم ۲٠
فروخوردن خشم ڪار آسونی نیست❗️
👈 اما اگه بدونی:
بهترین راه براے مقابله با ڪسی ڪه؛
میخواد عصبانیت ڪنـه؛ همینـه...
❌راحت تر میتونی خودتو ڪنترل ڪنی.
خودسازے و تࢪڪ گناھ
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی ڪه اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد
🌷"بسم رب الشهدا و الصدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی ڪه اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهدایگمنام
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
📿
#السلام_علیک_یااباعبدالله
🏴
خودسازے و تࢪڪ گناھ
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_یازدهم با رنگي پريده و با صدائــی ل
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دوازدهم
گفتم: ديشــب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شــد. بعد هم آمد وکنار من نشست.
حاج آقا داشت صحبت میڪرد. از مظلوميت امام حسين وڪارهاے يزيد مي گفت. اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت
گوش میڪرد. وقتي چراغ ها خاموش شد. به جاے اينڪه اشك بريزه، مرتب فحش هاے ناجور به يزيد می داد!!
ابراهيم داشت با تعجب گوش مي ڪرد.
يڪ دفعه زد زير خنده.بعدهم گفت:عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نڪرده.
مطمئن باش با امام حسين ع ڪه رفيق بشه تغيير میڪنه.
ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبی ڪنيم هنر
ڪرديم. دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد ڪه همه ڪارهاے اشتباهش را ڪنار گذاشت.
او یڪی از بچه هايے خوب و رزشڪار شد.چند ماه بعد در یڪی از روزهاے عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يڪ جعبه شيريني خريد و پخش ڪرد.
بعد گفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم.
از خدا خيلی ممنونم.
من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان ڪجا بودم و... .
مــا هم بــا تعجب نگاهش میڪرديم. بــا بچه ها آمديم بيــرون،
توے راه به ڪارهاے ابراهيم دقت مي ڪردم. چقــدر زيبا يڪییڪی بچه ها را جــذب ورزش مي ڪرد،
بعد هم آن ها را به مسجد و هيئت میڪشاند و به قول خودش می انداخت تو دامن امام حسين ع.
ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين ع افتادم ڪه فرمودند:
«يا علي، اگر يڪ نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن میتابد بالاتر است».
از ديگــر ڪارهائی ڪه در مجموعه ورزش باســتاني انجام مي شــد اين بود ڪه
بچه ها به صورت گروهــی به زورخانه هاي ديگر مي رفتند و آنجا ورزش می ڪردند. يڪ شبِ ماه رمضان ما به زورخانه اے درڪرج رفتيم.
✍ادامه دارد...
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
خودسازے و تࢪڪ گناھ
السلام علیڪ یا صاحبالزمان :)✨🌿💚
جهنــ🔥ــم همین جاست
همین جا ڪه تو هستی و چشمانمان توانِ دیدنت را ندارند.
ســ☝️ـؤال دارم؛
تا طلـــوع تو
چند شب بخیرِ دیـــــگر باقیست؟
✍اگر عباس پرورے، ڪار هر مادرے بود،
غربتی هزارساله،
گریبانِ آخرین حسینِ زمین را نمیگرفت!
👈ام البنین دیگرے میباید،
تا عباسش درلابلاے رقص شمشیرها
تمام اهل زمین را ، ادب بندگی بیاموزد.
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#جملات_ناب ✍ضربه بزرگی ڪه میشود به ڪسی ڪه درحقمان بدے ڪرده ، بزنیم؛ آن است ڪه؛ 🔻ازجهنمی ڪه بپا
#جملات_ناب
✍حالِ قلب انسان ، به راحتی با دیدنیها و شنیدنیهاے گوناگون ، عوض میشود.
❌حتماً راه ورودےهایی ڪه قلبتان را به غم واضطراب مبتلا میڪند ، ببندید!
فیلمها، موسیقیها، گفتگوهاو...
#استادشجاعی
💠 #شعر_نگاشت | حسین جان!
🔸 روزے ڪ شود «اِذا السَّماءُ انْفَطَرَت»
وانگه ڪه شود «اِذا النُّجومُ انْکَدَرَت»
🔹 من دامن تو بگیرم اندر «سُئِلَت»
گویم: صنما! «بِأَیِّ ذنبٍ قُتِلَت»؟!
🔸 عشق تو مرا «أَلَستَ مِنکُم بِبَعید»
هجر تو مرا «اِنَّ عَذابی لَشَدید»
🔹 بر ڪنج لبت نوشته «یُحیی و یُمیت»
مَن مَات مِنَ العِشق، «فَقَد مَاتَ شَهید»
✍️ شاعر: #امام_خامنه_ای #مدّظلّهالعالی
📎📎 #محرم
📎🔶
#پرسش_و_پاسخ
از #آیتالله #بهجت (قدس سره)
❓سؤال:
براے درمان عصبانیت چه ڪنیم؟
📝 جواب :
با عقیده ڪامل، زیاد «صلوات» فرستادن.
📕به سوے محبوب ، ص ٧۰
💠🔹#آیتالله_جاودان
اگر گناه روے دل آدم بماند گرفتارے بار میآورد
نشانهاش این است ڪه
نیم ساعت در روضه مینشینیم ولی گریه نمیڪنیم
این نشان میدهد ڪه گرد و خاڪ بر دل ما نشسته
وگرنه ساختمان دل اینگونه است ڪه با روضه بسوزد
خودسازے و تࢪڪ گناھ
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_دوازدهم گفتم: ديشــب اين پسر دنبال ش
💠 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💠
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_سیزدهم
آن شب را فراموش نمي ڪنم. ابراهيم شعر ميخواند. دعا می خواند و ورزش مي ڪرد.
مدتي طولاني بود که ابراهيم در ڪنارگود مشغول شناے زورخانه اے بود. چند سرے بچه هاے داخل گود عوض شدند، اما ابراهيم
همچنان مشغول شنا بود. اصاً به ڪسي توجه نمیڪرد. پيرمردے در
بالاے ســڪو نشســته بود و به ورزش بچه ها نگاه مي ڪرد. پيش من آمد.
ابراهيم را نشان داد و با ناراحتي گفت: آقا، اين جوان ڪیه؟!
با تعجب گفتم: چطور مگه!؟ گفت: «من ڪه وارد شدم، ايشان داشت شنا می رفت. من با تســبيح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور تسبيح رفته
يعني هفتصدتا شنا! تو رو خدا بيارش بالا الان حالش به هم می خوره.»
وقتی ورزش تمام شد ابراهيم اصاً احساس خستگي نمیڪرد.
انگار نه انگار ڪه چهار ساعت شنا رفته!
البته ابراهيم اين ڪارها را براے قوے شــدن انجام مي داد. هميشــه مي گفت: بــراے خدمت به خدا و بندگانش، بايد بدني قوے داشــته باشــيم.
مرتب دعا میڪرد ڪه:
خدايا بدنم را براے خدمت ڪردن به خودت قوي ڪن.
ابراهيم در همان ايام يك جفت ميل و سنگ بسيار سنگين براے خودش تهيه ڪرد.
حسابي سرزبان ها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتي ديگر
جلوے بچه ها چنين ڪارهائي را انجام نداد!
مي گفت: اين ڪارها عامل غرور انسان می شه.
مي گفت: مردم به دنبال اين هســتند ڪه چه ڪســي قوے تر از بقيه است.
من اگر جلوے ديگران ورزشهاے سنگين را انجام دهم باعث ضايع شدن رفقايم مي شوم.
در واقع خودم را مطرح ڪرده ام
و اين ڪار اشتباه است.
بعد از آن وقتي مياندار ورزش بود و مي ديد ڪه
شــخصي خسته شده و ڪم آورده،
سريع ورزش را عوض میڪرد.
اما
بدن قوے ابراهيم يڪبار قدرتش را نشــان داد و آن، زماني بود
ڪه ســيد حســين طحامی قهرمان ڪشــتی جهــان و يڪی از ارادتمندان حاج حســن به زورخانه آمده بود و با بچه ها ورزش میڪرد.
✍ادامه دارد...
•┈┈••••✾••••┈┈•
🔰
خودسازے و تࢪڪ گناھ
💠 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💠 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_سیزدهم آن شب را فراموش
شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_چهاردهم
راوے: حسين الله کرم
سید حسين طحامی(ڪشتي گير قهرمان جهان) به زورخانه ما آمده بود و با بچه ها ورزش مي ڪرد. هر چند مدتي بود ڪه ســيد به مســابقات
قهرماني نمي رفت، اما هنوز بدنی بســيار ورزيده و قوے داشــت. بعد از پايان ورزش رو ڪرد به حاج حســن و گفت: حاجي، ڪسي هست با من
ڪشتي بگيره؟ حاج حســن نگاهي به بچه ها ڪرد و گفت: ابراهيم،
بعد هم اشاره ڴرد؛ برو وسط گود. معمولاً در ڪشتي پهلواني، حريفی ڪه زمين
بخورد، يا خاڪ شود میبازد. ڪشتي شــروع شد. همه ما تماشــا میڪرديم.
مدتي طولاني دو ڪشتي گير درگير بودند. اما هيچڪدام زمين نخوردند. فشار زيادے به هر دو نفرشان آمد، اما هيچڪدام نتوانست حريفش را مغلوب ڪند،
اين ڪشتي پيروز نداشت.
بعد از ڪشتي سيد حسين بلندبلند می گفت: بارڪ الله، بارڪ الله، چه جوان شجاعي،
ماشاءالله پهلوون! ورزش تمام شده بود.
حاج حسن خيره خيره به صورت ابراهيم نگاه میڪرد. ابراهيم آمد جلو و باتعجب گفت: چيزے شده حاجی!؟
✍ادامه دارد....
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم