eitaa logo
خودسازے و تࢪڪ گناھ
1.9هزار دنبال‌کننده
688 عکس
812 ویدیو
46 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd ﷽ ✍پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله و سلم: گنهڪارے ڪه به رحمتِ خدا اميدوار است از عابدِ مأيوس، به درگاهِ خدا نزديڪتر است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ #نشر_پیامهاے_این_ڪانال_صدقه‌ے_جاریه_است🌹 #ان‌شاالله 🌻 💙
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به چهارده معصوم صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین روبه قبله می‌ایستید و می‌خوانید: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَيْرَ خَلْقِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَصِيَّ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكُمَا يَا سِبْطَيْ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ وَ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَ الْعَابِدِينَ وَ قُرَّةَ عَيْنِ النَّاظِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ بَاقِرَ الْعِلْمِ بَعْدَ النَّبِيِّ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ الْبَارَّ الْأَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الطَّاهِرَ الطُّهْرَ سپس رو به سمت مشهد نموده و می‌خوانید: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى سپس رو به قبله نموده و می خوانید: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ التَّقِيَّ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّقِيَّ النَّاصِحَ الْأَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ السَّلامُ عَلَى الْوَصِيِّ مِنْ بَعْدِهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى نُورِكَ وَ سِرَاجِكَ وَ وَلِيِّ وَلِيِّكَ وَ وَصِيِّ وَصِيِّكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَى خَلْقِكَ 💚💚💚♥️♥️ الـسلامُ‌عـلَیـــڪ‌یاابٰـاصٰالِـحَ‌الــمَھـــــدے³¹³ ♥️
🔔 عبادت بی‌فایده! 🌹آیت الله سعادت پرور: 🍃اگر فردے، خود را مُلزم به انجام دستوراتی ڪند، ذڪرهایی بگوید و چله‌اے هم بگیرد 🔺اما خود را از گناه دور نڪند، به خواسته خود نخواهد رسید. @gasedaak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠از آیت الله «ره» سوال ڪردند: 👈براے ازدیاد محبت به حضرت حق‌تعالے و ولی‌عصر«عج» چه ڪنیم؟ در جواب فرمودند: ۱) گناه نڪـنید ۲) نمـــــاز اولِ وقت بخوانید
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_چهل‌وسوم آقای مداح مســئول جلسه بود دو تا صندلي براي ما آورد
✨🌱✨🌱✨🌱✨ مثلا در عملياتي با کمتر از صد نفر به دشمن حمله کردند اما بيش از تعداد از دشمن تلفات گرفتند و يا اسير مي آوردند. من هم پشتيباني آنها را انجام می‌دادم. خوب به ياد دارم که یکبار می‌خواستند به منطقه بازی دراز حمله کنند. من وقتي شرايط نيروهاي حمله کننده را ديدم به دوستم گفتم:این‌ها حتما شکست می‌خورند. اما در آن عمليات خودم مشاهده کردم که ضمن تصرف مواضع دشمن بیش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند! یکی از افسران جوان حاضر در جلسه گفت: خب آقای هادي توضیح دهید که نحوه عمليات شما به چه صورت بوده تا ما هم ياد بگیریم؟ ابراهيم که سر به زير نشسته بود گفت: نه اخوی ما کاری نکردیم آقای مداح زيادي تعريف مي کردند ما کاره ای نبودیم هرچه بود لطف خدا بود. ✍ادامه دارد... ✨🌱✨🌱✨🌱✨ ‌‌‌ شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ‌‌‌‎ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
خودسازے و تࢪڪ گناھ
💖🌸💖🌸💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه‌و‌ششم می گفت:((اونجا اگه اخلاص داشته باشی،کار یه دفعه انجام می شه!)) پ
💖🌸💖🌸💖 وقتی لاغرمی شد ، مادرم ناراحت می شد .. ولی می دیدیم خودش از اینکه لاغر شده بیشترخوشحال است می گفت:((بهترمی تونم تحرک داشته باشم وکارام رو انجام بدم‌!)) مادرم حرص می خورد .. به زور دوسه برابر به خوردش می داد غذاهای سفارشی و مقوی برایش می پخت: آبگوشت ، ماهیچه و آش گندم .. اگرمی گفت:((نمی تونم بخورم)) ، مادرم از کوره در می رفت که: ((یعنی چی؟)) باید غذا بخوری تا جون داشته باشی!)) همه عالم و آدم از عشق وعلاقه اش به کله پاچه خبر داشتند مادرم که جای خود .. تادوباره نوبت ماموریتش برسد ، چند دفعه کله پاچه برایش بار می گذاشت پدرم می خندید که((کاش این بنده خدا همیشه اینجا بود تاما هم به نوایی می رسیدیم!)) پدرم بهش می گفت:((شما که هستی مرجان می گه ، می خنده و غذا می خوره ، ولی وای به روزایی که نیستی! خیلی بداخلاق می شه ، به زمین وزمون گیر می ده‌.. اگه من یا مادرش چیزی بگیم ، سریع به گوشه قباش برمی خوره .. مارو کلافه می کنه ولی شما اگه از شب تا صبح هم بهش تیکه بندازی ، جواب می ده و می خنده!)) به پدرم حق می دادم.. زور می زدم با هیئت رفتن و پیاده روی و زیارت ، سرگرم شوم.. اما این ها فقط تسکینم می داد ، دلتنگی ام را از بین نمی برد .. گاهی هم با گوشی ، خودم راسرگرم می کردم. وقتی سوریه بود ، هرچیزی را که می دیدم به یادش می افتادم . حتی اگر منزل کسی دعوت بودم یا سرسفره ، اگرغذایی بود که دوست نداشت یا برعکس ، غذایی که خیلی دوست داشت به یادش می افتادم داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 🔴 http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
💖🌸💖🌸💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه‌وهفتم وقتی لاغرمی شد ، مادرم ناراحت می شد .. ولی می دیدیم خودش از این
💖🌸💖🌸💖 درمجالسی که می رفتیم واو نبود ، دلتنگی خودش را داشت.. به هرحال وقتی انسان طعم چیزی را چشیده وحلاوت ان را حس کرده باشد ، درنبودش خیلی بهش سخت می گذرد.. در زمان مرخصی اش ، می خواست جور نبودش را بکشد سفره می انداخت ، غذامی اورد ، جمع می کرد ، ظرف می شست ، نمی گذاشت دست به سیاهو سفید بزنم می نشست یکی یکی لباس ها را اتو می زد. مهارت خاصی دراین کار داشت و اتوکشی هیچ کس را قبول نداشت همان دوران عقد یکی دو بار که دید چندبار گوشه دستم را سوزاندم ، گفت: ((اگه تو اتو نکنی بهتره!)) مدتی که تهران بود ، جوری برنامه ریزی می کرد که برویم دیدن خانواده یکی از همرزمانش از بین دوستاش فقط با یکی رفیق گرمابه وگلستان بودند و رفت امد داشتیم.. می شد بعضی شب ها همان جا می خوابیدیم و وقتی هم هر دونبودند ، بازماخانم ها باهم بودیم راضی نمی شدم دوباره مادر شوم .. می گفتم:((فکرشم نکن! عمرا اگه زیربار بچه وذبارداری برم!)) خیلی روضه خواند . میگفت : ((الان تکلیفه آقا گفتن بچه بیارید)) ومی خواست با زیاد شدن نسل شیعه متقاعدم کند! بهش گفتم:((اگه خیلی دلت بچه می خواد ، می تونی دوباره ازدواج کنی!)) کارد بهش می زدی ، خونش درنمی‌آمد . می گفت:((چندسال سختی کشیدم که آخر از یکی دیگه بچه داشته باشم؟!)) به هرچیزی دست زد که نظرم راجلب کند ، امافایده نداشت! نه اوضاع و احوال جسمی ام مناسب بود ، نه از نظر روحی امادگی اش را داشتم. سر امیر محمد پیر شدم داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 🔴 http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
💖🌸💖🌸💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه‌و‌هشتم درمجالسی که می رفتیم واو نبود ، دلتنگی خودش را داشت.. به هر
💖🌸💖🌸💖 آدم می تواند زخم ها و جراحی ها را تحمل کندرچون خوب می شود ، اما زخم زبان ها را نه . زخم زبان به این زودی ها تسکین پیدا نمی کند برای همین افتاد به ولخرجی های بیجا و الکی .. فکر می کرد با این کارها نگاهم مثبت می شود وضعیت مالی اش اجازه نمی داد ، ولی می رفت کیف و کفش مارک دار و لباس های یکدست برام می خرید ، اما فایده ای نداشت.. خیلی بله قربان گو شده بود می دانست که من باهیچ کدام از این ها قرار نیست تسلیم شوم.. دیدم دست بردارنیست ، فکری کردم وگفتم شرطی جلوی پایش بگذارم که نتواند عمل کند خیلی بالا پایین کردم ، فهمیدم نمی تواند به این سادگی ها به دلیل موقعیت شغلی اش سفر خارجی برود. خیلی که پاپی شد ، گفتم:((به شرطی که من رو ببری کربلا!)) شاید خودش هم باورش نمی شد محل کارش اجازه بدهند ، اما آن قدر رفت وامد که بلاخره ویزا گرفت مدتی باهم خوش بودیم. باهم نشستیم از مفاتیح ، آداب زیارت کربلا را دراوردیم دفعه اولم بود می رفتم کربلا خودش قبلا رفته بود. آنجا خوردن گوشت را مراعات می کرد ونمی خورد. بیشتر با ماست سالادوبرنج واین ها خودش را سیر می کرد تبرکی های سنگ حرم را خریدیم برخلاف مکه ، نه رفتیم بازار و نه خرید .. وقت نداشتیم و حیف مان می امد برای بازار وقت بگذاریم . می گفت:((حاج منصور گفته توی کربلا خرید نکنید.اگه خواستین برین نجف!)) از طرفی هم می گفت: ((اکثر این اجناس تهران هم پیدا می شه ، چرا بارمون رو سنگین کنیم؟)) حتی مشهد هم که می رفتیم ، تنها چیزی که دوست داشت بخریم ، انگشتر و عطر بود زرشک و زعفران هم می آمد تهران می خرید داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
💖🌸💖🌸💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه‌ونهم آدم می تواند زخم ها و جراحی ها را تحمل کندرچون خوب می شود ، اما ز
💖🌸💖🌸💖 همه ی هم و غمش این بود که تا جایی که بدنمان می کشد ، در حرم بمانیم زیارت نامه بخوانیم و روضه و توسل . سیری نداشت ... زمانی که اشکی نداشت ، راه می افتاد که برویم هتل. هتل هم می آمد که تجدید قوا کند برای دوباره رفتن به حرم .. در کاروان ، رفیقی پیدا کرد لنگه خودش.. هم مداح بود هم پاسدار! مداحی و روضه کاروان را دو نفری انجام می دادند ،ولی اهل این نبود ، که با کاروان و با جمع برود .. می خواست دو نفری باهم باشیم . می گفت :« هرکی کربلا میره ، از صحن امام رضا میره!» قسمت شد خادم حرم حضرت عباس علیه السلام فیش غذا به ما داد .. خیلی خوشحال بودیم ، رفتیم مهمانسرای حضرت با خواهرم رفتیم برگه جواب آزمایش را بگیریم ، جوابش مثبت بود . میدانستم چقدر منتظر است مأموریت بود . زنگ که زدم بهش گفتم ، ذوق کرد . میخندید وسط صحبت قطع شد .. فکر کردم آنتن رفته یاشارژ گوشی اش مشکل پیدا کرده . دوباره زنگ زد ، گفت : « قطع کردم برم نماز شکر بخونم!» این قدر شاد و شنگول شده بود که نصف حرف هایم را نشنید خیلی انتظارش را می کشید در ماموریت های عراقی و سوریه لباس نوزاد خریده بود و در حرم تبرک کرده بود به ضریح در زندگی مراقبم بود ، ولی در دوران بارداری بیشتر از نه ماه ، پنج ماهش نبود و همه آن دوران را خوابیده بودم .. دست به سیاه و سفید نمی زدم . از بارداری قبل ترسیده بودم خیلی لواشک و قرء قوروت دوست داشتم تا اسمش میامد هوس می کردم داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
💖🌸💖🌸💖 #قصه_دلبری #قسمت_شصتم همه ی هم و غمش این بود که تا جایی که بدنمان می کشد ، در حرم بمانیم زی
💖🌸💖🌸💖 پدر و مادرم می گفتند : « نخور فشارت می افته! » اما محمدحسین برایم می خرید داخل اتاق صدایم میزد : « بیا باهات کار دارم!» لواشک و قره قوروتها را یواشکی به من می داد و با خنده می گفت : « زن مارو! باید مثه معتادا بهش جنس برسونیم ! » نمی توانستم زیاد در هیئت ها شرکت کنم . وقتی میدید مراعات می کنم ، خوشحال می شد و برایم غذای تبرکی می آورد برای خواندن خیلی از دعاها و چله ها کمکم می کرد . پا به پایم می آمد که دوتایی بخوانیم بعضی را خودش تنهایی می خواند زیاد تربت به خوردم میداد. به خصوص قبل از سونوگرافی و آزمایش ها.. خودش از کربلا آورده بود و می گفت : « اصل اصله!» اسم بچه را از قبل انتخاب کرده بودیم : امیرحسین در اصل ، امیرحسین اسم بچه اولمان بود . به پیشنهاد یکی از علمای تهران ، گذاشتیم امیرمحمد . گفته بود : « اسم محمد رو بذارید روش تا به برکت این اسم ، خدانظر كنه و شفا بگیره ! » می گفت : « اگه چهار تا پسر داشته باشم ، اسم هرچهارتاشون رو میذارم حسین ! » با کمک مادرم ، داخل ماشین نشستم . راه افتاد . روضه گذاشت ، روضه حضرت علی اصغر.. سه تایی تادم در بیمارستان گریه کردیم برای شیرخواره امام حسین (ع) زایمانم در بیمارستان خصوصی بود .. لباس مخصوص پوشید آمد داخل اتاق . به نظرم پرسنل بیمارستان فکر می کردند الان گوشه ای می نشیند و لام تا کام حرف نمی زند.. برعکس ، روی پایش بند نبود ، هی قربان صدقه ام می رفت داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 🔴 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ ‌‌‌ شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ‌‌‌‎ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
🌻• عبادات ما قطعا ناقص است و معلوم نیست ڪه مورد قبول درگاه الهی قرار گیرد، اما نباید ناامید بود، چون خداوند راه جبران نقایص واجبات را در مستحبات قرار داده است و چه مستحبی بالاتر از نماز شب 🔰آیةالله جوادے آملی ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّاے هاجـر در صفـا و مروه.. ❋
💎 پنج راهڪار براے تقرب به خدا 🔻امام ڪاظم عليه‌السلام: اَفْضَلُ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ اِلَى اللّه ِ بَعْـدَ المَعْـرِفَةِ بِهِ الَصَّـلاةُ وِ بِرُّ الْوالِدَيْنِ وَ تَرْكُ الْحَسَدِ وَالُعْجبِ وَالفَخْرِ ❇️ پس ازخداشناسى، برترين ڪارے ڪه بنده به وسيله آن به خداوند نزديڪ می‌شود عبارت است از: ◻️نمــاز، ◻️نيـڪى به پـدر و مـادر، ◻️ترڪ حسد و خودپسندے، فخرفروشى. 📚 تحف العقول، ص ۳۹۱ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اے خدا‌ یاد‌ مرا‌ از‌ شھدا‌‌ دور‌ نڪن هر شب ‌ ¹⁰صلوات‌ هدیه‌ به‌ روح‌ مطھر ‌یڪی‌ از شھدا‌ ..:) هدیه‌ به‌ شھید‌ والا‌مقام: شھید‌ سجاد زبرجدے🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴امام حسن عسڪرے علیه‌السلام ▪️مَا مِنْ بَلِيَّةٍ إِلاَّ وَ لِلَّهِ فِيهَا نِعْمَةٌ تُحِيطُ بِهَا ▪️هيچ گرفتارے و بلايى نيست مگر آن ڪه نعمتى از خداوند آن را در ميان گرفته است. 📗تحف العقول ص489
حضرت آیت‌اللّٰه بهجت قدس سره: براے تثبیت در دین و بودنِ بر صراط مستقیم، این دعا را در زمان غیبت، بخوانیم: «يا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك‏؛  اے خدا، اے رحمت‌گستر، اے مهربان، اے زیر و رو ڪننده دل‌ها، قلب مرا بر دینت استوار و ثابت بدار.» وقت خواندن این دعا همین روزها می‌باشد. اگر این روزها این دعا را نخوانیم پس ڪی می‌خواهیم بخوانیم؟!. کتاب حضرت حجت(عج)، ص٢٣۶ اَلَّلهُم‌ عجِّل‌‌ لِوَلیِڪَ‌‌ الفرَج ❅❁❅
خودسازے و تࢪڪ گناھ
💖🌸💖🌸💖 #قصه_دلبری #قسمت_شصت‌و‌یکم پدر و مادرم می گفتند : « نخور فشارت می افته! » اما محمدحسین برای
💖🌸💖🌸💖 برای کادر پزشکی خیلی جالب بود که آدم مذهبی و این قدر تقلا وجنب و‌ جوش! با گوشی فیلم می گرفت . یکی از پرستارها می گفت : « کاش میشد از این صحنه ها فیلم بگیری ، به بقیه نشون بدی تا یاد بگیرن ! » قبل از اینکه بچه را بشویند ، در گوشش اذان و اقامه گفت . همان جا برایش روضه خواند ، وسط اتاق زایمان ، جلوی دکتر و پرستارها .. روضه حضرت علی اصغر .. آنجایی که لالایی می خوانند . بعدهم کام بچه را با تربت امام حسین برداشت اصرار می کرد شب به جای همراه بماند کنارم . مدیر بخش می گفت : « شما متوجه نیستین اینجا بخش زنانه؟!» دکتر را راضی کرده بود با مادرم بماند ، اما کادر بیمارستان اجازه ندادند . تا یازده دوازده شب بالای سرم ایستاد . به زور بیرونش کردند باز صبح زود سروکله اش پیدا شد چند بار بهش گفتم : « روز هفتم مستحبه موهای سربچه رو بتراشیم!» راضی نشد .. بهش گفتم : « نکنه چون خودت درد بی مویی کشیدی ، دلت نمیاد؟! » می گفت : « حیفم میاد!» امیر حسین سیزده روزه بود که بردیمش هیئت ، تولد حضرت زینب (ع) بود و هوا هم خیلی سرد و هیئت شلوغ ، مدام به من می‌گفت : « بچه رو بمال به درودیوار هیئت!» خودش هم آمد بردش قسمت آقایان و مالیده بودش به درودیوار هیئت داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 🔴🔴 http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd