✨#اسماعظم✨
بایزید بسطامی را یڪی پرسید:
اسم اعظم ڪدام است؟
گفت: از غیر حق دل فارغ ڪن، آنگاه به هر نامی خواهی برخوان.
#پیامبر خدا(ص) :
" بر هر مسلمانی است ڪه هر روز #صدقه بدهد.
عرض شد: چه ڪسی توان این ڪار را دارد؟
حضرت فرمودند:
برداشتن چیزهاے آسیب رسان از سر راه، صدقه است؛
نشان دادن راه به دیگرے، صدقه است،
عیادت از بیمار، صدقه است،
امر به معروف، صدقه است،
نهی از منکر، صدقه است
و جواب سلام را دادن، صدقه است ".
"هر ڪار نیڪی، صدقه است ".
بحار الأنوار: 75 / 50
#پیامبر خدا(ص):
"زبانت را نگهدار؛ زیرا این ڪار صدقهاے است ڪه براے خودت میدهی".
الکافی: 2 / 114
🔻 #حڪمت_سختیهاے_زندگی
#پیامبر_اکرم_صلیاللهعلیهوآله
ساعات الأذى في الدّنيا يذهبن ساعات الأذى في الآخرة.
ساعتهاے آزار اين دنيـــا،
ساعتهاے آزار آخـــرت را از میان میبرد.
📚 #نهج_الفصاحه_ح١٧١٩
هدایت شده از خودسازے و تࢪڪ گناھ
پدرم دست مرا داد به دستان حسین
خواست از هر دو جهانم شود آسوده خیال
💚 «صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ».
✾•••✾═✾•••✾
شادے روح پدران آسمانی صلوات 💞
💐 الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصال: تَوْفیق مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.
امام محمد تقی جواد الائمه - علیهالسلام - فرمود:
مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است:
توفیق از طرف خداوند متعال،
واعظی از درون خود،
قبول و پذیرش نصیحت ڪسی ڪه او را نصیحت نماید.
«بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۶۵، ح ۳»
📚 صرف اموال زن براے عزادارے
💠 اگر زنی بخواهد از درآمد یا مال خود ، براے انجام مراسم اهل بیت (علیهمالسلام) استفاده ڪند، نیاز به اجازه شوهر دارد؟
در موارد غیر نذر، اختیار با خود اوست اما در صورت حضور شوهر، نذر زن بنا بر احتياط واجب باید با اجازه او باشد.
#احکام_نذر #نذر_زن #احکام
leader.ir
خودسازے و تࢪڪ گناھ
🔅 🔅 🔅 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_دویستُ_بیستویکم من هم گفتم: اين ها رفتند
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دویستُ_بیستودوم
ايشان پرسيد: شما از تهران آمديد!؟ باتعجب گفتم: بله چطور مگه!؟
گفت: از پارك ماشين شما فهميدم. بعد ادامه داد: منزل ما نزديك اســت.
همه چيز هم آماده اســت. تشــريف مي آوريد!؟ گفتم: خيلي ممنون ما بايد برويم.
ايشان گفت: امشب را استراحت كنيد و فردا حركت كنيد.
نمي خواستم قبول كنم. خادم مسجد جلو آمد و گفت: ايشان آقاي محمدي از مسئولين شهرداري اينجا هستند،
حرفشان را قبول كن.
آنقدر خسته بودم كه قبول كردم.
با هم حرکت کرديم.
شــام مفصل، بهترين پذيرايي و... انجام شــد.
صبح، بعد از صبحانه مشغول خداحافظي شديم.
آقاي محمدي گفت: مي توانم علت حضورتان را در اين شهر بپرسم!؟
گفتم: براي تكميل خاطرات يك شهيد، راهي گيلان غرب هستيم.
با تعجب گفت: من بچه گيلان غرب هستم.
كدام شهيد؟!
گفتم: او را نمي شناســيد، از تهران آمده بود.
بعد عكسي را از داخل كيف در آوردم و نشانش دادم.
باتعجــب نگاه كرد وگفــت: اين كه آقا ابراهيم اســت!!
من و پدرم نيروي شهيد هادي بوديم.
توي عمليات ها، توي شناسايي ها با هم بوديم.
در سال اول جنگ!
مات و مبهوت ايشان را نگاه كردم.
نمي دانستم چه بگويم، بغض گلويم را گرفت.
ديشــب تا حالا به بهترين نحو از ما پذيرايي شــد.
ميزبان ما هم كه از دوستان اوست!
آقا ابراهيم ممنونم.
ما به ياد تو نمازمان را اول وقت خوانديم.
شما هم... .
✍ادامه دارد...
شهدا را یاد ڪنیم با ذڪر صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
🍃🌼