eitaa logo
غزه آری کربلا گشته
112 دنبال‌کننده
99 عکس
204 ویدیو
0 فایل
🇵🇸 راه قدس‌ از کربلای غزه واگشته‌ #خبر #نگاره #غزه 📎 @fatherevayat سرای هنر و اندیشه(سُها)
مشاهده در ایتا
دانلود
غزه آری کربلا گشته
. 📻 لحظه نجات یک کودک از زیر آوار در غزه 🇵🇸@gaze_karbala
. 🖋نقطه‌جیم زنده‌باد خنده‌ات خنده‌ی تو طعنه می‌زند به ریش دشمنت باز هم بخند 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋این قاصم شوکه المعتدین آسمان رحمتش را باراند رحمت حق جاری شد؛ برخورد ابر با بار مثبت و منفی سرانجامش جریان رحمانه حق را در بردارد. حرکت عظیم غزه، حرکت حق بر علیه باطل، برخورد حق و باطل... بارش رحمت الهی را در ظاهر و باطن عالم رقم می‌زند. غزه این همه شکوه و ایستادگی‌اش، این همه اقتدار و مظلومیتش، این همه خونهای ریخته را... گشایشش جهان را در آغوش می‌کشد گشایشی عظیم... در ازای هر قطره خون؛ خونِ مکتب حاج قاسم سلیمانی... مکتبی که دل و جان و ظاهر و باطنت را به سمت حق روانه می‌دارد. 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🪞ببار حضرت باران 🇵🇸 @gaze_karbala
غزه آری کربلا گشته
. 🪞ببار حضرت باران 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋سعید صاعدی ببار حضرت باران که وقت باران است هزار اصغر مظلوم روی دستان است و وقت قالو بلا آمده ست و کرببلا دوباره عهد ببندیم، وقت پیمان است ببار حضرت باران به غزه ی عطشان ببوس و سرمه ی چشمت بکن تو خاک آن رسان سریع خودت را به پهنه ی دریاش شریک جمعیتش باش موقع طوفان یزیدیان همه در دست خویش تیغ بلا عدو شده سبب خیر و گشته کرببلا حسینیان همه در غزه جمع یارانند و کشته خواست ببیند خدا حسینش را حکیم طوس! دوباره بکن رجز خوانی سرایشی ز سیاووش های قربانی حکیم طوس! دوباره ز پهلوانی گو که غزه پر شده از رستمان دستانی ### نزول می کند آیات بر زمین قدس محمد است به معراج در زمین قدس و آیه های خداوندیش بر آنجا ریخت که داده است هزاران ثمر زمین قدس 🇵🇸 @gaze_karbala
غزه آری کربلا گشته
. 🪞ببار حضرت باران 🇵🇸 @gaze_karbala
. غزه، آری کربلا گشته اینجا کربلاست؛ اگر نه که مردم این‌چنین مقاومت نمی‌کردند... 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋معمای هستی زمانی که واژه‌ی صادراتی را می شنیدم، احساس بدی وجودم را فرا می‌گرفت زیرا صادرات اصولأ توان کشور واردکننده را می‌گیرد و امید برای جوان‌ها به ناامیدی تبدیل می‌شود؛ اما با "طوفان الاقصی" واژه‌ی صادرات برایم بازخوانی شد. آری انقلاب اسلامی به گونه‌ای در سرزمین قدس صادر شد که توان مضاعف و غیرقابل وصفی در کوی و برزنش ایجاد کرد که ظهورش در کودکانی که با نوشتن اسم‌هایشان بر دستها به استقبال شهادت می‌روند و مادرانی که چنین استقبالی را با تحسین به نظاره می‌نشینند، شیرزنانی که جوانان خود را تقدیم می‌کنند و می‌گویند خون فرزندم رنگین‌تر از خون حسن و حسین "علیهما السلام" نیست و چنین ذبح شدنی را آبیاری درختی می‌بینند که میوه هایش با صبر و مقاومت در هم تنیده شده است. پدری که در چنین شرایطی به دختربچه اش قرآن می‌آموزد و با اینکه بمباران دختربچه را می‌ترساند اما دوباره مي‌خواند به امید روزی که فرزندان شهید از دامنش تقدیم چنین انقلابی شود. نوجوانی که با چنان آرامشی روی تخته سنگی که اطرافش ساختمان‌های فروریخته و ماشین‌های آتش گرفته از بمباران رژیم غاصب است؛ چنان آیات الهی را تلاوت می‌کند گویی که با پوست و گوشت و استخوانش، حقانیت آیات را چشیده.. نوجوانی که آن‌چنان شهامت از چشم هایش می‌بارد که انسان یاد حاج قاسم، سردار دلها می‌اندازد؛ بخصوص زمانی که می‌گويد:"بیایید، بکشید ما را، جوان های ما را بکشید، نسل بعدی متولد می‌شود" به راستی چقدر این جملات شبیه جملات امام خمینی "رضوان الله علیه" رهبر فرزانه انقلاب اسلامی است که از حلقوم نوجوانی به این زیبایی به گوش دل می‌رسد آیا این زبان، زبان وجود نیست؟ اگر ساحت شهادت این‌گونه است که زبان الکن از بیان است و اشکها بی‌اختیار فرو می‌ریزد از گرمای صورتت متوجه اشکها می‌شوی، ساحت غیب و بطن این ظهور چیست؟ 🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🖋 نقطه‌جیم [گروه تشنگان در پچ‌پچ افتادند: دیگر این همان ابر است کاندر پی‌ هزاران روشنی دارد ؟ و آن پیر دروگر گفت با لبخند زهرآگین: هوا را تیره می‌دارد ولی هرگز نمی‌بارد] (میم_امید) اسرائیل همه نشانه‌های ابر باردار را با خود دارد لبخند می‌زند بال رحمت می‌گشاید و با رعد وعده و وعیدش گوش همه را پر می‌کند ولی بجای آب رحمت آتش خشم و کینه بر سر می‌ریزد. اسرائیل را ما جابجا در زندگی‌مان دیده‌ایم. و پیر دروگر ما که زمانه را خوب می‌شناخت و ابر و دود را از هم تمیز می‌داد به‌همه ما این تحذیر را داده است که مبادا فریب شباهت این ابر عقیم را بخوریم. و حال اگر کسی دل به آرزوها داده و نمی‌خواهد از این ناپدری بد ذات دل بکند خوب است ماهیت او را در این تصاویر ببیند شاعر زمستان چشیده ما گفته است که این ابر در پی روشنی ندارد. راست می‌گوید! ابر دروغین اسرائیل جز تباهی و سیاه‌روزی دنباله دیگری ندارد! ولی ان‌شاالله این دودهایی که اهالی غزه هیچ‌گاه فریبش را نخورده‌اند با روشنی های پس از صبر و استقامتشان مواجه خواهند شد. 🇵🇸 @gaze_karbala
غزه آری کربلا گشته
. نمی‌شود قصه فلسطین و مقاومت را به یاد آورد ولی به واژه‌های "خانه" و "خانمان" و "زادگاه" نیندیشیم. آنگاه که تشکیل رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی به رسمیت شناخته شد، کسی چه می‌دانست که آیا می‌توان امید داشت که در آینده، کار مردم فلسطین، فقط در زمینِ بارور و زادگاهشان به سامان خواهد رسید! یقینا تشکیل اسرائیل نیز طبق رسم رایج مدرن یک تقدیر یقینی تاریخی بوده و طبق برنامه‌ریزی‌ها و محاسبات و سازماندهی‌های آنها قرار دائمی بر موجودیت اسرائیل گذاشته شده بود. آیا می‌توان در این بین به زن فلسطینی اندیشید آنگاه که کلید خانه مادری و زادگاهش را در دستانش نگه می‌دارد و امیدوارانه بر خلاف همه تفکراتِ حسابگرانه دنیای ظلم و زور می‌ایستد؟ او می‌داند که تعلّق بشر به زادگاهش و ریشه داشتنِ او در زمینی که بر آن زندگی می‌کند، از بیخ و بن در معرض خطر که نه، از بین رفته است!! زن فلسطین درک کرده که از دست دادن ریشه، تنها ناشی از یک حادثه یا یک تصمیم مبتذل نیست؛ بلکه از دست دادنِ ریشه‌ها ناشی از روح زمانه‌ای است که به سبب آن در عالَمی متفاوت قرار گرفته است. او خوب می‌داند که باروری شعر و هنر و انسانیت، فقط در اعماقِ زادگاهِ حیات‌بخش انسان مقدور و ممکن است تا بتواند بر ریشه‌اش تکیه کند و به بوم و بَرِ آن دلبسته باشد. مقاومت در برابر این حملات سهمگین فقط روح مادرانه‌ای را می‌طلبد که در وضع موجود که انسان‌ها اسیر و افسون قدرت و سیاستِ مدرن گشته‌ و غفلت نیز چیره شده، با حیرت و نمی‌دانم‌هایش بیندیشد و شجاعتی یابد که حقیقت همه پیش‌فرضها و غایات هرچند جهانی برایش رنگ بازد. برای این زن، هرگز نقطه پایانی متصور نیست و انقلاب خمینی همان نقطه آغازی بود که زن فلسطینی را برای بارور شدن نهال فرزندانش در در زمین زادگاهشان امیدوار کرد و او را به تجدید عهدی فراخواند که با ریشه‌های خود می‌توان دوباره سر از خاک برکشید و شکفت و ثمر داد. آری! انقلاب خمینی، تدارک همان راهی است که پایان ندارد. 🇵🇸 @gaze_karbala
. 🖋 هدهد پوست پرتقال را یواش یواش می‌کنم. عطر پرتقال می‌پیچد. بابا وقتی پرتقال پوست می‌کنیم، پوست‌هایش را می‌گذارد روی بخاری تا عطر پرتقال خانه را بردارد. خانه پر از زندگی شده و عطر شیرینِ دلچسبی از بخاری بلند شده است. همان بخاری‌ای که در خانه‌های غزه روشن نیست. پرتقال من پر آب است؛ اما غزه آب خالی هم ندارد. مامان دارد توی غذا آب می‌ریزد که نسوزد. غذا روی همان گازی‌ست که در غزه نیست. می‌خواهم بروم حیاطمان را آب و جارو کنم که حس زندگی در رگ‌های خانه جریان پیدا کند و برای پرنده‌ها ظرف آبی بگذارم پشت پنجره. اما چطور می‌توانم باور کنم که در غزه آب نیست، زندگی نیست ............ چطور از غزه رد شوم و کنار بیایم؟............ 🇵🇸 @gaze_karbala
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 📻 بچه‌ها می‌گویند ممنون امدادگران ممنون امدادگران امدادگر می‌گوید: بگو یارب و آندو هم شروع می‌کنند: یارب یارب یارب 🇵🇸 @gaze_karbala
. فرار از غزه 🖋 محمدحسین پورعلیرضا در این چند روزه همه کم و بیش خبر‌هایی از جنگ درگیری‌های کشور فلسطین شنیده‌اند و هرکس هم به‌موافقت و یا مخالفت با آن نظر هایی نوشته و یا در سر پرورانده است. عده‌ای علاقه‌های سیاسی دارند و بیشتر به این موضوع در ذهن خود پرداخته و یا ابراز کرده‌اند. عموم هم گوشه‌ای در کار های روزمره‌ی خود ابراز احساساتی کرده و به کار خود ادامه داده‌اند. اما سوال اینجاست که نسبت ما با فلسطینیان و اسرائیلی‌ها چیست؟ گویی این اتفاق، صرفا یک امر سیاسی است و ما می‌توانیم در حد نظر دادنی همانند نظرمان در‌باره شرایط اقتصادی و یا سیاسی یک کشور و یا نظرمان درباره عقاید و سلایق چگونه لباس پوشیدن و چه خوردن و... باشد. یکی رنگ فرهنگی داشته باشد و یکی رنگ دینی و یکی هم مثل فلسطین رنگی سیاسی/دینی و اندکی احساسی. بله! وقتی زندگی به مجموعه‌ای از زیستِ مادی، عقاید مذهبی، تمایلات اجتماعی سیاسی و اخلاقیات و ... ، که هرکدام از هم فاصله‌ها دارند و آدم‌هایی که هرچه این مجموعه را کامل‌تر داشته باشند در صدر کمال انسانی به حساب آید، تبدیل شده باشد، دور از انتظار نیست که ما هم در توهم خود به زندگی‌مان ادامه دهیم و نسبتمان با فلسطین را نهایتا در حد موافقت و یا مخالفتی به بی‌نمکی یک نظر و یا به‌شوری یک گریه‌ی حسابی باشد. می‌خواهم از این توهم صحبت کنم که ماها انگار از این زمین جدا شده‌ایم و هریک در گوشه‌ای به‌کار خود مشغولیم و تنها نسبتمان با بیرون از خودمان به علایق و سلایق تبدیل شده و درکی از عالم نداریم. حالِ غزه و وجود بمب اتم و کرونا و حالِ همسایه و... در مزه غذایمان بی‌تاثیر شده و برای هرکدام دقیقه‌ای و شاید لحظه‌ای توجه کرده، نظری می‌دهیم و در ادامه به برنامه‌ی خودمان می‌رسیم. اجازه دهید تا مثالی از فیلم سی‌و‌نه پله بزنم. دختری به یک پسری که متهم به‌قتل است دستبند شده است و آن دخترِ گیر‌افتاده مدام در پی اثبات قاتل بودن پسر است، اما در صحنه‌ای پسر دست دختر را می‌کشد و در چشمانش نگاه می‌کند و به‌او یادآور می‌شود که اگر من قاتل باشم اولین کسی که خلاص می‌شود( کشته می‌شود) خود تو هستی و سوال می‌پرسد که تلاش تو برای چیست؟ آری این قصه‌ی ماست! که بند بودن دست خود را به‌عالم نمی‌بینیم و یادمان رفته که قصه‌ی اسرائیل قصه‌ی ماست و اگر متوجه این قصه بودیم یا تا به حال دق کرده بودیم و یا آستین بالا زده، شب خوابمان نمی‌برد. اما وقتی درک از عالم برای انسان وجود نداشته باشد و پیوندی با آن نبیند در گوشه‌ای به‌زندگی خود ادامه می‌دهد و به‌جای اینکه حوادث، به عنوان نشانه‌ای رخت خواب از زیر خواب سنگینش بکشد مایه‌ای می‌شود تا با گریه و موافقت یا مخالفت به‌زندگی و خواب سنگینش ادامه دهد. اما امید به‌آن است که همه‌ی این تصاویر و فیلم‌ها و خبر‌ها آن لحظه‌ی کشیدن دستمان باشد وبا قصه‌مان چشم در چشم شویم و قصه را به یاد بیاوریم و دست بندمان را ببینیم. آری قصه‌ی غزه قصه‌ی هر روزی ماست و زندگی‌ای که، آدم‌ها برایمان انقدر کم ارزش شده‌اند که سرکردن با دیگری را عوض دقیقه‌ای با گوشی سر کردن مبادله می‌کنیم، برای ما بچه‌دار شدن در عداد معادلات اقتصادی قرارگرفته است و اگر صدای انفجار از خانه‌ی همسایه‌ای بلند شد به فکر خواب خودمان دلگیر از بی‌فرهنگی همسایه‌مان هستیم. و غزه که هیچ! اگر تمام عالم و آدم‌هایش نابود شوند در دل ما خبری نخواهد شد ... آری مردم غزه که خوب قصه را فهمیده‌اند فرصت‌های چندین ساله‌ی مهاجرت به خانه‌های امن و خواب شیرین را، خودکشی دیده اند و محکم ایستاده اند تا یادآور قصه‌ی زندگی و عالم جدید شوند. مادری کودک به‌دست، یادآور بی مادری مان می‌شود و پدری که خانه اش بعد از چندین سال زحمت، خراب شده، دادِ همه اش فدای فلسطین سر می‌دهد تا بی‌خانمانی‌مان و بی‌شوق زندگی کردنمان را به‌یادمان بیآورد. آری! اسرائیل بمب‌باران می‌کند و خانه‌ها را خراب می‌کند و آدم‌ها را قتلِ‌عام می‌کند و پیش می‌رود. شاید به‌ظاهر، مردم غزه بتوانند از این معرکه فرار کنند اما به کجا فرار کنند؟ این ماجرا آنجایی به اوجش می‌رسد که ما فکر می‌کنیم از اسرائیل فاصله داریم و می‌توانیم خارج از قصه در گوشه‌ای به زندگی خودمان ادامه دهیم و تلاش‌های پی‌درپی، برای زندگی‌ای در آرامش داشته باشیم و آینده آن‌را هم خوب بیمه کنیم و حساب و کتاب همه‌چیزش را بکنیم. پنبه‌ای در گوش کرده و صدای بمب‌ها را نشنویم، بمب‌هایی که دود آن سراسر زندگی‌مان را گرفته است. عده‌ای شب‌ها به کاواره‌ها و عیش و نوش و یا بازی وسرگرمی فرار می‌کنند و مذهبی ‌هایمان هم به‌هیاتی فرار کرده خوب گریه کرده تا روزی دیگر را تاب بیاورند. فارغ از لحظه‌ای که بمبی میان خانه‌مان فرود آید و ببینیم که حتی فرزندمان را‌هم دوست نداریم، آن لحظه ما به کجا فرار می‌کنیم؟ 🇵🇸 @gaze_karbala