💠☀️💠☀️💠☀️💠☀️💠☀️💠
مشهدی بودنم کار دستم داده آقا...
امام رضا را از خودمان میدانستیم، نه از نوع صمیمیت، بلکه از نوع مالکیتش. مشهدی بودیم دیگر...
لذت زیارت وقت و بی وقت مال ما بود و لذت نمازهای اول وقت و صبح زودش برای شما.
رنج ترافیک های دور حرمش برای ما بود و حال خوش پیاده روی تا حرم و خرید سوغاتی برای شما.
لذت ساعت ها نشستن توی صحن ها برای شما بود و سلام دادن هر روز به آقا وقت دیدن گنبدش برای ما. مشهدی بودیم دیگر.....
منِ بچه مشدی، نمیدانستم ذوق زیارت یعنی چه!
خرید بلیت و سوار قطار شدن و رسیدن به زائرسرا و گذاشتن وسایل و وضو گرفتن و به سمت حرم پرواز کردن همگی حس های نامفهومی بود که درکشان نمیکردم.
برای ما حرم یعنی سوار ماشین بابا شدن و پیاده شدن در پارکینگ و زیارت نیم ساعته و برگشتن، همین. مشهدی بودیم دیگر....
اما همان نیم ساعت های هر هفته خانه زادمان کرده بود. همان زیارت نامه خواندنهای بلند بابا و خط بردنهای ما. همان خیره شدن به کبوترهای روی گنبد. همان اخم کردن به زائرانی که از شوق زیارت بی توجه به آرامش ما که رو به ضریح میایستادیم و با تو حرف میزدیم، هول میدادند و میرفتند تا دستشان را به ضریح برسانند. مشهدی بودیم دیگر....
حالا اما، مشهدی بودنم کار دستم داده. مشهدیِ لوس و وابسته ای که عادت داشت هر روز از زیر سایه ی شما رد شود و به مدرسه برود، حالا شبیه مرغک زاری ست که .....🪶
مشهدی بودنم کار دستم داده آقا. کیلومترها دور از تو، تولدت را بغض کردهام. کسی در گوشم نقاره می زند و پرندهای توی سینه ام خودش را به درو دیوار می کوبد.🕊
دخترک مشهدی نازپرورده تان غمگین است آقا. مشهدی بودنم کار دستم داده....😢
#دلتنگیهای_دخترک_نازپروده
#شبیه_مرغک_زاری_کز_آشیانه_بیافتد
#تولدت_مبارکمان_مهربانترین
#بچه_مشهدی
#غربت
💠☀️💠☀️💠☀️💠☀️💠☀️💠