پرتاب مشتی خاک بهسوی آفتاب
و پاسخ به آن
"خمینی یکی از صدها نخبه، دانشمند، عالم، فقیه و حکیمیست در طول تاریخ ایران که در زمانهای توانست روایت خود را از دین به تصویر بکشد و برای آن هوادارانی بجوید سپس عملیاتیاش کند. بهطور قطع این فهم از اسلام به عنوان والاترین و صحیحترین فهم از اسلام نیست تنها یکی از هزاران ادعا در باب هدف از دین است که به دلایلی توفیق یافت که در قرن اخیر نظریهی خود را ارائه دهد. بیشک بسیار بودهاند افرادی که عالمتر، باتقواتر، باعظمتتر از خمینی اما روایتشان از اسلام هرگز منوط به تشکیل حکومت اسلامی نمیشد و در باور آنها لزومی بر حاکمیت اسلام وجود نداشت ولایت فقیه و تشکیل حکومت اسلامی تنها یک نظریه ابتکاری از اسلام است که البته برای خود دلایلی داشت اما هدف نهایی اسلام نبوده و نیست و حال، این خمینیست که در بروز و ظهور آن برای چندی توفق یافت".
اینها سخنان استادی، در یکی از دانشگاههای کشورم ایران است. زمانی که با این شبهه مواجه شدم نگرانیم فقط و فقط از آینده بود که اینچنین فکری با استدلالهای سستی در دانشگاه منتشر میشود آن هم در شرایطی که بهشدت خلاء مطالعاتی تاریخ و کلام در سطح دانشجو مشاهده میشود اما امروز با شنیدن این شبه از یک خانم خانهدار که حضوری در محافل علمی ندارد نگرانیم را از آینده به حال منتقل کرد و این شروع دقتی مضاعف در بیانات رهبر معظم انقلاب شد. تاکید و تکرار و توجه ایشان به بسیاری از مسائل به دلیل نگاه کلانیست که با اطلاعاتی وسیع و همهجانبه برایشان ایجاد میشود بنابراین اول نکته از منظر نگارنده توجه ویژه به واژه واژهی سخنان و خطبهخط بیانات ایشان است که پدرانه، مقتدرانه، شجاعانه، عالمانه، عادلانه و با توجه به مقتضیات زمان، مناسبتی از پسِ مناسبتی دیگر بر زبانشان جاری ميشود.
جملات ابتدایی رهبر انقلاب در مراسم سی و چهارمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(رحمةاللّه)این چنین است:
"امام از سرآمدان تاریخ ما است؛ نه فقط از سرآمدان روزگار ما. سرآمدان کسانی هستند که در هر رشتهای، در هر بخشی از بخشهای معارفی و عملیِ انسانها دارای عظمتند. در میان بزرگان و اشخاص باعظمت، بعضیها یک سر و گردن از دیگران برترند که به اینها میگوییم سرآمد. در هر روزگاری سرآمدانی وجود دارند لکن بعضیها مخصوص روزگار خودشان نیستند، [بلکه] سرآمد تاریخند.
سرآمدان را نمیشود از حافظهی تاریخ حذف کرد؛ نکتهی مهمّ مورد توجّه ما این است. سرآمدان را نه میشود حذف کرد، نه میشود تحریف کرد. نه اینکه تبلیغات مخالفین نتواند چهرههای سرآمدان را بد معرّفی کند؛ چرا، رسانههای تبلیغاتی که روزبهروز هم مدرنتر میشوند، امروزیتر میشوند، مجهّزتر میشوند، میتوانند شب را روز و روز را شب معرّفی کنند، میتوانند دربارهی چهرههای برجسته و منوّر هم دروغپردازی کنند، امّا این کفِ روی آب است، این :فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً" است. خورشید زیر ابر باقی نمیماند. ابنسینا و شیخ طوسی، بعد از هزار سال از دورانِ خودشان، امروز میتوانند خودشان را با صدای رسا معرّفی کنند؛ شخصیّت آنها را نمیشود محو کرد، نمیشود از حافظهی تاریخ زدود، نمیشود تحریف هم کرد. ابعاد شخصیّت امام بزرگوار ما از ابنسینا و شیخ طوسی وسیعتر است، متنوّعتر است. خصوصیّاتی که در تشکیل شخصیّت امام بزرگوار دخالت دارند، بمراتب بیشتر است از خصوصیّاتی که در شخصیّت آنگونه برجستهها و سرآمدها حضور دارند. امام یک سرآمدِ همهجانبه است؛ هم در دانشهای دینی سرآمد است ــ امام در فقه، در فلسفه، در عرفان نظری، سرآمد است ــ هم در ایمان و تقوا و رفتارهای پرهیزکارانه سرآمد است، هم در استحکام شخصیّت و قوّت اراده سرآمد است، هم در قیامِ لله و سیاستورزیِ انقلابی و ایجادِ تحوّل در نظامِ بشری سرآمد و یگانه است. این خصوصیّات در هیچکدام از سرآمدانِ تاریخِ ما با هم جمع نشده است، [امّا] در امام بزرگوار این خصوصیّات با همدیگر جمع است. نتیجه اینکه این امام بزرگوار را هیچکس نمیتواند از حافظهی تاریخ محو کند، نه امروز و نه در قرنهای آینده، و نمیتواند شخصیّت او را تحریف کند؛ چند صباحی ممکن است دروغپردازی بشود، تحریف شخصیّت بشود، امّا در نهایت چهره ی درخشان امام، خود را با صدای رسا به همه معرّفی میکند؛ این خورشید را پشت ابر نمیشود نگه داشت."
از این سخن میشود نکاتی را احصا کرد:
۱. امام سرآمد است.
۲. سرآمد یعنی؛ برگزیده، برتر و بالاتر از دیگران، بهتر، ممتاز، سردار، زبده و قدوه.
۳. امام تنها سرآمد روزگار ما نیست بلکه از سرآمدان تاریخ ماست. یعنی در طول تاریخ ایران و ایران اسلامی کسی به قامت امام نخواهد رسید بنابراین در عرض باقی افراد و برجستگان نیست.
۴. همهجانبه است و در همهی آنها سرآمد.
ادامه دارد...
✍زينب نجیب
@ghalamenajib
۵. قابل محو و تحریف نیست.چراکه بزرگان دیگر بااینکه بهمراتب از امام پایینتر بودند قابل محو و تحریف نبودند چهرسد به امام خمینی که سرآمدیاش محدود به چند ضلع نیست بلکه مهر قیامللّه و تحول در نظام بشر بر صفحهی خصوصیّاتیشان حک شده است.
آری افرادی سعی دارند که ساحت امام و تأثیرگذاری ایشان را کم جلوه دهند در حالی که با نگاهی به زندگی و اندیشهی ایشان میتوان دریافت که اندیشهی او در کنار دیگر اندیشهها نیست. امام خمینی در عرض نیست در قله قرار دارد. او در بلندای اندیشهی اسلامی ایستاده است. او در امتداد خط بعثت و ولایت حرکت کرده است. قیام خمینی قیامی هم رنگ با قیام اباعبداللهست.
از سوی دیگر نظر آن دسته از افرادی که تشکیک میکنند و نظر امام دربارهی حکومت اسلامی را کاملترین و صحیحترین روایت از اسلام نميدانند و در اصل، هدف اسلام را تشکیل حکومت نمیدانند، حتی برای پیغمبر و امیرالمؤمنین و دیگر ائمه معصومین(علیهم السلام ) قائل به حکومت و تلاش در این مسیر نیستند باید بگوییم:
این افراد فلسفه بعثت را درک نکردهاند. اگر هدف انبیاء فقط و فقط تعلیم و تربیت هم باشد، این مهم فقط در سایهی حکومت محقق خواهد شد. چراکه نیازمند برنامهریزی صحیح و اجرای دقیق آن برنامههاست. بیشک افراد و گروهها قادر نخواهند بود که چنین هدفی را کامل و جامع پوشش دهند. نهادی میطلبد که اولاً قوانینی وضع کند، سپس اجرا نماید و در صورت تخلف رسیدگی کند. این مهم نیازمند قدرت است. از طرفی بسیاری از احکام همچون جهاد، امربهمعروف و نهیازمنکر، انفال، خراج، بیتالمال، خمس، زکات در سایه حکومت اسلامی میسر میشود. اسلام فقط محدود به احکام فردی و عبادی نیست، مهمترین هدف اسلام تحقق عدالت است. چگونه میتوان اسلام را کاملترین دین دانست اما دستش را از مهمترین بُعد زندگی بشر یعنی سیاست بُرید. سیاستی که بارزترین بستر برای ایجاد عدالت است.
زندگی و سیره انبیای الهی و ائمه معصوم نیز حاکی از آن است که در جهت تحقق حکومت اسلامی کوشیدهاند و در دورههایی توانستهاند حکومت را از دست طواغیت زمان گرفته و عهدهدار آن شوند. مانند حکومت حضرت یوسف (علیه السلام) که مدتی حکومت مصر را برعهده داشت و حتی خود او درخواست مقام حکومت کرد.
و در پایان، این سخن دربارهی برخی علما در طول تاریخ که موفق به تشکیل حکومت نشدند و این تهمت که در واقع حاکمیت اسلام را قبول نداشتند گناهی نابخشودنیست. برعکس آنچه ادعا میشود هرجا که علمای اسلام در سیاست دخالت کردند همچون قضیه تنباکو توسط میرزای شیرازی و یا ملی شدن صنعت نفت توسط آيت الله کاشانی ورق بهنفع اسلام برگشت. اما دیگر شرایط برای تشکیل حکومت وجود نداشت و تنها بهاندازه بضاعت بهیاری دین خدا میشتافتند.
بنابراین باید گفت صرف یک ادعا بدون استدلال و بدون نظر به کل تاریخ ادیان بسیار غیرمنصفانه و دور از حق است.
✍زينب نجیب
@ghalamenajib
محکمترین پاسخ به نظریّهی تقابل علم و دین که متولد اروپا در دوران رنسانس بود ایران قوی امروز است. کشوری با ملتی معنوی و البته دارای دانشمندانی بسیار مومن.
دانشمندانی که در سختترین شرایط تحریم و تهدید و ترور اما با معنویت توانستند در صحنهی رقابت با کسانی قرار گیرند که سالهای متمادی یکهتاز عرصه این علوم بودهاند.
✍زينب نجیب
@ghalamenajib
ثمره سفر به گذشته
سفر به شهرهای تاریخی و دیدن آثار باستانی برای انسان بسیار درسآموز و فرحبخش است.
از یکسو درسآموز است چراکه انسان را به فکر فرو میبرد و سرنوشت و عاقبت گذشتگان هر سرزمین را بهیاد او میآورد. گذشتگانی که زمانی همچون ما در این کره خاکی میزیستند. برخی میآموختند، برخی میساختند، برخی رشد میکردند و رشد میدادند و از سوی دیگر برخی مانع آموختن میشدند، برخی نابود میکردند و برخی از رشد باز میداشتند.
و این سرگذشت همه انسانها در طول قرون تاریخ است. بنابراین نگاه کردن به بناها و آثار بهجامانده از گذشته برای ما از آنجهت مفیدفایده است که ما را به این نکته متوجه کند که دنیا از اول تا انتها همین است و بس. تقابلی همیشگی میان خیر و شرها، میان حق و باطل و میان ظالم و مظلوم. و امروز ما هستیم و عبرت از گذشتگان.
هر یک انتخاب میکنیم که در مسیر زندگی جزو کدام دسته باشیم دستهای که میسازیم یا دستهای که میسوزانیم. خیر میرسانیم یا عامل شر میشویم.
آری، دیدن چند ساختمان قدیمی فارغ از بحث معماری و هنریش چه بُعد معرفتی دیگری میتواند داشته باشد؟
مخاطب این ستونهای پیر و فرسوده، این درهای چوبی تخریب شده، پنجرههایی که اگر هر سال مرمت نشوند، توانایی مقاومت در برابر باد و باران را ندارند، تصاویر منقوشی که اگر هر سال جلا داده نشوند دیگر چشمنواز نخواهند بود، همه و همه ما هستیم. آیندگان آنهایی که روزی با قدرت و ابهت حکمرانی میکردند و حال این سنگ و چوب است که فقط نقش آنها را در زندگی روایت میکند. نگاه ما به دیوارهای عمارتها باید این باشد که تو هم روزی خواهی رفت و تنها دسترنج و اعمالت است که نُقل محافل آیندگان میشود. حتی آن پادشاه پر هیبت و قدرت نیز امروز فقط و فقط بابت کارهای نیکی که اگر برای خلق انجام داده تحسین میشود و بابت تمام ستمهایش نزد آدمها قضاوت.
از طرفی دیدن چنین بناها و آثاری فرحبخش است چرا که افراد با دیدن این همه ذوق و استعداد و نبوغ اجدادشان بهوجد میآیند. وقتی فرزندی پدر خود را در اوج تمدن و فرهنگ و علم و هنر میبیند در خود احساس مباهات میکند. گو اینکه این عظمت و بزرگی در خون او نیز جاریست. او خود را درختی میپندارد ریشهدار در هویتی اصیل. و چه چیزی شاد و امید آفرینتر از این نزد یک ملت.
رهبر معظم انقلاب نیز در زمینهی آثار تاریخی و باستانی میفرمایند:"من همينجا اشاره بكنم به اين بناهاى باستانىِ مربوط به قبل از اسلام؛ تخت جمشيد و بقيهى چيزهائى كه در اين استان هست. انسان از دو نظر ممكن است به اين مراكز باستانى نگاه كند؛ اينها را بايد از هم تفكيك كرد. يك نگاه اين است كه اينها متعلق به جباران تاريخ بوده. هر كدامى كه نگاه ميكنيم، به يك نحوى به يكى از جباران تاريخ و طاغوتهاى بشرى ارتباط پيدا مي كند. بله، از اين جهت نگاه منفى به اينها هست. غالب متدينين و انسانهائى كه نفرت طبيعى از استبداد و از جباريت دارند، با اين ديد وقتى به اين بناهاى باستانى نگاه ميكنند، طبعاً براى آنها جاذبهاى ندارد. ليكن يك جنبهى ديگر هم وجود دارد و آن اين است كه اين بناها محصول سرپنجه هنرمند ايرانى است؛ محصول فكر راقى و روشنبين ايرانى است در سالها و قرنها پيش از اين؛ اين جنبهى مثبت قضيه است. همهى بناهائى كه از لحاظ تاريخى - چه در اينجا، چه در اصفهان، چه در بقيهى نقاط كشور - وجود دارد، از اين قبيل است. درست است كه جباران استفاده كردند، اما خالق و آفرينندهى اين مجموعهها كيست؟ ذهن ايرانى است، سرانگشت هنرمند ايرانى است، روحيهى بلندنظر ايرانى است، ابتكار و ذوق ايرانى است؛ اين براى يك ملت افتخار است. با اين ديد وقتى نگاه بكنيم، مىبينيم اينها مثبت است؛ چه تخت جمشيد، چه بقيهى مناطق ديگر..." (بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار مسئولان اجرائى استان فارس,18 ارديبهشت 1387)
ایشان در جایی دیگر در رابطه با نتایج حاصل از بحث و گفتگو و جمعآوری اطلاعات دربارهی گذشتگان میفرمایند:"این گذشتهی تاریخی به چه دردی میخورد؟ اگر این گذشته را بهعنوان یک شجرهنامه فقط در جیبمان بگذاریم و به آن افتخار کنیم، مثل بعضیهاست که از سیادت فقط شال سبزی به کمرشان ببندند یا شجرهنامهیی در جیبشان بگذارند و آن را وسیلهی ارتزاق قرار دهند؛ اینکه درست نیست. اهمیت این شجرهنامه از این جهت است که نشان میدهد این منطقه - به هر دلیلی؛ یا به دلیل اقلیمی، یا به دلیل جغرافیایی، یا به دلیل تاریخی - منطقهیی است که استعداد در آن پرورش پیدا میکند؛ یعنی جوانِ امروزِ همدان و ملایری و نهاوند و کبودرآهنگ و بقیهی نقاط این استان میتواند این امید را داشته باشد که بشود ابنسینا، بشود رشیدالدین فضلاللَّه، بشود میرسیدعلی، بشود آخوند ملاحسینقلی، بشود آخوند ملاعلی معصومی.(بیانات در دیدار جمعی از مسئولان و نخبگان استان همدان، ۱۹ تیر ۱۳۸۳)
✍زينب نجیب
@ghalamenajib
🔖 جهاد به اقتضای نوکِ پیکانِ دشمن
📌. جهاد در متون دینی مبارزه کردن در راه خدا با هدف گسترش اسلام یا دفاع از آن با جانومال و داراییهای خود، در مقابل دشمن است. البته واژهی جهاد در مواردی همچون، مبارزه با هوای نفس، امر به معروف و نهی از منکر، صحبت از عدالت نزد سلطان ظالم، تلاش برای زنده کردن سنتی نیکو، خوب شوهرداری کردن زن و تلاش مرد برای رزق حلال نیز بکار میرود؛ اما آنچه جوهر جهاد را از دیگر اعمال صالح متمایز میسازد؛ تلاش برای هدفگیری دشمن است. بهعبارتدیگر بسیاری از اعمال در زمرهی عمل صالح است اما وقتی قصد و نیت انسان و تلاش برای هدفگیری دشمن باشد؛ جهاد نام میگیرد. چنانکه رهبر انقلاب میفرمایند:«هر تلاشی را نمیشود گفت جهاد. در جهاد، حضور و رویارویی با دشمن، مفروض است. انسان یک تلاشی میکند، دشمنی در مقابل او نیست؛ این جهاد نیست؛ اما یکوقت شما میخواهید یک تلاشی را انجام دهید که بخصوص یک دشمنی سینهبهسینهی شما ایستاده است؛ این میشود جهاد.».( ۸ فروردین ۱۳۹۰، جمع مهندسان و کارگران صنعت نفت)
📌. بدین ترتیب اگر بنا باشد اهتمامی در مقولهی جهاد شود و نهفقط عمل شایسته و نیکو؛ به لوازم آن باید آگاه بود. یکی از این لوازم، معرفت به وجود و ماهیت دشمن است یعنی باید ابتدا دشمن را شناخت و در مراحل بعد راه و روش دشمن، نقشهی او و شیوهی مقابله با او را دریافت و سپس با «بررسی، تفحص، تعمق» و « تلاش، جهد، جدیت» و «همت، عزم، اراده» و «عشق و ایمان»، دشمن را مورد هدف قرارداد و اثر کار و تبلیغات او را خنثی کرد. عشق و ایمان، بصیرت و همت ستونهای اصلی هر جهادی است. رهبری معتقدند؛ اگر ایمان نباشد انسان، محوری برای حرکتِ خود ندارد. اگر عاشق این مسیر نباشد نمیتواند ادامه دهد. اگر همت نباشد به کارهای کوچک و فرازهای کوتاه اکتفا میکند و اگر بصیرت نباشد راه را عوضی خواهد رفت.(۳۱ شهریور ۱۳۸۹، دیدار جهادگران بسیج سازندگی)
📌. جهاد انواع بسیار دارد مانند جهاد نظامی، فرهنگی، علمی، اقتصادی، سازندگی، فکری و البته جهاد تبیین. همانطور که گفته شد وجه مشترک همهی آنها فرض دشمن است؛ نه شدت و قوت تلاش. چراکه گاهی انسان وقت و توانایی و استعداد و بسترهای بسیاری را صرف انجام امری میکند اما دشمن یا در آن نقطه دشمنی نمیکند و یا در اولویت او نیست. در این موارد نمیتوان نام آن عمل را جهاد گذاشت ولو عمل صالح باشد و نزد خداوند قابل اجر و پاداش.
📌. گاهی جهاد، جهاد نظامی است که دشمن با تمام قوای نظامی خود به جامعه مسلمین حملهور میشود و این وظیفهی همه افراد جامعه است که در حد توان و قدرت و باایمان به پیروزی از هیچ تلاشی دریغ نکنند. گاه جامعه مسلمین در شرایطی قرار میگیرد که در زمینهی علم از دیگر کشورها عقب است و دشمن بدخواه و کینهتوز در این جهت نیز چنگودندان نشان میدهد. مسلمانان باید مسئولانه بهپاخاسته و جهاد علمی کنند؛ چراکه پیشرفت علمی، کشور را قدرتمند میکند. بهعبارتی علم مایهی اقتدار جوامع است. لذا به همین دلیل بود که علم، ابزاری شد برای سلطهی سلطه جویان بر کشورهای دیگر.
📌. گاهی جهاد ما جهاد اقتصادی است و دشمن با ترفندهای مختلف با تحریم و فشار اقتصادی در این زمینه برای جامعه ایجاد مشکل میکند تا شرایط نارضایتی آحاد مردم را فراهم کرده و با چاشنی تبلیغات وسیع و بیان انواع و اقسام شبهات بستر رویگردانی از آرمانهای انقلاب را ایجاد کند که به فراخور چنین شرایطی با روشهای گوناگون مانند اقتصاد مقاومتی، کمکهای اجتماعی و همدلانه، فرهنگ سرمایهگذاری در تولید داخلی و حمایت از تولید ملی و غیره باید به مبارزه پرداخت.
📌. جهاد اقتصادی و جهاد علمی همیشه جواب میدهد چراکه هراندازه پیشرفتهای علمی صورت بگیرد بازهم راه برای علماندوزی و کوتاه کردن دست دشمن وجود دارد. اگر در حیطه علم، پیشرفت داشته باشیم در زمینهی مشکلات سیاسی، در زمینهی مشکلات اقتصادی و اجتماعی و هم در زمینهی مسائل بینالمللی مطمئناً گرهگشاییهای بزرگ خواهد شد. گاه در حیطهی فرهنگی، دشمن به استحالهی هویت ملل، تغییر سبک زندگی آنها و سست کردن بنیانهای اعتقادی آنان میپردازد. به این مناسبت، باید به جهاد تبیین و روشنگری پرداخت. گاه دشمن همزمان روی چند عرصه متمرکز میشود. در چنین مواقعی، بصیرت در اولویتبندی جبهههای مختلف و تشخیص اهم از مهم، راهنمایی ولیِّ زمان و ولایتمداری مردم را میطلبد.
✍ زینب نجیب
@ghalamenajib
سوم تیر، سالروز برکناری وثوقالدوله از دور دوم نخستوزیری (1299 شمسی)
وثوق الدوله طی دو دوره نخست وزیر ایران بود که دوره دوم او از مرداد 1297 تا تیر 1299 ادامه داشت و به واسطه قرارداد 1919 این دور نخست وزیری وی حائز اهمیت بیشتری است.
قرارداد 1919 یک قرارداد استعماری بود که اداره امور نظامی،سیاسی و اقتصادی کشور را به دست مستشاران انگلیسی میسپارد و نقش مهمی در بدنامی وثوقالدوله داشت.
پیش از آن بسیاری از شخصیتها و رجال سیاسی کشور، وثوق را فردی میهنپرست میدانستند و حتی بارها از او برای رسیدن به مناصب سیاسی حمایت کرده بودند حتی آیتالله مدرس در سال اول زمامداری وثوقالدوله، او را تقویت میکرد و در تمام کارها به او مشورت میداد، ولی پس از اعلام انعقاد قرارداد 1919، مدرس در رأس مخالفان قرارداد و وثوقالدوله قرار گرفت و تمام تلاش خود را برای عدم اجرای قرارداد بهکار برد.
هرچند وثوقالدوله سعی داشت نشان دهد که با توجه به وضعیت کشور در زمان انعقاد قرارداد بهترین کار ممکن را مبتنی بر منافع ملی انجام داد اما بعدها تاریخ نشان داد که منافع شخصی وثوق بر مصالح کشور ارجحیت داشته است؛ زیرا او بابت امضای قرارداد 1919 رشوه زیادی از انگلیس دریافت کرده بود. بااینحال خبر انتشار این قرارداد، پایان دوره دوم نخستوزیری وثوق را رقم زد و باعث برکناری او شد.
پ.ن
عجیب تاریخ تکرار میشود. البته گاهی تکرار تاریخ همیشه با یک نیت واحد و مقصد مشترک وقوع نمییابد. یعنی یک اتفاق به دو شکل صورت میگیرد اما یک نتیجه در بر دارد.
مثلا گاهی فردی همچون وثوقالدوله به اسم "منافع ملی" اما به کام خود قراردادی امضا میکند که جز "مضار ملی" چیزی ندارد و گاهی فردی همین مسیر را میپیماید اما نه برای رشوه و منفعت شخصی بلکه به دلیل استعمار فکرش.
آری، نوع دوم از نوع اول بسیار خطرناکتر است چراکه در نوع اول همچون وثوقالدوله، با افشای رشوه و فساد، حقیقت، خودش را نشان میدهد و حق و باطل نزد آحاد مردم مشخص میشود اما در نوع دوم مانند قضیه برجام و یا قضیه موشکی تحریف منافع ملی چنان صورت میگیرد که ذهنها به غلط اقناع شده و نهتنها منفعت ملی و شخصی، تأمین نمیشود بلکه یک ملت متحمل خسارت جبرانناپذیری خواهند شد.
بنابراین باید بههوش بود که دشمنی دشمن همچنان باقیست فقط روشها پیچیدهتر و هوشمندانهتر شده است.
✍زينب نجیب
@ghalamenajib
درآمیختگی عقل و عاطفه
یقیناً یکی از عواملی که دین را، معنویت را، عقیده را و اخلاق را در یک جمعیتی در طول تاریخ حفظ میکند، عواطف است؛ در کنار عقل و خرد و استدلال. انبیاء و فرستادگان الهی ننشستهاند با مردم با زبان فلسفی حرف بزنند؛ اگرچه برای فهمیدن کلام آنها و تعمق در بیان آنها، عقل فلسفی لازم بود و هست؛ یعنی فلاسفهی بزرگ از سفرهی گستردهی عمومی انبیای الهی بیشترین بهره را میبرند؛ اما این سفره، سفرهی خاص نیست؛ لذا زبان آن، زبان استدلال عقلی و بگو و مگو و ان قلت و قلت نیست؛ این زبان، ترکیبی است از اندیشه و عقل و عواطف؛ عاطفه است که میتواند مسیر فهم عقلی و حرکت عقلی و جریان عقلی را هموار کند. ما به طور طبیعی این جریان را داریم؛ هم در جلسات مدح و عزا و شادی و مولودیخوانی و عزاداری، هم در جلسات دعاخوانی؛ این دعای کمیل، این دعای ندبه، این دعای امام حسین در عرفه، و دعاهائی که مخصوص ما است. در میان دیگران، این مقدار دعای خوشلفظِ خوشمعنای خوشمضمون وجود ندارد؛ این هم از اختصاصاتِ امتیازاتی است که بحمداللّه پیروان اهلبیت از آن برخوردارند. اینها همهاش عقل و عاطفه را درآمیختهی با یکدیگر در طول تاریخ و در عمق ذهن بشر و عواطف انسان جاری میکند. (۱۳۹۲/۰۲/۱۱بیانات در دیدار جمعی از مداحان)
#عرفه
@ghalamenajib
بتشکنی که ابلیسشکن شد
خواب و رؤیای انبیای الهی صادقه است یعنی شیطان بدان راه ندارد. وقتی ابراهیم(علیهالسلام) در سه شب رؤیای ذبح اسماعیل را مشاهده کرد؛ دانست به او مأموریتی محول شده است که بسیار سخت و دشوار مینماید. ابراهیم (علیهالسلام) در یک دو راهی بسیار پرخطر قرار گرفت، اکنون وقت انتخاب است، کدام را انتخاب کند، امر خدا را یا امر نفس را، او که همیشه امر خدا را بر وجود خود حاکم کرده بود، در اینجا نیز چنین میکند. گرچه ابلیس، سر راهش بیامان وسوسه میکرد تا به او القا کند که این خواب، خواب شیطانی است و یا از عقل دور است اما ابراهیم توجهی نمیکرد. هرچه شیطان پیش گوشش زمزمه میکرد که چطور میشود، فردی جوانش را بُکُشد و یا بیدلیل انسانی را به قتل برساند، بهسویش سنگ میانداخت. آری، مگر قتل نفس نیست؟ مگر این نزد خدا گناهی نابخشودنی نیست؟
ابراهیم میدانست که معصیت یعنی نافرمانی از خدا. از سوی دیگر در عالم رؤیا به او امر شده بود که چنین کند. بنابراین آن روز، اطاعت از خدا در ذبح اسماعیل و عدم اطاعت از خدا، فرار از ذبح او بود. و این تکلیفی شد بر گردن ابراهیم، اسماعیل و هاجر.
ابراهیم، پروردگار هستی و حکمتهایش را خوب میشناخت او سالها در چنین مکتبی رشد کرده بود و در طوفانهای سهمگین همچون درختی ریشهدار استوار ایستاده بود. او حتم داشت که اوامر خدا حیاتبخش است نه نابودکننده. او فهمیده بود که بُعد دیگری از ابعاد وجودیش در بوته آزمایش محک خواهد خورد.
و اینچنین شد که ابراهیم(علیهالسلام) این بتشکن تاریخ، اکنون ابلیسشکن شد، جهاد اکبر کرد، و با تصمیمی قاطع آماده قربانی کردن اسماعیل شد.
آری، حکمتش همین بود. او این بار عملش نبود که به کورههای گداختهی آزمون، امتحان میشد بلکه خداوند این بار ارادهی او را در ذبح محبوبترینش هدف قرار داده بود و این سختترین آزمون برای رسیدن به مقام امامت بود.
و چه زیبا بود وقتی ابراهیم در این آزمون نیز همچون گذشته تسلیم ارادهی حق گشت درحالیکه از اسرار الهی در پس پرده آگاهی نداشت. او آمادگی خویش را یکبار دیگر دریکی دیگر از دشوارترین مراحل فریاد زد.
شاید در ظاهر، فرمان خدا، ذبح محبوبترینِ انسان یا قربانی کردن عزیزترین باشد یا حتی در نگاه مادی، امر به یک گناه کبیره اما در اصل، ذبحِ نفسِ انسان در برابر عظمت خدا بود. ابراهیم باید نفس خود را قربانی میکرد.
و ابراهیم چنین کرد ، برای باری دیگر پرهیزکار نام گرفت و به مرتبهای بالاتر راه یافت.
✍زینب نجیب
@ghalamenajib
تحقق تقوای اجتماعی به روشهای مشابه
یکی از روشهای پیبردن به راهکارهای حل یک مسئله روش مقایسه است. برقراری پیوند بین پدیدهها و کشف روابط میان آنها برای درک تفاوتها و شباهتها را مقایسه مینامیم در اغلب موارد میتوان از روی شباهتها پی به راهکارهای مشابه برای حل یک مسئله برد. به عنوان مثال وقتی خیلی دقیق و عمیق به روشها و عوامل مؤثر در فراگیر شدن فرهنگ مراعات شیوهنامههای بهداشتی کرونا میپردازیم، میتوانیم به روش مقایسه، بسیاری از راهکارها در باب موضوعات دیگر را تحت عنوان تقوای اجتماعی بیابیم. مثلا در باب مسئلهی حجاب یا مسئلهی اسرافیگری یا احترام به قانون راهنمایی و رانندگی و هزاران مسئلهی دیگر که سبک زندگی جمعی را نشان میدهد به راهکارهای مشابه برسیم.
اگر بخواهیم از عوامل مؤثر در همان موضوع کرونا سخن برانیم به طور خلاصه میتوان گفت:
۱. اولین عامل در فراگیر شدن فرهنگ مراعات شیوهنامههای بهداشتی مبارزه با کرونا، آگاهی مردم از عوارض این ویروس، آگاهی از روشهای پیشگیری و در مرحله بعد درمان این بیماری بود. این آگاهسازی تا بدانجا بود که حتی مشاوره به طور رایگان در هر زمان از شبانهروز توسط متخصصین امر و در طیف وسیعی از سؤالات در باب مسئلهی کرونا صورت میپذیرفت.
۲. رسانه ملی و فضای مجازی در تولید محتوا نقش بسزایی ایفا کردند. تبیینگری در ابعادگوناگون این بحران، به روشهای مختلف برای اقناع اذهان عمومی شکل گرفت و این آگاهی به تدریج در طول یک سال با وجود تغییر مرحله به مرحلهی ویروس در میان آحاد جامعه کامل شد.
۳. از همان روزهای نخست قوانینی برای اجرای دقیق شیوهنامهها طراحی شد و تمامی سازمانها و ادارات و مکانهای عمومی ملزم به رعایت آن شدند و تخطی از آن توسط نهادهای نظارتی با برخورد قضایی به صورت جدی پیگیری شد.
۴. از سوی دیگر ایجاد درد مشترک میان همه ملتها در مقابله با این ویروس منحوس از دیگر عوامل موثر مبارزه بود. وقتی همه انسانها از یک درد مشترک رنج میبرند، این خود باعث ایجاد بسترهایی برای مشارکت، همافزایی، همکاری، همیاری و همدردی میشود و چه قدرتی بالاتر از قدرت ارادهی انسانهایی که وحدتوار، نقشآفرینی میکنند. همانطور که امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «یدالله مع الجماعه».
۵. افزون بر موارد بالا نقش خیرین و ایثارگران و رویکرد معنوی آحاد جامعه بسیار مؤثر واقع شد. اقدام افرادی برای کمک به مناطق محروم، کمکهای بیسابقهی مردمی، پرستاری از بیماران، کفن و دفن فوتشدگانِ پرخطر از جمله موارد ایثار و ازخودگذشتگی ماتها بود. از دگر سو توجه ملت به معنویات و زمزمهی دعاهای اثرگذار برای مقابله با این شرایط سخت بسیار حائز اهمیت بود.
۶. از همهی این عوامل مهمتر، عزم و ارادهی یک ملت است که در حل یک معضل اجتماعی، سرنوشتساز میشود. البته مسلم است که تمام آنچه در بالا عنوان شد در شکلگیری این عزم ملی مؤثر است و شاید بالاتر از اثر، علت و دلیل آن باشد. یعنی تا معرفت و آگاهی ایجاد نشود و ذهنها اقناع نگردند، ارادهها حرکت نخواهند کرد. آگاهیدو تبیین دست و شایسته بود که ایجاد اراده و انگیزه مینمود. این عزم سبب شد تا هر فرد در هر نقطه با هر شرایط و خصلتی وظیفهی خود را انجام دهد حتی اگر افرادی از قوانین تخطی میکرند این خود مردم بودند که یکدیگر را به رعایت اصول دعوت میکردند و اگر متخطی تسلیم نمیشد با او برخورد قاطعی صورت میگرفت. نقش عزم و ارادهی ملی در کنترل و هدایت سکان یک جامعه بیبدیل است.
بنابراین اگر بخواهیم از فرمول و الگوی همین مصداق در حل معضلهی حجاب بهره ببریم باید بگوییم؛ از یک طرف مراحل آگاهسازی مردم با همکاری رسانهملی و استفاده از تمام امکانات و ظرفيتهاي فضایمجازی باید بسترها را آماده کند و از طرفی سیاستگذاری و قانونگذاریها و در مرحلهی بعد نظارت دستگاههای قضایی در ضمانت اجرایی آنها نقش حمایتی را دارد. بیان درد مشترک مسئلهی زن و خانواده در جوامع گوناگون مخصوصا در دنیای غرب و مطالبهی درمان نیز در ادامهی راه، به همان میزان اهمیت دارد. نقشآفرینی جهادگران تبیینی و ایثار این قشر که بیچشمداشت در چنین شرایط سختی قدم میگذارند از تکههای دیگر این پازل موفقیتآمیز است. تعلیموتربیت افراد مستعد در این زمینه نیز به تقویت جبهه، بسیار کمک خواهد کرد.
در پایان میتوان چنین نتیجه گرفت همانطور که مردم و مسئولین دلسوز و متعهد توانستند مقتدرانه در صحنه مبارزه با یک ویروس حاضر شوند و پیروزمندانه در جبههی کنترل یک بیماریِ همهگیر افتخار بیافرینند؛ میتوانند در دیگر محورهای اجتماعی با اقتدار و شجاعت حرکت کنند و زمینههای تقوای اجتماعی در هر موضوعی را فراهم سازند.
✍ زينب نجیب
@ghalamenajib
سردار سلیمانی همیشه آرزویش بود که بهگونهای زندگی کند که نام و یادش لرزه بر تن دشمن بیندازد.
او از خدا خواسته بود استخوانی باشد در گلوی دشمن تا نفس کشیدن را از او سلب کند و چه زیبا استجابت شد.
ما مریدان مکتب سلیمانی نیز از خدا میخواهیم اگر سرنوشت به ما رخصت نداد تا همچون سلیمانی و یارانش، سلاح بهدست گیریم و دشمن را هدف قرار دهیم؛ برایمان چنان زیستی را رقم زند تا قلممان، گفتارمان و رفتارمان هر لحظه تیری باشد بهسوی دشمن.
از خدا میخواهم روزی رسد تا دشمن لحظهای از تیزی نوک قلمم آرام نباشد.
✍زينب نجیب
@ghalamenajib
پلی برای وحدت
[١] «غدیر»، پلی است بین بعثت و مهدویت. یعنی؛ غدیر در امتداد بعثت است و مهدویت در امتداد غدیر. چرا که فلسفهی هرسه واقعه، یکی است. به عبارتی، به همان دلیل و حکمتی که محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) ٢٧ رجب سال ۴٠ عام الفیل در کوه نور به پیامبری مبعوث شد، امیرالمؤمنین، علی(علیه السّلام) نیز در ١٨ ذی الحجه، سال ١٠ هجری در خم به امامت منصوب گشت و امروز به همان دلیل و منطق، منتظران مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پس از سالها غیبت امامشان، ظهور حضرت را به انتظار نشستهاند. حال مسئله این است که آن امر مشترک چیست که این وقایع شکوهمند اسلامی را مانند دانههای تسبیح به هم متصل میکند؟
[٢] آن امر مشترک، چیزی نیست جز حکومت. در واقع، سعادت بشر در گرو تشکیل بهترین حکومتهاست. غایت بهترین حکومت بر پایۂ بهترین، باشکوهترین و باعظمتترین تمدنهاست. پیامبر نیز با هدف ایجاد تمدن اسلامی مبعوث شد و برای تأمین آن هجرت کرد، سپس آن را به طول ده سال پایه گذاری کرد و باید امیرالمؤمنین علی(علیه السّلام) و فرزندانش، یکی پس از دیگری ادامه دهندهی چنین تمدنی میشدند که تاریخ به گونهای دیگر ورق خورد. رهبر معظم انقلاب میفرمایند:«مسألهی غدیر و تعیین امیرالمؤمنین (علیهالصلاةوالسلام) بهعنوان ولی امر امت اسلامی از سوی پیامبر مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) یک حادثۂ بسیار بزرگ و پرمعناست؛ در حقیقت دخالت نبی مکرم در امر «مدیریت جامعه» است. معنای این حرکت این است که اسلام به مسألۂ مدیریت جامعه به چشم اهمیت نگاه میکنند. (بیانات در دیدار مردم پاکدشت۱۳۸۳/۱۱/۱۰)
ایشان نیز میفرمایند: این پایهها را پیغمبر اسلام بنیانگذاری کرد و برای حفاظت از آن، مسألۂ وصایت و نیابت را قرار داد؛ اما تخلف شد. اگر تخلف نمیشد، چیز دیگری پیش میآمد. «غدیر» این است. در طول دوران دویستوپنجاه سالهی زندگی ائمه(علیهمالسلام) -که عمر دوران ظهور ائمه از بعد از رحلت پیغمبر تا زمان وفات حضرت عسکری، دویستوپنجاه سال است- هر وقت ائمه توانستهاند و خودشان را آماده کردهاند تا به همان مسیری که پیغمبر پیشبینی کرده بود، برگردند؛ اما خوب، نشده است.(بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق ۱۳۸۴/۱۰/۲٩)
[٣] از طرف دیگر اگر ما معتقد باشیم که شعار، فلسفه و غایت اسلام که در «بعثت، غدیر و مهدویت» موج میزند چیزی نیست جز پیام «لااله الا الله»، و اگر معنای آن «نفی هرگونه سلطهگری و سلطهپذیری» است؛ بنابراین چنین شعاری، تنها با تشکیل حکومتی محقق خواهد شد که آرمانش «نفی سلطهگری و سلطهپذیری» باشد و هویت افراد جامعه نیز تحت این شعار شکل گیرد. و روح حاکم بر تمام قوانین و مبانی رفتاری آن، چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی، تنها همین شعار توحیدی باشد.
[۴] حال، آیا انقلاب اسلامی ایران، با شعار و فلسفهای به غیر از این شعار و فلسفه شکل گرفتهاست؟
آیا نمیتوان باور داشت که انقلاب اسلامی ایران در امتداد همان «بعثت، غدیر و مهدویت» است؟
آیا ایستادگی پایِ همین آرمانِ انقلاب، ما را جزء غدیریون قرار نمیدهد؟
و یک سؤال دیگر این که:
اگر مسئلۂ غدیر، مسئلۂ بهترین حکومت است، و اگر مسئلۂ بشر، رسیدن به بهترین حکومت، آیا نمیتوان معتقد بود که غدیر «وحدت آفرینترین» حادثه در طول تاریخ بشریت است؟ و نهتنها نمیتواند عاملی برای اختلاف بین مسلمانان باشد بلکه بهترین بهانه و دلیل برای ایجاد وحدت بین همهی انسانها در این کره خاکی ست.
آری! درد مشترک وحدتآفرین است، امروز درد بشر رسیدن به حکومتی ست که سعادت، آرامش و امنیت آن را تضمین کند. لذا برداشتن هر قدمی برای از بین بردن این درد، دایرهی حلقۂ برادریمان را گستردهتر میکند. بنابراین پای آرمانهای انقلابت بایست و غدیری بمان تا همانند غدیریانِ سال ده هجری، دست در دست مولایمان بیعت تازه کنیم.
✍زينب نجیب
@ghalamenajib
«غدیر را فقط در حدّ یک نصب یا معرفی ساده که پیغمبر اکرم کسی را معرفی کرد، تلقّی نکنید. البته پیغمبر، امیرالمؤمنین را در حضور جمعِ چند ده هزار نفری مسلمانها به خلافت منصوب کرد... این چیزی نیست که کسی بتواند آن را انکار کند؛ اما قضیه در این حد متوقّف نمیماند. مسأله این است که از دوران حضرت آدم که رشته نبوّتها و رسالتها شروع شد و بارها و بارها حکومتهای نبوی در طول تاریخ تشکیل گردید، آن جایی که ترکیبِ بدیع و شیوای دین و سیاست در اوج خود به صورت یک سنّت ماندگار درآید و هدایت جامعه را تضمین کند، در قضیه غدیر اتّفاق افتاد.» ۱۳۸۰/۱۲/۱۲
@ghalamenajib
انتشار یادداشت "تحقق تقوای اجتماعی با کمک شبیهسازی" در هفتهنامه ۹ دی
@ghalamenajib
جشن غدیر، نمای دینداری
اگرحضور میلیونی مردم در جشن غدیر را دینداری مردم ندانیم و آن را مصداقی برای گرایش عمیق آحاد یک جامعه به شعار توحید نپنداریم و این حرکت عظیم را ریشه در جهانبینی الهی نبینیم؛ چگونه میتوانیم تحلیلی همه جانبه و منصفانه از یک واقعهی اجتماعی_مذهبی با این ابعاد وسیع داشته باشیم؟
گفته شد، برپایی این همایش بزرگ کشوری نشان از دینداری مردم دارد. حضور چشمگیر و میلیونی مردم تهران در مسیر ده کیلومتری این جشن در سال گذشته باعث شد تا رهبر انقلاب اسلامی در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور به این مراسم باشکوه اشاره کنند: «این جشن غدیر در تهران خیلی چیز عجیبی بود! ... دیدید چه جوری در این جشن میلیونی، همه جور آدمی شرکت کردند؟ اینها طرفدار دینند، اینها دوست دارند دین را.» ۱۴۰۱/۰۵/۰۵
آری، وقتی به تلاش و همت میلیونی مردم یک جامعه برای تدارک چنین جشنی نگاه میکنیم و شاهد آنیم که شبانهروز بیهیچ چشمداشتی به ایجاد بستر مناسب برای شکلگیری یک محفل مبادرت میورزند و از استراحت خود و از مال خود به هر مقدار که در توان باشد، میگذرند؛ وقتی هرکس به هر میزان که به امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام ارادت دارد، مادی و معنوی هزینه میکند تا با یکدیگر سر این سفرهی کَرَم بنشینند و متنعم شوند؛ وقتی مردم از شادی هم شاد میشوند و روزها خلاقانه میاندیشیدند که چطور به روشهای گوناگون میتوانند لحظاتی زیبا بیافرینند و به یکدیگر هدیه دهند؛ وقتی با گذشت و ایثار برای یک کار گروهی از هم سبقت میگیرند؛ و در یک کلام، پیر و جوان، زن و مرد، ثروتمند و فقیر همه و همه در کنار هم قرار میگیرند تا بدون برچسبهای طبقه و درجه و طیف و قشر خاصی حضور داشته باشند، آیا میشود به چیزی غیر از جامعهی متمایل به شعار اصیل توحید اذعان داشت؟ آیا دینداری چیزی جز تحقق این شعار اصیل است. آیا توحید چیزی جز یکپارچگی و همرنگی و نفی طبقات اجتماعی زیر پرچم اعتقاد و ایمان به خدا است؟ آیا جامعهای اینچنین مصداقی از یک جامعهی دیندار نیست؟ آیا این صحنههای خلق شده از همبستگی و وحدت، از مهربانی و محبت، از کمک و دستگیری، از اطعام و هدیه، از ارادت به اهل بیت و معنویت، برآمده از جهانبینی مادی میتواند باشد؟ کدام مادیگرایی برای احیا، تداوم و استحکام یک باور، یک علاقه، یک گرایش آن هم کاملا الهی، حاضر است هزینه کند؟ کدام مادیباور میتواند چنین زندگی سعادتبخش و سرشار از آرامش و شادی ِرا خلق کند؟
امروز دنیا تشنهی لحظاتیست که از ته دل بدون هیچ واسطهی دارویی، غرض مادی، دلایل مصنوعی و واهی بخندد. امروز دنیا به دنبال طنابیست تا بدان چنگ زند و خود را از ورطهی چهکنمهای روزانه نجات دهد. امروز سرگردانی فرزندان آدام را در بیابان تیه نمیتوان پنهان کرد یا نادیده انگاشت. این دینداری و معنویت و کوشش اصحاب موسی سبب شد تا تمدن موسوی دوباره شکل گیرد و امتی از بیابان تیهی روزگارش نجات یابد.
امروز نیز این طریق علوی و محبت اوست که در قامت جمهوری اسلامی صحنههای ناب دینداری رقم میزند تا انشاءاللّه مقدمهی ظهور امام زمان علیه السلام و زمینهساز تمدن مهدوی گردد.
آری دینداری انسانها در معنایی بهوسعت همانیست که در مناسک حج و غدیر و اربعین حسینی شاهد آنیم.
به وسعت رنگ سپیدجامگان حجگزار، رنگیپوشان غدیر و سیاهپوشان اربعین.
که اگر دشمنان انسانیت، سیرهی توحید را که بر زبان و عمل پیامبر جاری بود و در غدیرخم، ادامه و حفظ آن به حضرت علی علیه السلام محول شد را ۲۵ سال خانهنشین نمیکردند و امر ولایت بر زمین نمیماند، امروز موکبهای سپیدپوش و آذینبستهی خود را برای شروع محرم و عزای حسین علیه السلام سیاهپوش نمیکردیم.
بنابراین درس امروز ما از تاریخ همان پیروی از ولایتیست که سهم انسانها را همیشه در عدالت و سعادت و بندگی خدا میخواهد. همان ولایتی که همچون نخ تسبیح دستان ما را به هم پیوند میزند.
✍زينب نجیب
@ghalamenajib
در واقعهی مسجد گوهرشاد چه گذشت و چه کسانی نقش داشتند؟
باید توجه داشت که در تحلیل یک واقعهی تاریخی به همه جوانب آن بپردازیم تا بتوانیم از آن درس بگیریم.
برای بررسی قطعات بههم پیوستهی این حادثهی عظیم با ما همراه شوید.👇
قسمت اول👈 حاج آقا حسین قمی
@ghalamenajib
قسمت اول: حاج آقا حسین قمی
"قضیه ی مسجد گوهرشاد برای چه به وجود آمد؟
این را فراموش نکنیم. نکته ی محوری، مرحوم حاجآقا حسین قمی است."(۸ فروردین ۱۳۹۶)
سید حسین طباطبائی قمی معروف به حاج آقا حسین قمی (۱۲۸۲-۱۳۶۶ق)، از فقها، علمای مبارز و مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم هجری قمری بود.
او علاوه بر تدریس و تربیت شاگردان و امور مرجعیت، از فعالیتهای سیاسی غافل نبوده و همواره علیه حرکتهای ضد اسلامی حکومتها، ایستادگی مینمود که از جمله آنها مقابله با اقدامات رضاخان، خصوصا مساله کشف حجاب رضاخانی بود. طی این مبارزات، علما و مجتهدان مشهد از جمله حاج آقا حسین قمی جلسات متعددی برگزار کردند و توطئه حجابزدایی و موضوع اجباری شدن کلاه بینالمللی و برپایی جشنها و مجالسی همچون جشن مدرسه شاپور شیراز را که گروهی از دختران جوان با گیسوان نمایان به رقص و پایکوبی پرداخته بودند، مورد بحث و نقد قرار دادند.
در یکی از نشستها که در منزل حاج آقا حسین قمی برگزار گردید ایشان از اوضاع جاری مملکت و فشاری که بر اسلام وارد شده بشدت متأثر و گریان میشوند و سپس میفرمایند: «امروز اسلام فدایی میخواهد. بر مردم است که قیام کنند.»
در نهایت علما تصمیم میگیرند که حاج آقا حسین قمی در اعتراض به اقدامات رضاخان به تهران رفته، با او صحبت کند.
حاج آقا حسین پس از ورود به تهران (۲۹ ربیع الاول ۱۳۵۴) با قید استخارهای راهی شهر ری شده، در باغ «سراج الملک» منزل کردند. مردم مؤمن با حرکت خود به حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) و دیدار با مرجع خود، آمادگی خویشتن را برای هرگونه جانفشانی و فداکاری اعلام نمودند. حضور گسترده دیدارکنندگان موجب وحشت و هراس دولت رضاخانی گردید و در نتیجه ظهر روز دوم ربیعالثانی ملاقات با آیتالله قمی ممنوع اعلام شد و محل اقامت ایشان به محاصره کامل درآمد. پس از گذشت چند روز از محاصره محل، فرستادگان رضاخان به دیدار حاج آقا حسین قمی آمدند و با لحن بیادبانه اظهار کردند که: عرایض شما به سمع ملوکانه رسیده است. ایشان با بیاعتنایی به آنها فرمودند: «من باید با شخص شاه ملاقات کنم.»
این در حالی بود که رضاخان به شدّت از انجام این ملاقات واهمه داشت و از تحقق آن دوری میجست.
خبر بازداشت حاج آقا حسین قمی به مشهد رسید و حال و هوای شهر را دگرگون ساخت.
بسیاری از مردم مشهد در مسجد گوهرشاد اجتماع کردند و به سخنان وعاظ و خطبا چون شیخ محمدتقی بهلول گوش فرا دادند.
بنابراین باید توجه داشت که:
"عنصر مرحوم حاج آقا حسین قمی فراموش نشود؛ یک ملای واقعاً مجاهد فی سبیل الله نترس آمادهای که حاضر بود برود در دهان شیر دیگر، یعنی هیچ ابایی نداشت. از اینجا هم که بلند شد رفت، تنها رفت؛ با خودش مثلاً حشم و خدم و اینها نبرد، فقط دو تا از پسرهایش ظاهراً رفتند. این نکته قابل توجهی است."(۸ فروردین ۱۳۹۶)
✍زينب نجیب
@ghalamenajib
قسمت دوم: مرحوم آقازاده
"نکته بعدی این است که مرحوم آقازاده فراموش نشود. آقازاده در قضایای مسجد گوهرشاد دخالتی نداشته، لکن دستگاه دربار، او را متهم کردند. بعد هم به خاطر همین اتهام، آقازاده را که در مشهد دارای شأن خیلی زیادی بود ... در خانه گرفتند او را کشیدندش بیرون، بدون اینکه اجازه بدهند حتی لباس مرتبی تنش کند، او را بردند. اول از مشهد به یزد بردند. مدتی آنجا بود، بعد هم به تهران و بعد از یکی دو سال مسموم و شهیدش کردند. ببینید اینها عناصر مهم قضیه مربوط به مسجد گوهرشاد است." (۸فروردین ۱۳۹۶)
میرزا محمد آقازاده ملقب به آقازادهٔ نجفی فرزند آخوند ملا محمد کاظم خراسانی ، یکی از بنیانگذاران مشروطیت در ایران و از مراجع سهگانهٔ مقیم نجف بود. وی علوم مذهبی را نزد پدر خود تحصیل کرد و از محضر ایشان موفق به گرفتن درجهٔ اجتهاد گردید. در سال ۱۳۲۵ق به خراسان آمد. در مشهد مقیم شد و مجلس درسی در مسجد گوهرشاد برای تدریس علوم دینی به طلاٌب دایر کرد. آیتالله آقازاده در برقراری و تقویت مشروطیت در ایران ، در کنار پدر ، بسیار کوشید. آقازاده در سال ۱۳۰۴ش از شهر سبزوار بهعنوان نماینده مجلس مؤسسان انتخاب شد ولی از سالهای ۱۳۱۰ش به بعد یکی از مخالفین جدی رضاشاه محسوب میشد. آیتالله محمد آقازاده بهدلیل مخالفت با سیاستهای رضاخان بازداشت شد و به یزد تبعید شد. پس از چهارماه مجدداً به مشهد برگشت و پس از چند روزی حبس در زندان مشهد به تهران انتقال یافت. او در طی محاکمات ابتدائی در تهران به اعدام محکوم شد اما بهدلیل نفوذی که در حوزهٔ علمیهٔ نجف داشت و نیز تلاش عدهای از مراجع ، این حکم لغو شد و ایشان به اقامت اجباری در تهران محکوم گردید. آقازاده در تهران همچنان تحت مراقبت بود تا این که دو سال پس از واقعه خونین گوهرشاد به دلیل بیماری حاصل از مسمومیت به شهادت رسید. برخی از تألیفات ایشان عبارتند از: "القضاء و الشهادت"؛ "مبحث الفاظ"؛ حاشیهٔ "کفایهٔالاصول"؛ "التقریرات".
✍زينب نجیب
@ghalamenajib