eitaa logo
قلم های بیدار
138 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم به زنده یاد قیصر امین پور هیچ کس اگر چه با تو همصدا نبود هیچ کس! هیچ کس شبیه تو عاشق جوانه ها نبود بعد رفتن تو آن که می شناختت گریست بیش تر گریست آن که با تو آشنا نبود بعد تو داغ دست های گرم یک پدر بر دل چکامه های نصفه نیمه ماند رفتنت نوح حرف های نو! کشتی خیال را به ساحل کلیشه ها نشاند بعد تو چشم های نوجوان شهر ماه ها به دکه های بین راه خیره بود تا که شاید اسم تو با همان شکوه بیکران باز هم روی جلد ماهنامه ی سروش نوجوان بعد تو لفظ زنده یاد را از کتاب فارسی خط زدیم تو خودت هنوز زنده ای زنده ای و روی نیمکت کنار ما نشسته ای شاعری! شاخ مرگ را شکسته ای! من تو را ندیده ام شنیده ام ولی که نام کوچک تو عشق بود می شناسمت! آنچنان که چشمه آنچنان که رود *** بعد تو سه شنبه ها... @ghalamhaye_bidar
نشست کنج سنگر و نوشت: "هو الشهید وصیتی برای خانواده‌ام: من این نهال را به خون دل نشانده‌ام به اشک چشم آب داده‌ام در این مسیر روبروی هرچه پیشِ روست ایستاده‌ام..." نشست کنج سنگر و نوشت: "به حق سیدِ خمین جان ناقص مرا قبول کن حسین! جان ناقصِ مرا قبول کن! قبول کن! حسین..." نامه را به دوستی سپرد و بعد لباس رزم... *** نشست پشت میز و نامه ها یکی یکی رسید برگه های مهرخورده ی اداری و نامه های اعتراض و انتقاد و بی‌قراری و حقوق ماه جاری و... ناگهان می‌رسد به نامه ای که نامه نیست: "هو الشهید..." وصیتی‌ است: "هو الشهید برادرم! امیدِ چشم های قرمز و ترم نگاه کن به کوچه های شهرمان نگاه کن هر کدامشان به نام یک شهید... شبیه سنگری است شهردار هم مدیرِ شهر نه! که پیشوای لشکری است و میزِ کارِ تو گمان نکن چهار تکه چوب ساده است نه... در این جهاد نفربری است... به دشمنی که پیش روست به لشکری که پشت سر نگاه کن گاه کن... برای لشکرت تدارک سلاح کن..." قلم درون دست‌های او نشست به رنگ سرخ -رنگ خون- گوشه ی وصیت برادرش تعهدی نوشت دو قطره اشک گرم روی گونه اش شکست: الی الحبیب... به حق هرچه در مسیر عشق داده‌‌ایم در این جهاد روبروی هرکه روبروست دشمن است یا که دوست ایستاده ایم این نهال را -که بعد سال‌ها درخت محکمی شده است- به آبروی خویش آب می‌دهیم به تیغ‌های دشمنان و دشنه‌های دوستان با دل هزار پاره‌مان جواب می‌دهیم... بعد از این -برادرم- فقط وصیت «تو» بخشنامه ی من است... @ghalamhaye_bidar
🌹توصیفی از حماسه ی امروز مردم اصفهان همه چیز روح داشت ؛ طراوت داشت ؛ رنگ داشت. همه چیز در حرکت بود. و ما راه افتادیم. تصورمان این بود که مراسم، شبیه تشییع های دیگر شهداست ؛ تجمعی به اندازه ی میدان امام که فقط ایندفعه از میدان بزرگمهر آغاز می‌شود. با همین تصور، آرام آرام به سمت ایستگاه اتوبوس های تندرو حرکت کردیم تا این چند ایستگاه را در عرض چند دقیقه طی کنیم و به میدان برسیم. اما واقعیت چیز دیگری بود: مردم از همان ایستگاه های بی.آر.تی استقبال از شهیدان را آغاز کرده بودند! از شدت جمعیت نتوانستیم سوار اتوبوس اول بشویم و با اتوبوس بعدی هم نتوانستیم مسیر را تا محل تجمع ادامه بدهیم. به ناچار جایی در میانه ی راه پیاده شدیم تا آن ترافیک سنگین، بیش از این میان ما و بهشتِ پیشِ رویمان حائل نشود. و هنوز همه چیز رنگ داشت…و در حرکت بود. در میدان بزرگمهر عطر گل های محمدی نمی‌آمد اما مردم همه انگار، عطر گل‌هایی را استشمام می‌کردند! مردم گاهی اشک می‌ریختند، گاهی شعار می‌دادند، گاهی سر می‌کشیدند تا ماشین حمل پیکر شهدا را ببینند. همه چیز روح داشت، طروات داشت و خبری از نگاه های خسته نبود، و اخم‌ها فقط موقع شعار مرگ بر آمریکا، گره می‌خوردند. با معطلی بسیار و بعد از اتمام سخنرانی هایی که به گوش ما عقبی‌ها نامفهوم می‌نمود، بالاخره مراسم تشییع آغاز شد ؛ نمی‌شود دلِ یک جماعت -که به قدر یک دریاست- بخواهد جاری بشود و طوفان به پا کند و تو بتوانی نگهش داری. پس حرکت کردیم. حرکت کردیم و این پیاده روی، هر چه به گلستان شهدا می‌رسید، اربعینی‌تر می‌شد. مردم با محبت به هم نگاه می‌کردند. بزرگترها به کوچکترها آبنبات می‌دادند و رهگذرها حتی اگر گوشه ی لباس هایشان به هم می‌خورد، از هم حلالیت می‌طلبیدند ؛ و کسی چیزی نمی‌خورد که مبادا دیگری ببینید و هوس کند و نتواند تهیه کند. سعی میان صفا بود و مروه ؛ این بار با 27 اسماعیل که بارها در این مسیر به دور تابوتشان طواف کردیم. به گلستان که رسیدیم، خورشید از یک طرف سر کشیده بود تا مراسم را ببیند، هلال کمرنگ ماه از یک طرف ؛ روضه خان می‌خواند و ما، با هر لباس و فکر و سلیقه‌ای، اشک می‌ریختیم. و گلستان، به سادگی راهی برای ورود نداشت. با خودم فکر کردم: رویش های این انقلاب، همین جمعیت‌اند. همین ما که وقتی زمانش برسد، همه ی تفاوت ها را ندیده می‌گیریم و در یگانه ترین وجه مشترکمان به وحدت می‌رسیم. و یگانه ترین وجه مشترک ما سرخی پرچم است، که همرنگ خون شهداست…🌹 ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ @ghalamhaye_bidar