eitaa logo
قلمزن
501 دنبال‌کننده
719 عکس
125 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
وصف یاغی را آنقدر شنیده بودم که برایش وقت گذاشتم و قسمت به قسمتش را دیدم، آقای کارگردان! بدون تعارف بگویم شما کارتان را خیلی خوب انجام دادید و خوب انجام دادن یعنی حرکت کردن در پلانی که طراحی شده و ماموریتی که تعریف شده و شما عالی بودید. من آدم متوهم توطئه نیستم اصولا، اما شما آنقدر شفاف و بدون تعارف کار کردید که اصلا نیازی به توهم ندارد، شما فرد موفقی هستید. نوجوانی‌ست که شما در جامعه لجن و پرجنایت و کثیف و بدبخت ایرانی تعریفش می‌کنید، نوجوانی که کلمه "یاغی" را روی گرده‌اش خالکوبی می‌کند، جوانمرد است، عاشق است و تلاش می‌کند از غرقاب لجن و سیاهی، به یک آدم موفق تبدیل شود. در نقش ناجی معرفی می‌شود، با چهره مثبت و قلبی از طلا جلو می‌آید آنقدر که دلت برای خوب بودنش ضعف می‌رود و آرزوها و آمالت را با او تامین می‌بینی، اما به تدریج نقاب از چهره برمی‌دارد و خودکامگی و استبداد و رذالت‌هایش که جامعه ایرانی را به نابودی می‌کشاند، رو می‌شوند. برادر دیوانه بهمن که مشکلات روانی خطرناک دارد و مثل آب خوردن آدم می‌کشد و در خدمت بهمن است. او بهترین کاراکتر سریال که نام دارد را می‌کشد و در دل سیاهی شب در جنگل مدفون می‌کند. جاوید و دوستانش در فینال جهانی کشتی شرکت می‌کنند، یکی از بچه‌ها از می‌بازد اما جاوید بازی‌ها را می‌برد و بازی نهایی‌اش برای قهرمانی با است. بازیکن روسیه ترسناک است، مربی به جاوید می‌گوید که باید ازین ببرد. همه مردم ایران در داخل و خارج نشسته‌اند و چشم‌انتظار زمین زدن بازیکن روس هستند، او وحشیانه چنگ می‌اندازد و چشم جاوید را خراش می‌دهد و خون جاری می‌شود، نفرت از روسیه مضاعف می‌شود و در نهایت جاوید بازیکن روس را ضربه‌فنی می‌کند و قهرمان جهان می‌شود و همه جشن می‌گیرند. در ایران نه پلیس محلی از اعراب دارد نه حاکمیت، یک منطقه سیاه در دل دنیا که بچه‌هایش تلاش می‌کنند دست روی زانویشان بگذارند، یاغی شوند و جاوید بمانند. و کاملا اتفاقی در سریال به شکل تقریبا همزمان، در تاریخ دوران قاجار، در محضر ناصرالدین‌شاه کشتی بین قهرمان ایرانی و قهرمان روس اتفاق می‌افتد و شاه و همه‌ی ایران شاهد بازی هستند و بازیکن روس باز هم ناجوانمردی می‌کند و به بازیکن ایرانی آسیب می‌رساند اما سرانجام بازیکن ایرانی او را ضربه‌فنی میکند و شاه و دربار و همه‌ی مردم جیغ و هورا می‌کشند. دو سریال که همزمان پخش می‌شوند یکی سال 1401 را روایت می‌کند و آن یکی دوران قاجار و هردو یک تصویر را به نمایش می‌کشند. عرضی نیست، به نام‌ها، به محتواها، به شخصیت‌پردازی‌ها در پرمخاطب‌ترین محصولات نمایش خانگی توجه کنید. این مطول‌نویسی فقط برای این بود که یادآوری شود رسانه‌ها بی‌آنکه بدانیم، دست‌اندرکارند... جدی و موثر و کارآمد...حواسمان هست؟! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
از صبح که خبر درگذشت آمد، تمام نوشته‌های چندماه اخیرش پیش چشمم مرور می‌شوند، از همان وقتی که فهمیده بود بیمار است، از همان اولین ملاقات‌هایش با دکتر و بیمارستان، وقتی در گفتگوی با دکتر از خدا و معنویت حرف زده بود و دکتر بیشتر پرسیده بود، از همان نوشته‌اش درباره مرگ که تاکید کرده بود حرف زدن از ، دلیل بی‌نشاط بودن نیست، از حال خوب‌تر اول بیماری‌اش و همه‌ی بالا و پایین شدن‌هایش، از روزهایی که کم‌کم چهره‌اش تغییر کرد و با همان چهره همچنان برنامه را اجرا می‌کرد، از آن روزی که گریمور صداوسیما گفته بود باید دیگر بوتاکس به صورتش تزریق کند تا تصویرش بهتر باشد، از روزی که دیگر دلش نمی‌خواست از خودش عکس بگذارد و عکس‌هایش شده بودند پنجره و سقف و دیوار، یعنی دقیقا "پی او وی" مستمر بیماری که روی تخت خوابیده است. از آنجا که نوشته بود از یک جایی به بعد کادر درمان دیگر به عنوان انسان نگاهت نمی‌کنند و چقدر این عبارت دردناک بود همان موقع، از آنجا که از چت کردن با ادمها  بوی مرگ می‌شنود، آدم‌هایی که تا دیروز رهایت نمی‌کردند و حالا دیگر حوصله‌ات را ندارند و در سوال و جواب با تو به یک یا دو جمله ثابت بسنده میکنند! از آن روز پدر و دختری‌شان که دخترکش خواسته بود هر سال همان روز اسمش باشد روز پدر و دختری، از آن تابلویی که در مشهد دیده بود و رویش نوشته شده بود "سازمان فروش حیات و ایمان" و گفته بود همان دو چیزی که کم دارم و لازم دارم و دلش برای مشهد تنگ شده بود... از صبح تمام اینها برایم مرور می‌شوند و مردی که دیدم تا آخرین لحظه تلاش کرد و زندگی کرد و حتی با همان چهره درهم تنیده و مچاله جلوی دوربین آمد. مسعود دیانی مرگ‌آگاه بود یا نه، درست نمی‌دانم اما من با مطالعه هر کدام از نوشته‌های آخرش، حتی آنها که در اوج بیچارگی و اضطرار و اشک نوشته شدند، به فکر می‌کردم، همان چیزی که لازمش داریم اما یک ترس موهوم، همیشه از ما دورش کرده است. و اینکه ادم‌بزرگها مرگ را پایان‌بخش زندگی نمی‌دانند که ارزش‌بخش زندگی است! مرور چندماه آخر زندگی‌اش را به همه پیشنهاد میکنم و در یک پرانتز به کادر درمان بیمارستان‌ها، به پزشکان و پرستاران بخش‌های ویژه، به آنها که شاید نمی‌دانند آدمیزاد حتی در لحظات پایانی عمرش، را ادراک می‌کند و نمی‌خواهد ناامید شود. خدا نکند ما آن کسی باشیم که را از آدمی بگیریم که هنوز از خداوند فرصت برای این دنیایش می‌خواهد. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
همان است که در می‌زید و می‌سوزد و از خاکسترش جان‌های تازه به جهان می‌آیند، فلسطین نمی‌میرد... 🌱 چون نمی‌میرد چون آینده‌ی جهان متعلق به مستضعفان است و این وعده الهی‌ست که در آن تخلفی اتفاق نمی‌افتد... ✨ ما اشک‌ها و فریادهایمان را سلاح می‌کنیم، هرروز قوی‌تر از دیروز و امیدوارتر، زمین و زمان را برای پاک شدن از ظلم و آمدن منجی موعود، آماده می‌کنیم، دنیای زور و ستم کور خوانده است در فلسطین سالهاست که هر روز درختی شکوفه می‌کند🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم تو را می‌خواهد و تو و تو و تو و این همه بزرگ شدی؟ مردِ کوچک ...🌱 @ghalamzann