#اجرنا_من_النار_یا_مجیر
#دهه_هشتادیها
#دهه_نودیها
شبهای اعتکاف رجب بود،
مثل همین شبها،
سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه،
یعنی درست شبهایی که باید دعای مجیر خواند و باید به آغوش امنش پناه برد،
از آن پناهبردنهایی که دورت حصار بکشد و خود خودش مراقبات شود...
ساعت آزاد بچهها بود،
دخترها گروه گروه شده بودند و داشتند بازی میکردند،
از مافیا و اسم فامیل و گرگم به هوا و بازیهای دیگر، وسط شبستان مسجدی که سه شبانهروز مقر دوستداشتنی آنها شده بود،
وسط بازیها و سروصداها یکی گفت خانوم میشود #دعای_مجیر بخوانیم؟
گفتم اگر دوست دارید بخوانید،
گفت میشود دور هم جمع بشویم و بخوانیم؟
پیشنهاد خوبی بود
در اصل باید همین میشد اما دلم میخواست خودشان بخواهند، آن هم وسط بازی و جیغ و فریادشان،
گفتم اگر میخواهید چرا که نه،
جمع شدند چندنفری،
توضیح مختصری داده شد و معنای دلنشین جملهای که تکرار میشود،
بچه ها شروع کردند
اول فقط کوثر میخواند، بقیه گوش میکردند، اما ملودی زیبای دعا باعث شد همه با هم ادامه بدهند،
همخوانی زیبا و آهنگین دعا،
با حس استغاثه و التماسی که در خوانش بچهها بود، مغناطیس عجیبی ایجاد کرد، بقیه دخترها هم یکی یکی اضافه شدند، حالا صدای دستهجمعی آنها بود که از شبستان مسجد بالا میرفت : اَجِرنا مِنّ النارِ یا مُجیر!
و بچهها آن شب با این دعا انس گرفتند،
این شبها محروم نمانیم از دعایی که معنای حقیقی پناه بردن و سر بر درگاه خداوند گذاشتن است، ملتمس دعا 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann