4_6003452694474261068.mp3
749.7K
پیشدادیان #منوچهر (بخش ۵۰)
#داستان_زال_و_روداوه (بخش ۴۹)
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
🖊@ghalatnanevisim
#توضیحات
-سلیح و مزیح: گونهی "مُمالِ" سلاح و مزاح. در کلمات ممال "الف" (مصوت "آ") تبدیل به "ی" (مصوت "ای") میشود -معمولا بهضرورت شعری. ممالهای دیگری که فردوسی در شاهنامه استفاده کرده: رکیب بهجای رکاب، جهیز بهجای جهاز، دویت بهجای دوات، غلیف بهجای غلاف، وریب بهجای وراب.
-آورد: مصدر مرکب مرخم از "آوردن"، بهمعنی کوشیدن در نبرد و مجازا خودِ نبرد و نیز میدان نبرد
-سوار: شهسوار، جنگجوی دلیر
-خوار: آسان، بهآسانی. در این معنی، متضاد این کلمه، دشخوار/دشوار امروزه نیز استفاده میشود اما خود خوار دیگر نه.
-مردم نبیند کسی زین نشان: کسی مردی چنین (جنگجو) ندیده.
-جامه لاژورد کردن: جامهی کبود در مرگ کسی پوشیدن و به سوگ نشستن
-خنُک: خوشا
-سترگ: بلندپایه
-بزرگان سوی کاخ شاه آمدند / کمربسته و با کلاه آمدند: اشاره به رسم کلاه بر سر داشتن هنگام حضور در دربار. و البته که کلاه بر سر داشتن خود نشان بزرگی بوده و همه کس کلاه بر سر نمینهاده.
-خلعت: لباس پیشکش از سوی شاه. در اصل از خلع میآید که یعنی لباس کهنه از تن کسی بیرون آوردن و جامهی فاخر به تن او کردن
-یاره: بازوبند، دستبند
-طوق: گردنبند
-پرستنده: پرستار، غلام، خدمتکار
-کام: آرزو، خواسته
-آرزو سپردن: برآوردن آرزو
-روز شمردن: سپری کردن ایام
-بسی روز فرخ شمردم بدوی: با بودن زال در پیش من، روزهای خوشی گذراندم.
-شرزه: خشمگین
-گُسی کردن: فرستادن
-بدِ بدگمان: بدی دشمن
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
🖊@ghalatnanevisim
🔶وضع ترتيب لشكر عثمانى
اما مدّتى است، وضع ترتيب و تقسيمات «قشون عثمانى» تغيير يافته، [و] امروز از قرار ذيل است:
اداره عسكريه اين دولت، منقسم به هفت اردو است، هر اردو منقسم به چند (فرقه: تومان) و هر فرقه نيز منقسم به دو (لواء)، و هر «لواء» مركب از دو (آلاى: رژيمان) و هر «رژيمان پياده»، عبارت از چهار (طابور: فوج) و هر «فوج»، متشكل از هشت (بلوك: دسته) و هر «دسته» نيز عبارت ده (طاقم دهه)، و هر «دهه» نيز مرتّب از ده نفر است، اما «رژيمان سوار»، عبارت از شش (بلوك: دسته)، و هر «دسته» نيز عبارت ده دهه است.
اما هر «رژيمان» توپچى، عبارت از چهار فوج توپچى، و يك فوج (نقليه طابورى: فوج نقاله)، و يك طاقم (جنجانه چى: قورخانه چى) است، كه هر «فوج توپچى» عبارت از نه دسته، و هر دسته، داراى سه (تبارى توپ، كه هر تبارى عبارت از شش توپ است.
اما «قورخانه چيان»، مركب از دويست نفر، «فوج نقاله» نيز مركب از هشت دسته و مانند پياده است، افواج مهندس و نشان جىها نيز، مانند افواج پياده است، اداره عسكريه هر اردو، محوّل به عهده يك نفر (مشير: مارشال)، و اداره هر فرقه نيز مفوّض [۱] به عهده يك نفر (فريق: امير تومان است)، و فرمان لوا (مير لواء: مير پنجه) كه اين سه منصب، لقب پادشائى، و مشير فريق، عنوان (جنابى) دارند.
درهرالاى يك (ميرالاى: سرتيب دوّم) ويك (قايم مقام: سرتيب سوم) فرمانده است.
امور اداره هر فوج از (بيك باشى: سرهنگ) و هر دسته از (يوزباشى: سلطان)، و هر دهه از (اونباشى: دهباشى) مسئول است! و مقدار موجود اردو از قرار ذيل:
اردوى اول
مركز اين اردو «اسلامبول»، و عبارت از هشت «الاى پياده»، و يك «الاى اطفائيه»، و شش «الاى سواره»، و دو «الاى توپچى» سيار، و دو «الاى توپچى» باستيان هاى چتالجه، و
ص: ۱۳۳
دو فوج نشانجى حاضر ركاب، و هشت الاى پياده از درجه اول، و هشت الاى پياده از درجه ثانى، قشون ذخيره است.
اردوى دوّم
مركز اين اردو شهر «اورته» واقعه در «روم ايلى»، و عبارت از هشت «الاى پياده» و شش «الاى سواره»، و يك «الاى توپچى» سيار، و دو «فوج نشانجى» حاضر ركاب، و هشت «الاى پياده» از درجه اول، و هشت «الاى پياده» از درجه ثانى ذخيره است.
اردوى سيّم
مركز اين اردو، شهر «مناستر» واقعه در «روم ايلى»، و عبارت از هشت «الاى پياده»، وچهار «الاى سواره»، ويك «الاى توپچى» سيار، ويك «الاى توپچى قلعه» ودوفوج «نشانجى» حاضرركاب، وهشت «الاى» ازدرجه اول، وهشت «الاى پياده» از درجه ثانى ذخيره است.
اردوى چهارم
مركز اين اردو شهر «ازرنجان»، تابع ولايت «ارزنة الروم» در «اناطولى»، و عبارت از هشت «الاى پياده» و چهار «الاى سواره»، يك «الاى دو فوج» توپچى سيار، و يك «الاى توپچى قلعه»، و دو «فوج حاضر ركاب»، و هشت «الاى پياده» از درجه اول، و هشت «الاى پياده» از درجه ثانى ذخيره است.
اردوى پنجم
مركز اين اردو «شام» در «عربستان»، و عبارت از هشت «الاى پياده» و شش «الاى سواره»، و يك «الاى توپچى» سيار، و يك «فوج توپچى قلعه»، و دو فوج «نشانجى حاضر ركاب»، و هشت «الاى پياده» از درجه اول، و هشت «الاى پياده» از درجه دوم ذخيره است.
اردوى ششم
مركز اين اردو «بغداد» در «عراق»، و عبارت از هشت «الاى پياده»، و شش «الاى
ص: ۱۳۴
سواره»، و يك «الاى توپچى سيار»، و دو «فوج نشانجى حاضر ركاب»، و هشت «الاى پياده» از درجه اول، و هشت «الاى پياده» از درجه ثانى ذخيره است.
اردوى هفتم
مركز اين اردو «صنعا» در «يمن»، و عبارت از هشت «الاى پياده»، و چهار «الاى سواره جمازه»، و يك «الاى توپچى سيار»، كه دو فوج آن توپ هاى كوهى مجّول [۲] به شترهاى جمّازه، [۳] و يك «الاى توپچى قلعه»، و دو «فوج نشانجى» است.
----------
[۱]: واگذار شده
[۲]: سيار
[۳]: تيز رو
#غلط_ننویسیم
#سفر_نامه
🖊@ghalatnanevisim
گر چه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است، این حق تا ابد برگردنم
تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیلهای پیچیده از غمهای عالم برتنم
بر سر این سرو، آخر برف هم منت گذاشت
دست زیر شانهام مگذار! باید بشکنم
من که عمری دل برای دوستان سوزاندهام
حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم
گر چه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال
بوی گیسوی تو را میجویم از پیراهنم
عاشقی با گریه سر بر شانه یاری گذاشت
از تو میپرسم بگو ای عشق! آیا این منم؟
#فاضل_نظری #شعر
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
#تا
✴️ «تا» از کلماتی است که معانی بسیاری دارد. وقتی «حرف ربط» باشد. دارای این ویژگیها است:
1⃣ حرف ربط همپایگی افزایشی است (به معنی حتی):
«پولش را تا دینار آخر خرج کرد».
2⃣ حرف ربط همپایگی نتیجه است ( به معنی «درنتیجه» و «پس»): حرفم را نشنیدی تا نتیجهاش را دیدی».
3⃣ حرف ربط وابستگی تفسیر و تبیین است. به معنی «که»: رفت تا بخوابد.
4⃣ حرف ربط وابستگی زمان است به معنی «از وقتیکه»: تا بوده چنین بوده».
5⃣ حرف ربط وابستگی زمان است به معنی « تا وقتیکه»: «تا تو را دارم غمی ندارم».
6⃣ حرف ربط وابستگی زمان است به معنی «همینکه»: تا آمد خوابید»،
7⃣ حرف ربط وابستگی مقدار است (به معنی « تا حدیکه» و «تا اندازهای که»):
تا میتوانی کوشش کن.
8⃣ حرف ربط وابستگی مقصود است (به معنی به منظور اینکه): «من به دانشگاه رفتم تا او را ببینم».
✅ دستور مفصّل امروز، دکتر خسرو فرشیدورد، تهران. انتشارات سخن، چاپ چهارم، ۱۳۹۲، ۵۵۷.
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
دوستم در لابهلای صحبتهایش که دربارۀ ساختمان روزنامۀ اطلاعات صحبت میکرد، گفت: «جای وحشتناک خوبیه.»
واقعاً چطور میشود هم وحشتناک باشه هم خوب؟!
حتماً بارها شنیدهاید که مثلاً میگویند:
فیلم وحشتناک خوبیه!
کتاب وحشتناک خوبیه!
و...
🔸البته منظورش این بود که ساختمان خیلی خوبیه...
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
تقدیر
برخی معتقدند «تقدیر» در عربی چند معنای مختلف دارد که در فارسی نیز عیناً بهکار رفتهاست. یکی معنای «اندازه گرفتن» است، دیگر معنای «مقدّر کردن» است. این دو معنی امروزه تقریباً نامستعمل است، اما معنای سوم آن «سرنوشت، قضاوقدر» امروزه نیز در فارسی مصطلح است، ولی «تقدیر» در عربی یا در فارسی مطلقاً بهمعنای «قدردانی» بهکار نرفتهاست و بنابراین استعمال «تقدیر کردن» بهجای «قدردانی کردن» و نیز «قابل تقدیر» بهجای «قابل تحسین» یا «تمجید» و نیز «تقدیرنامه» بهجای «تشویقنامه» صحیح نیست و در فارسی فصیح بهتر است که از استعمال آنها خودداری شود.
پاسخ:
در عربی «تقدیر» به همین معنی رایج در فارسی بهکار رفتهاست و باید با آن مانند دیگر واژههای عربی موجود در فارسی برخورد کرد.
Wehr, H. 1994, Arabic-English Dictionary, p. 874: “appreciation”)
عبدالنبی قیم، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ۱۳۹۳).
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
*تجربه شخصی نویسنده:*
تجربههای زندگی و تحولات فردی نویسنده میتوانند به طور مستقیم در نگارش آثارشان تأثیرگذار باشند. تغییر در دیدگاه شخصی، رویدادهای زندگی، و رشد فردی ممکن است تحولات قابل توجهی در نوشتن ایجاد کند.
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
#اشتباه_نوشتاری_در_فضای_مجازی
✅ ... منتسب ...
❌ خانه ی منتصب به بزرگترین شاعر پارسی
#غلط_ننویسیم
#درست_بنویسیم
🖊@ghalatnanevisim