#دانش_افزایی
✳️ کسرهآرایی
❇️ کسرهآرایی یعنی پشتِسرِهم آوردنِ چند کسرۀ اضافه. معمولاً آن را تتابعِ اضافات مینامند و ناپسند میشمارندش. من آن را کسرهآرایی مینامم و ناپسند هم نمیشمارمش.
مثال از حافظ:
دودِ آهِ سینۀ نالانِ من
سوخت این افسردگانِ خام را
مَحرمِ رازِ دلِ شیدایِ خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را
از رهگذرِ خاکِ سرِ کویِ شما بود
هر نافه که در دستِ نسیمِ سحر افتاد
ظِلِ ممدودِ خمِ زلفِ توام بر سر باد
کاندر این سایه قرارِ دلِ شیدا باشد
چیست این سقفِ بلندِ سادۀ بسیارنقش؟
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
مثال از مولوی:
رو سر بنِهْ به بالین، تنها مرا رها کن
ترکِ منِ خرابِ شبگردِ مبتلا کن
از همه اوهام و تصویراتْ دور
نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور
آرایه های ادبی
بیتک ها...
خصال دشمنان اُردی جهنم
وصال دوستان اُردیبهشت است...
#حسین کیوانی
سخنی از گلستان سعدی
خاموشی
نادان را بِه از خاموشی نیست؛ وگر این مصلحت بدانستی، نادان نبودی.
چون نداری کمالِ فضل، آن بِه
که زبان در دهان نگه داری
آدمی را زبان فَضیحه کند
جوزِ بیمغز را سبکساری
🌺 🌺 🌺
خری را ابهی، تعلیم میداد
برو بر، صرف کرده سعیِ بسیار
حکیمی گفتش: ای نادان، چه کوشی؟
درین سودا، بترس از لوم لایِم
نیاموزد بَهایم از تو گفتار
تو خاموشی بیاموز از بهایم...
لغات:
فضیحه: رسوا.
جوز: گردو.
سودا: خیال.
لوم: سرزنش.
لایم: سرزنشکننده.
بهایم: جمعِ بهیمه، چهارپایان.
کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم در آداب صحبت، ص ۱۷۸.
#گلستانسعدی
#آدابصحبت
#خاموش
برنامه شب پارسی_شبکه فارس
با حضور:
محمد قریشی_شاعر و طنز پرداز
دوشنبه بیست و چهار اردیبهشت
ساعت: بیست و یک
@khabarnamesaeranshiz🔻
عضو شوید 👈 خبرنامه شاعران
اینجا دلم گرفته از این شهر غمزده
از اینهمه تراکم باروت نمزده
از کوچههای ساکت بیانتهای شهر
پس کوچههای خلوتِ خاموش خمزده
دیگر دلی برای رهایی نمیتپد
در این هوای ساکنِ بیروح سمزده
یک دشت بیشقایق غمگین نصیب ماست
یک دشت بیقرار که گیسو بهمزده
اینجا غروب چشم شقایق گناه کیست؟
این را چه کس برای شقایق رقمزده؟
دردی غریب در دل من ضجه میزند
بغضی غمین به دفتر اشکم قلمزده
من تا حریم سرخ شفق گریه میکنم
دریا به سوی چشم من اینک قدمزده
راهی نمانده تا وزش مرگ سرخ من
مرگی پر از طراوت چشمان نمزده
#ساماندخت_کبیری_سامانی
#یک نکته از هزاران
حروف ربط
#ولی و #اما از #حروف_ربط هستند؛ در مورد سؤال عزیزی که در پی وی از حقیر داشتند مختصراً عرض میکنم.
#حرف_ربط:
ولی ـ اما ـ ولیکن ـ ولیک ـ لکن در جمله یکسانند.
حرف ربط (پیوند)
حروف ربط: حروفی هستند که دو جمله را به هم پیوند میدهند، به این ترتیب معنی دو جمله به هم ارتباط پیدا میکند.
مانند:
و ـ که ـ تا ـ اگر ـ اگرچه ـ زیرا ـ زیرا که ـ زمانی که ـ ولی ـ امّا ـ لکن ـ لیکن ـ ولیکن
#اما:
من به دانشگاه رفتم؛ #اما موفق به اتمام تحصیل نشدم.
نشاید خون سعدی را بباطل ریختن #اما
بیا سهل است اگر داری به خط خویش فرمانی
حضرت سعدی
#ولی:
مسؤولین در تلاشاند تا تورم را کاهش دهند؛ #ولی بهطور کامل موفق نشدهاند.
من از دست غمت مشکل برم جان
#ولی دل را تو آسان بردی از من
حضرت حافظ
#اگرچه... #اما
#اگرچه مشکلات فراوانی داریم؛ #اما نباید ناامید شویم.
#اگرچه زنده رود آب حیات است
#ولی شیراز ما ، از اصفهان بهْ
حضرت حافظ
#لکن:
هرچه هست رحمت اوست و رحمت او به هر چیز واسع است؛ #لکن باب ضیافت، یک باب دیگر است.
امام خمینی (ره)
#ولیک:
به عذر و توبه توان رستن از عذاب خدای
#ولیک مینتوان از زبان مردم رست
حضرت سعدی
#ولیکن:
تنت زورمند است و لشکر گران
#ولیکن در اقلیم دشمن مران
حضرت سعدی
#اگرچه... #ولیکن
#اگرچه عرض هنر پیش یار بی ادبیست
زبان خموش #ولیکن دهن پر از عربیست
حضرت حافظ
آرایه های ادبی
صبحی که توباشی و من و وسوسه عشق
تردید مکن ، صبح دل انگیز بهشت است
#فریبا_فدایی
#صبح
#صبحتان بخیر وشادی🌺🌺🌺
اردیبهشت
ای کاش ماهها همه اردیبهشت بود
ای کاش راهها همه راه بهشت بود
باغ از شکوفه خرّم و صحرا ز سبزه سبز
گویی که از بهشت خدا رونوشت بود
دیوار خانهها همه نسرین و نسترن
گل جای خاک و آجر و سیمان و خشت بود
چوپان کنار چشمه و سرگرم نی زدن
دهقان میان مزرعه مشغول کشت بود
بارانِ پرلطافت، میشست و میزدود
هر جا که خار، یا خس و خاشاک زشت بود
ای کاش هیچکس دل کس را نمیشکست
دنیا به کام مردم نیکوسرشت بود
«هر جا که هست، پرتو روی حبیب هست»
گیرم که دیر و مسجد و گیرم کنشت بود
اردیبهشتیام من و در خود شکفتهام
ای کاش ماهها همه اردیبهشت بود...
#غلامعلی_حدّاد_عادل
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
گزارش نشست شاعرانه انجمن شعر وادب پیشکسوتان فرهنگی شیراز
صبح دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
#پاسداشت روز بزرگداشت حکیم فردوسی و دهه کرامت رضوی
سالن اداره پیشکسوتان آموزش و پرورش فارس
صدای خسته برای تو هدیه آوردیم
دو بال بسته برای تو هدیه آوردیم
به روی گونه ی ما مرغ های باران بود
که دسته دسته برای تو هدیه آوردیم
قبول کن دل ما را که تکه تکه ی توست
اگر گسسته برای تو هدیه آوردیم
نداشتیم ز لبخند هیچ، شاهچراغ
غمی خجسته برای تو هدیه آوردیم
نداشتیم ز ایمان و نام و نان چیزی
دل شکسته برای تو هدیه آوردیم
سجاد حیدری قیری
#حضرت_شاهچراغ_س
شاه چراغ
تو را آیینه ی راز آفریدند
همان آغاز با ناز آفریدند
تو را ناز آفرینان روز آغاز
چراغ شهر شیراز آفریدند
#حسین کیوانی
ششم ذیقعده روز بزرگداشت حضرت شاهچراغ (ع)
May 11
***************
گوهر شب چراغ
( به ساحت نورانی حضرت شاهچراغ)
برخیزم از نور یقین خاطر چراغانی کنم
دل را به آشوبی گزین دریای طوفانی کنم
این جوش جوش واژگان از من بریدستی امان
یعنی که باید این زمان مشق سخندانی کنم
تفجوش معنی درجگرآرام ننشیند دگر
درمان این سودا مگر با واژه گردانی کنم
درواژه الحاوی منم این بحر را ناوی منم
رشک فرالاوی منم ازبس فراوانی کنم
ازدور تا نزدیک را بشار را منجیک را
هم ترک وهم تاجیک را مقهور حیرانی کنم
ناقور من ناقوس من برشاعران کابوس من
مانا حکیم طوس من عزم رجزخوانی کنم
چون رودکی باصد حشم یا عنصری محتشم
رسم سنایی برکشم تقلید خاقانی کنم
با دُرتراشان دری از فرخی تا انوری
در کارگاه شاعری دَروا دُرافشانی کنم
یا درنگارستان جان شیرازسلطان ارمغان
سعدی چنین حافظ چنان باشعرسلطانی کنم
نه نه که این لفظ است و بس افتاده معنی از نفس
چند این هوا چنداین هوس ترک هوسرانی کنم
آنگاه با سودایی ام بی باک ازرسوایی ام
با جان مولانایی ام رقصی که میدانی کنم
بی پا وسر از خود برون چیزی فراتر از جنون
اناالیه راجعون تاکی گرانجانی کنم؟
هی هی نپردازم به خود هوهو چرا نازم به خود؟
آتش دراندازم به خود این خرد را فانی کنم
ازحد مستی دورتر ازمرزهستی دورتر
ازخودپرستی دورتر انشای ربانی کنم
باجان خلجان تافته آتش به رگ رگ بافته
رمز تجلی یافته منشور عرفانی کنم
گلچرخ بی چرخ زمان در سرحدات لا مکان
با ساکنان آسمان تفریح کیهانی کنم
پس بازگردم برزمین درحضرت آن نازنین
چون خاکبوسان کمین تسلیم پیشانی کنم
آن گوهرین حصن حصین والا تبار راستین
جان بی دریغ ازآستین در پاش قربانی کنم
بازوی حیدر هیمنه باروی قدسی روزنه
می زیبدش این طنطنه درچامه ارزانی کنم!
دلبند اصحاب کسا موسای کاظم را عصا
حیف ازبیان نارسا تاوصف طوفانی کنم
نجل نجیب مرتضی میرعلمدار رضا
با حکم او غیظِ قضا ترویح رحمانی کنم
قدّاره بندان قَدَر بر او نمی بندند در
باب الحوایج را پسر با فخر دربانی کنم
آن شاه شرعی مرتبه بالا نشین مصطبه
دارم طمع زان کبکبه گرمدح، طولانی کنم
شاه چراغ شب فروز آیینه بند شمع روز
خاطرازآن خاطرفروز اینک چراغانی کنم
شیرازازاو قدسی طراز آیین احمد سرفراز
ازنام احمد دلنواز ابیات پایانی کنم
احمد مرام احمدسِیَر چون احمد ازگل پاک تر
درنام احمد مختصر شان مسلمانی کنم
هیهات اگر آن نورحق ازمن پذیرد این مَرَق
خود فخر با این یک ورق برشعر "نورانی"* کنم
*
*منظور ازمصرع خود فخر با این یک ورق بر شعر نورانی کنم، قصیده ی غرّای دکتر عبدالوهاب نورانی وصال است که گرداگرد حرم مطهر حضرت شاهچراغ کاشی نقش شده است؛با این آغاز :
ای برسرسروران سری کرده....