eitaa logo
طب و منطق
308 دنبال‌کننده
21 عکس
6 ویدیو
1 فایل
⭕️کپی باذکر منبع بلا مانع است. ادمین: @Ad_k_e_15 کانال در تلگرام: @noskheh_teb_sonnati سایت: http://as937183.blogfa.com/ ترجمه کتاب طبی ترجمه نسخه های خطی طب سنتی تایپ نسخه های خطی طب سنتی
مشاهده در ایتا
دانلود
فائده در تدبير فساد هوا و تدبير عياذاً باللّه منها بايد دانست كه وبا بالفتح و القصر و المد عبارت است از فساد مُهلكه كه عارض شود مر جواهر اين هواى مركبه را كه مماس ابدان ما است. و عام است كه حدوث اين فساد از اسباب سماوى بود، يا از اسباب ارضى. و در فصل ثانى گفته شد كه تغيّر هوا سه گونه است: يكى از آن وبا است و قيد تعلق فساد به جوهر او از آن كرده شد تا فساد مهلكه كه بنا بر تعلق او به كيفيّت هوا باشد از حد وبا خارج شود، كما ذكر فى ذلك الفصل و تعفّن هواى مذكور به مثابه تعفّن آب است و از آن كه مباشرت هوا دم به دم است استنشاق هواى مزبور اخلاط و ارواح را زودتر متعفّن مىگرداند، خاصه اخلاط نواحى قلب را. و اسباب ارضى كه موجب وبا گردد ظاهر است، چون حصول قتال عظيم و ماندن قتلى بىدفن را و امثال آن، سائر متعفّنات و قاذورات و بخارات كه مؤدّى به فساد شود. اما اسباب سماوى اگرچه حكما در صدد ذكر وى شدهاند اما حق آن است كه معترف بايد شد بر عدم اطلاع كيفيّت آن. از اينجا است كه شيخ در قانون در اسباب تولد وبا گفته: أو لأمر سماوي خفي على الناس كيفيته. بالجمله فساد هوا بيشتر كسى را افتد و اثر كند كه كثير الجماع و ضعيف القُوى و مفتوح المسام بود و بدن وى از اخلاط رديّه ممتلى باشد. و بدترين وبا آن است كه از اجتماع اسباب سماوى و اسباب ارضى افتد. و قوىترين دلائل بر بودن وبا از اسباب سماوى آن است كه فصول سال متغير الحال گردد و مع ذلك ستاره هاى دنبالدار بسيار نمايد و هوا گاهى غباردار بود و گاهى بىغبار و باران كمتر آيد و ابر دايم همىشود و از اسباب ارضى معرّا بود. و واضحترين دلائل بر وجود وبا از اسباب ارضى آن است كه در نواحى بلد معركه عظيم افتاده باشد و عفونت كثير در عالم پديد آمده و جانوران كه در زمين مىباشند بميرند و بگريزند و غله آن فصل زيان دهد به خلاف غله فصل سابق. اكنون دريابند كه هرگاه آثار حدوث وبا ظاهر شود بايد كه مبادرت كنند به تجفيف بدن و تعديل مسكن. و فائده تجفيف ظاهر است كه چون رطوبات قلَّت مىپذيرد استعداد آنها كه جهت قبول تعفن است وى نيز كم مىشود و هو المطلوب. و بهترين مجفِّفات، تنقيه بدن است از اخلاط غالب و زائد. و آنجا كه تنقيه به اسهال كرده شود مسهلى كه قوى باشد، چون تربد و امثال آن، يا مضعف قلب باشد، چون سقمونيا و مانند آن، نشايد داد، به مليِّنات مناسبه، چون هليله و مغز فلوس قناعت بايد كرد و تقليل غذا نعم المجفِّفات است. اما خلو خوب نيست، غذا كمتر خورند، ليكن به تفاريق. و از اغذيه، هر چه مرطِّب و سريع العفونة است ترك نمايند، چون لحوم و البان و فواكه رطبه. اما آنجا كه كه به تناول لحوم اضطرار باشد به مخالطت حموضات اصلاح بايد كرد. و از گوشتها هر چه بعيد از عفونت باشد، چون گوشت طيور خفيفه معتدله اختيار بايد نمود و از جماع و رياضت مُتعبه و هر چه به تنفس عظيم و متواتر انجامد دورى بايد گزيد، لهذا دعت و راحت در اين هنگام احسن دانستهاند. و نزد اين درويش، اليق آن مىنمايد كه دعت اگر به وجهى باشد كه تجفيف نيز كند بهتر است، مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 353 پس نشستن در ارجوجه افضل است، كه با وجود راحت تحليل رطوبات نيز مىكند و نظر كنند كه وبا از كدام اسباب است، اگر از اسباب سماوى باشد، واجب است كه در خانههاى غائر مسقف كه مجفوف به جدران طوال باشد ساكن شوند و هواى آنجا را اصلاح دهند به نوعى كه قريب گفته شود و هواى خارج را آمدن ندهند. و اگر از اسباب ارضى باشد لازم است كه به خانههاى بلند ساكن شوند و به صحرا بگذرانند تا از هبوب رياح فساد متصاعده از آن ارض متمكن نتواند ماند در آنجا. اما اگر از هر دو سبب افتد، خانه از صحرا بهتر است، بهر آن كه هواى محصور را اصلاح كردن آسان است. و هر چون كه باشد عمده تدابير در اين مهلكه آن است كه وسواس نكنند و توكلا على اللّه مسرور و بىغم باشند و مع ذلك از تدابير مذكوره هيچ چيز فرو نگذارند، كه امر از شارع چنين صادر شده. و اصلاح مسكن در اين هنگام چنان كنند كه خانهاى اختيار نمايند كه در آنجا آب و فواره باشد و مانند آن هيچ نباشد، بهر آن كه بيشتر فساد هوا از كثرت رطوبات است و سركه كه انگزه در آن آميخته باشند در سطح خانه و بر جدران اكثر بپاشند چيزهايى كه تبخّر وى مصلح عفونات اهويه است، چون سعد و كندر و آس و ورد و صندل پيوسته بسوزند به نوعى كه دخان آن ايذا ندهد دماغ را. و كذا استشمام روائح مطيبه نافعترين اشيا است در وبا، خاصه كه مراعات مضاده مزاج نيز كرده شود، يعنى حار مزاج را طيوبات بارده چون كافور و صندل بويانند و مبرودين را، يعنى بارد مزاج را طيوبات حاره چون عود و عنبر و مانند آن. 📚📚📚 القلوب (شرح قانونچه)، ص: 352 ادرس کانال https://eitaa.com/ghanoonfeteb
و بدانند كه استعمال سركه اكلا و شمّا و رشحا فى البيت نفع كلى دارد و در عدم تضرّر به هواى فاسد و اصلاح هواى متعفّن و شربت گاوى و مفرِّحات ياقوتى كه دل را قوت دهد اكثر بايد خورد و گرد غم و همّ نبايد گشت و آب سرد جرعه جرعه همى نوشند به شرط احتياج. و اگر فساد از اسباب ارضى باشد آب را نيز به امتزاج گل ارمنى با طبخ خفيف اصلاح داده بايد نوشيد و اگر سركه قليلى آميزند چنانچه تغيّر فاحش در مزه نيارد و نوشيده شود نيكوتر باشد، لهذا شيخ گفته است: استعمال الخلّ في الوباء أمان من آفاته. و نافعترين اشيا در وبا استعمال روغن گاو است به وفور، چه در طعام و چه در تدهين بدن. چون تدبير مذكور در مبحث جزئيه به تفصيل گفته مىشود در اينجا كه كليات است به همين بسند نمودم. و تلاوت سوره تغابن در ايام وبا خاصيّت عظيم دارد در رفع وسواس و دفع ضرر آن.
فصل ششم از مقاله پنجم ثابت است در تدبير حامله و شيرده و كودكان خرد. أما الحبلى فيجب أن تحترز عن الفصد و الحجامة و الإسهال و القي إلا عند مساس الحاجة اما حامله را واجب است كه احتراز كند از فصد و حجامت و اسهال و قى، مگر نزد حصول حاجت كه به مقتضاى الضرورات تبيح المحظورات استعمال امور منهيه در اين وقت رخصت است. و وجه منع از اين اشيا در حمل و آن كه فصد در كدام وقت از اوقات حمل منهى تر است مفصل گفته شود در آخر همين فصل. و عن الفزع الشديد و الأصوات الهائلة و شم روائح الأطعمة بغتةً و واجب است حامله را احتراز از ترس قوى و آوازهاى مهيب و بوئيدن بوهاى طعامها يكبارگى. و ينبغي أن تتعهد الجلنجبين و السكنجبين، لتنقية المعدة و إسقاط شهوة الطين و بايد كه هميشگى كند و اكثر استعمال همىكند حامله گلقند و سكنجبين را براى تنقيه معده و اسقاط شهوت گِل، با آنكه تقويت معده نيز همىكند. مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 354
فائده [منع از فصد و اسهال و حجامت و قى براى حوامل] منع از فصد و اسهال و حجامت و قى هرچند حوامل را در همه ايام حمل است، ليكن قبل از شروع چار ماه و بعد از هفت ماه شديد المنع نوشتهاند، خصوص در شهر اول تا مضىّ بِست روز، خصوص در هفته اول تا سه روز از علوق، هرچه مزعزع و به جنبشآور جنين باشد حوامل را ارتكاب آن حرام است، بنا بر آن كه اسقاط به سرعت كند در اكثر. اما نهى از فصد حامله را بنا بر آن است كه وى اعضاى رئيسه را ضعيف مىكند و موهن قوت و مزاج است و اين معنى لا محاله باعث حركت جنين مىشود در اكثر، خصوص در ايامى كه تعلق او به رحم قوىتر نباشد و ايام مذكور از اول تكوّن تا سه ماه است و بعد هفتم تا وقت وضع، چه، معلوم شده كه تعلّق جنين به رحم به مثابه تعلق ميوه به شاخ است و همچنان كه ميوه را از ابتدا تا وسط زمان استكمال تعلق كمتر مىباشد حمل را به دستور است. و همچنان كه ميوه چون مستكمل مىشود تعلق او به شاخ نيز كمتر مىگردد لهذا به اندك حرارت در اين وقت ساقط مىگردد كما هو مشهود، حمل نيز بدين گونه بعد هفتم ماه كه زمان استكمال است تعلّقى كه در ميان گرفته بود مىگذارد، پس در اين دو وقت احتياط واجبتر باشد، خاصةً در ابتداى آن و در ماه هشتم، چه، در ابتدا به غايت ضعيف التعلق مىباشد و در هشتم بهر آن كه متولد در وى سلامت نمىماند كما مر فى محله، اما بعد هشتم اگرچه بنا بر حركت قسرى كه بر خلاف مقتضاى طبع بود مستحسن است و اسباب حركت جنين استعمال كردن صواب نيست، ليكن از آن كه جنين به مراد رسيده است اگر به مباشرت محركات مستخرج هم مىشود مضرّت كثير ندارد، كما لا يخفى.
و پوشيده نماند كه بسيار باشد كه حوامل را به فصد حاجت آيد، پس اگر غرض از فصد ضرورت حامله بود و ضرورت قوى باشد، چون خناق و امثال آن، بلا تمهّل فصد بايد كرد، كه حفظ حامله نسبت به حفظ جنين بيشتر مطلوب است، ليكن احسن آن است كه خون اندك و به تفاريق گيرند اگر مانعى نباشد، تا نفع حامله مع حفظ جنين حاصل آيد.
و اگر ضرورت قوى نباشد به تدابير ديگر اصلاح خون نمايد، پس اگر آنجا كه از توقف فصد ضرورى مؤجّل مد نظر باشد در ايام متوسط كه از ماه چهارم تا ماه هفتم است و جنين را با رحم در اين ايام تعلق مستحكم است اجازت فصد بايد داد. اما هر چون كه باشد اخراج خون كثير رخصت نيست. اما هرگاه غرض از فصد اصلاح حال جنين باشد و به ادويه اين نفع مترقب نبود، فصد نيز مجوز است و اين فصد در ماه چهارم و پنجم اگر اتفاق افتد بهتر است تا تكوّن او از خون صالح همىشود و نفع مترصّد به حصول انجامد.
حكايت عورتى بود كه در ايام حمل آثار فساد خون در وى بروز مىكرد و بعد وضع فرزند نيز مأوف و ذى بثور و احمر اللون مىبود و در كمتر از يك سال فوت مىشد، چهار فرزند همينسان هلاك شدند، از آن بعد به حسب تقدير ربانى چون قضيه مذكور نزد فقير رسيد و اتفاقا آن عورت حامله بود در ماه پنجم فصد وى كردم و خون معتدل المقدار برگرفتم و به اصلاح غذا و تصفيه دم فرمودم بإذن اللّه تعالى فرزند اين بار صحيح و سالم شد و بقا يافت و بعده دو فرزند ديگر متولد شد و در حالت حمل به ماه پنجم فصد مىكرد آنها نيز حيات يافتند و در ديگر نيز همچنان به ظهور رسيده چون متضمّن قاعده عمده بود تحرير اين حكايت ضرور نمود. مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 355
اما نهى از حجامت حامله را بنا بر آن است كه وى خون را به طرف جلد مىكشد و تقاضاى طبيعت ارسال خون است به جانب جنين جهت تغذيه و هر امر كه نه بر وفق طبع بود امن در آن نباشد.
و ايضا بسا باشد كه وضع محاجم از شدت الم شرط با شدت امتصاص موجب غشى شود و غشى حامله را سخت بد باشد و در اكثر به اسقاط كشد.
و كذلك احتمال دارد كه در حجامت، خون كثير برآورده شود و در ضرر به مثابه فصد آيد. بالجمله بى مسّ حاجت، ارتكاب آن نشايد، خصوص در ايام منهية التنقيه كه مفصل ذكر يافته.
و بدانند كه حجامت اگرچه حوامل را مضر است ليكن ضرر آن در بيشتر امزجه عقلًا و تجربةً نسبت به ضرر فصد حبلى كمتر است، لهذا مستحسن آن است كه اگر تقليل دم حوامل كه اخراج خون آنها ضرورى است، به حجامت ممكن باشد، به فصد نشايد پرداخت.
و حكم خون زلو چون خون حجامت است، ليكن كسى را كه مصابرت بر الم شرط نبود و الم امتصاص زلو ايذا ندهد ارسال زلو مستحسن است وگرنه حجامت افضلتر، بهر آن كه خون زلو بسيار باشد كه بعد قطع زلو روان مىشود و افراط كند و اين معنى لا محاله در حق حبلى ممنوع است، به خلاف حجامت كه خوف در آن كمتر است.