رساله افيونيه، ص: 162
و شيخ در ادويه قلبى گفته كه در زعفران قبض و تحليل قوى هست و تابع اين دو صفت است انضاج، و او را خاصيّتى عظيم هست در تقويت جوهر روح (و تفريح روح) «1» به واسطه آنكه در روح احداث نورانيّتى «2» و انبساطى مىكند كه در هيچ دوا اين خاصيّت اين مقدار نيست و عطريّتى كه دارد اعانت اين افعال مىكند و اگر بسيار خورند در «3» تحريك روح به خارج بدن افراط كند به حيثيّتى كه منقطع شود روح از دل و بميراند «4».
#سپند
به عربى #حرمل گويند.
رازى گويد: #صداع آرد و #سدر،
و حقير گويد: سپند #قى مىآورد و #سكر او قريب به سكر خمر است
و نيز گفتهاند كه رنگ، صافى سازد و رغبت #مجامعت افزايد و #فربه كند و #بول و #طمث به قوّت براند.
ابن وافد گفته كه اصحاب #عشق را مفيد بود جهت #اسكارى كه دارد.
شيخ گويد كه در سپند قوّت اسكار مانند اسكار خمر هست.
رساله افيونيه
كاكنج
او را حبّ اللهو خوانند به واسطه اسكارى كه دارد كه هركه (پنج حبّه) «6» بخورد مست شود و اين را ابن سويدى از جالينوس نقل كرده.
#رساله افيونيه، ص: 164
#كندر
طبرى آورده كه هركسى كندر مضغ كند «1» يا آب آن آشامد بدن او #مخدّر شود كه ضرب چوب و تازيانه اصلا احساس نكند. ابن سمجون مىگويد: كندر از ادويه مخدّره نيست امّا اين فعل به واسطه تقويت قلب مىكند و گفته كه اگر دو «3» مثقال از آن در آب خيسانند و از آن بياشامند دل را جلا دهد و حفظ را زيادت كند و بسيارى فراموشى ببرد و مقطّع بلغم بود «4» و اگر بسيار خورند درد سر آرد و بخار بسيار متصاعد سازد و صاحب منصورى گفته كه كندر زكىّ الحس گرداند عقل را و بسيار آن وسواس احداث كند و خفقان را فايده دهد.
#رساله افيونيه، ص: 49
باب پنجم در بيان سبب #نشاط_و_كيفيّت_آن و #منشأ_اعتياد
بدانكه هر دوا كه آدمى تناول مىنمايد اوّل حرارت بدن در او تأثير مىكند خواه فعل (او) به حرارت و خواه برودت باشد و خواه به طبع يا قوّتى ديگر، و افيون كه داخل جوف آدم مىشود بعد از انفعال از حرارت بدنى، كيفيّت برودت و يبوست كه بالطّبع و بالخاصيّه دارد از او ظاهر مىشود و منبسط مىگردد در حوالى و اطراف.
امّا طبيعت كه حامى بدن است او را از معدن حرارت غريزى و اصل و منشأ ساير قوا دفع مىكند و دور مىسازد و به اطراف بدن مىرساند به واسطه سمّيتى كه با آن برودت هست و تنفّرى كه طبيعت بالطّبع از آن دارد و اينكه اوّل مرتبه بعضى كه در مزاج ايشان ضعفى هست مىخواهند كه خود را به لباسى بپوشانند يا چيزى كه دفع آن برودت كند، از اين سبب است و چون ظاهر و خارج بدن و اطراف سرد شود، متكاثف مىگردد زيرا كه تكاثف از لوازم برودت است و همچنين اين برودت و تكاثف، شيا فشيا ظاهر بدن و نزديك به آن را سرد و متكاثف مىسازد و حرارت از اين مواضع منهزم مىشود در باطن «3»، و از انهزام حرارت، اجتماع در باطن واقع مىشود خاصّه دل كه انبساط حرارتها از جانب او است، پس انقباض نيز به جانب دل خواهد بود و از اين اجتماع قوّتى و اشتعالى در آن حرارتها حادث مىشود و به واسطه آن (اشتعال) «1»، انبساط تمام ظاهر مىشود و اثر «2» آن، به دماغ و اطراف و ساير مواضع مىرسد و اين حال است كه آن را نشاط و نشأه مىنامند. امّا اين فرحى است بالعرض؛ جهت آنكه فرح بالذّات، انبساط روح است كه از انقباض حاصل شده باشد مانند حرارت ظاهر بدن كه از برودت آن حاصل شود، آن سخونت عرضى باشد نه ذاتى، و اينجا نيز فرح عرضى باشد نه ذاتى؛ جهت آنكه آنچه بالذّات است بىواسطه باشد.
امّا سبب اعتياد او آن است كه در او سمّيتى و برودتى قوى هست و از آن، ناچار تقليل روح و دم و ساير مسخّنات بدنيّه لازم مىآيد و اين ضعف قوّت «3» و برودت غالب شود روز به روز از تكرار استعمال آن، به اين حال «4»، قلّت ارواح لازم آيد و روح اندك در ظاهر بدن و باطن منتشر شود و از آن انتشار، ضعف قوى حاصل شود مانند حرارت اندك كه در مكان بزرگ باشد تأثير او معتدّ به نباشد پس، از آن، افعال چنانچه بايد صادر نشود؛ جهت آنكه جمهور افعال منوط به تأثير حرارت است و چون در حرارت فتور ظاهر شود و «5» افعال او كما ينبغى نباشد، و از اين است كه از كارها باز مانند و ميل به حركات و نشاط ندارند و اين حرارت ضعيف، از حفظ رطوبات نيز عاجز مىشود به واسطه ضعف، و آن رطوبات نيز به واسطه ضعف و «6» زوال تجميد «7» و تغليظ آنها رقيق مىشوند «8». و دور نيست كه بعضى از آن رطوبات در اصل حارّ باشند و آنچه حارّ نيست از سيلان و جريان «9»، حرارتى اكتساب مىكنند و آن رطوبات رقيقه «10» حادّه سايله «11»، به مفاصل و عضلات مىريزند، از اين جهت اعتياد اوجاع قوى حاصل مىشود و رطوبات دايم به چشم و بينى و راه گلو مىريزد و از آنجا سيلان مىكند و عطاس و سعال و مانند آن پيدا مىشود و بسيارى از رطوبات «1» معده و روده به جانب ناف مىريزد و از آن، مغص يا سحج و مانند آن پيدا مىشود و تمام آن حالات يا بعضى از آنها باعث بر معاودت شود و هذا بيان الاعتياد و اللّه موفق للسّداد. اين است آنچه حقير را به خاطر مىرسد.
و مولا فخر الدّين محمّد طبيب را چنين به خاطر رسيده بود كه افيون، جمع و تكثيف مىكند در باطن، و به واسطه آن، حرارت متوجّه ظاهر مىشود و در ظاهر بدن، روح و دم وافر مىشود، پس حالتى شبيه به فرح حاصل شود امّا فرح حقيقى نباشد.
«#جوجهكشى»
اگر كسى خواهد كه #مرغ را #پانصد_بچه باشد
بيست خايه در زير مرغ نهد و برابر وى پانصد خايه به چند جايگاه بنهد در سرگين خشك و بيخته، پنهان كند و در ميان هر دو خايه يك پر مرغ بنهد تا درهم نيايد و بسرگين همه را بپوشد روز سيم مىجنباند و هر روز همچنين مىكند چون آن مرغ خايهها برآورد اين خايهها نيز برآيند مرغى مىرود با پانصد بچه و آرد جو خمير كرده پارهپاره مىدهد تا مىخورند تا پرورده شوند اما اين بچگان هيچ خايه نكنند جز كشتن را نشايند.
(ص 526 همان مأخذ)
#دانشنامه در علم پزشكى، كهن ترين مجموعه طبى بشعر فارسى، مقدمه، ص: 14
#حكيم_ميسرى
«وسيله جلوگيرى از باردارى»
در كتاب هداية المتعلمين (قرن چهارم) براى جلوگيرى از باردارى مطلبى آمده كه سادهترين وسيلهاى است كه مخترع را به ساختن كاپوت راهنمايى كرده است. مؤلف هداية مىنويسد: فى حيلة المرأة ان لا تحبل
«حيله زن آن بود كه چون از جماع فارغ شد وى دو كونه خويش را بر زمين زند تا منى مرد از وى فرود آيد يا انگشت اندر كند و جهد كند و منى را بيرون آورد، يا سر زهدان را استوار كند به ركو (ركو- پارچه) يا به مازو و رشتهاى بسته تا بتواند بيرون كشيدن يا مرد به سر قضيب خويش زهره [- كيسه صفرا] اندر كشد و بربندد استوار تا چون منى بيايد به زهره اندر افتد نه به رحم ...
ص 546»
«نشانه مردگى»
گويند ابو على سينا در شام بود جنازهاى برآوردند، مرده اى بر آن، گفت اين را چه مى كنيد؟
گفتند دفن مى كنيم گفت اين زنده است وى را دفن مكنيد. سه روز رها كردند وى در حركت آمد و برخاست ويرا گفتند چون بدانستى كه وى زنده است در كفن؟ گفت هر دو زانويش راست بود، اگر بازافتاده بودى مرده بودى پس زيركى وى بدانستند و معروف شد
(عجايب المخلوقات ص 465).
مَا أَنْبَتَ الْحَرْمَلُ شَجَرَةً وَ لَا وَرَقَةً وَ لَا زَهْرَةً إِلَّا وَ مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِهَا حَتَّى تَصِلَ إِلَى مَنْ تَصِلُ إِلَيْهِ أَوْ تَصِيرَ حُطَاماً وَ إِنَّ فِي أَصْلِهَا وَ فَرْعِهَا نُشْرَةً وَ فِي حَبِّهَا شِفَاءً مِنِ اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ دَاء
♦️ یعنی نیست بوته و برگ و گل اسپند مگر اینکه یک ملک موکل دارد تا برسد به دست کسی که باید به دست آن برسد یا تااینکه از بین برود و خاک شود و در ساقه و شاخههای آن سبب #خوشحالی است و در دانهی آن شفاء از هفتاد و دو بیماری است.
راه #ترک_اعتیاد استفاده از ساقه و شاخههای ریز شاید هم برگهای آن است. خشک بشوند و آسیاب شوند و استفاده شوند. از یک تا دو مثقال یعنی ده گرم استفاده کنند.
بنابراین اولین اثر #اسپند این است که مشکل اعتیاد را حل میکند. ما خیلی سفارش کردیم اما نتیجه را به ما نگفتند.
برای افراد #سیگاری هم مفید است.
مهم این است که هر قسمتی از این گیاه یک ملک موکل دارد. علاوه بر این کسی که مصرف کند درمان برای او هم به حساب بیاید.
#آیت_الله_تبریزیان
در روایتی از امام صادق ع آمده است:
أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْحَرْمَلِ وَ اللُّبَانِ فَقَالَ أَمَّا الْحَرْمَلُ فَمَا يُقَلْقِلُ لَهُ عِرْقٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فَرْعٌ فِي السَّمَاءِ إِلَّا وُكِّلَ بِهِ مَلَكٌ حَتَّى يَصِيرَ حُطَاماً وَ يَصِيرَ إِلَى مَا صَارَتْ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ لَيَتَنَكَّبُ سَبْعِينَ دَاراً دُونَ الدَّارِ الَّتِي هُوَ فِيهَا وَ هُوَ شِفَاءٌ مِنْ سَبْعِينَ دَاءً أَهْوَنُهُ الْجُذَامُ فَلَا تَغْفُلُوا عَنْه
🔹 یعنی از امام صادق ع از اسپند و کندر سوال شد فرمود اما اسپند نیست ریشهای که در زمین فرو رود و رشد کند و نیست شاخهای از این اسپند که به سمت آسمان رشد کند مگر اینکه فرشتهای برآن موکل میشود تا اینکه خاک شود یا اینکه به کسی برسد که باید برسد. همانا شیطان از بوته اسپند دور میشود. خانهای که در آن اسپند است (به خصوص بوتهی آن) شیطان از آن به اندازه هفتاد خانه دور میشود. و آن شفاء از هفتاد بیماری است که راحتترین آن جذام است پس از آن غافل نشوید
#دوری_شیطان_از_اسپند
#محافظت_ملایکه_از_اسپند
#نحوه_استعمال_اسپند
#میزان_استفاده_از_اسپند
بعث در چای یکی از دوستان ما در عراق جیوه ریخت و به او خوراندند.
جیوه می کشد و شکی نیست.
سریع به هندوستان رفت و تا چهل روز اسپند به او دادند و نجات پیدا کرد.
غیر از او همه کسانی که خورده بودند مردند.
آیت الله تبریزیان
#میوه_به_در_روایات
میوه به، به درمان اصلی و شاخص برای بیماریهای قلب است، ازجمله مواردی که تعبیر یجم الفؤاد درباره آنها آمده به است، در روایت آمده: «نظر أبو عبد الله (ع) إلى غلام جميل فقال: ينبغى أن يكون أبوا هذا الغلام أكلا السفرجل. وقال: السفرجل يحسن الوجه، ويجم الفؤاد.»[10] یعنی «امام صادق (ع) پسربچهای زیبا دیدند و فرمودند حتماً پدر و مادر این پسر به خوردهاند، بهصورت را زیبا میکند قلب را کامل میکند.»
در روایت آمده: «دخل طلحة بن عبيد الله على رسول الله صلى الله عليه وآله وفى يده سفرجلة، فألقاها إلى طلحة وقال: كلها فانها تجم الفؤاد.»[11] یعنی «طلحه وارد بر پیامبر (ص) شد و در دست پیامبر (ص) یک به بود، پیامبر (ص) این به را به طلحه دادند و فرمودند این را بخور زیرا #قلب را کامل میکند.»
در روایت آمده: «يا زبير كل السفرجل، فان فيه ثلاث خصال، قال: وما هن يا رسول الله؟ قال: يجم الفؤاد، ويسخى البخيل، ويشجع الجبان.»[12] یعنی «پیامبر (ص) به زبیر فرمودند ای زبیر به بخور زیرا سه فایده دارد، زبیر پرسید ای رسول خدا این فواید چیست؟ پیامبر (ص) فرمودند #قلب را کامل میکند و آدم #خسیس را بخشنده میکند و آدم ترسو را #شجاع میکند.»
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَكَلَ سَفَرْجَلَةً أَنْطَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحِكْمَةَ عَلَى لِسَانِهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ: السَّفَرْجَلُ يَذْهَبُ بِهَمِّ الْحَزِينِ كَمَا تَذْهَبُ الْيَدُ بِعَرَقِ الْجَبِينِ.
#کمال_قلب
#شجاعت_دادن
#رفع_هم_و_غم
#رفع_بخل
#زیبایی_بچه
#جاری_شدن_حکمت_بر_زبان
#شرح_أقسرائي_ج1، ص: 210
#تقویت_معده
#تقویت_گوارش_بطور_کلی
#تقویت_اشتها
#کمک_هضم
#منع_بخار_از_فم_معده
#قبل_طعام_شکم_را_بند_می_آورد
#بعد_طعام_شکم_را_نرم_می_کند
#دفع_طعام_از_فم_معده
[سفرجل]
#قال المؤلف سفرجل بارد فى آخر الاولى يابس فى الثانية هو و زهره قابض و هو مدر يقوى الشهوة و يسكن العطش و التنقل به على الشراب يمنع الخمار و يمنع القئ البلغمى و لعابه ملين البطن من غير قبض فينفع السعال و يلين قصبة الرية و الاكثار منه يورث القولنج
#اقول السفرجل اصلح الاشياء لتقوية المعدة
و البطن كله و حبس الطبيعة و انهاض الشهوة و العون على هضم الطعام و هو لا يفسد فى معدة المريض فضلا عن الصحيح الا انه بطى الانهضام و ذلك يزول عنه بالطبخ فى ماء العسل او دفنه فى الرماد الحار مع العجين و انه مع سرعة انهضامه ح يشد المعدة و يقل قبضه و الحلو منه معتدل فى الحرارة و البرودة و الطبخ انما ينبغى لما لا يكون حلوا منه فان طبخ الحلو يزيل فائدته من التقوية و هو ترياق لمن يتضرر بالقئ حتى ان رائحته ينفع له و ادراره لقبضه كسائر الادوية القابضة و عقله للبطن اذا اكل قبل الطعام و اما اذا اكل بعد الطعام لين البطن بعصر المعدة الا اذا تنوول القدر اليسير فانه يدفع الطعام عن راس المعدة و يمنع البخار عن الدماغ ذكره السمرقندى
مقاله سيوم در بيان قوت فاعله و مصوره اجسام مزاجيه متفاوتة الأجزاء كه اجسام آليه نيز گويند، و كيفيت تصوير و تكوين اينها. و اين مشتمل بر شش فصل است
فصل اوّل در بيان مذاهب مختلفه در حقيقت قوه مصوّره
اول بدان كه در حقيقت قوت مصوّره و در حدوث بدن از قوه مصوّره مذاهب مختلفه بسيار است. بعضى گويند قوتى از قواى نفس امّ است. و بعضى گويند قوتى از قواى نفس أب است كه در حين جماع و إنزال همراه منى به رحم مادر مىآيد. و بعضى گويند كه قوت مصوّره، صورت نوعى روح غريزى است كه در همه اجزاى منى يا به منزله منى منبث و مخلوط است. و بعضى گويند غير اينهاست اما نمىدانيم چيست و كيست، چنان كه جالينوس گويد: غير اينها چيزى هست اما نمىدانيم چيست. و كلام محقق طوسى- رحمه اللّه- در تجريد كه: «القوّة المصوّرة عندى باطلة «1»» «2»، به اين معنى است، يعنى قوتى كه در منى أب يا امّ يا قوت مصوّره أب يا امّ باشد، باطل است. بعضى گويند كه مصوّر بدن انسان، همان كوكب مدبر بدن انسان است كه به وجهى رب النوع بدن انسان است به توسط روح غريزى عنصرى. و بعضى گويند كه مصوّر بدن هر شخص از اشخاص انسان همان نفس مثالى شخصى مبدع آن بدن عنصرى شخصى است كه متعلّق شده باشد به روح غريزى كه در همه اجزاى منى يا بهمنزله منى منبث و مخلوط است امّا به اعانت نفوس سماوى و الهام كوكب مدبره نوع و شخص انسانى؛ و مذهب حق اين است، چنانكه بعد از ذكر مذاهب خواهيم گفت إن شاء اللّه.
و قال الشيخ فى الاشارات بتقريب [فى] اثبات نفس المدبّرة للبدن: «إنّ «3» المزاج واقع فيه بين الأضداد «4» متنازعة إلى الإنفكاك إنّما يجبرها على الإلتئام و الإمتزاج قوة غير ما يتبع إلتئامها من المزاج و كيف و علة إلتئامها «5» و حافظة قبل الإلتئام فكيف لا يكون قبل ما بعده.
و هذه «6» الإلتئام كلّما يلحق الجامع أو «7» الحافظ و هن أو عدم يتداعى إلى الإنفكاك فاصل القوى المدركة و المحركة «8». و الحافظة للمزاج شىء آخر لك أن تسميّه النفس «9» و هذا هو الجوهر الذى يتصرف فى أجزاء بدنك» «10».
قال المحقق فى شرحه: «و ما يقتضيه القواعد الحكيمة التى أفادها الشيخ و غيره و «11» هو إنّ نفس الأبوين تجمع «12» بالقوة الجاذبة أجزاء غذائية ثم تجعلها «13» أخلاطا «14» و تفرز
ﭘﻨﺠﻢ ﺍﺯ ﺟﺰﻭ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻫﺠﺪﻫﻢ ﺩﺭ ﻟﺎﻏﺮﻯ ﮔﺮﺩﻩ(کلیه)
ﺳﺒﺐ ﻟﺎﻏﺮﻯ ﮔﺮﺩﻩ
ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﺟﻤﺎﻉ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺍﺭﻭﻫﺎ ﻛﻪ ﺍﺩﺭﺍﺭ ﺑﻮﻝ ﺗﻮﻟﺪ ﻛﻨﺪ
ﻭ ﺳﻮﺀ ﺍﻟﻤﺰﺍﺝ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺧﺸﻚ ﻭ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺧﺸﻚ
♦️ﻋﻠﺎﻣﺖﻫﺎ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﻟﺎﻏﺮﻯ ﮔﺮﺩﻩ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ
۱ﺷﻬﻮﺕ ﺟﻤﺎﻉ ﻧﺒﺎﺷﺪ
۲ ﭘﺸﺖ ﺿﻌﻴﻒ ﺑﻮﺩ
۳ﻭ ﻃﺎﻗﺖ ﻫﻴچ رنج ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ
۴ ﺁﺏ ﺗﺎﺧﺘﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ
۵ﻭ ﺑﻮﻝ ﺳﭙﻴﺪ ﺑﻮﺩ
۶ﻧﻴﺰ ﻛﻪ ﺗﻦ ﻟﺎﻏﺮ ﺑﻮﺩ
ﻛِﻨﺪﻯ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﮔﺮﺩﻩ ﻟﺎﻏﺮ ﺷﻮﺩ ﻭ ﭘﻴﻪ ﻯ ﮔﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪﻙ ﺷﻮﺩ بینایی ﭼﺸﻢ ﺿﻌﻴﻒ ﮔﺮﺩﺩ
ﻭ ﺻﺪﺍﻉ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻳﺪ
ﻭ ﺑﻮﻝ ﺑﺎﺯ ﻧﺘﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺖ
ﻭ ﭘﺸﺖ ﻭ ﻛﻤﺮﮔﺎﻩ ﺳﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ.
-ذخیره خوارزمشاهی
♦️ﻋﻠﺎﺝ
ﺑﻪ ﻣﻐﺰﻫﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﻐﺰ ﺑﺎﺩﺍﻡ ﻭ ﻣﻐﺰ ﻓﺴﺘﻖ ﻭ ﻣﻐﺰ ﺣﺒﺔ ﺍﻟﺨﻀﺮﺍﺀ ﻭ ﺟﻮﺯ ﻫﻨﺪﻯ ﻭ ﻓﻨﺪﻕ ﻭ ﺗﺨﻢ ﺧﺸﺨﺎﺵ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﻜﺮ ﻛﻮﻓﺘﻪ ﺳﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻧﺨﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﻗﻠﻰ ﻭ ﻟﻮﺑﻴﺎ ﺩﺭ ﺳﻔﻴﺪﺑﺎﻩﻫﺎ ﭘﺨﺘﻪ ﭘﻴﻪ ﻯ ﻣﺮﻍ ﻭ ﭘﻴﻪ ﻯ ﺑﻂ ﻭ ﭘﻴﻪ ﻯ ﮔﺮﺩﻩ ﻭ ﻧﺎﻥ ﭘﻴﻪ
فصل شانزدهم در احوال آبها كه در بدن تاثير آن بسيار بود يا آنكه ركنى باشد از اركان بدن آدمى اما غذاى بدن آدمى نمىشود چراكه آن بسيط است و بدن آدمى مركب است و آنچه غذا باشد مىبايد كه مشابه مغتذى باشد كه آن بدنست
كليات قانون ابن سينا (ترجمه)، متنج1، ص: 12
فصل اول از تعليم چهارم در ماهيت خلط و اقسام آن
خلط جسم تر روانست كه مىگردد بسوى آن غذا اول پس بعض آن خلط نيك است و آن آنست كه ازشان آن آنست كه بگردد جزء از جوهر مغتذى تنها چون خون يا با غير خود چنانچه اخلاط ديگر و بگردد مشابه بجوهر مغتذى تنها يا با غير آن و بالجمله مىگردد قائم بدل چيزى كه تحليل مىيابد از ان و بعض از ان فضل و خلط رديست و اين آنست كه نيست از شأن اين يا بگردد در نادر بسوى خلط نيك و باشد حق آن قبل ازين اينكه دفع شود از بدن و كم گردد و مىگوئيم اينكه رطوبات بدن بعض آنها اولىاند
همچنين هاضمه را حاجت برطوبت بسيار بود از جهت آنكه فعل او را بواسطه رطوبت اتمام مىشود كه غذا را سيلان دهد و مهيا نفوذ گرداند در مجارى و قبول اشكال عضو مغتذى كند