eitaa logo
طب و منطق
303 دنبال‌کننده
19 عکس
6 ویدیو
1 فایل
⭕️کپی باذکر منبع بلا مانع است. ادمین: @Ad_k_e_15 کانال در تلگرام: @noskheh_teb_sonnati سایت: http://as937183.blogfa.com/ ترجمه کتاب طبی ترجمه نسخه های خطی طب سنتی تایپ نسخه های خطی طب سنتی
مشاهده در ایتا
دانلود
رساله افيونيه، ص: 162 و شيخ در ادويه قلبى گفته كه در زعفران قبض و تحليل قوى هست و تابع اين دو صفت است انضاج، و او را خاصيّتى عظيم هست در تقويت جوهر روح (و تفريح روح) «1» به واسطه آنكه در روح احداث نورانيّتى «2» و انبساطى مى‏كند كه در هيچ دوا اين خاصيّت اين مقدار نيست و عطريّتى كه دارد اعانت اين افعال مى‏كند و اگر بسيار خورند در «3» تحريك روح به خارج بدن افراط كند به حيثيّتى كه منقطع شود روح از دل و بميراند «4».
به عربى گويند. رازى گويد: آرد و ، و حقير گويد: سپند مى‏آورد و او قريب به سكر خمر است و نيز گفته‏اند كه رنگ، صافى سازد و رغبت افزايد و كند و و به قوّت براند. ابن وافد گفته كه اصحاب را مفيد بود جهت كه دارد. شيخ گويد كه در سپند قوّت اسكار مانند اسكار خمر هست. رساله افيونيه
كاكنج‏ او را حبّ اللهو خوانند به واسطه اسكارى كه دارد كه هركه (پنج حبّه) «6» بخورد مست شود و اين را ابن سويدى از جالينوس نقل كرده.
افيونيه، ص: 164 طبرى آورده كه هركسى كندر مضغ كند «1» يا آب آن آشامد بدن او شود كه ضرب چوب و تازيانه اصلا احساس نكند. ابن سمجون مى‏گويد: كندر از ادويه مخدّره نيست امّا اين فعل به واسطه تقويت قلب مى‏كند و گفته كه اگر دو «3» مثقال از آن در آب خيسانند و از آن بياشامند دل را جلا دهد و حفظ را زيادت كند و بسيارى فراموشى ببرد و مقطّع بلغم بود «4» و اگر بسيار خورند درد سر آرد و بخار بسيار متصاعد سازد و صاحب منصورى گفته كه كندر زكىّ الحس گرداند عقل را و بسيار آن وسواس احداث كند و خفقان را فايده دهد.
افيونيه، ص: 49 باب پنجم در بيان سبب و بدانكه هر دوا كه آدمى تناول مى‏نمايد اوّل حرارت بدن در او تأثير مى‏كند خواه فعل (او) به حرارت و خواه برودت باشد و خواه به طبع يا قوّتى ديگر، و افيون كه داخل جوف آدم مى‏شود بعد از انفعال از حرارت بدنى، كيفيّت برودت و يبوست كه بالطّبع و بالخاصيّه دارد از او ظاهر مى‏شود و منبسط مى‏گردد در حوالى و اطراف. امّا طبيعت كه حامى بدن است او را از معدن حرارت غريزى و اصل و منشأ ساير قوا دفع مى‏كند و دور مى‏سازد و به اطراف بدن مى‏رساند به واسطه سمّيتى كه با آن برودت هست و تنفّرى كه طبيعت بالطّبع از آن دارد و اينكه اوّل مرتبه بعضى كه در مزاج ايشان ضعفى هست مى‏خواهند كه خود را به لباسى بپوشانند يا چيزى كه دفع آن برودت كند، از اين سبب است و چون ظاهر و خارج بدن و اطراف سرد شود، متكاثف مى‏گردد زيرا كه تكاثف از لوازم برودت است و همچنين اين برودت و تكاثف، شيا فشيا ظاهر بدن و نزديك به آن را سرد و متكاثف مى‏سازد و حرارت از اين مواضع منهزم مى‏شود در باطن «3»، و از انهزام حرارت، اجتماع در باطن واقع مى‏شود خاصّه دل كه انبساط حرارت‏ها از جانب او است، پس انقباض نيز به جانب دل خواهد بود و از اين اجتماع قوّتى و اشتعالى در آن حرارت‏ها حادث مى‏شود و به واسطه آن (اشتعال) «1»، انبساط تمام ظاهر مى‏شود و اثر «2» آن، به دماغ و اطراف و ساير مواضع مى‏رسد و اين حال است كه آن را نشاط و نشأه مى‏نامند. امّا اين فرحى است بالعرض؛ جهت آنكه فرح بالذّات، انبساط روح است كه از انقباض حاصل شده باشد مانند حرارت ظاهر بدن كه از برودت آن حاصل شود، آن سخونت عرضى باشد نه ذاتى، و اينجا نيز فرح عرضى باشد نه ذاتى؛ جهت آنكه آنچه بالذّات است بى‏واسطه باشد. امّا سبب اعتياد او آن است كه در او سمّيتى و برودتى قوى هست و از آن، ناچار تقليل روح و دم و ساير مسخّنات بدنيّه لازم مى‏آيد و اين ضعف قوّت «3» و برودت غالب شود روز به روز از تكرار استعمال آن، به اين حال «4»، قلّت ارواح لازم آيد و روح اندك در ظاهر بدن و باطن منتشر شود و از آن انتشار، ضعف قوى حاصل شود مانند حرارت اندك كه در مكان بزرگ باشد تأثير او معتدّ به نباشد پس، از آن، افعال چنانچه بايد صادر نشود؛ جهت آنكه جمهور افعال منوط به تأثير حرارت است و چون در حرارت فتور ظاهر شود و «5» افعال او كما ينبغى نباشد، و از اين است كه از كارها باز مانند و ميل به حركات و نشاط ندارند و اين حرارت ضعيف، از حفظ رطوبات نيز عاجز مى‏شود به واسطه ضعف، و آن رطوبات نيز به واسطه ضعف و «6» زوال تجميد «7» و تغليظ آنها رقيق مى‏شوند «8». و دور نيست كه بعضى از آن رطوبات در اصل حارّ باشند و آنچه حارّ نيست از سيلان و جريان «9»، حرارتى اكتساب مى‏كنند و آن رطوبات رقيقه «10» حادّه سايله «11»، به مفاصل و عضلات مى‏ريزند، از اين جهت اعتياد اوجاع قوى حاصل مى‏شود و رطوبات دايم به چشم و بينى و راه گلو مى‏ريزد و از آنجا سيلان‏ مى‏كند و عطاس و سعال و مانند آن پيدا مى‏شود و بسيارى از رطوبات «1» معده و روده به جانب ناف مى‏ريزد و از آن، مغص يا سحج و مانند آن پيدا مى‏شود و تمام آن حالات يا بعضى از آنها باعث بر معاودت شود و هذا بيان الاعتياد و اللّه موفق للسّداد. اين است آنچه حقير را به خاطر مى‏رسد. و مولا فخر الدّين محمّد طبيب را چنين به خاطر رسيده بود كه افيون، جمع و تكثيف مى‏كند در باطن، و به واسطه آن، حرارت متوجّه ظاهر مى‏شود و در ظاهر بدن، روح و دم وافر مى‏شود، پس حالتى شبيه به فرح حاصل شود امّا فرح حقيقى نباشد.
گوشت جوان را كند، (ترجمه شرفكندى)، ج‏2، ص: 119
سوپ ساده جوجه التهاب معده را فرونشاند (ترجمه شرفكندى)، ج‏2، ص: 119
آبگوشت خروس درد معده را كه از باد باشد برطرف مى‏كند. (ترجمه شرفكندى)، ج‏2، ص: 119
آبگوشت مرغ جوان همراه بسپايك باشد سودا را بيرون ريزد. (ترجمه شرفكندى)، ج‏2، ص: 119
در كافى 6/ 549 بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم كه خوش يال سفيد خانه‏هاى صاحبان خود را تا هفت خانه گردشان نگهدارد. و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار)، ج‏8، ص: 252
«‏كشى» اگر كسى خواهد كه را باشد بيست خايه در زير مرغ نهد و برابر وى پانصد خايه به چند جايگاه بنهد در سرگين خشك و بيخته، پنهان كند و در ميان هر دو خايه يك پر مرغ بنهد تا درهم نيايد و بسرگين همه را بپوشد روز سيم مى‏جنباند و هر روز هم‏چنين مى‏كند چون آن مرغ خايه‏ها برآورد اين خايه‏ها نيز برآيند مرغى مى‏رود با پانصد بچه و آرد جو خمير كرده پاره‏پاره مى‏دهد تا مى‏خورند تا پرورده شوند اما اين بچگان هيچ خايه نكنند جز كشتن را نشايند. (ص 526 همان مأخذ) در علم پزشكى، كهن ترين مجموعه طبى بشعر فارسى، مقدمه، ص: 14
«وسيله جلوگيرى از باردارى» در كتاب هداية المتعلمين (قرن چهارم) براى جلوگيرى از باردارى مطلبى آمده كه ساده‏ترين وسيله‏اى است كه مخترع را به ساختن كاپوت راهنمايى كرده است. مؤلف هداية مى‏نويسد: فى حيلة المرأة ان لا تحبل‏ «حيله زن آن بود كه چون از جماع فارغ شد وى دو كونه خويش را بر زمين زند تا منى مرد از وى فرود آيد يا انگشت اندر كند و جهد كند و منى را بيرون آورد، يا سر زهدان را استوار كند به ركو (ركو- پارچه) يا به مازو و رشته‏اى بسته تا بتواند بيرون كشيدن يا مرد به سر قضيب خويش زهره [- كيسه صفرا] اندر كشد و بربندد استوار تا چون منى بيايد به زهره اندر افتد نه به رحم ... ص 546»
«نشانه مردگى» گويند ابو على سينا در شام بود جنازه‏اى برآوردند، مرده ‏اى بر آن، گفت اين را چه مى‏ كنيد؟ گفتند دفن مى ‏كنيم گفت اين زنده است وى را دفن مكنيد. سه روز رها كردند وى در حركت آمد و برخاست ويرا گفتند چون بدانستى كه وى زنده است در كفن؟ گفت هر دو زانويش راست بود، اگر بازافتاده بودى مرده بودى پس زيركى وى بدانستند و معروف شد (عجايب المخلوقات ص 465).
معتقد است كه كاران بر اثر مبادرت بگناه و ظالمان بر اثر ستمكارى و بسبب ناله و دادخواهى مظلومان، بيمار مى‏شوند، آنان موقوف به اين hست كه از بدكارى برگردند و و كنند و بدهند. در علم پزشكى، كهن ترين مجموعه طبى بشعر فارسى، پيشگفتار، ص: 15
مَا أَنْبَتَ‌ الْحَرْمَلُ‌ شَجَرَةً وَ لَا وَرَقَةً وَ لَا زَهْرَةً إِلَّا وَ مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِهَا حَتَّى تَصِلَ إِلَى مَنْ تَصِلُ إِلَيْهِ أَوْ تَصِيرَ حُطَاماً وَ إِنَّ فِي أَصْلِهَا وَ فَرْعِهَا نُشْرَةً وَ فِي حَبِّهَا شِفَاءً مِنِ اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ دَاء ♦️ یعنی نیست بوته و برگ و گل اسپند مگر اینکه یک ملک موکل دارد تا برسد به دست کسی که باید به دست آن برسد یا تااینکه از بین برود و خاک شود و در ساقه و شاخه‌های آن سبب است و در دانه‌ی آن شفاء از هفتاد و دو بیماری است.
راه استفاده از ساقه و شاخه‌های ریز شاید هم برگ‌های آن است. خشک بشوند و آسیاب شوند و استفاده شوند. از یک تا دو مثقال یعنی ده گرم استفاده کنند. بنابراین اولین اثر این است که مشکل اعتیاد را حل می‌کند. ما خیلی سفارش کردیم اما نتیجه را به ما نگفتند. برای افراد هم مفید است. مهم این است که هر قسمتی از این گیاه یک ملک موکل دارد. علاوه بر این کسی که مصرف کند درمان برای او هم به حساب بیاید.
در روایتی از امام صادق ع آمده است: أَنَّهُ سُئِلَ‌ عَنِ‌ الْحَرْمَلِ‌ وَ اللُّبَانِ فَقَالَ أَمَّا الْحَرْمَلُ فَمَا يُقَلْقِلُ لَهُ عِرْقٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فَرْعٌ فِي السَّمَاءِ إِلَّا وُكِّلَ بِهِ مَلَكٌ حَتَّى يَصِيرَ حُطَاماً وَ يَصِيرَ إِلَى مَا صَارَتْ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ لَيَتَنَكَّبُ سَبْعِينَ دَاراً دُونَ الدَّارِ الَّتِي هُوَ فِيهَا وَ هُوَ شِفَاءٌ مِنْ سَبْعِينَ دَاءً أَهْوَنُهُ الْجُذَامُ فَلَا تَغْفُلُوا عَنْه‌ 🔹 یعنی از امام صادق ع از اسپند و کندر سوال شد فرمود اما اسپند نیست ریشه‌ای که در زمین فرو رود و رشد کند و نیست شاخه‌ای از این اسپند که به سمت آسمان رشد کند مگر اینکه فرشته‌ای برآن موکل می‌شود تا اینکه خاک شود یا اینکه به کسی برسد که باید برسد. همانا شیطان از بوته اسپند دور می‌شود. خانه‌ای که در آن اسپند است (به خصوص بوته‌ی آن) شیطان از آن به اندازه هفتاد خانه دور می‌شود. و آن شفاء از هفتاد بیماری است که راحت‌ترین آن جذام است پس از آن غافل نشوید
بعث در چای یکی از دوستان ما در عراق جیوه ریخت و به او خوراندند. جیوه می کشد و شکی نیست. سریع به هندوستان رفت و تا چهل روز اسپند به او دادند و نجات پیدا کرد. غیر از او همه کسانی که خورده بودند مردند. آیت الله تبریزیان
میوه به، به درمان اصلی و شاخص برای بیماری‌های قلب است، ازجمله مواردی که تعبیر یجم الفؤاد درباره آن‌ها آمده به است، در روایت آمده: «نظر أبو عبد الله (ع) إلى غلام جميل فقال: ينبغى أن يكون أبوا هذا الغلام أكلا السفرجل. وقال: السفرجل يحسن الوجه، ويجم الفؤاد.»[10] یعنی «امام صادق (ع) پسربچه‌ای زیبا دیدند و فرمودند حتماً پدر و مادر این پسر به خورده‌اند، به‌صورت را زیبا می‌کند قلب را کامل می‌کند.» در روایت آمده: «دخل طلحة بن عبيد الله على رسول الله صلى الله عليه وآله وفى يده سفرجلة، فألقاها إلى طلحة وقال: كلها فانها تجم الفؤاد.»[11] یعنی «طلحه وارد بر پیامبر (ص) شد و در دست پیامبر (ص) یک به بود، پیامبر (ص) این به را به طلحه دادند و فرمودند این را بخور زیرا را کامل می‌کند.» در روایت آمده: «يا زبير كل السفرجل، فان فيه ثلاث خصال، قال: وما هن يا رسول الله؟ قال: يجم الفؤاد، ويسخى البخيل، ويشجع الجبان.»[12] یعنی «پیامبر (ص) به زبیر فرمودند ای زبیر به بخور زیرا سه فایده دارد، زبیر پرسید ای رسول خدا این فواید چیست؟ پیامبر (ص) فرمودند را کامل می‌کند و آدم را بخشنده می‌کند و آدم ترسو را می‌کند.» أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَكَلَ سَفَرْجَلَةً أَنْطَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحِكْمَةَ عَلَى لِسَانِهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ: السَّفَرْجَلُ يَذْهَبُ بِهَمِّ الْحَزِينِ كَمَا تَذْهَبُ الْيَدُ بِعَرَقِ الْجَبِينِ.
ماؤه أشد تقوية للمعدة و أقل حبساً للطبيعة اب میوه به ؛ بیشتر از خود میوه به ؛ تقویت معده می کند و کمتر از خود میوه به ؛ شکم را بند می اورد الصناعة الطبية، ج‏1، ص: 523
و ما كان منه حلواً فهو معتدل المزاج في الحرارة و البرودة میوه به اگر شیرین باشد در حرارت و برودت معتدل است الصناعة الطبية، ج‏1، ص: 523
‏1، ص: 210 [سفرجل‏] المؤلف سفرجل بارد فى آخر الاولى يابس فى الثانية هو و زهره قابض و هو مدر يقوى الشهوة و يسكن العطش و التنقل به على الشراب يمنع الخمار و يمنع القئ البلغمى و لعابه ملين البطن من غير قبض فينفع السعال و يلين قصبة الرية و الاكثار منه يورث القولنج السفرجل اصلح الاشياء لتقوية المعدة و البطن كله و حبس الطبيعة و انهاض الشهوة و العون على هضم الطعام و هو لا يفسد فى معدة المريض فضلا عن الصحيح الا انه بطى الانهضام و ذلك يزول عنه بالطبخ فى ماء العسل او دفنه فى الرماد الحار مع العجين و انه مع سرعة انهضامه ح يشد المعدة و يقل قبضه و الحلو منه معتدل فى الحرارة و البرودة و الطبخ انما ينبغى لما لا يكون حلوا منه فان طبخ الحلو يزيل فائدته من التقوية و هو ترياق لمن يتضرر بالقئ حتى ان رائحته ينفع له و ادراره لقبضه كسائر الادوية القابضة و عقله للبطن اذا اكل قبل الطعام و اما اذا اكل بعد الطعام لين البطن بعصر المعدة الا اذا تنوول القدر اليسير فانه يدفع الطعام عن راس المعدة و يمنع البخار عن الدماغ ذكره السمرقندى‏
مقاله سيوم در بيان قوت فاعله و مصوره اجسام مزاجيه متفاوتة الأجزاء كه اجسام آليه نيز گويند، و كيفيت تصوير و تكوين اينها. و اين مشتمل بر شش فصل است‏ فصل اوّل در بيان مذاهب مختلفه در حقيقت قوه مصوّره‏ اول بدان كه در حقيقت قوت مصوّره و در حدوث بدن از قوه مصوّره مذاهب مختلفه بسيار است. بعضى گويند قوتى از قواى نفس امّ است. و بعضى گويند قوتى از قواى نفس أب است كه در حين جماع و إنزال همراه منى به رحم مادر مى‏آيد. و بعضى گويند كه‏ قوت مصوّره، صورت نوعى روح غريزى است كه در همه اجزاى منى يا به منزله منى منبث و مخلوط است. و بعضى گويند غير اينهاست اما نمى‏دانيم چيست و كيست، چنان كه جالينوس گويد: غير اينها چيزى هست اما نمى‏دانيم چيست. و كلام محقق طوسى- رحمه اللّه- در تجريد كه: «القوّة المصوّرة عندى باطلة «1»» «2»، به اين معنى است، يعنى قوتى كه در منى أب يا امّ يا قوت مصوّره أب يا امّ باشد، باطل است. بعضى گويند كه مصوّر بدن انسان، همان كوكب مدبر بدن انسان است كه به وجهى رب النوع بدن انسان است به توسط روح غريزى عنصرى. و بعضى گويند كه مصوّر بدن هر شخص از اشخاص انسان همان نفس مثالى شخصى مبدع آن بدن عنصرى شخصى است كه متعلّق شده باشد به روح غريزى كه در همه اجزاى منى يا به‏منزله منى منبث و مخلوط است امّا به اعانت نفوس سماوى و الهام كوكب مدبره نوع و شخص انسانى؛ و مذهب حق اين است، چنان‏كه بعد از ذكر مذاهب خواهيم گفت إن شاء اللّه. و قال الشيخ فى الاشارات بتقريب [فى‏] اثبات نفس المدبّرة للبدن: «إنّ «3» المزاج واقع فيه بين الأضداد «4» متنازعة إلى الإنفكاك إنّما يجبرها على الإلتئام و الإمتزاج قوة غير ما يتبع إلتئامها من المزاج و كيف و علة إلتئامها «5» و حافظة قبل الإلتئام فكيف لا يكون قبل ما بعده. و هذه «6» الإلتئام كلّما يلحق الجامع أو «7» الحافظ و هن أو عدم يتداعى إلى الإنفكاك فاصل القوى المدركة و المحركة «8». و الحافظة للمزاج شى‏ء آخر لك أن تسميّه النفس «9» و هذا هو الجوهر الذى يتصرف فى أجزاء بدنك» «10». قال المحقق فى شرحه: «و ما يقتضيه القواعد الحكيمة التى أفادها الشيخ و غيره و «11» هو إنّ نفس الأبوين تجمع «12» بالقوة الجاذبة أجزاء غذائية ثم تجعلها «13» أخلاطا «14» و تفرز
احياى حكمت (مشتمل بر طبيعيات)، ص: 400
ﭘﻨﺠﻢ ﺍﺯ ﺟﺰﻭ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻫﺠﺪﻫﻢ ﺩﺭ ﻟﺎﻏﺮﻯ ﮔﺮﺩﻩ(کلیه) ﺳﺒﺐ ﻟﺎﻏﺮﻯ ﮔﺮﺩﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﺟﻤﺎﻉ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺍﺭﻭﻫﺎ ﻛﻪ ﺍﺩﺭﺍﺭ ﺑﻮﻝ ﺗﻮﻟﺪ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺳﻮﺀ ﺍﻟﻤﺰﺍﺝ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺧﺸﻚ ﻭ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺧﺸﻚ ♦️ﻋﻠﺎﻣﺖ‌ﻫﺎ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﻟﺎﻏﺮﻯ ﮔﺮﺩﻩ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ۱ﺷﻬﻮﺕ ﺟﻤﺎﻉ ﻧﺒﺎﺷﺪ ۲ ﭘﺸﺖ ﺿﻌﻴﻒ ﺑﻮﺩ ۳ﻭ ﻃﺎﻗﺖ ﻫﻴچ رنج ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ۴ ﺁﺏ ﺗﺎﺧﺘﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ۵ﻭ ﺑﻮﻝ ﺳﭙﻴﺪ ﺑﻮﺩ ۶ﻧﻴﺰ ﻛﻪ ﺗﻦ ﻟﺎﻏﺮ ﺑﻮﺩ ﻛِﻨﺪﻯ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﮔﺮﺩﻩ ﻟﺎﻏﺮ ﺷﻮﺩ ﻭ ﭘﻴﻪ ﻯ ﮔﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪﻙ ﺷﻮﺩ بینایی ﭼﺸﻢ ﺿﻌﻴﻒ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﻉ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻳﺪ ﻭ ﺑﻮﻝ ﺑﺎﺯ ﻧﺘﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺸﺖ ﻭ ﻛﻤﺮﮔﺎﻩ ﺳﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ. -ذخیره خوارزمشاهی
کلیه کتاب قانون در طب 🔰فصل في هزال الكلية قد يعرض للكلية أن تهزل و تذبل و يقل شحمها، بل ربما بطل شحمها بسوء مزاج، و كثرة جماع، و استفراغ 🔰علاماته سقوط شهوة الباه ، و بياض في البول و دروره، و ضعف، و وجع ليّن فيه، و ربما كان معه نحافة البدن.
♦️ﻋﻠﺎﺝ ﺑﻪ ﻣﻐﺰﻫﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﻐﺰ ﺑﺎﺩﺍﻡ ﻭ ﻣﻐﺰ ﻓﺴﺘﻖ ﻭ ﻣﻐﺰ ﺣﺒﺔ ﺍﻟﺨﻀﺮﺍﺀ ﻭ ﺟﻮﺯ ﻫﻨﺪﻯ ﻭ ﻓﻨﺪﻕ ﻭ ﺗﺨﻢ ﺧﺸﺨﺎﺵ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﻜﺮ ﻛﻮﻓﺘﻪ ﺳﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻧﺨﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﻗﻠﻰ ﻭ ﻟﻮﺑﻴﺎ ﺩﺭ ﺳﻔﻴﺪﺑﺎﻩ‌ﻫﺎ ﭘﺨﺘﻪ ﭘﻴﻪ ﻯ ﻣﺮﻍ ﻭ ﭘﻴﻪ ﻯ ﺑﻂ ﻭ ﭘﻴﻪ ﻯ ﮔﺮﺩﻩ ﻭ ﻧﺎﻥ ﭘﻴﻪ
فصل شانزدهم در احوال آبها كه در بدن تاثير آن بسيار بود يا آنكه ركنى باشد از اركان بدن آدمى اما غذاى بدن آدمى نمى‏شود چراكه آن بسيط است و بدن آدمى مركب است و آنچه غذا باشد مى‏بايد كه مشابه مغتذى باشد كه آن بدنست‏ كليات قانون ابن سينا (ترجمه)، متن‏ج‏1، ص: 12
فصل اول از تعليم چهارم در ماهيت خلط و اقسام آن‏ خلط جسم تر روانست كه مى‏گردد بسوى آن غذا اول پس بعض آن خلط نيك است و آن آنست كه ازشان آن آنست كه بگردد جزء از جوهر مغتذى تنها چون خون يا با غير خود چنانچه اخلاط ديگر و بگردد مشابه بجوهر مغتذى تنها يا با غير آن و بالجمله مى‏گردد قائم بدل چيزى كه تحليل مى‏يابد از ان و بعض از ان فضل و خلط رديست و اين آنست كه نيست از شأن اين يا بگردد در نادر بسوى خلط نيك و باشد حق آن قبل ازين اينكه دفع شود از بدن و كم گردد و مى‏گوئيم اينكه رطوبات بدن بعض آنها اولى‏اند
همچنين هاضمه را حاجت برطوبت بسيار بود از جهت آنكه فعل او را بواسطه رطوبت اتمام مى‏شود كه غذا را سيلان دهد و مهيا نفوذ گرداند در مجارى و قبول اشكال عضو مغتذى كند