eitaa logo
📚📖 مطالعه
83 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
100 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚📖 مطالعه
#خطبه_اول | ۱۵ وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلاَنامِ یَر
| ۱ اَحْمَدُهُ اسْتِتْماماً لِنِعْمَتِهِ وَ اسْتسْلاماً لِعِزَّتِهِ وَ اسْتِعْصاماً مِنْ مَعْصیَتِهِ. وَ اَسْتَعینُهُ فاقةً اِلى کِفایَتِهِ اِنّهُ لا یَضِلُّ مَنْ هَداهُ وَ لا یَئِلُ مَنْ عاداهُ وَ لا یَفْتَقِرُ مَنْ کَفاهُ فَاِنَّهُ اَرْجَحُ ما وُزِنَ وَ اَفْضَلُ ما خُزِنَ. وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِله اِلاّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ شَهادَةً مُمْتَحَناً اِخْلاصُها، مُعْتَقَداً مُصاصُها نَتَمَسَّکُ بِها اَبَداً ما اَبْقانا، وَ نَدَّخِرُها لاَهاویلِ ما یَلْقانا فَاِنَّها عَزیمةُ الایمانِ، وَ فاتِحَةُ الاِحْسانِ، وَ مَرْضاةُ الرَّحمنِ، وَ مَدْحَرَةُ الشَّیْطانِ. وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اَرْسَلَهُ بِالدّینِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأثُورِ وَ الْکِتابِ الْمَسطُورِ، وَ النُّورِ السّاطِعِ وَ الضِّیاءِ اللامِعِ، وَ الاَمْرِ الصّادِعِ، اِزاحَةً لِلشُّبُهاتِ، وَ احْتِجاجاً بِالْبَیِّناتِ، وَ تَحْذیراً بِالآیاتِ وَ تَخْویفاً بِالمَثُلاتِ. علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فراز اول ؛ حمد و ستايش مى کنم او را براى جلب اتمام نعمتش و اظهار تسليم در برابر عزّتش و تقاضاى حفظ و نگهدارى از معصيتش، چرا که آن کَس را که او هدايت فرمايد هيچ گاه گمراه نمى شود و آن کَس را که او دشمن دارد هرگز رهايى نمى يابد؛ زيرا ستايش او در ترازوى سنجش، از همه چيز سنگينتر است و براى ذخيره کردن، از هر گنجى برتر و گواهى مى دهم که جز خداوند معبودى نيست; يگانه و بى شريک است، همان گواهيى که خلوص آن آزموده شده و عُصاره و جوهره آن را در عمق عقيده خود جاى داده ام، شهادتى که تا خدا ما را زنده دارد به آن پايبنديم و آن را براى صحنه هاى هولناکى که در پيش داريم ذخيره کرده ايم؛ زيرا اين (شهادت به توحيد) پايه اصلى ايمان و ريشه و قوام آن و سرآغاز همه نيکيها و سبب جلب خشنودى خداوند و موجب طرد و دورى شيطان است. و نيز گواهى مى دهم که محمّد(صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده اوست; او را با دين و آيين آشکار، و نشانه روشن، و کتاب نوشته شده، و نور درخشان و روشنايى تابنده، و امر و فرمان قاطع و بى پرده، فرستاد تا شبهات را از ميان بردارد و با دلايل و منطق روشن استدلال کند و به وسيله آيات الهى مردم را از مخالفت خدا برحذر دارد و از کيفرهايى که به دنبال مخالفت، دامنگيرشان مى شود بترساند. ┅─────────── مطالعه شرح این فراز ؛ https://eitaa.com/ghararemotalee/10898 —— ⃟‌ ———————— 🤲 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  شرح و تفسیر دو اصل اساسى در اسلام این خطبه مانند بسیارى از خطبه هاى نهج البلاغه با حمد و ستایش پروردگار آغاز مى شود ولى در این جا انگیزه هاى سه گانه اى براى حمد و ستایش الهى بیان شده است: نخست تقاضاى افزایش و تکمیل نعمتهاى الهى و دیگر اظهار تسلیم در مقابل قدرت و عزّت او و سوّم تقاضاى حفظ و نگهدارى از معاصى به برکت الطاف او مى باشد; مى فرماید: «حمد و ستایش مى کنم او را به خاطر جلب اتمام نعمتش و اظهار تسلیم در برابر عزّتش و تقاضاى حفظ و نگهدارى از معصیت و نافرمانیش» (اَحْمَدُهُ اسْتِتْماماً(۲) لِنِعْمَتِهِ وَاسْتسْلاماً(۳) لِعِزَّتِهِ وَاسْتِعْصاماً(۴) مِنْ مَعْصیَتِهِ). باید توجّه داشت که مفهوم حمد چیزى بیشتر از شکر است و به تعبیرى دیگر شکر آمیخته با ستایش است و این از یکسو سبب فزونى نعمتهاى الهى مى شود همان طور که مى فرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاَزیدَنَّکُمْ»(۵) و از سوى دیگر انجام وظیفه عبودیّت و بندگى است و آن همان تسلیم در برابر عزّت پروردگار است و از سوى سوّم موجب جلب عنایات و الطاف و امدادهاى حق، براى حفظ از گناهان است. بعد از حمد به سراغ استعانت از پروردگار مى رود و دلیل آن را نیز بیان مى فرماید، مى گوید: «از او یارى مى جویم چرا که نیازمند به کمک و کفایت او هستم» (وَاَسْتَعینُهُ فاقةً اِلى کِفایَتِهِ). آرى هنگامى که بنده آگاه خود را سرتاپا نیازمند به آن ذات بى نیاز و صاحب کمال مطلق مى بیند، دست استعانت به دامان لطفش مى زند و در همه چیز و در همه حال از او یارى مى طلبد. سپس به دلیل دیگرى براى این یارى جستن اشاره کرده، مى افزاید: «چرا که آن کس را که او هدایت فرماید هرگز گمراه نمى شود و آن کس را که خدا او را دشمن دارد هرگز نجات و رهایى نمى یابد و هر کس را کفایت کند هرگز نیازمند نخواهد شد» (اِنّهُ لایَضِلُّ مَنْ هَداهُ وَلا یَئِلُ(۶) مَنْ عاداهُ وَلا یَفْتَقِرُ مَنْ کَفاهُ). آرى قدرتش آن چنان است که هیچ کس را یاراى مقابله با آن نیست و علمش چنان است که هیچ خطایى در آن راه ندارد. این احتمال نیز وجود دارد که این جمله هاى سه گانه دلیل دیگرى براى حمد و هم دلیل براى استعانت باشد. در پایان این کلام باز به دلیل و نکته دیگرى براى حمد پروردگار اشاره مى فرماید، مى گوید: «چرا که ستایش او در ترازوى سنجش، از همه چیز سنگینتر و براى ذخیره کردن از هر گنجى برتر است» (فَاِنَّهُ اَرْجَحُ ما وُزِنَ وَ اَفْضَلُ ما خُزِنَ). در واقع فواید و آثارى که در جمله هاى قبل آمده، مربوط به این جهان است و آنچه در دو جمله اخیر آمده، مربوط به جهان دیگر و ذخیره یوم المعاد است و به این ترتیب حمد پروردگار مایه نجات در دنیا و آخرت است و چه زیباست که در این جمله هاى کوتاه تمام ابعاد و نکات را در کوتاه ترین عبارت بیان فرموده است. بى جهت نیست که ابن ابى الحدید هنگامى که به شرح این خطبه مى رسد و از کنایات و تعبیرات لطیف و بدیع آن سرمست مى گردد، مى گوید «فَسُبحانَ مَنْ خَصَّهُ بِالْفَضائِلِ الَّتى لاتَنْتَهى اَلْسِنَةُ الْفُقَهاءِ اِلى وَصْفِها وَ جَعَلَهُ اَمامَ کُلِّ ذى عِلْم وَ قُدْوَةَ کُلِّ صاحِبِ خَصِّیَةِ; منزه است خدایى که على(علیه السلام)را به فضایلى مخصوص کرد که زبان فصیحان توان وصف آن را ندارد و او را بر هر عالمى مقدّم داشت و پیشوا و اسوه هر صاحب فضیلتى کرد». سپس به سراغ ریشه تمام نیکیها و پاکیها و فضایل و افتخارات یعنى شهادت به توحید مى رود و مى فرماید: «من گواهى مى دهم که جز خداوند معبودى نیست، یگانه و بى شریک است» (وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِله اِلاّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ). پناه گرفتن، در سایه توحید هم به خاطر آن است که ریشه تمام عقاید و افکار پاک و اعمال صالح است و هم به خاطر این که کسانى که مدعى الوهیت آن حضرت بودند به نادرستى اعتقاد خود پى ببرند. سپس مى افزاید: «(این شهادت و گواهى من به حقیقت توحید یک شهادت ساده نیست بلکه شهادتى است که خلوص آن آزموده شده و عصاره و جوهره آن را در عمق عقیده خود، جاى داده ام (نه تنها زبان من که تمام ذرّات وجودم و اعماق روح و جانم به آن گواهى مى دهم)» (شَهادَةً مُمْتَحَناً(۷) اِخْلاصُها، مُعْتَقَداً مُصاصُها(۸)). نه یک شهادت و گواهى زودگذر بلکه «شهادتى که تا خداوند ما را زنده دارد به آن پایبندیم و آن را براى صحنه هاى هولناکى که در پیش داریم ذخیره کرده ایم» (نَتَمَسَّکُ بِها اَبَداً ما اَبْقانا، وَ نَدَّخِرُها لاَهاویلِ(۹) ما یَلْقانا). امام(علیه السلام) در این گفتار عمق ایمان و وفادارى خود را به حقیقت توحید در تمام ابعاد و همه صحنه هاى زندگى اعلام مى دارد و هر کس تاریخ زندگى آن بزرگوار را مطالعه کند، این حقیقت را به روشنى در تمام زندگى آن حضرت مى بیند که لحظه اى به شرک آلوده نشد و در برابر هیچ بتى سجده نکرد و همیشه در سایه توحید گام برمى داشت و از هر گونه شرک خفىّ و جلىّ بیزار بود.
سپس دلایل چهارگانه اى براى تمسّک جستن به این اصل اصیل ذکر مى فرماید، مى گوید: «زیرا شهادت به توحید پایه اصلى ایمان و ریشه و قوام آن است و همچنین سرچشمه همه نیکیها و سبب جلب خشنودى خداوند و موجب طرد و دورى شیطان است» (فَاِنَّها عَزیمةُ الایمانِ، وَ فاتِحَةُ الاِحْسانِ، وَ مَرْضاةُ الرَّحمنِ، وَ مَدْحَرَةُ(۱۰) الشَّیْطانِ). چنانچه در بحث نکات خواهد آمد خواهیم دید که هیچ یک از مراتب ایمان به اصول دین، بدون توحید، اساسى ندارد و نیز تمام نیکیها و اعمال صالح از حقیقت توحید سرچشمه مى گیرد و به همین دلیل سبب خشنودى خدا و دورى شیطان است چرا که مهمترین ابزار شیطان شرک است ـ خواه به صورت جلىّ و آشکار باشد و یا مخفى و پنهان. بعضى از مفسّران نهج البلاغه تعبیر به «فاتحة الاحسان» را اشاره به پاداشهاى نیک الهى دانسته اند که سرآغازش توحید است ولى تفسیرى که در بالا گفته شد صحیح تر به نظر مى رسد. بعد از تحکیم پایه هاى شهادت به توحید و یگانگى خدا به سراغ دوّمین و مهمترین اصل بعد از توحید یعنى شهادت به نبوّت مى رود و مى فرماید: «من گواهى مى دهم که محمّد بنده و فرستاده اوست» (وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ). آرى پیش از آن که رسول خدا باشد بنده خاصّ او بود و تا بنده خاص نباشد به مقام رسالت نمى رسد ضمناً پاسخى است به آنها که رسولان خدا را تا سرحدّ الوهیت بالا مى بردند و بزرگترین افتخار آنان را که عبودیتشان بود از آنها مى گرفتند. سپس رسالت و مأموریت پیامبر را این چنین توصیف مى کند، مى فرماید: «او را با دین و آیین آشکار و نشانه روشن و کتاب نوشته شده و نور درخشان و روشنایى تابنده و امر و فرمان قاطع و بى پرده فرستاد» (اَرْسَلَهُ بِالدّینِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأثُورِ(۱۱) وَ الْکِتابِ الْمَسطُورِ، وَالنُّورِ السّاطِعِ(۱۲) وَ الضِّیاءِ اللامِعِ، وَ الاَمْرِ الصّادِعِ(۱۳)). در این که این تعبیرات ششگانه عمیق و پرمحتوا اشاره به چه امورى است تفسیرهاى گوناگونى وجود دارد. نخست این که «دین مشهور» اشاره به آیین اسلام و «علم مأثور» اشاره به معجزات و «کتاب مسطور» اشاره به قرآن و «نور ساطع» اشاره به علوم الهى پیامبر و «ضیاء لامع» اشاره به سنّت آن حضرت و «امر صادع» (به قرینه آیه فَاصْدَعْ بِما تُؤمَرُ)(۱۴) اشاره به ترک تقیّه و اظهار توحید بدون پرده در برابر مشرکان و مخالفان است. این احتمال نیز وجود دارد که «نور ساطع» و «ضیاء لامع» توضیحات بیشترى درباره قرآن مجید باشد چرا که قرآن مایه روشنایى افکار و جوامع انسانى است. سپس به هدف نهایى رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و آوردن قرآن مجید و معجزات و قوانین و احکام الهى مى پردازد و مى فرماید: هدف از این بعثت و تجهیزات همراه پیامبر، چند چیز بود. هدف این بود که «شبهات را از میان بردارد و با دلایل و منطق روشن استدلال کند و به وسیله آیات الهى مردم را از مخالفت خدا برحذر دارد و از کیفرهایى که به دنبال مخالفت دامنگیرشان مى شود بترساند» (اِزاحَةً(۱۵) لِلشُّبُهاتِ، وَ احْتِجاجاً بِالْبَیِّناتِ، وَ تَحْذیراً بِالآیاتِ وَ تَخْویفاً بِالمَثُلاتِ(۱۶)). در تفسیر این چهار تعبیر نیز مى توان گفت که «اِزاحةً لِلشُّبُهاتِ» اشاره به حقایقى است که در پرتو براهین الهى روشن مى شود و هرگونه شک و شبه را مى زداید و «وَاحْتِجاجاً بِالْبَیِّناتِ» اشاره به معجزات حسّى است که براى گروهى که استدلالات عقلى، آنان را قانع نمى کند، موجب یقین و ایمان است و «تحذیر به آیات» تهدید به مجازاتهاى اخروى و «تخویف به مثلات» تهدید به مجازاتهاى دنیوى است همان گونه که در قرآن به آن اشاره شده است، مى فرماید: «وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مَنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ; آنها پیش از حسنه و رحمت الهى از تو تقاضاى شتاب در سیئه و عذاب مى کنند با این که پیش از آنها بلاهاى عبرت انگیز، بر گذشتگان نازل شده است».(۱۷) * * *   نکته ها ۱ـ توحید ریشه همه نیکیها معمولا شهادت به یگانگى پروردگار به عنوان یکى از اصول قطعى اعتقادى شمرده مى شود در برابر اصول دیگر; ولى این در واقع یک برداشت ساده از این اصل مهم اسلامى است. دقّت بیشتر در منابع اسلامى و همچنین تحلیلهاى عقلى نشان مى دهد که توحید، اصلى است که در تمام اصول و فروع جریان دارد و به تعبیر دیگر تمام اصول و فروع اسلام تبلورى از توحید است نه تنها در مباحث اعتقادى و عبادى که در مسائل اجتماعى و سیاسى و اخلاقى، روح توحید حاکم و جارى است. یگانگى خداوند چه در جهت ذات و صفت و چه در جهت افعال و عبودیّت امرى است روشن و مسلّم، ولى در مورد نبوّت انبیا نیز به مقتضاى «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَد مِنْ رُسُلِهِ»(۱۸) در میان رسولان و انبیاى او جدایى نمى افکنیم و معتقدیم همه، داعیان یک مکتب و منادیان یک برنامه بودند هر چند با گذشت زمان و پیشرفت جوامع انسانى پاره اى از
احکام و برنامه ها به شکل تازه اى مطرح شده است. در امر معاد به مقتضاى «وَکُلُّهُمْ آتیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً»(۱۹) همه در یک روز، تکو تنها و در یک دادگاه، حضور مى یابند و با یک معیار درباره آنها داورى مى شود و هر کدام به تناسب اعمالشان پاداش و کیفر مى بینند. جوامع انسانى به یک ریشه باز مى گردند و اصولى که حاکم بر آن است بلکه اصولى که بر تمام عالم هستى حاکم است اصول ثابت و معیّنى است درست است که قوانین الهى در ادیان آسمانى از نظر شاخ و برگ تا حدّى متفاوت بوده، ولى ریشه هاى آن در همه جا یکى است و به همین دلیل ما معتقدیم که انبیا به سوى جامعه واحد جهانى دعوت مى کرده اند و سرانجام نیز تمام جهان در زیر چتر حکومت عدل واحدى قرار خواهد گرفت. در مسائل اخلاقى، چه کسى است که نداند: فضایل اخلاقى از توحید، و رذایل، از شرک سرچشمه مى گیرد. افراد ریاکار گرفتار شرکند همان گونه که حسودان و بخیلان و حریصان و متکبّران گرفتارند. کسى که توحید افعالى خدا را در اعماق جانش پذیرا گشته و عزّت و ذلّت و روزى و حیات و پیروزى و موفقیّت را به دست تواناى او مى داند دلیلى ندارد که راه ریا و حرص و بخل و حسادت را پیش گیرد. کوتاه سخن این که توحید همچون یک دانه درشت تسبیح در مقابل بقیّه دانه ها نیست بلکه همچون ریسمانى است که تمام دانه ها را به هم مى پیوندد. این جاست که عمق کلام مولا در جمله هاى بالا روشنتر مى شود چرا که توحید را پایه اصلى ایمان و سرآغاز همه نیکیها و موجب خشنودى خدا و عامل طرد و دورى شیطان مى شمرد و اگر آفتاب توحید بر صفحه جان و جسم و جامعه انسانى بیفتد و همه چیز در پرتو توحید روشن شود وضع و شکل دیگرى به خود خواهد گرفت. اگر مى بینیم مولاى متّقیان على(علیه السلام) که خود روح توحید است بارها و بارها در خطبه هاى نهج البلاغه توحید و شهادت به یگانگى خدا را تکرار مى کند و از این طریق به همه پیروان مکتبش درس توحید تعلیم مى دهد به خاطر این است که این شعله جاودانى را در دلها زنده نگهدارد و سرزمین جانها را با این آب حیات آبیارى کند تا بذرهاى نیکى و پاکى در وجودشان به ثمر بنشیند و در پرتو توحید رنگ الهى و صبغة الله را پذیرا شوند. بى شک شهادت به رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و توجّه به مأموریتهاى او و کتاب آسمانیش بهترین زمینه ساز پیشرفت حقیقت توحید در اعماق وجود انسانهاست.   ۲ـ درخشش توحید خالص در زندگى امیرمؤمنان(علیه السلام) على(علیه السلام) پیش از آن که دیگران را به سوى این حقیقت بزرگ (توحید) دعوت کند خود مظهر تمام عیار آن بود. در تمام عمرش لحظه اى براى بت سجده نکرد و گرد و غبار شرک بر دامان پاکش ننشست. هر گامى برمى داشت براى خدا و هر حرکتى مى کرد براى جلب رضاى او بود. از آغاز عمرش تا پایان عمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) همه جا در خدمتش بود و از جان و دل مى کوشید. داستان معروف پیکار او با «عمروبن عبدود» در آن هنگام که عمرو، بر زمین افتاده بود و حضرت مى خواست کار او را یکسره کند معروف است; آرى سپاهیان اسلام با کمال تعجّب دیدند که در این لحظه حسّاس، على(علیه السلام)توقّف کرد (و شاید برخاست و کمى راه رفت) سپس برگشت و کار عمرو را یکسره کرد. هنگامى که از علّت این ماجرا پرسیدند، فرمود: «قَدْ کانَ شَتَمَ اُمّى وَ نَفَلَ فى وَجْهى فَخَشِیتُ اَنْ اَضْرِبَهُ لِحَظِّ نَفْسى فَتَرَکْتُهُ حَتّى سَکَنَ ما بى ثُمَّ قَتَلْتُهُ فِى اللهِ; او به مادرم دشنام داد و آب دهان بر صورتم افکند من ترسیدم اگر آخرین ضربه را بر او وارد کنم به خاطر هواى نفس باشد او را رها کردم تا خشم من فرونشست سپس براى خدا او را به قتل رساندم».(۲۰) هنگامى که بعضى از یارانش پیشنهاد شرک آلودى به او کردند که براى تقویت پایه هاى حکومتت در بیت المال مسلمین تبعیض روا دار و سرشناسان و سردمداران را از بیت المال سیر نما، فرمود: «اَتَأْمُرُونّى اَنْ اطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فیمَنْ وُلَّیتُ عَلَیْهِ وَ اللهِ لا اَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمیر وَ ما اَمَّ نَجْم فِى السَّماءِ نَجْماً; آیا به من پیشنهاد مى کنید که براى پیروزى خود از جور و ستم در حقّ کسانى که بر آنها حکومت مى کنم استمداد جویم؟ به خدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى کنند دست به چنین کارى نمى زنم»!(۲۱) هنگامى که به نماز مى ایستاد آن چنان غرق صفات جمال و جلال خدا مى شد که جز او نمى دید و به غیر او نمى اندیشید آن گونه که در حدیث معروف آمده است که در پاى مبارکش پیکان تیرى در غزوه احد فرو نشست که بیرون آورن آن در حال عادى مشکل بود; رسول خدا دستور داد که در حال نماز از پایش بیرون بیاورند (چنین کردند ولى) بعد از پایان نماز فرمود: من متوجّه بیرون آوردن تیر در حال نماز نشدم(۲۲) و از این گونه جلوه هاى توحید در زندگى مولا فراوان است.
پاورقی : ۱. شرح ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۴۳ (با کمى تلخيص). ۲. «استتمام» گاه به معناى اتمام آمده و گاه به معناى مطالبه اتمام است و در اين جا معناى دوّم مورد نظر است و شاهد آن جمله هاى بعد است. ۳. «استسلام» به معناى انقياد و تسليم است و به تعبير بعضى ديگر از لُغويون در اصل به معناى موافقت ظاهر و باطن نسبت به چيزى است که از لوازم آن انقياد است. ۴. «استعصام» به معناى مطالبه، حفظ و نگهدارى و دفع امور نامطلوب است. ۵. سوره ابراهيم، آيه ۷. ۶. «يئل» از مادّه «وأل» بر وزن (وَعْد) در اصل به معناى نجات يافتن و پناه گرفتن و بازگشتن است. ۷. «ممتحن» از مادّه «محن» بر وزن «رهن» به معناى آزمايش و امتحان است، ولى بعضى از ارباب لغت گفته اند ريشه اصلى آن بيرون آوردن خاک، به هنگام حفر چاه است. ۸. «مصاص» از مادّه «مصّ» (بر وزن نصّ) در اصل به معناى چشيدن و مکيدن است و از آن جا که به هنگام مکيدن چيزى، خالص و عصاره آن وارد بدن انسان مى شود، «مصاص» به معناى خالص آمده است. ۹. «اهاويل» جمع «اهوال» و آن نيز جمع هول به معناى ترس و وحشت است. ۱۰. «مدحرة» از مادّه «دَحْر» به معناى طرد کردن و دور ساختن است. ۱۱. «مأثور» از ماده «اثر» به معناى علامت و نشانه اى است که از چيزى باقى مى ماند و به همين دليل علوم بازمانده از پيشينيان را «علم مأثور» مى نامند. ۱۲. «ساطع» از مادّه «سطوع» به معناى منتشر ساختن است و به معناى بلند شدن و بر افراشته شدن نيز آمده است بنابراين نور ساطع به معناى روشنايى گسترده و منتشر است. ۱۳. «صادع» از مادّه «صدع» در اصل به معناى ايجاد شکاف در اجسام سفت و محکم است سپس به هر گونه قاطعيّت اطلاق شده است. ۱۴. سوره حجر، آيه ۹۴. ۱۵. «ازاحة» از مادّه «زيح» (بر وزن زيد) به معناى دور شدن است بنابراين ازاحة به معناى دور کردن و ظاهر نمودن مى آيد. ۱۶. «مثلات» جمع «مثله» (بر وزن عضله) به معناى بلا و مصيبت و ناراحتى است که بر انسان نازل مى شود و مثال و عبرتى براى ديگران مى گردد (مفردات راغب، تحقيق، صحاح و مجمع البحرين). ۱۷. سوره رعد، آيه ۶. ۱۸. سوره بقره، آيه ۲۸۵. ۱۹. سوره مريم، آيه ۹۵. ۲۰. مناقب ابن شهرآشوب، ج ۲، ص ۱۱۵ (مستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۲۸) و بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۵۱. ۲۱. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶. ۲۲. کتاب «مناقب مرتضويه» تأليف مولا محمّد صالح کشفى حنفى، صفحه ۳۶۴، طبع بمبئى (مطابق نقل احقاق الحق، ج ۸، ص ۶۰۲).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 📚📖 مطالعه
📼 جلسه سی‌ام ... ●━━━━━────── ⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻ 🎧 |    ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲    ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ‌ ↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓ https://eitaa.com/ghararemotalee/10744 —— ⃟‌ ———————— 🤲 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
هدایت شده از 📚📖 مطالعه
8163141654.mp3
12.06M
🔊 | ۳۰  •──•❃❀✿◇✿❀❃•──• 00:30 ◇ ماجرای سوم کتاب آن سوی مرگ ( آقای دکتر ) * ویژگی درختان بهشت برزخی * عدم مالکیت اعتباری در بهشت * تفاوت سطح بهره‌مندی افراد از نور خدا * بهشت برزخی جای تعارف نیست همه‌چیز مطابق با شانیت است * همه صورتها در برزخ جلوه است * میوه‌های بهشتی جلوات یک حقیقت * جلوه‌ی بی‌انتهایی انسان در عالم برزخ * شریعت، فعال‌کننده قوای بهشتی * فوائد روزه * ظهور کمالات، محصول تحمل برخی فشارها * چرا روزه‌خواری علنی در جامعه جایز نیست؟ * اثرات فشارهای قبل از ظهور * همه نعمت‌های بهشتی اثر عمل خود فرد * در بهشت همه چیز حاضر است و نابودی، تبدیل و تحول نداریم * آیا بهشتیان نیازی به خوردن و آشامیدن دارند؟ * کیفیت لذت‌های بهشتی ؟! * همه لذت‌های بهشتی لذت عقلی است * کیفیت گرسنگی یا تشنگی برزخیان * وجه شباهت تغذیه جنین و بهشتیان * عذاب‌های روحی برزخی، فراموشی ندارد. 📅 ۱۳۹۸/.../... ⏰ مدت زمان : ۲۹:۰۳ 🧾دسترسی به فهرست جلسات : https://eitaa.com/ghararemotalee/2494 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - -