انسان، یک موجود مرکب
این از آن جهت است که انسان در میان موجودات دیگر یک شخصیت مرکب است و این یک حقیقت است.
این مطلب را که انسان یک شخصیت و موجود مرکب است، ادیان و فلسفهها تأیید کردهاند، علما و حتی روانشناسها تأیید کردهاند، و مطلبی است غیرقابل تردید.
ابتدا تعبیر قرآنی و تعبیر حدیثی مطلب را عرض میکنم.
شما در قرآن میبینید که درباره خلقت انسان (اختصاصاً درباره انسان) چنین میفرماید: فَاذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ روحی فَقَعوا لَهُ ساجِدینَ [۱].
به فرشتگان میگوید: وقتی که خلقت این موجود را تکمیل کردم و از روح خود چیزی در او دمیدم، بر او سجده برید.
میگوید این موجود یک موجود خاکی است، من او را از خاک میآفرینم، یک موجود طبیعی و مادی است. ولی همین موجود آفریده شده از آب و خاک، همین موجودی که دارای جسم و جسدی است مانند حیوانهای دیگر، « وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی » از روح خودم چیزی در او میدمم.
لازم نیست که ما معنای روح خدا را بفهمیم که نفخه الهی و آنچه خدا او را روح خود نامیده است چیست. اجمالاً میدانیم که در این موجود خاکی یک چیز دیگری هم غیرخاکی وجود دارد.
حدیث معروفی است، پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «خداوند فرشتگان را آفرید و در سرشت آنها تنها عقل را نهاد، حیوانات را آفرید و در سرشت آنها تنها شهوت را نهاد، انسان را آفرید و در سرشت او هم عقل را نهاد و هم شهوت را» که مولوی همین را به صورت شعر درآورده است:
گفت پیغمبر که خلّاق مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید
بعد میگوید که یک گروهْ فرشتگان، یک گروه حیوانات و یک گروه هم انسانها.
حالا ممکن است ما بخواهیم این را با یک زبان سادهتری بفهمیم.
واقعاً ما خودمان قطع نظر از مطالب و مسائلی که در قرآن مجید و حدیث آمده است، عرفا بالخصوص در این زمینه اظهارنظر کردهاند، علمای روانشناسی تأیید کردهاند، قطع نظر از همه اینها میخواهیم با یک زبان سادهای این مسئله آزادی معنوی را بفهمیم.
ما مطلب را از یک مطلبی که هر کسی میتواند احساس کند، شروع میکنیم و آن این است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- حجر/ ۲۹
40.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 تحلیل روایی علامه کورانی رضوان الله تعالی علیه
🔍 پژوهشگر مهدویت و نویسنده کتاب عصر ظهور راجع به عاقبت جنگ اخیر فلسطین و اسرائیل در آذر ماه ۱۴۰۲
┅───────────
#نابودی_اسرائیل
#وعده_صادق
#سید_مقاومت
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ تفاوت رئیسجمهور با #شهید_جمهور ...
📌 ما که داریم تلاش میکنیم خودمون رو به برخی رفتارها و گفتارهای اشتباه آقای #پزشکیان عادت بدهیم؛ اما چه کنیم دست خودمون نیست و یهو دلمون هوای #شهید_رئیسی میکنه...
🖋 محمد جوانی
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#صحیفه_سجادیه_جامعه | ۱۰۶
『 #دعای صد و شش – هرگاه در کنار قبـری میایستاد 』
࿐ྀུ༅࿇༅════════
عالـم (علیهالسلام) گفت: حضـرت علی بن الحسین (علیهماالسلام) هرگاه میتی را داخل قبـر مینـمودند، در کنار قبـرش میایستاد و میگفت:
اَللّٰهُمَّ جَافِ الْاَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ، وَ صَعِّدْ عَمَلَهُ، وَ لَقِّهِ مِنْكَ رِضْوَاناً.
خداوندا، زمین را از دو طرفش دور کن، و عملش را بالا بر، و به او برسان از نزد خودت خُرسندی را.
┅───────────
🤲 #اللّٰهم_عجّل_لولیّک_الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
انسان شناسی 132.mp3
11.89M
#انسان_شناسی ۱۳۲
#آیت_الله_مجتبی_تهرانی
#استاد_شجاعی
✨عالیترین نمونه یا مخلوق خدا، که شبیهترین شباهت را به خدا دارد، چیست؟
- تفاوت این نمونه از خدا، با خود خدا در چیست؟
@Ostad_Shojae
• قدرت خویشتنداری پشتوانه و ضمانتی است برای تعقل انسان!
مصلحت و مفسدهای که توسط عقل فهم میشود، با «قدرت خویشتنداری» در انسان اجرایی میشود.
دریافت رایگان کارگاه تفکر :
media.montazer.ir/?p=23039
کارگاه تفکر ۳.mp3
9.58M
#کارگاه_تفکر ۳
آنچه در پادکست سوم میشنوید :
- چرا بسیار پیش آمده انسانهای متفکر مرتکبِ بیعقلیها و اشتباهات عجیب و غریب میشوند!
- چگونه میتوان مفاسد یک کار را از مصالح آن درست تشخیص داد همیشه؟
- چه چیزی باعث میشود بعضی انسانها بعد از فهم مصلحت به آن عمل میکنند و بعضی با اینکه میفهمند نمیتوانند به آن تن دهند؟
@ostad_shojae | montazer.ir
نقشۀ راه کارگاه تفکر، جلسۀ سوم.pdf
1.01M
⤴️ نقشه راه پادکست سوم از مجموعه کارگاه تفکر
Blog.montazer.ir
┅─────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 شبهای جمعه این چند وقته عجین شده با صدای #سید_حسن_نصرالله
و لبیک یاحسین گفتناش
💚 چقدر این صدا و این حرفها #آرامش دهندهس در این روزها
#سید_مقاومت
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
بردگی روح نسبت به انسانهای دیگر
بدون شک ما در زندگی خودمان احتیاج داریم به خوراک و هرچه بهترْ بهتر، احتیاج داریم به پوشاک و هرچه عالیترْ بهتر، احتیاج داریم به مسکن و هرچه مجلّلترْ بهتر. همینطور احتیاج داریم به زن و فرزند، احتیاج داریم به تجملات زیاد زندگی، و به پول و مادیات علاقهمند هستیم؛ اما در یک جا ما سر یک دوراهی قرار میگیریم، احساس میکنیم که اینجا یا باید شرافت و عزّت و سیادت و آقایی خودمان را حفظ کنیم ولی با فقر بسازیم، نان بخوریم ولی نان خشک و خالی، لباس بپوشیم لباس ژنده، خانه داشته باشیم خانه تنگ و کوچک و محقّر، پول نداشته و در مضیقه باشیم؛ و یا از عزّت و آقایی و سیادت خودمان صرف نظر کنیم، تن به یک ذلّت بدهیم، تن به خدمت بدهیم، آن وقت تمام نعمتهای مادی برای ما فراهم میشود.
میبینیم بسیاری از افراد مردم اساساً حاضر نیستند تن به ذلّت بدهند ولو به قیمت اینکه مادّیات زندگیشان خیلی زیاد شود.
البته بعضیها حاضر میشوند؛ تن به این ذلّت میدهند ولی درعین حال همین آدم در عمق وجدانش احساس یک سرشکستگی میکند.
سعدی در گلستان میگوید: دو برادر بودند، یکی توانگر و دیگری درویش.
توانگر- به قول او- در خدمت دیوان بود، خدمتگزار بود، ولی آن درویش یک آدم کارگر بود و به تعبیر سعدی از زور بازوی خودش نان میخورد. میگوید برادر توانگر یک روز به برادر درویش گفت: برادر! تو چرا خدمت نمیکنی تا از این مشقّت برهی؟
تو هم بیا مثل من در خدمت دیوان تا از این رنج و زحمت و مشقّت، از این کارگری، از این هیزم 🪵 شکنی، از این کارهای بسیار سخت رهایی یابی.
میگوید برادر درویش جواب داد: تو چرا کار نمیکنی تا از ذلّتِ خدمت برهی؟
تو به من میگویی تو چرا خدمت نمیکنی تا از این رنج و مشقّتِ کار برهی، من به تو میگویم تو چرا کار نمیکنی، متحمل رنج و مشقّت نمیشوی تا از ذلّت خدمت برهی؟
او خدمت را با آن همه مال و ثروت و توانایی که دارد (ولی چون خدمت است، چون سلب آزادی است، چون خم شدن پیش غیر است) ذلّت تشخیص میدهد.
بعد میگوید: خردمندان گفتهاند که نان خود خوردن و نشستن، به که کمر زرین بستن و در خدمت دیگری ایستادن:
به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر
در این زمینه خودتان ممکن است مطالب زیادی بدانید.
من میخواهم شما این را از جنبه روانشناسی تحلیل کنید.
🤔 این چه حسّی است در بشر که رنج و زحمت و مشقّت و کارکردن و هیزم شکنی و فقر و مسکنت و همه اینها را ترجیح میدهد بر اینکه دست به سینه پیش کسی مانند خود بایستد؟
اسم این را هم اسارت میگذارد، میگوید من حاضر نیستم برده دیگری بشوم؛
در صورتی که این، بردگی مادی نیست یعنی واقعاً نیروی او استخدام نمیشود؛ فقط روحش استخدام میشود، بدنش که استخدام نمیشود.
این یک نوع بردگی است؛ راست هم هست، بردگی است؛ اما بردگیای است که تن انسان برده نشده است لکن روح انسان واقعاً برده شده است.
رباعیای است منسوب به علی علیه السلام، یعنی در آن دیوان معروف است، میفرماید:
کدَّ کدَّ الْعَبْدِ انْ احْبَبْتَ انْ تُصْبِحَ حُرّا
وَ اقْطَعِ الْآمالَ مِنْ مالِ بَنی آدَمَ طُرّا
لا تَقُلْ ذا مَکسَبٍ یزْری فَقَصْدُ النّاسِ ازْری
انْتَ مَا اسْتَغْنَیتَ عَنْ غَیرِک اعْلَی النّاسِ قَدْرا
میفرماید: اگر دلت میخواهد آزاد زندگی کنی، مثل بندگان و بردگان زحمت بکش، کار کن، رنج بکش و چشم از مال فرزندان آدم (عموماً، هر که میخواهد باشد، ولو حاتم طائی باشد) ببند.
یعنی نمیگویم چشم طمع از مال مردم پست و دنیّ ببند؛ حتی چشم طمع ببند از مال مردم سخیّ با جود و کرم مثل حاتم طائی.
بعد میگوید بعضی از افراد وقتی برخی از شغلها به آنها پیشنهاد میشود، میگویند این شغل دون شأن من است، پست است.
مثلاً میگویی کارگری کن، بیل بزن، میگوید این کار پستی است؛ حمّالی کن، میگوید پست است. میفرماید: هر کاری، هرچه هم که تو آن را پست گمان کنی، پستتر از اینکه دست طمعت پیش دیگری دراز باشد نیست.
لا تَقُلْ ذا مَکسَبٍ یزْری فَقَصْدُ النّاسِ ازْری
← چیزی از این پستتر نیست که تو به قصد مردم بروی، به این قصد بروی که از مردم چیزی بگیری.
انْتَ مَا اسْتَغْنَیتَ عَنْ غَیرِک اعْلَی النّاسِ قَدْرا
← تو همین مقدار که از دیگران بینیاز باشی، از همه مردم برتر هستی.
به نظرم در سخنان جاحظ [۱] بود دیدم یا یکی دیگر از علمای اهل تسنن که اهل ادب است، میگوید: «در میان سخنان علی علیه السلام نُه سخن است که در دنیا نظیر ندارد.»
از میان آن نه سخن سه سخنش مربوط به بحث ماست. #امیرالمؤمنین میفرماید:
احْتَجْ الی مَنْ شِئْتَ تَکنْ اسیرَهُ، اسْتَغْنِ عَنْ مَنْ شِئْتَ تَکنْ نَظیرَهُ، احْسِنْ الی مَنْ شِئْتَ تَکنْ امیرَهُ [۲].
یعنی نیازمند هر کسی میخواهی باش؛ اما بدان اگر نیازمند کسی شدی تو برده او هستی؛
بینیاز باش از هر که دلت میخواهد، مثل او هستی؛
نیکی کن به هر که دلت میخواهد، تو امیر او هستی.
پس نیازمندی به افراد دیگر نوعی رقّیت و بردگی است؛ اما چه جور بردگی است؟ بردگی تن است؟ نه، بردگی روح است، بردگی معنوی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- جاحظ خودش فوق العاده مرد بلیغی است و انصافاً مرد سخن است و فوق العاده برای مقام سخن علی علیه السلام احترام قائل است و حرفهای عجیبی هم میزند.
۲- غررالحکم چاپ دانشگاه تهران، ج ۲ / ص ۵۸۴
در این زمینه چقدر سخنان خوب گفتهاند و متأسفانه امروز این بحثها کمتر گفته میشود، البته به یک جهاتی که چون مسائل دیگری مطرح است و انسان میخواهد درباره آنها بحث کند، بحثهای اخلاقی کمتر گفته میشود و حال آنکه اینها زیاد هم باید گفته شود.
علی علیه السلام میفرماید: الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ [۱] طمع، بردگی همیشگی است. یعنی از بردگی بدتر، طمع داشتن است؛ که باز هم در این زمینه مطالب و مسائل زیاد است.
بنابراین شما میتوانید بفهمید که غیر از بردگی تن یک بردگی دیگر هم هست، در عین اینکه تن انسان آزاد است.
در آن مثلی که سعدی در مورد دو برادر توانگر و درویش گفت، آن برادر توانگر امکانات مادیاش فوقالعاده بیشتر از آن برادر درویش است.
تن او از تن این خیلی آزادتر است. تن این که بیچاره همیشه لگدکوب کارها و زحمتهاست؛ اما روح این از او آزادتر است.
پس اینجا شما اجمالًا میتوانید بفهمید که نوعی بردگی دیگر هم هست که آن، بردگی تن نیست. نوعی آزادی دیگر هم هست که آزادی تن نیست.
بردگی مال و ثروت از این یک درجه بالاتر بیایید. یک نوع دیگر بردگی و آزادی هست که مربوط به مال و ثروت است.
❌ تمام علمای اخلاق، بشر را از اینکه برده مال و بنده ثروت باشد برحذر داشتهاند، تحت همین عنوان که ای انسان! بنده و برده مال دنیا نباش.
📖 باز جملهای دارد علی علیه السلام، میفرماید: الدُّنْیا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ ← دنیا برای بشر گذشتنگاه است نه قرارگاه.
بعد میفرماید: وَ النّاسُ فیها رَجُلانِ مردم در دنیا دو صنف میشوند:
رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ فیها فَأَوْبَقَها وَ رَجُلٌ ابْتاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَها [۲] مردم که در این بازار دنیا و گذشتنگاه دنیا میآیند دو دستهاند.
بعضی میآیند خودشان را میفروشند، برده میکنند و میروند. بعضی دیگر میآیند خودشان را میخرند، آزاد میکنند و میروند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 171، ص 1170.
۲- همان، حکمت 128، ص 1150
بشر باز این را هم احساس میکند که نسبت به مال و ثروت دنیا دو حال میتواند داشته باشد:
میتواند بنده و اسیر و در قید مال باشد، و میتواند آزاد باشد.
گفت:
بند بُگسل، باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
بشر میگوید من همانطور که نباید بنده و برده امثال خودم باشم (نه تنم بنده و برده امثال خودم باشد و نه روحم)، نباید روحم بنده و اسیر مال دنیا باشد.
در همین جاست که انسان به یک نکته عالیتری برمیخورد، میگوید اصلًا بندگی مال دنیا یعنی چه؟
مگر مال دنیا قدرت دارد که انسان را بنده خودش بکند؟!
مال دنیا یعنی ثروت.
ثروت یعنی چه؟ یعنی طلا، نقره، خانه، ملک، زمین و اینجور چیزها.
مگر اینها قدرت دارند که بردهگیری کنند؟! من انسانم، زندهام، آن جماد است، مرده است.
مگر جماد و مرده قدرت دارد که یک زنده را برده خودش بکند؟! نه.
پس حقیقت مطلب چیست؟
حقیقت مطلب این است که آنجا هم که انسان فکر میکند بنده و برده دنیاست، بنده مال و ثروت است، واقعاً بنده مال و ثروت نیست، بنده خصایص روحی خودش است، بنده حیوانیت خودش است، بنده حرص است، یعنی خودش خودش را برده گرفته است و الّا پول که نمیتواند انسان را بنده کند، زمین که قدرت ندارد انسان را برده کند، گوسفند که قدرت ندارد انسان را برده کند، ماشین که قدرت ندارد، جماد است. اصلًا جماد نمیتواند در وجود انسان تصرف کند.
وقتی انسان خوب مسئله را میشکافد، میبیند این خودش است که خودش را برده کرده است.
میبیند یک قوّهای است در خودش به نام حرص، قوّهای است به نام طمع، قوّهای است به نام شهوت، قوّهای است به نام خشم؛
این شهوت است که او را برده کرده است،
این خشم است که او را برده کرده است،
این حرص است که او را برده کرده است، این طمع است که او را برده کرده است، این هوای نفس است که او را برده کرده است.
أ فَرَایتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَواهُ[۱].
قرآن میگوید: آیا دیدی آن کسی را که هوای نفس خودش را خدای خودش قرار داده است، بنده هوای نفس شده است؟
اینجا بشر به حقیقت مطلب پی میبرد، میبیند مال و ثروت دنیا در حد ذات خودش مذمّتی ندارد؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- جاثیه/ ۲۳
اگر گفتهاند از مال دنیا بترس که تو را برده نگیرد و بنده خودش نکند، مال و ثروت نمیتواند مرا بنده کند، این خود من هستم که خودم را بنده و برده میکنم.
میگوید پس خودم را از قید صفات نفسانی پلید آزاد میکنم؛ آن وقت میبینم که مال دنیا در خدمت من است نه من در خدمت مال دنیا.
آن وقت مقام وجودی خودش را میفهمد، این معنا را میفهمد که قرآن میگوید: هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکمْ ما فِی الْأرْضِ جَمیعاً [۱] اوست خدایی که آنچه در این زمین است برای شما آفرید.
میبیند پس مال و ثروت، بنده و برده من است، او در خدمت من است نه من در خدمت او، پس دیگر بخل یعنی چه؟!
افزونطلبی به خاطر افزونطلبی یعنی چه؟!.
بله، انسان خودش اسیر خودش میشود، خودش برده و بنده خودش میشود.
انسان دو مقام یا دو درجه دارد: درجه دانی، درجه حیوانی؛
و درجه عالی، درجه انسانی. پیغمبران آمدهاند که آزادی معنوی بشر را حفظ کنند، یعنی نگذارند شرافت انسان، انسانیت انسان، عقل و وجدان انسان، اسیر شهوت یا خشم یا منفعتطلبی انسان بشود.
این معنی #آزادی_معنوی است.
هر وقت شما دیدید بر خشم خودتان مسلّط هستید نه خشم شما بر شما مسلّط است، شما آزادید.
هر وقت دیدید شما بر شهوت خودتان مسلّط هستید نه شهوت شما بر شما، هر وقت شما دیدید یک درآمد غیرمشروع در مقابل شما قرار گرفت و این نفس شما اشتیاق دارد میگوید این درآمد را بگیر؛ اما #ایمان و وجدان و عقل شما حکم میکند که این نامشروع است، نگیر و بر این میل نفسانی خودتان غالب شدید، بدانید شما از نظر معنوی واقعاً انسان آزادی هستید.
اگر شما دیدید یک زن نامحرم دارد میرود و حسّ شهوت شما، شما را تحریک میکند به چشم چرانی و تعقیب کردن، ولی یک وجدانی بر وجود شما حاکم است که شما را منع میکند و تا فرمان میدهد فرمانش را اطاعت میکنید، بدانید شما آزادمرد هستید؛ اما اگر دیدید تا چشم یک چیزی را میخواهد میدوید دنبالش، گوش یک چیزی را میخواهد میدوید دنبالش، دامن یک چیزی را میخواهد میدوید دنبالش، شکم یک چیزی را میخواهد میدوید دنبالش، شما اسیرید، برده و بنده هستید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بقره/ ۲۹
╭────๛- - - - - ┅ ╮
│📚 @ghararemotalee
╰ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─