۱۴)
همواره با توده مردم باش
امام(علیه السلام) در این فقره به نکته مهمى مى پردازد که در حیات امروز بشر و شکل گیرى حکومت ها، اثرش از هر زمان آشکارتر است.
مى فرماید: «باید محبوب ترین کارها نزد تو امورى باشد که در جهت رعایت حق از همه کامل تر و از نظر عدالت شامل تر و از نظر رضایت عمومى مردم جامع تر باشد»; (وَ لْیَکُنْ أَحَبَّ الاُْمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُهَا(۱) فِی الْحَقِّ، وَ أَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ، وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِیَّةِ).
بدیهى است قوانین و مقرراتى که داراى این سه ویژگى باشند: هم از نظر حفظ حقوق، جامع تر و هم از نظر رعایت عدالت شامل تر و هم رضایت توده هاى مردم را بهتر جلب کند، مورد رضاى خدا و خلق است و هنگامى که خداوند از حکومتى راضى و خلق خدا از آن خشنود باشند، دوام و بقاى آن تضمین شده است.
از آنجا که مفهوم این سخن آن است که مهم رضاى اکثریت قاطع مردم است نه اقلیتى ثروتمند و خودخواه که همواره در حاشیه حکومت ها زندگى مى کنند.
در ادامه این سخن مى فرماید: «زیرا خشم توده مردم خشنودى خواص (اقلیت پرتوقع) را بى اثر مى سازد؛ اما ناخشنودى خاصان با رضایت عامه مردم بخشوده و جبران پذیر است»; (فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ یُجْحِفُ(۲) بِرِضَى الْخَاصَّةِ، وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ).
آنچه در جمله هاى کوتاه بالا آمد در واقع زیربناى حکومت هاى پایدار را تشکیل مى دهد.
افراد یک جامعه همیشه بر دو گروه تقسیم مى شوند:
اقلیت ثروتمندى که معمولاً اطراف زمامداران را مى گیرند و با چاپلوسى و تملّق و اظهار اخلاص و فداکارى در فکر تأمین منافع خویشند.
و در برابر آنها اکثریت مردم که چرخ هاى زندگى اجتماعى با دست و بازوى آنها در حرکت است، بیش از همه زحمت مى کشند و بیش از همه به کشورشان علاقه مندند.
اگر گروه اوّل از حکومتى ناراضى شوند ولى گروه دوم راضى و خشنود باشند هیچ مشکلى بهوجود نمى آید; مشکلات جامعه با دست توده هاى مردم حل مى شود و داد فریاد آن اقلیت تغییرى در مسیر کارها ایجاد نمى کند; ولى اگر رضایت این گروه اقلیت به بهاى خشم توده هاى مردم جلب گردد، آن هنگام است که پایه هاى حکومت به لرزه در مى آید و به گفته شاعر:
نفس ها ناله شد در سینه آهسته آهسته
فزون تر گر شود این ناله ها فریاد مى گردد
چنانچه نارضایتى ها ادامه پیدا کند منتهى به قیام و انقلاب ها خواهد شد.
زندگى پیغمبر اسلام و على(علیهما السلام) بهترین نمونه براى این مسأله است.
سعى داشتند همواره جانب توده هاى محروم و متوسط جامعه را بگیرند و به مخالفت خواص که منافع خود را در خطر مى دیدند اعتنا نکنند.
این همان چیزى است که امروز به دموکراسى مردمى یا دموکراسى دینى یا مردم سالارى دینى از آن یاد مى شود، هرچند گاهى تنها به الفاظ قناعت مى کنند و به واقعیات توجه ندارند.
و در واقع مفهومى قدیمى است که در قالب الفاظ جدید ریخته شده است.
البته امروزه نوعى شیطنت بسیار مرموزى از سوى این گروه خاص به کار گرفته مى شود که با سلطه بر رسانه هاى جمعى سعى مى کنند #افکار_عمومى را فریب و به اصطلاح شستشوى مغزى بدهند به گونه اى که تصور شود خواسته هاى آنها همان است که توده هاى مردم مى خواهند، هرچند با کمى دقت مى توان به شگرد آنها پى برد.
گاه به شیوه دیگرى متوسل مى شوند و آن اینکه وسایل هوسرانى و لذات بى قید و شرط جسمانى را در اختیار توده هاى مردم قرار مى دهند و آنها را بدین وسیله #سرگرم مى سازند تا از آنچه در جامعه مى گذرد بى خبر بمانند.
اگر آگاهانِ باهدف و مؤمن، آنها را هوشیار سازند تا در این دام ها نیفتند به یقین قیامى خواهند کرد که تومار زندگى این زالو صفتان را در هم بپیچد.
از آنجا که این مسأله داراى اهمّیّت زیادى است، امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به شرح بیشترى پرداخته و انگشت روى جزئیات مسأله مى گذارد و صفات آن گروه از خواص و همچنین ویژگى هاى توده هاى زحمت کش جامعه را به تفصیل برمى شمارد.
نخست به سراغ صفات نکوهیده خواص از خود راضى مى رود و هفت ویژگى براى آنها ذکر مى کند.
در اوّلین و دومین صفت مى فرماید: «و (بدان که) هیچ کَس از رعایا از نظر هزینه هاى زندگى در حالت آرامش و صلح، بر والى سنگین تر و به هنگام بروز مشکلات، کم یارى تر از خواص (از خود راضى و پر توقع) نیست»; (وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِیَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِی مَؤُونَةً فِی الرَّخَاءِ، وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِی الْبَلاَءِ).
آنها از والى توقعات بسیار و خواسته هاى بى شمار دارند و کیسه هایى براى منافع خود دوخته اند که به این آسانى پر نمى شود و به عکس به هنگام بروز مشکلات خود را کنار مى کشند و چنین مى پندارند که حفظ کشور و ایثار و فداکارى در راه آن بر عهده توده هاى مردم است; آنها قشر ممتازى هستند که فقط باید نظارت کنند و نظر دهند.
در سومین صفت مى فرماید: «آنها در برابر انصاف (و رعایت حقوق مساوى بین شهروندان) از همه ناخشنودترند»; (وَ أَکْرَهَ لِلاِْنْصَافِ)؛ زیرا خود را قشر ممتازى مى دانند که نباید با دیگران در هیچ برنامه اى در یک صف قرار گیرند.
در چهارمین وصف مى افزاید: «و به هنگام درخواست (چیزى از حکومت) از همه اصرار کننده ترند»; (وَ أَسْأَلَ بِالاِْلْحَافِ(۳))، زیرا خود را طلبکار مى دانند و اضافه بر این به زمامداران نزدیکند و مى توانند خواسته خود را مکرر در مکرر عنوان کنند.
به خلاف توده هاى مردم که خواسته هاى خود را با اصرار بسیار کمترى همراه مى سازند و اصولا دسترسى چندانى به حاکمان ندارند.
در پنجمین و ششمین وصف مى فرماید: «و در برابر عطا و بخشش کم سپاس ترند و به هنگام منع (از خواسته هایشان) دیرتر پذیراى عذر مى شوند»; (وَ أَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الاِْعْطَاءِ، وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ)، چرا که عطا و بخشش را خدمتى از ناحیه حاکم نمى بینند، بلکه اداى دین مى شمرند و در برابر اداى دین نیازى به سپاسگزارى نمى بینند.
آنها غالباً چنین مى پندارند که اگر حمایت و نظارتشان بر امر حکومت نباشد، حکومت نمى تواند به حیات خود ادامه دهد؛ بنابراین آنها حق حیات بر حکومت دارند و هرچه به آنها داده شود کم است.
نیز به همین دلیل اگر خواسته هاى آنها تأمین نشود کمتر حاضرند عذرى را بپذیرند و تمام عذرها را در این زمینه ناموجه مى بینند و گاه عذر بدتر از گناه.
در هفتمین و آخرین ویژگى مى فرماید: «و به هنگام رویارویى با مشکلاتِ روزگار صبر و استقامت آنها از همه کمتر است»; (وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ(۴) الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ)؛ زیرا آنها در ناز و نعمت پرورش یافته و کمتر با مشکلات روبه رو بوده و هرگز ورزیده و آبدیده نشده اند؛ بر عکس توده هاى زحمت کش جامعه که در لابه لاى مشکلات پرورش مى یابند و در کوره حوادث قرار مى گیرند و همچون فولادى آبدیده محکم مى شوند.
به راستى ترسیمى از این بهتر و گویاتر و شفاف تر درباره این گروهِ اندک از خودراضى و خودبرتربین پیدا نمى شود و مى دانیم تمام این صفات ناشى از توهماتى است که درباره امتیازات ذاتى خود و نیاز حکومت به آنها و برترى بر توده هاى مردم دارند.
این اوهام و خیالات، آنها را به این مسیرهاى نادرست مى کشاند.
اما ویژگى هاى توده هاى زحمت کش جامعه و به تعبیر امام(علیه السلام) عامه در سه چیز خلاصه شده است; مى فرماید: «و (بدان) ستون دین و شکل دهنده جمعیت مسلمانان و نیروى دفاعى در برابر دشمنان، تنها توده ملت هستند؛ بنابراین گوش به سوى آنها فرا ده و توجّه به آنها داشته باش»; (وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ، وَ جِمَاعُ(۵)الْمُسْلِمِینَ، وَ الْعُدَّةُ لِلاَْعْدَاءِ، الْعَامَّةُ مِنَ الاُْمَّةِ، فَلْیَکُنْ صِغْوُکَ(۶) لَهُمْ، وَ مَیْلُکَ مَعَهُمْ).
چه تعبیرات زنده و پرمعنایى.
به یقین اگر حمایت عامه مردم نباشد اصول و فروع دین به فراموشى سپرده مى شود و جامعه مسلمانان از هم گسسته مى گردد و در برابر هجوم دشمنان، مدافعى نخواهد بود.
به همین دلیل، حکومت باید به اقلیت پرادعاى بى اثر بى اعتنا باشد و تمام توجّه خود را به کسانى معطوف دارد که شکوفایى و پیشرفت و بقاى دین و دنیا از آنهاست.
از مجموع عبارات امام(علیه السلام) در این فراز از عهدنامه استفاده مى شود که توده هاى زحمت کش مردم ده ویژگى دارند که سه ویژگى آن در ذیل گفته شده و هفت وصف دیگر با اشاره به هنگام بیان صفات نکوهیده خواص از خودراضى بیان شده و آن به شرح زیر است:
۱. هزینه آنها به هنگام #آرامش، بر والى سبک است.
۲. یارى و کمک آنها در مشکلات بسیار زیاد است.
۳. از انصاف و رعایت حقوق یکسان خشنودند.
۴. به هنگام تقاضاى چیزى از حوائج خود زیاد اصرار نمىورزند.
۵. هنگامى که چیزى به آنها هدیه شود شکرگزارند.
۶. اگر مانعى براى پذیرفتن خواسته هاى آنها در کار باشد، عذرپذیرند.
۷. در برابر مشکلات روزگار شکیبایى و استقامت فراوان دارند.
تعبیر به «جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ» اشاره به این است که توده هاى زحمت کش مردم رکن اصلى جامعه اسلامى اند و این همان چیزى است که در روایات دیگر به عنوان «سواد اعظم» از آن تعبیر شده است.
به بیان دیگر اگر نفرات جامعه را از هم جدا حساب کنیم جامعه مفهوم نخواهد داشت; ولى اگر آنها را با پیوند با یکدیگر در نظر بگیریم ـ همانند ساختمانى که مصالح کوچک آن با ملاط محکمى به هم پیوسته است، جامعه مفهوم اصلى را پیدا مى کند و این امر تنها به وسیله همین توده هاى زحمت کش جامعه حاصل مى شود.
جمله «فَلْیَکُنْ صِغْوُکَ لَهُمْ، وَ مَیْلُکَ مَعَهُمْ» در واقع برگرفته از قرآن مجید است آنجا که خطاب به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: «(وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً); با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند و تنها رضاى او را مى طلبند; و هرگز براى زیورهاى دنیا چشمان خود را از آنها برمگیر و از کسانى که قلبشان را از یادمان غافل ساختیم و از هواى نفس پیروى کردند و کارشان افراطى است، اطاعت مکن».(۷)
نه تنها پیغمبر اکرم (صلّیالله علیه وآله) مأمور بود این گروه را تکیه گاه خود قرار دهد، بلکه تمام انبیاى پیشین نیز چنین بودند.
قرآن مجید درباره نوح پیغمبر مى گوید: «هنگامى که جوانان پاکدل به نوح ایمان آوردند و اطراف او را گرفتند، گروهى از ثروتمندان خودخواه به نوح ایراد کردند که اگر مى خواهى ما به تو ایمان آوریم باید این گروه را از دور خود دورسازی!
و نوح مأمور شد به آنها چنین پاسخ گوید: «(وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ * وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلا تَذَکَّرُونَ); و من کسانى را که ایمان آورده اند (به خاطر شما) از خود طرد نمى کنم، زیرا آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت خصم من خواهند بود;) ولى شما را گروهى مى بینم که جهالت به خرج مى دهید.
اى قوم من! چه کسى مرا در برابر (مجازات) خدا یارى مى دهد اگر آنها را طرد کنم؟! آیا متذکر نمى شوید».(۸)
نکته : انواع حکومت ها
بعضى از دانشمندان حکومت را در طول تاریخ بشر به چهار قسم تقسیم کرده اند:
۱. حکومت استبدادى و آن حکومتى است که یک فرد بر جامعه مسلّط مى شود و بدون هیچ قانونى اراده خود را بر آنها در هر چیز تحمیل مى کند (مانند حکومت رؤساى قبایل در تاریخ هاى دور گذشته).
۲. حکومت پادشاهى که در آن نیز حاکم فرد واحدى است; ولى قانون و نظامى براى خود مقرر داشته است.
۳. حکومت اشراف (آریستوکراسى) و آن حکومتى است که در آن گروهى از اشراف بر جامعه حکومت مى کنند.
۴. حکومت دموکراسى که ملت حاکم واقعى جامعه است و به همین دلیل از طریق انتخابات، نمایندگان خود را براى مسائل قانونى و اجرایى و قضایى برمى گزیند که گاه انتخابات بىواسطه است و گاه با واسطه.
البته حکومت الهى; یعنى حکومت انبیا و امامان معصوم نیز جایگاه ویژه خود را دارد.
آنان از طرف خداوند منصوب به این حکومتند و تمام خیر بندگان خدا را طالبند، هر چند آنها هم براى پیشرفت کار خود و جلب حمایت توده هاى مردم در بسیارى از مواقع از بیعتشان بهره مى گرفتند و با آن رسمیت بیشترى به حکومت خود مى بخشیدند.
این معنا در حکومت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و امیرمؤمنان(علیه السلام)به خوبى دیده مى شود.
____________
پاورقی :
۱ . «أوْسَط» از ريشه «وسط» به معناى ميان چيزى گرفته شده; ولى در اين گونه موارد مفهوم «بهترين» مى دهد؛ زيرا چيزى که در حد وسط و اعتدال است بهتر و کامل تر است. قرآن مجيد در سوره قلم آيه ۲۸ مى فرمايد: «(قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ); آنکه از همه عاقل تر بود گفت: آيا من به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوييد» و در لسان العرب آمده است: «أوْسَطُ الشَّىْءِ أفْضَلُ الشَّىْءِ وَ خِيارِهِ».
۲ . «يُجْحِفُ» از ماده «اجحاف» و ريشه «جَحْف» بر وزن «جهل» در اصل به معناى کندن پوست چيزى است سپس به معناى به مشقت انداختن و بى اثر ساختن و خراب کردن آمده است.
۳ . «إلحاف» از ريشه «لحف» بر وزن «حرف» در اصل به معناى پوشاندن و ملافه کشيدن آمده سپس به معناى اصرار و پافشارى در چيزى به کار رفته است; گويا به قدرى اصرار مى کند که تمام وجود طرف را مى پوشاند.
۴ . «مُلِمّات» از ريشه «لَمّ» بر وزن «غم» به معناى جمع کردن گرفته شده سپس واژه ملمات به حوادث شديد و ناراحت کننده اطلاق شده گويى اين گونه حوادث تمام فکر انسان را جمع کرده و متوجه به خود مى سازد.
۵ . «جِماع» در اصل مصدر است و در اين گونه موارد به معناى وصفى به کار مى رود يعنى جامع بودن و جمع کردن.
۶ . «صِغْو» به معناى گرايش به چيزى داشتن است. «صَغو» به فتح و کسر صاد به گفته جمعى از محقّقان به يک معنا آمده است.
۷ . کهف، آيه ۲۸.
۸ . هود، آيه ۲۹ و ۳۰
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#خاطرات | #احترام به پيشينيان
بعضى از دعاها را مرحوم حاج #شيخ_عباس_قمى در مفاتيحالجنان نياورده است.
از آن مرد بزرگ پرسيدند: چرا چنين دعاهايى را نياوردهايد؟
فرمود: اگر همۀ دعاها را در مفاتيح بنويسم، مردم كتابهاى دعاى قبلى را فراموش مىكنند و من براى اينكه نام علماى قبلى و آثارشان فراموش نشود، بعضى از دعاها را به كتابهاى ديگر حواله دادهام.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | آمدن براى خدا، رفتن براى خدا
براى يكى از علماى نجف مهمانى آمد.
آيتاللّه دو اتاق داشت كه يكى آفتاب و ديگرى در سايه بود.
هوا هم خيلى گرم🥵 بود و خانم آيتاللّه مريض و در اتاق سايه مشغول استراحت بود.
آيتاللّه از خانم خواست به اتاق آفتاب☀️ برود. مهمان گفت: من مشتاق ديدار شما بودم و براى خدا به زيارت شما آمدهام.
آيتاللّه گفت: اگر به خاطر خدا آمدهاى به خاطر خدا هم برو، چون زن مريضم را در اتاق آفتاب گير نگه داشتهام. «اِذا قيلَ لَكُمْ ارْجعُوا فارْجعوا»
#ادب | #میهمان
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | هيچى به هيچى؟!
يكى از دوستان طلبه مىگفت: رفته بودم #تبليغ.
هرچه منبر مىرفتم كسى پول نمىداد.
روزى به ميزبان گفتم: استاد ما در#حوزه_علميه به ما گفته هرجا كه براى تبليغ مىرويد پول نگيريد.
آيا به شما هم گفته پول ندهيد؟! گفت: نه.
گفتم: حالا ما چيزى نمىگوئيم شما هم هيچى به هيچى! 😁
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | هر وقت كار ندارى به درس مىآيى؟
يكى از اساتيد حوزه علميه قم مىگفت: به طلبهاى گفتم: ديروز كجا بودى كه در ﷼درس حضور نداشتى؟ گفت: ديروز كار داشتم.
گفتم: پس تو هر وقت كار ندارى به درس مىآيى؟!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | نماز كنار سفره
يكى از علماى بزرگ، روزى پس از ساعتها درس و بحث به منزل مىآيد، سفره غذا پهن مىشود؛ عالم فرزانه مىبيند كه چند دقيقهاى تا آمدن غذا #فرصت هست، كنار سفره به نماز مىايستد.
خانم مىپرسد: آقا مگر نماز نخواندهايد؟
مىفرمايند: چرا نماز خواندهام؛ امّا مىترسم #روز_قيامت از اين چند دقيقه سؤال كنند كه چرا عمرت تلف شد؟
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات |اگر بگويم نمىدانم اشكالى ندارد؟!
از مرحوم #علامه_طباطبايى صاحب تفسير الميزان سؤالى كردند. ايشان فرمود: اگر بگويم نمىدانم اشكالى ندارد؟
گفتند: خير آقا.
فرمود: #نمىدانم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | شادى دشمن
ديماه سال ٥٦ بود.
فرزند يكى از مدرسين حوزه قم كه از جمله شهداى ١٩ دى بود، جنازهاش را به بهشتزهرا آوردند، در حالى كه پدرش تحت تعقيب مأموران رژيم شاه بود.
پدر خودش را به بالين فرزند كه دانشجوى سال اوّل بود رساند، ولى هيچ گريه نكرد و گفت: خدايا راضى هستم.
بعد از چند روز حضرت امام از نجف براى ايشان نامه نوشت كه خوشحال شدم گريه نكردى، چون اگر گريه مىكردى دشمن شاد مىشد.
آن روز فهميدم كه چرا حضرت امام قدس سره در فراق فرزندش -سيدمصطفى -گريه نكرد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | مطالعه با تمام وجود
از مرحوم علامه محمدتقى جعفرى شنيدم كه مىفرمود: در نجف مشغول #مطالعه بودم و در حين مطالعه فتيله چراغ نفتى بالا آمده و دود زده بود.
دود همۀ اتاق را گرفته و به خارج اتاق رفته بود.
طلبهها به حجره من هجوم آوردند و در را باز كردند، ديدند كه من مشغول مطالعه هستم.
وقتى از اتاق بيرون آمدم تازه فهميدم اتاقم پر از دود بوده است ولى من غرق مطالعه بودهام و متوجّه آن نشدهام.
#علامه_جعفری ره
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | شهيد عفّت
در خوزستان دو خواهر آموزشيار براى رفتن به روستا سوار اتومبيل وانتى شدند.
سر دوراهى كه مىرسند مىخواهند پياده بشوند؛ اما راننده ماشين را سرعت داده و مىگذرد. هرچه خواهران نهضتى مشت به شيشه مىزنند راننده نمىايستد.
بالاخره يكى از خواهران خود را از ماشين پرت مىكند و شهيد مىشود. بدنبال او دوّمى نيز چنين مىكند.
در حديث آمده است: كسى كه در راه حفظ #عفّت كشته شود، #شهيد است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | شاگردپرورى استاد
💭 روزى يكى از شاگردان، تقريرات و نوشتههاى خود را تقديم استاد كرد.
استاد نوشتهها را مطالعه كرده و گفت: #درس را خوب نوشتهاى، ولى دلم مىخواست يكى دو تا اشكال هم به حرفهاى من مىكردى، تا فكرت باز شود.
من هرچه گفتهام تو نوشتهاى، اين دليل آن است كه درس را فهميدهاى، امّا #ابتكار ندارى.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | تأثير اخلاق خوب
يكى از برادران نقل مىكرد: در حالى كه سران تودهاىها مثل كيانورى و احسان طبرى اعترافاتى كرده و طى مصاحبهاى مطالبى را گفته بودند، يك نفر از تودهاىها خيلى يك دنده بود و اصلا همكارى نمىكرد.
پاسدار مسئول حفاظت زندان به او مىگويد:
بزرگترهاى شما اعتراف كردهاند، تو هم بگو و اعتراف كن، به نفع خودت است.
او آب دهان به صورت آن برادر مىاندازد.
زندانبان در مقابل آن برخورد مىگويد: « و الكاظمين الغيظ ».
تودهاى كه باسواد بوده و معناى آيه را فهميده بود، گريهكنان به كنارى مىرود و به آن برادر پاسدار مىگويد: هيچ چيز مرا تسليم نكرد؛ امّا اين برخورد تو، مرا تسليم كرد.
#اخلاق_خوب
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | روح بلند
خدمت #علامه_طباطبايى قدس سره گفته شد، شخصى عليه تفسيرالميزان كتابى نوشته است. ايشان بدون اينكه غيظ كند و عصبانى شود فقط دو كلمه فرمودند: بسيار خوب.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | مواظبت از نفس
افتتاح اوّلين دوره مجلس شوراى اسلامى بود.
نمايندگان در حسينيه جماران خدمت امام رسيدند و نماينده اوّل تهران در تجليل از حضرت امام سخنانى ايراد كرد و ضمن سخنانش گفت: بنفسى انت، بنفسى انت. يعنى جان من به قربانت.
امام فرمود: من گله دارم از اين سخنان، مىترسم حرفهاى شما در روح من اثر بگذارد.
امام از همان روز اوّل، مواظبت از نفس و خطر رياست را به نمايندگان گوشزد كردند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | امام حسين علیهالسلام در انتظار مهمان
عمليات والفجر بود كه براى ديدن رزمندگان به جبهه رفته بودم. صحبت از گردان شهادت شد.
گفتند: براى شكستن خط، ٢٥٠ نفر داوطلب شهادت لازم داريم، انبوهى از جمعيت هجوم آورده و بر سر انتخاب افراد دعوا شد تا اينكه با قرعه ٢٥٠ نفر را انتخاب كردند.
شب قبل از آن، يكى از رزمندگان در عالم خواب مىبيند كه #امام_حسين عليه السلام حرم را جارو مىكند.
مىگويد: دويدم جارو را از آن حضرت بگيرم.
حضرت فرمود: نه، ياران باوفاى من دارند مىآيند، مىخواهم خودم حرم را براى زائرانم جارو كنم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#عهدنامه | ۶/۳۰
📜 وَ لْیَکُنْ أَبْعَدَ رَعِیَّتِکَ مِنْکَ وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَکَ، أَطْلَبُهُمْ لِمَعَائِبِ النَّاسِ; فَإِنَّ فِی النَّاسِ عُیُوباً، الْوَالِی أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا، فَلاَ تَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْکَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ تَطْهِیرُ مَا ظَهَرَ لَکَ وَ اللهُ یَحْکُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْکَ فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ یَسْتُرِ اللهُ مِنْکَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِیَّتِکَ. أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ کُلِّ حِقْد، وَ اقْطَعْ عَنْکَ سَبَبَ کُلِّ وِتْر وَ تَغَابَ عَنْ کُلِّ مَا لاَ یَضِحُ لَکَ وَ لاَ تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِیقِ سَاع فَإِنَّ السَّاعِیَ غَاشٌّ وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِینَ.
ترجمه : بايد دورترين رعايا نسبت به تو و مبغوض ترين آنها در نزد تو کسانى باشند که بيشتر در جستجوى عيوب مردمند؛ زيرا در (غالب) مردم عيوبى وجود دارد (که از نظرها پنهان است و) والى از همه سزاوارتر است که آنها را بپوشاند.
بنابراين لازم است عيوبى را که بر تو پنهان است آشکار نسازى.
وظيفه تو تنها اين است که آنچه را بر تو ظاهر گشته اصلاح کنى و آنچه از تو مخفى مانده خدا درباره آن داورى مى کند.
تا آنجا که در توان دارى عيب پوشى کن تا خدا عيوب تو را که دوست دارى از رعيتت پنهان باشد، بپوشاند. عقده آنها را که کينه دارند (با برخورد خوب و محبّت آميز) بگشا و اسباب عداوت و دشمنى را درباره خود قطع نما.
از آنچه براى تو روشن نيست #تغافل کن و در تصديق سخن چينان شتاب مکن؛ زيرا سخن چين #خيانت پيشه است، هرچند در لباس ناصحان ظاهر شود.
۱۷)
عیب پوش باش
امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه عمدتاً درباره عیب پوشى والى نسبت به رعیت سخن مى گوید و تأکید میورزد که وظیفه او تنها مبارزه با عیوب ظاهر است و باید از تجسس و پرداختن عیوب باطن و از کسانى که او را تشویق به این کار مى کنند بپرهیزد.
مى فرماید: «باید دورترین رعایا به تو و مبغوض ترین آنها در نزد تو کسانى باشند که بیشتر در جستجوى عیوب مردمند»; (وَلْیَکُنْ أَبْعَدَ رَعِیَّتِکَ مِنْکَ وَ أَشْنَأَهُمْ(۱) عِنْدَکَ، أَطْلَبُهُمْ لِمَعَایِبِ النَّاسِ).
معمولاً در اطراف زمامداران، گروهى از عیب جویان حاضر مى شوند و براى تقرّب به والى و زمامدار، عیوب و خیانت هاى این و آن را شرح مى دهند، آبروى افراد را مى برند و ذهن والى را به آنها مشوب مى کنند و او را گرفتار سوء ظن نسبت به هرکس مى سازند.
امام(علیه السلام) مى فرماید: باید این گروه را از خود دور کنى که مایه نابسامانى حکومتند; از یک سو ایجاد اختلاف در میان مردم مى کنند و از سویى دیگر رابطه زمامداران را با توده هاى ملت سُست مى سازند و از سوى سوم بذر بدبینى و سوء ظن را در همه جا مى پاشند.
آرى باید چنان باشد که هیچ کَس تصور نکند با عیب جویى از این و آن به والى تقرب پیدا مى کند.
سپس امام براى تأکید و تأیید این سخن به استدلال پرداخته مى افزاید: «زیرا در (غالب) مردم عیوبى وجود دارد (که از نظرها پنهان است و) والى از همه سزاوارتر است که آنها را بپوشاند، بنابراین لازم است عیوبى را که بر تو پنهان است آشکار نسازى»; ( فَإِنَّ فِی النَّاسِ عُیُوباً، الْوَالِی أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا، فَلاَ تَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْکَ مِنْهَا).
در ادامه مى افزاید: «وظیفه تو تنها این است که آنچه را بر تو ظاهر گشته اصلاح کنى و آنچه از تو مخفى مانده است خدا درباره آن داورى مى کند»; (فَإِنَّمَا عَلَیْکَ تَطْهِیرُ مَا ظَهَرَ لَکَ وَ اللهُ یَحْکُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْکَ).
#پیامبر_اکرم(صلى الله علیه وآله) فرموده است: «لاَ یُبْلِغْنِی أَحَدٌ مِنْکُمْ عَنْ أَصْحَابِی شَیْئاً فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ أَخْرُجَ إِلَیْکُمْ وَأَنَا سَلِیمُ الصَّدْرِ; هیچ یک از شما عیوب (پنهانى) یاران مرا براى من نقل نکند؛ زیرا من دوست دارم به همه شما خوش بین باشم».(۲)
آنچه امام(علیه السلام) در این بخش از سخنان خود بیان فرموده اشاره به این حقیقت دارد که بالاخره غالب مردم داراى نقاط ضعفى هستند که بر دیگران پوشیده است.
اگر این نقاط ضعف آشکار گردد هم مردم به یکدیگر بدبین مى شوند و هم والى به آنها بدبین مى گردد و این بدبینى که در حدیث پیامبر نیز به آن اشاره شد، رشته اتحاد آنها را پاره مى کند و امکان همکارى صمیمانه آنها را به یکدیگر و همه را با والى سلب مى نماید.
به همین دلیل قرآن مجید صریحا از تجسس و تفحص از عیوب پنهانى نهى کرده و مى فرماید: (وَلا تَجَسَّسوا).(۳)
وظیفه والى آن است که اگر کسى پرده درى کند و آشکارا دست به کارهاى خلاف زند و عیوب خویش را جسورانه ظاهر نماید، به اصلاح آن از طرق مسالمت آمیز بپردازد و اگر از این راه موفق نشد شدت عمل به خرج دهد و حدود الهى را که در حکم جراحى لازم براى پیکر اجتماع است، اجرا کند.
سپس امام(علیه السلام) براى تکمیل این سخن از راه دیگرى وارد مى شود و مى فرماید: «تا آنجا که در توان دارى عیب پوشى کن تا خدا عیوب تو را که دوست دارى از رعیتت پنهان باشد بپوشاند»; (فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ یَسْتُرِ اللهُ مِنْکَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِیَّتِکَ).
اشاره به اینکه درباره دیگران عیب پوش باش تا خدا عیوب تو را مستور دارد.
این پاداش الهى در دنیاست.
در آخرت نیز پاداشى مهم تر و عالى تر در انتظار عیب پوشان است.
در روایتى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «مَنْ سَتَرَ أَخاهُ فی فاحِشَة رَآها عَلَیْهِ سَتَرَهُ اللهُ فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ; کسى که کار بدى از برادر مسلمانش ببیند و آن را مستور دارد خداوند عیب او را در دنیا و آخرت مستور خواهد داشت».(۴)
در حدیث دیگرى از همان حضرت مى خوانیم: «کَانَ بِالْمَدِینَةِ أَقْوَامٌ لَهُمْ عُیُوبٌ فَسَکَتُوا عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ فَأَسْکَتَ اللهُ عَنْ عُیُوبِهِمُ النَّاسَ فَمَاتُوا وَ لاَ عُیُوبَ لَهُمْ عِنْدَ النَّاس; در مدینه گروه هایى بودند که عیوبى داشتند ولى عیوب دیگران را پوشاندند؛ خداوند هم عیوب آنها را از مردم پوشاند، لذا هنگامى که از دنیا رفتند مردم هیچ عیبى بر آنها نمى گرفتند».(۵)
سپس امام(علیه السلام) در ادامه چهار دستور دیگر در این بخش از عهدنامه به مالک اشتر مى دهد.
نخست مى فرماید: «عقده آنها را که کینه دارند (با برخورد خوب و محبّت آمیز) بگشا»; (أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ کُلِّ حِقْد(۶)).
←روشن است که عوامل مختلفى ممکن است مردم را درباره والى کینه توز کند.
والى باید بیدار و هشیار باشد و این کینه ها را که در سینه ها نهفته است با رفتار نیک و بزرگوارانه برطرف سازد و عقده گشایى کند.
💭 این احتمال نیز در تفسیر این جمله داده شده که کینه هاى درون خود را نسبت به مردم رها کند و اگر کسى کار خلافى کرد به دل نگیرد و فراموش کند.
از قدیم گفته اند کارهاى خوبى را که مردم درباره شما مى کنند فراموش نکنید و به موقع جبران نمایید و کارهاى بد آنها را به فراموشى بسپارید و در مقام انتقام برنیایید; ولى معناى اوّل مناسب تر است.
در دستور دوم مى افزاید: «و اسباب عداوت و دشمنى را درباره خود قطع کن»; (وَ اقْطَعْ عَنْکَ سَبَبَ کُلِّ وِتْر(۷))، زیرا مى دانیم عداوت ها معمولاً بى سبب نیست; یا نتیجه بدرفتارى است یا تضییع حقوق، یا خودبزرگ بینى و امثال آن.
هنگامى که این اسباب قطع گردد دشمنى ها به دوستى مبدل مى شود.
در سومین دستور مى فرماید: «از آنچه براى تو روشن نیست تغافل کن»; (وَ تَغَابَ(۸) عَنْ کُلِّ مَا لاَ یَضِحُ(۹) لَکَ).
← اشاره به اینکه اصرار بر جستجوگرى 🔍 در کار مردم نداشته باش و در جزئیات، خود را به فراموشکارى و تغافل بزن؛ زیرا پرداختن به جزئیات، انسان را از پرداختن به امور کلى و مهم بازمى دارد و به اختلافات و کینه ها و عداوت ها دامن مى زند.
در چهارمین و آخرین دستور مى فرماید: «و در تصدیق سخن چینان شتاب مکن؛ زیرا سخن چین خیانت پیشه است، هرچند در لباس ناصحان ظاهر شود»; (وَ لاَ تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِیقِ سَاع(۱۰) فَإِنَّ السَّاعِیَ غَاشٌّ(۱۱)، وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِینَ).
مى دانیم سخن چین کسى است که با خبر رسانى درست و نادرست در میان افراد آنها را به جان هم مى اندازد و بذر عداوت را در سرزمین سینه ها مى پاشد.
از قدیم گفته اند:
میان دو کَس جنگ چون آتش است
سخن چین بدبخت هیزم کش است.
به عکس، اسلام اجازه مى دهد براى صلح دادن افراد حتى دروغ بر زبان جارى کنند و به تعبیر دیگر آب بر آن آتش🔥 بریزند نه آنکه هیزمى بر آن بیافزایند.
در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «أَ لاَ أُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَةِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الاَْحِبَّةِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِبَ; آیا به شما شرورترین مردم را معرفى کنم؟ عرض کردند آرى یا رسول الله.
فرمود: آنها سخن چینانى هستند که در میان دوستان جدایى مى افکنند و پاکان را متهم به عیوب مى سازند».(۱۲)
نکته
موارد عیب پوشى و موارد اطلاع رسانى
⁉️ با مطالعه آنچه امام(علیه السلام) در این بخش در مورد عیب پوشى والیان و طرد عیب جویان و سخن چینان بیان فرموده، این سؤال مطرح مى شود که چرا پیغمبر اکرم صلّیالله علیه السلام و شخص امام امیرالمؤمنین علیهالسلام، عیون و خبرچینانى داشتند که در اقصی نقاط بلاد اسلام خبرهاى آشکار و پنهانى امرا و کارگزاران و والیان را به آنها مى رساندند. آیا این کار بر خلاف عیب پوشى نیست؟
اضافه بر این در دستورات اسلام آمده است که اگر کسى با شما درباره شخصى مشورت کند چنانچه عیوبى پنهانى از او سراغ دارید براى او بازگو کنید و آن را از مسأله غیبت مستثنا دانسته اند.
✅ پاسخ این سؤال چندان پوشیده نیست؛ زیرا سخن از عیب پوشى درباره عیوب خصوصى و شخصى است که در سرنوشت جامعه تأثیر ندارد یا تأثیر بسیار کمى دارد; ولى هنگامى که پاى مصالح جامعه و نظام کشور اسلام به میان مى آید و سخن از توطئه ها و افشاى آنها در میان باشد، حکم دیگرى دارد.
به یقین باید تحقیق و تجسس کرد و خبررسانى داشت مبادا به سبب آن ضرر و زیان گسترده اى دامان گروهى را بگیرد و گاه خون هایى ریخته شود و اموال و اعراضى بر باد رود.
اینجا جاى عیب پوشى و ستّاریت نیست.
همچنین هرگاه مسلمانى مى خواهد به کارى اقدام کند خواه مربوط به ازدواج باشد یا شراکت در امر تجارت، یا انتخاب شخصى براى کارمندى و معاونت و در این باره از شخص مطلعى تحقیق کند و به مشورت با او بنشیند، پنهان کردن امورى که تأثیر در آن امر دارد نوعى خیانت است و شخصى که طرف مشورت واقع مى شود حق ندارد در این امر با کتمان عیوب خیانت کند.
💡 به این ترتیب حد فاصل میان عیب پوشى و خبررسانى در امور اجتماعى و در مقام مشورت روشن مى شود.