eitaa logo
📚📖 مطالعه
72 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
83 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فقه و احکام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 امام جمعه سمنان: برخی مسئولین «رباخوار فرهنگی» هستند! 🔴 «اگر امروز از حجاب شرعی عقب نشینی کنیم فردا باید سر برهنگی و عدم برهنگی بجنگیم » ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │ 📖 @feqh_ahkam │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
قتال اهل بغی ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ سه مورد را عرض كردیم. دو مورد دیگر هم داریم. یك مورد را اصطلاحاً می گویند «قتال اهل بغی». ←مقصود این است: اگر در میان مسلمین جنگ داخلی در بگیرد و یك طایفه بخواهد نسبت به طایفه ی دیگر زور بگوید، اینجا وظیفه ی سایر مسلمین در درجه‌ی اول این است كه میان اینها صلح برقرار كنند، میانجی بشوند، كوشش كنند كه اینها با یكدیگر صُلح كنند، و اگر دیدند یك طرف سركشی می كند و به هیچ وجه حاضر نیست صلح كند بر آنها واجب می شود كه به نفع آن فئه ی مظلوم علیه آن فئه ی سركش وارد جنگ بشوند. این نصّ آیه ی قرآن است: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی اَلْأُخْری فَقاتِلُوا اَلَّتِی تَبْغِی حَتّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اَللّهِ. » [1]. قهراً یكی از مواردش آن جایی است كه مردمی بر امام عادل زمان خودشان خروج كنند. چون او امام عادل و بحق است و این علیه او قیام كرده، فرض این است كه حق با اوست نه با این، پس باید كه له او و علیه این وارد جنگ شد. یكی دیگر از موارد- كه در آن تا اندازه ای میان فقها اختلاف است- مسأله ی قیام خونین برای و است. آن هم یك مرحله و یك مرتبه است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] حجرات/9. ╭═══════๛- - - ┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
۶. در روایات متعدّدى که از معصومان(علیهم السلام) به ما رسیده براى اجابت دعا شرایط متعدّدى ذکر شده است از جمله توبه و پاکى قلب💖 ; (علیه السلام) مى فرماید: «إِیَّاکُمْ أَنْ یَسْأَلَ أَحَدٌ مِنْکُمْ رَبَّهُ شَیْئاً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا وَ الاْخِرَةِ حَتَّى یَبْدَأَ بِالثَّنَاءِ عَلَى اللهِ وَ الْمِدْحَةِ لَهُ وَ الصَّلاَةِ عَلَى النَّبِیِّ وَ آلِهِ ثُمَّ الاِْعْتِرَافِ بِالذَّنْبِ وَ التَّوْبَةِ ثُمَّ الْمَسْأَلَةِ; مبادا هیچ یک از شما از خدا درخواستى کند مگر اینکه نخست حمد و ثناى او را بجا آورد و درود بر پیغمبر و آلش بفرستد سپس به گناه خود نزد او اعتراف (و توبه) کند سپس دعا نماید».(۲۵) دیگر اینکه دعا کننده باید در پاکى زندگى خود به ویژه پرهیز از غذاى حرام و کسب حرام بکوشد، همان گونه که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُسْتَجَابَ دُعَاؤُهُ فَلْیُطَیِّبْ مَطْعَمَهُ وَ مَکْسَبَه; کسى که دوست دارد دعایش مستجاب گردد باید غذا و کسب خود را از حرام پاک کند».(۲۶) در حالى که بسیارى از مردم به هنگام دعا نه توبه مى کنند و نه از غذاهاى آلوده یا مشکوک پرهیزى دارند، باز هم اجابت تمام دعاهایشان را انتظار مى کشند. نیز از شرایط دعا، تلاش و کوشش در مسیر و است; آنها که شاهد مناظر گناه هستند و عکس العملى نشان نمى دهند، نمى توانند انتظار استجابت دعا داشته باشند. همان گونه که در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است: «وَ لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَیُسَلِّطَنَّ اللهُ شِرَارَکُمْ عَلَى خِیَارِکُمْ فَیَدْعُو خِیَارُکُمْ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَهُمْ; باید امر به معروف و نهى از منکر کنید و گر نه خداوند بدان را بر نیکان شما مسلّط مى کند آن گاه هر چه دعا کنند مستجاب نخواهد شد».(۲۷) در حدیث آمده است که شخصى نزد امیرمؤمنان(علیه السلام) آمد و از عدم استجابت دعایش شکایت کرد و گفت: با اینکه خدا فرموده دعا کنید من اجابت مى کنم، پس چرا ما دعا مى کنیم و به اجابت نمى رسد؟ امام(علیه السلام) در آن حدیث هشت شرط براى استجابت دعا بیان فرمود که بخشى از آن در احادیث بالا آمده است.(۲۸) براى توضیح بیشتر به کتاب «مفاتیح نوین» صفحه ۲۱ تا ۲۵ و تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه (وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنِّى...)(۲۹) مراجعه کنید. ____________ ➖ پاورقی : ۱ . فرقان، آيه ۷۷. ۲ . غافر، آيه ۶۰. ۳ . نساء، آيه ۳۲. ۴ . يوسف، آيه ۹۷. ۵ . «لَمْ يُناقِشْکَ» از ريشه «مناقشه» به معناى دقت و سخت گيرى در حساب است و به همين جهت به مناظره و مباحثه دقيق، مناقشه گفته مى شود. ۶ . «نُزُوع» به معناى جدا شدن از چيزى است، از اين رو به حالت انسان در لحظات نزديک به مرگ حالت «نزع» گفته مى شود؛ زيرا لحظه جدايى روح از جسم است. ۷ . «الاستعتاب» در بخش هجدهم از همين وصيّت نامه تفسير شد. ۸ . نور، آيه ۳۱. ۹ . شورى، آيه ۲۵. ۱۰ . کهف، آيه ۵۸. ۱۱ . زمر، آيه ۵۳ . ۱۲ . فرقان، آيه ۷۰. ۱۳ . انعام، آيه ۱۶۰. ۱۴ . «افضيت» از ريشه «افضاء» و «فضا» گرفته شده و به معناى وصول به چيزى است; گويى در فضاى او وارد شده است. ۱۵ . «ابثثته» از ريشه «بَثّ» به معناى پراکنده ساختن گرفته شده و اينجا به معناى افشا کردن و ظاهر نمودن است. ۱۶ . شعراء، آيه ۷۸-۸۱ . ۱۷ . «شَآبيب» جمع «شؤبوب» بر وزن «بهلول» به معناى رگبار⚡️ و بارش تند⛈ است و گاه به معناى هرگونه شدت مى آيد. ۱۸ . کافى، ج ۲، ص ۲۶۸، ح ۲. ۱۹ . غافر، آيه ۶۰. ۲۰ . بقره، آيه ۱۸۶. ۲۱ . بقره، آيه ۲۱۶. ۲۲ . کافى، ج ۲، ص ۶۰، ح ۴. ۲۳ . تفسير مجمع البيان و قرطبى و طبرى و تفسير نمونه و کتب ديگر، ذيل آيات شريفه ۷۵ تا ۷۸ از سوره توبه. ۲۴ . غافر، آيه ۶۰. ۲۵ . مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۲۱۶، ح ۱۱ و کتب متعدّد ديگر. ۲۶ . بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۳۷۲. ۲۷ . کافى، ج ۵، ص ۵۶، ح ۳. ۲۸ . سفينة البحار، ج ۱ بحث دعا. ۲۹ . بقره، آيه ۱۸۶. ╭═══════๛- - - ┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
۲. عامل سومی كه در قیام امام حسین علیه‌السلام وجود داشت عامل و نهی از منكر بود؛ یعنی قطع نظر از اینكه از امام حسین علیه‌السلام بیعت می خواستند و او حاضر نبود بیعت كند، و قطع نظر از اینكه مردم كوفه از او دعوت كرده بودند و اتمام حجتی بر امام حسین علیه‌السلام شده بود و او برای اینكه پاسخی به آنها داده باشد آمادگی خودش را اعلام كرد، قطع نظر از اینها مسأله ی دیگری وجود داشت كه امام حسین علیه‌السلام تحت آن عنوان قیام كرد، یعنی اگر از او تقاضای بیعت هم نمی كردند باز قیام می كرد و اگر مردم كوفه هم دعوت نمی كردند باز قیام می نمود. آن مسأله چه بود؟ مسأله ی امر به معروف و نهی از منكر، مسأله ی اینكه معاویه از روزی كه به خلافت رسیده است (در مدت این بیست سال) هرچه عمل كرده است بر خلاف اسلام عمل كرده است، این حاكم جائر و جابر است، جور و عدوانش را همه ی مردم دیدند و می بینند، احكام اسلام را تغییر داده است، بیت المال مسلمین را حیف و میل می كند، خونهای محترم را ریخته است، چنین كرده، چنان كرده، حالا هم بزرگترین گناه را مرتكب شده است و آن اینكه بعد از خودش پسر شرابخوارِ🍷 قمار باز سگباز خودش را [به عنوان ولایتعهد] تعیین كرده و به زور سرجای خودش نشانده است. بر ما لازم است كه به اینها اعتراض كنیم، چون پیغمبر فرمود: «مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللّهِ، ناكِثاً عَهْدَهُ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللّهِ، یَعْمَلُ فی عِبادِ اللّهِ بِالْاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ، كانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. اَلا وَ اِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِموا طاعَةَ الشَّیْطانِ. . . » [1]. اگر كسی حاكم ستمگری را به این وضع و آن وضع و با این نشانیها ببیند و اعتراض نكند به عملش یا گفته اش، آنچنان مرتكب گناه شده است كه سزاوار است خدا او را به همان عذابی معذّب كند كه آن حكمران جائر را معذّب می كند. اما در زمان معاویه در اینكه مطلب بالقوّه همین طور بود بحثی نیست. برای خود امام حسن علیه‌السلام كه مسأله محل تردید نبود كه معاویه چه ماهیتی دارد. ولی معاویه در زمان علی علیه السلام معترض بوده است كه من فقط می خواهم خونخواهی عثمان را بكنم، و حال می گوید من حاضرم به كتاب خدا و به سنت پیغمبر و به سیره ی خلفای راشدین صددرصد عمل كنم، برای خودم جانشین معین نمی كنم، بعد از من خلافت مال حسن بن علی است و حتی بعد از او مال حسین بن علی است (یعنی به حق آنها اعتراف می كند) ، فقط آنها تسلیم امر كنند (كلمه ای هم كه در ماده ی قرارداد بوده كلمه ی «تسلیم امر» است) یعنی كار را به من واگذار كنند، همین مقدار، امام حسن علیه السلام عجالتاً كنار برود، كار را به من واگذار كند و من با این شرایط عمل می كنم. 🗒 ورقه ی سفید امضا فرستاد؛ یعنی زیر كاغذی را امضا كرد، گفت هر شرطی كه حسن بن علی خودش مایل است در اینجا بنویسد من قبول می كنم، من بیش از این نمی خواهم كه من زمامدار باشم و الاّ من به تمام مقررات اسلامی صددرصد عمل می كنم. تا آن وقت هم كه هنوز صابون 🧼 اینها به جامه ی مردم نخورده بود. 💭 حال فرض كنیم الآن ما در مقابل تاریخ این جور قرار گرفته بودیم كه معاویه آمد یك چنین كاغذ سفید امضایی برای امام حسن علیه‌السلام فرستاد و چنین تعهداتی را قبول كرد، گفت تو برو كنار، مگر تو خلافت را برای چه می خواهی؟ مگر غیر از عمل كردن به مقررات اسلامی است؟ من مجری منویّات تو هستم. فقط امر دایر است كه آن كسی كه می خواهد كتاب و سنت الهی را اجرا كند من باشم یا تو. آیا تو فقط به خاطر اینكه آن كسی كه این كار را می كند تو باشی می خواهی چنین جنگ خونینی را بپا كنی؟ ! اگر امام حسن علیه‌السلام با این شرایط تسلیم امر نمی كرد، جنگ را ادامه می داد، دو سه سال می جنگید، دهها هزار نفر آدم كشته می شدند، ویرانیها پیدا می شد و عاقبت امر هم خود امام حسن علیه‌السلام كشته می شد، امروز تاریخ، امام حسن علیه‌السلام را ملامت می كرد، می گفت در یك چنین شرایطی [باید صلح می كرد] ، پیغمبر هم در خیلی موارد صلح كرد، آخر یك جا هم آدم باید صلح كند. غیر از این نیست كه معاویه می خواهد خودش حكومت كند. بسیار خوب، خودش حكومت كند؛ نه از تو می خواهد كه او را به عنوان خلیفه بپذیری، نه از تو می خواهد كه او را امیرالمؤمنین بخوانی [2]، نه از تو می خواهد كه با او بیعت كنی، و حتی اگر بگویی جان شیعیان در خطر است، امضا می كند كه تمام شیعیان پدرت علی در امن و امان، و روی تمام كینه های گذشته ای كه با آنها در صفّین دارم قلم كشیدم، از نظر امكانات مالی حاضرم مالیات قسمتی از مملكت را نگیرم و آن را اختصاص بدهم به تو كه به این وسیله بتوانی از نظر مالی محتاج ما نباشی و خودت و شیعیان و كسان خودت را آسوده اداره كنی.
۴. ❒ بنابراین از نظر هر سه عاملی كه انگیزه های صحیح و مشروع و جدی قیام امام حسین علیه‌السلام بود، وضع امام حسن علیه‌السلام با وضع امام حسین علیه‌السلام كاملاً متفاوت و متغایر بود. - از او تقاضای بیعت می كردند و از این بیعت نمی خواستند. (خود بیعت كردن یك مسأله ای است. ) - برای امام حسین علیه‌السلام از ناحیه ی مردم كوفه اتمام حجتی شده بود و مردم می گفتند كوفه دیگر بعد از بیست سال بیدار شده است، كوفه ی بعد از بیست سالِ معاویه غیر از كوفه ی قبل از بیست سال است، اینها دیگر قدرشناس علی شده اند، قدرشناس امام حسن علیه‌السلام شده اند، قدرشناس امام حسین علیه‌السلام شده اند، نام امام حسین علیه‌السلام كه در میان مردم كوفه برده می شود اشك می ریزند، دیگر درختها میوه داده اند و زمینها سرسبز شده است، بیا كه آمادگی كامل است. این دعوتها برای امام حسین علیه‌السلام اتمام حجت بود. برای امام حسن علیه‌السلام بر عكس بود؛ هركَس وضع كوفه را مشاهده می كرد می دید كوفه هیچ آمادگی ندارد. - مسأله ی سوم مسأله ی فساد عملی حكومت است. (فساد حاكم را عرض نمی كنم؛ فساد حاكم یك مطلب است، فساد عمل حكومت مطلب دیگری است. ) معاویه هنوز در زمان امام حسن علیه‌السلام دست به كار نشده است تا ماهیتش آشكار گردد و تحت عنوان و زمینه ای [برای قیام موجود] باشد یا به اصطلاح تكلیفی بالفعل به وجود آید، ولی در زمان امام حسین علیه‌السلام صددرصد اینچنین بود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] تاریخ طبری ، ج 7 / ص 300 [2] قید كردند كه معاویه هیچ گاه توقع نداشته باشد كه امام حسن علیه‌السلام او را «یا امیرالمؤمنین» خطاب كند. ╭═══════ ๛ - - - ┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -
علت امتناع امام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ابا و امتناع امام صادق تنها به این علت نبود كه می دانست بنی العباس مانع خواهند شد و آن حضرت را شهید خواهند كرد. اگر می دانست كه شهادت آن حضرت برای اسلام و مسلمین اثر بهتری دارد شهادت را انتخاب می كرد همان طوری كه امام حسین علیه السلام به همین دلیل شهادت را انتخاب كرد. در آن عصر- كه به خصوصیات آن اشاره خواهیم كرد- آن چیزی كه بهتر و مفیدتر بود یك نهضت علمی و فكری و تربیتی بود كه اثر آن تا امروز هست؛ همان طوری كه در عصر علیه‌السلام آن نهضت ضرورت داشت و آن نیز آنطور بجا و مناسب بود كه اثرش هنوز باقی است. جان مطلب همین جاست كه در همه ی این كارها، از قیام و جهاد و و نهی از منكرها و از سكوت و تقیه ها، باید به اثر و نتیجه ی آنها در آن موقع توجه كرد. اینها اموری نیست كه به شكل یك امر تعبدی از قبیل وضو و غسل و نماز و روزه صورت بگیرد. اثر این كارها در مواقع مختلف و زمانهای مختلف و اوضاع و شرایط مختلف فرق می كند. گاهی اثر قیام و جهاد برای اسلام نافعتر است و گاهی اثر سكوت و تقیه. گاهی شكل و صورت قیام فرق می كند. همه ی اینها بستگی دارد به خصوصیت عصر و زمان و اوضاع و احوال روز، و یك تشخیص عمیق در این مورد ضرورت دارد؛ اشتباه تشخیص دادن، زیانها به اسلام می رساند.
بیعت با «محمد نفس زكیّه» ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ بنی العباس ابتدا زمینه را برای خودشان فراهم نمی دیدند، فكر كردند كه و لو در ابتدا هم شده یكی از آل علی علیه السلام را كه در میان مردم وجاهت بیشتری دارد مطرح كنند و بعدها او را مثلاً از میان ببرند. برای این كار «محمد نفس زكیّه» را انتخاب كردند. محمد پسر همان عبد اللّه محض است كه عرض كردم عبد اللّه محض، هم از طرف مادر فرزند حسین بن علی است و هم از طرف پدر. عبد اللّه مردی است باتقوا، با ایمان و زیبا، و زیبایی را، هم از طرف مادر- و بلكه مادرها- به ارث برده است (چون مادر مادرش هم زن بسیار زیبای معروفی بوده) و هم از طرف [پدر] ، و بعلاوه اسمش محمد است، هم اسم پیغمبر؛ اسم پدرش هم عبد اللّه است. از قضا یك خالی هم روی شانه ی او هست، و چون در روایات اسلامی آمده بود كه وقتی ظلم زیاد شد یكی از اولاد پیغمبر، از اولاد زهرا علیهاالسلام، ظاهر می شود كه نام او نام پیغمبر است و خالی هم در پشت دارد، اینها معتقد شدند كه مهدی این امت كه باید ظهور كند و مردم را از مظالم نجات دهد همین است و آن دوره نیز همین دوره است. لااقل برای خود اولاد امام حسن علیه‌السلام این خیال پیدا شده بود كه مهدی امت همین است. بنی العباس هم حال یا واقعاً چنین عقیده ای پیدا كرده بودند و یا از اول با حقه بازی پیش آمدند. به هر حال این طور كه أبو الفرج نقل كرده همین عبد اللّه محض برخاست و شروع كرد به خطابه خواندن؛ مردم را دعوت كرد كه بیایید ما با یكی از افراد خودمان در اینجا بیعت كنیم، پیمان ببندیم و از خدا بخواهیم بلكه ما بر بنی امیه پیروز شویم. بعد گفت: ایها الناس! همه تان می دانید كه «اِنَّ ابْنی هذا هُوَ الْمَهْدیّ» مهدی امت همین پسر من است، همه تان بیایید با او بیعت كنید. اینجا بود كه منصور گفت: «نه به عنوان مهدی امّت. به عقیده ی من هم آن كسی كه زمینه ی بهتر دارد همین جوان است. راست می گوید، بیایید با او بیعت كنید. » همه گفتند راست می گوید، و قبول كردند كه با محمد بیعت كنند و بیعت كردند. بعد كه همه شان با او بیعت كردند فرستادند دنبال امام جعفر صادق علیه‌السلام. [1] وقتی كه حضرت صادق وارد شد، همان عبد اللّه محض كه مجلس را اداره می كرد، از جا بلند شد و حضرت را پهلوی خودش نشاند و بعد همان سخنی را كه قبلاً گفته بود تكرار كرد كه اوضاع چنین است و همه تان می دانید كه این پسر من مهدی امت است؛ دیگران بیعت كردند، شما هم بیا با مهدی امت بیعت كن. فَقالَ جَعْفَرٌ: لا تَفْعَلوا. [امام جعفر صادق علیه‌السلام گفت: نه، این كار را نكنید.] فَاِنَّ هذَا الْاَمْرَ لَمْ یَأْتِ بَعْدُ، إنْ كُنْتَ تَری (یعنی عبد اللّه) أَنَّ ابْنَكَ هذا هُوَ الْمَهْدِیُّ فَلَیْسَ بِهِ وَ لا هذا اَوانَهُ. [آن مسأله ی مهدی امت كه پیغمبر خبر داده، حالا وقتش نیست. عبد اللّه! تو هم اگر خیال می كنی این پسر تو مهدی امت است، اشتباه می كنی. این پسر تو مهدی امت نیست و اكنون نیز وقت آن مسأله نیست.] وَ اِنْ كُنْتَ اِنَّما تُریدُ اَنْ تُخْرِجَهُ غَضَباً للّهِ وَ لْیَأْمُرْ بِالْمَعْروفِ وَ یَنْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَاِنّا وَ اللّهِ لا نَدَعُكَ فَاَنْتَ شَیْخُنا وَ نُبایِعُ ابْنَكَ فِی الْاَمْرِ. حضرت وضع خودش را بسیار روشن كرد، فرمود: اگر شما می خواهید به نام مهدی امت با این بیعت كنید من بیعت نمی كنم، دروغ است، مهدی امت این نیست، وقت ظهور مهدی هم اكنون نیست؛ ولی اگر قیام شما جنبه ی و و جنبه ی مبارزه ی ضدّ ظلم دارد، من بیعت می كنم. بنابراین در اینجا وضع امام صادق علیه‌السلام صددرصد روشن است. امام صادق علیه‌السلام حاضر شد با اینها در مبارزه شركت كند ولی تحت عنوان امر به معروف و نهی از منكر و مبارزه ی با ظلم، و حاضر نشد همكاری كند تحت عنوان اینكه این مهدی امت است. گفتند: خیر، این مهدی امت است و این امر واضحی است. فرمود: من بیعت نمی كنم. عبد اللّه ناراحت شد. وقتی كه عبد اللّه ناراحت شد حضرت فرمود: عبد اللّه! من به تو بگویم: نه تنها پسر تو مهدی امت نیست، نزد ما اهل بیت اسراری است، ما می دانیم كه كی خلیفه می شود و كی خلیفه نمی شود. پسر تو خلیفه نمی شود و كشته خواهد شد.
أبو الفرج نوشته است: عبد اللّه ناراحت شد و گفت: خیر، تو بر خلاف عقیده ات سخن می گویی، خودت هم می دانی كه این پسر من مهدی امت است و تو به خاطر حسد با پسر من این حرفها را می زنی. فَقالَ: وَ اللّهِ ما ذاكَ یَحْمِلُنی وَ لكِنْ هذا وَ اِخْوَتُهُ وَ اَبْنائُهُمْ دونَكُمْ، وَ ضَرَبَ یَدَهُ ظَهْرَ اَبِی الْعَبّاس. . . امام صادق علیه‌السلام دست زد به پشت أبو العباس سفّاح و گفت: این و برادرانش به خلافت می رسند و شما و پسرانتان نخواهید رسید. بعد هم دستش را زد به شانه ی عبد اللّه بن حسن و فرمود: إیهٍ (این كلمه را در حال خوش و بش می گویند) ما هِیَ اِلَیْكَ وَ لا اِلَی ابْنَیْكَ. (می دانست كه او را حرص خلافت برداشته نه چیز دیگری.) فرمود: این خلافت به تو نمی رسد، به بچه هایت هم نمی رسد، آنها را به كشتن نده، اینها نمی گذارند كه خلافت به شماها برسد، و این دو پسرت هم كشته خواهند شد. بعد حضرت از جا حركت كرد و در حالی كه به دست عبد العزیز بن عمران زُهری [2]تكیه كرده بود آهسته به او گفت: أَ رَأَیْتَ صاحِبَ الرِّداءِ الْاَصْفَرِ؟ آیا آن كه قبای زرد پوشیده بود را دیدی؟ (مقصودش أبو جعفر منصور بود) گفت: نَعَمْ. فرمود: به خدا قسم ما می یابیم این مطلب را كه همین مرد در آینده بچه های این را خواهد كشت. عبد العزیز تعجب 😳 كرد، با خود گفت: اینها كه امروز بیعت می كنند! گفت: این او را می كشد؟! فرمود: بله. عبد العزیز می گوید: در دل گفتم نكند این از روی حسادت این حرفها را می زند؟! و بعد می گوید: به خدا قسم من از دنیا نرفتم جز اینكه دیدم كه همین أبو جعفر منصور قاتل همین محمد و آن پسر دیگر عبد اللّه شد. در عین حال حضرت صادق علیه‌السلام به همین محمد علاقه می ورزید و او را دوست داشت و لذا همین أبو الفرج می نویسد: كانَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ اِذا رَأی مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْحَسَنِ تَغَرْغَرَتْ عَیْناهُ. وقتی كه او را می دید چشمانش پراشك می شد و می گفت: بِنَفْسی هُوَ، اِنَّ النّاسَ فَیَقولونَ فیهِ وَ إنَّهُ لَمَقتولٌ، لَیْسَ هذا فی كِتابِ عَلِیٍّ مِنْ خُلَفاءِ هذِهِ الْاُمَّةِ. ای جانم به قربان این (این علامت آن است كه خیلی به او علاقه مند است) مردم یك حرفهایی درباره ی این می زنند كه واقعیت ندارد (مسأله ی مهدویت) یعنی بیچاره خودش هم باورش آمده؛ و این كشته می شود و به خلافت هم نمی رسد. در كتابی كه از علی علیه السلام نزد ما هست نام این، جزء خلفای امت نیست. از اینجا معلوم می شود كه این نهضت را از ابتدا به نام مهدویت شروع كردند و حضرت صادق علیه‌السلام با این قضیه سخت مخالفت كرد، گفت من به عنوان و نهی از منكر حاضرم بیعت كنم ولی به عنوان مهدویت نمی پذیرم. و اما بنی العباس اساساً حسابشان حساب دیگری بود، مسأله ی مُلك و سیاست بود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . أبو الفرج می گوید بعضی از راویها این طور نقل كرده اند كه در اینجا عبد اللّه گفت: نه، دنبال جعفر نفرستید؛ زیرا اگر او بیاید موافقت نمی كند و این وضع را بهم می زند، ولی دیگران گفتند: نه، بفرستید، و بالأخره فرستادند؛ و بعضی گفته اند عبد اللّه چنین حرفی نزد. [2] . نمی دانم این همان «زُهری» فقیه معروف است یا كَس دیگر. ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰๛- - - - -
بررسی فرضیه ها ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ در میان این فرضها، در یك فرض البته وظیفه ی حضرت رضا علیه‌السلام همكاری شدید بوده، و آن فرض همان است كه فضل شیعه بوده و ابتكار در دست او بوده است. ← بنا بر این فرض، ایرادی بر علیه‌السلام از این نظر نیست كه چرا ولایتعهد را قبول كرد؛ اگر ایرادی باشد از این نظر است كه چرا جدّی قبول نكرد. ولی ما از همین جا باید بفهمیم كه قضیه به این شكل نبوده است. حال ما از نظر یك شیعه نمی گوییم، از نظر یك آدم به اصطلاح بی طرف می گوییم: حضرت رضا علیه‌السلام یا مرد دین بود یا مرد دنیا. اگر مرد دین بود باید وقتی كه می بیند چنین زمینه ای [برای انتقال خلافت از بنی العباس به خاندان علوی ] فراهم شده [با فضل ] همكاری كند؛ و اگر مرد دنیا بود باز باید با او همكاری می كرد. پس اینكه حضرت همكاری نكرده و او را طرد نموده دلیل بر این است كه این فرض غلط است. اما اگر فرض این باشد كه ابتكار از ذو الریاستین است و او قصدش قیام علیه اسلام بوده، كار حضرت رضا صددرصد صحیح است؛ یعنی حضرت در میان دو شر، آن شرّ كوچكتر را انتخاب كرده و در آن شرّ كوچكتر (همكاری با مأمون) هم به حداقل ممكن اكتفا نموده است. اشكال، بیشتر در آنجایی است كه بگوییم ابتكار از خود مأمون بوده است. اینجاست كه شاید اشخاصی بگویند وظیفه ی حضرت رضا علیه‌السلام این بود كه وقتی مأمون او را دعوت به همكاری می كند و سوء نیت هم دارد، مقاومت كند، و اگر می گوید تو را می كشم، بگوید بُكش. باید حضرت رضا (علیه‌السلام) مقاومت می كرد و به كشته شدن از همان ابتدا راضی می شد، و حاضر می گردید كه او را بكشند و به هیچ وجه همان ولایتعهد ظاهری و تشریفاتی و نچسب را نمی پذیرفت. اینجاست كه باید قضاوت شود كه آیا امام باید همین كار را می كرد یا باید قبول می كرد؟ مسأله ای است از نظر شرعی: می دانیم كه خود را به كشتن دادن یعنی كاری كردن كه منجر به قتل خود شود، گاهی جایز می شود؛ اما در شرایطی كه اثر كشته شدن بیشتر باشد از زنده ماندن، یعنی امر دایر باشد كه یا شخص كشته شود و یا فلان مفسده ی بزرگ را متحمّل گردد، مثل قضیه ی امام حسین علیه‌السلام. از امام حسین علیه‌السلام برای یزید بیعت می خواستند و برای اولین بار بود كه مسأله ی ولایتعهد را معاویه عملی می كرد. حضرت امام حسین علیه‌السلام كشته شدن را بر این بیعت كردن ترجیح داد، و بعلاوه امام حسین علیه‌السلام در شرایطی قرار گرفته بود كه دنیای اسلام احتیاج به یك بیداری و یك اعلام و منكر داشت و لو به قیمت خون خودش باشد؛ این كار را كرد و نتیجه هایی هم گرفت. اما آیا شرایط امام رضا علیه‌السلام نیز همین طور بود؟ یعنی واقعاً برای حضرت رضا علیه‌السلام كه بر سر دو راه قرار گرفته بود جایز بود [كه خود را به كشتن دهد؟] . یك وقت كسی به جایی می رسد كه بدون اختیارِ خودش او را می كشند، مثل قضیه ی مسمومیّت كه البته قضیه ی مسمومیت از نظر روایات شیعه یك امر قطعی است ولی از نظر تاریخ قطعی نیست. بسیاری از مورخین- حتی مورخین شیعه مثل مسعودی [1]- معتقدند كه حضرت رضا علیه‌السلام به أجل طبیعی از دنیا رفته و كشته نشده است. حال بنا بر عقیده ی معروفی كه میان شیعه هست و آن این است كه مأمون حضرت رضا علیه‌السلام را مسموم كرد، بسیار خوب، انسان یك وقت در شرایطی قرار می گیرد كه بدون اختیار خودش مسموم می شود؛ ولی یك وقت در شرایطی قرار می گیرد كه میان یكی از دو امر مختار و مخیّر است، خودش باید انتخاب كند، یا كشته شدن را و یا اختیار این كار را. نگویید عاقبت همه می میرند. اگر من یقین داشته باشم كه امروز غروب می میرم ولی الآن مرا مخیّر كنند میان انتخاب یكی از دو كار، یا كشته بشوم یا فلان كار را انتخاب كنم، آیا در اینجا من می توانم بگویم من كه غروب میمیرم، این چند ساعت دیگر ارزش ندارد؟ نه، باز من باید حساب كنم كه در همین مقدار كه می توانم زنده بمانم آیا اختیار آن طرف این ارزش را دارد كه من حیات خودم را به دست خودم از دست بدهم؟ حضرت رضا علیه‌السلام مخیّر می شود میان یكی از دو كار: - یا چنین ولایتعهدی را- كه من تعبیر می كنم به «ولایتعهد نچسب» و از مسلّمات تاریخ است- بپذیرد؛ - و یا كشته شدن كه بعد هم تاریخ بیاید او را محكوم كند. به نظر من مسلّم اوّلی را باید انتخاب كند. چرا آن را انتخاب نكند؟! صرف همكاری كردن با شخصی مثل مأمون كه ما می دانیم گناه نیست، نوع همكاری كردن مهم است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . مسعودی به عقیده ی بسیاری از علما یك مورّخ شیعی است. │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
ولایت جائر ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ مسأله ای داریم در فقه به نام «ولایت جائر» یعنی قبول پُست از ناحیه ی ظالم. قبول پست از ناحیه ی ظالم فی حدّ ذاته حرام است ولی فقها گفته اند همین كه فی حدّ ذاته حرام است در مواردی مستحب می شود و در مواردی واجب. نوشته اند اگر تمكّن از و نهی از منكر- كه امر به معروف و در واقع یعنی خدمت- متوقف باشد بر قبول پست از ناحیه ی ظالم، پذیرفتن آن واجب است. منطق هم همین را قبول می كند؛ زیرا اگر بپذیرید می توانید در جهت هدفتان كار كنید و خدمت نمایید، نیروی خودتان را تقویت و نیروی دشمنتان را تضعیف كنید. من خیال نمی كنم اهل مسلكهای دیگر، همانها كه مادی و ماتریالیست و كمونیست هستند این گونه قبول پست از دشمن و ضد خود را انكار كنند؛ می گویند: بپذیر ولی كار خودت را بكن. ما می بینیم در مدتی كه حضرت رضا علیه‌السلام ولایتعهد را قبول كردند كاری به نفع آنها صورت نگرفت، به نفع خود حضرت صورت گرفت. صفوف، بیشتر مشخص شد. بعلاوه حضرت در پست ولایتعهدی به طور غیر رسمی شخصیت علمی خود را ثابت كرد كه هیچ وقت دیگر ثابت نمی شد. در میان ائمه، به اندازه ای كه شخصیت علمی حضرت رضا علیه‌السلام و حضرت امیر علیه‌السلام ثابت شده- و حضرت صادق علیه‌السلام هم در یك جهت دیگری- شخصیت علمی هیچ امام دیگری ثابت نشده است؛ حضرت امیر علیه‌السلام به واسطه ی همان چهار پنج سال خلافت، آن خطبه ها و آن احتجاجات كه باقی ماند؛ حضرت صادق علیه‌السلام به واسطه ی آن مهلتی كه جنگ بنی العباس و بنی الامیه با یكدیگر به وجود آورد كه حضرت حوزه ی درس چهار هزار نفری تشكیل داد؛ و حضرت رضا برای همین چهار صباح ولایتعهد و آن خاصیت علم دوستی مأمون و آن جلسات عجیبی كه مأمون تشكیل می داد و از مادیین گرفته تا مسیحیها، یهودیها، مجوسیها، صابئیها و بوداییها، علمای همه ی مذاهب را جمع می كرد و حضرت رضا علیه‌السلام را می آورد و حضرت با اینها صحبت می كرد؛ و واقعاً حضرت رضا علیه‌السلام در آن مجالس- كه اینها در كتابهای احتجاجات هست- هم شخصیت علمی خود را ثابت كرد و هم به نفع اسلام خدمت نمود؛ در واقع از پست ولایتعهد یك استفاده ی غیر رسمی كرد، آن شغلها را نپذیرفت ولی استفاده ی اینچنینی هم كرد. │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
سخن زُهری ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ جریانهای دیگری باز در تاریخ اسلام هست. أبو الفرج اصفهانی كه خودش امویّ الاصل و یك مورخ است و شیعه هم نیست، در مقاتل الطالبیّین می نویسد كه وقتی خبر شهادت زید بن علیّ بن الحسین (علیهم‌السلام) [1]به زُهری [2]رسید گفت: «چرا این قدر این اهل بیت عجله می كنند؟! روزی خواهد رسید كه مهدی از آنها ظهور كند. » معلوم می شود مسأله ی مهدی موعود از اولاد پیغمبر، آنچنان قطعی و مسلّم بوده است كه وقتی خبر شهادت زید را به زُهری می دهند زُهری فورا ذهنش به این سو می رود كه زید قیام كرده است، و می گوید: «این اولاد پیغمبر چرا عجله می كنند؟! چرا زود قیام می كنند؟! اینها نباید حالا قیام كنند، قیام اینها مال مهدی موعودشان است. » من كاری ندارم كه اعتراض زهری آیا وارد است یا وارد نیست؛ خیر، وارد هم نیست؛ غرضم این جهت است كه زهری گفت: خواهد آمد روزی كه یكی از اهل بیت پیغمبر قیام كند و قیام او قیام ناجح و موفق باشد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . می دانید كه حضرت علیه‌السلام پسری دارند به نام «زید». زید قیام كرد و شهید شد. راجع به زید كه چگونه آدمی بوده است، آدم خوبی بوده یا آدم خوبی نبوده، حرفهایی هست ولی مطابق آنچه كه از روایات شیعه استفاده می شود ائمه ی ما زید را تجلیل كرده اند. در روایت كافی آمده است كه علیه‌السلام فرمود: «به خدا قسم زید، شهید از دنیا رفت. » و این زید همان كسی است كه زیدیها یعنی شیعیان زیدی كه الآن در یمن هستند، همه یا بیشترشان او را بعد از امام زین العابدین علیه‌السلام امام می دانند. خودش به هر حال مرد خوبی بوده است، مرد زاهد و متقی ای بوده است. مطابق روایات ما قیام او قیام و نهی از منكر بوده است نه قیام ادعای امامت. بنابراین زید از نظر ما مرد شریف و صالحی است. [2] . زُهری از اهل تسنن است. زهری و شَعبی دو نفر از تابعین اند، یعنی كسانی هستند كه اصحاب پیغمبر را درك كرده اند نه خود پیغمبر را، و اینها از مشایخ و علمای بزرگ عصر خودشان هستند. │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
ماهیت قیام مهدی علیه السلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ برخی حوادث در دنیا وقتی كه واقع می شود تنها جنبه ی انفجار💥 دارد. ← مثل اینكه یك دُمَل در بدن شما پیدا می شود. این دمل باید برسد به حدی كه یك دفعه منفجر شود؛ بنابراین هر كاری كه جلوی انفجار این دمل را بگیرد كار بدی است، اگر هم می خواهید دوا روی آن بگذارید باید یك دوایی بگذارید كه این دمل زودتر منفجر شود. بعضی از فلسفه ها هم كه برخی از سیستمهای اجتماعی و سیاسی را می پسندند طرفدار انقلاب به معنی انفجارند. 🗯 به عقیده ی آنها هر چیزی كه جلوی انفجار را بگیرد بد است. و لهذا می بینید بعضی از روشها و سیستمهای اجتماعی به طور كلی با اصلاحات اجتماعی مخالفند، می گویند: این اصلاحات چیست كه شما می كنید؟! بگذارید اصلاح نباشد، بگذارید مفاسد زیاد شود، عقده ها و كینه ها زیاد شود، ناراحتی و ظلم بیشتر شود، كارها پریشانتر شود، پریشانی و پریشانی تا یك مرتبه از بُن زیر و رو شود و انقلاب صورت گیرد. فقه ما در اینجا وضع روشنی دارد. آیا ما مسلمانان راجع به ظهور علیه‌السلام باید اینجور فكر كنیم؟ باید بگوییم: بگذارید معصیت و گناه زیاد شود، بگذارید اوضاع پریشانتر گردد، پس و نهی از منكر نكنیم، بچه هایمان را تربیت نكنیم، بلكه خودمان هم برای اینكه در ظهور حضرت حجت سهیم باشیم العیاذ باللّه نماز نخوانیم، روزه نگیریم، هیچ وظیفه ای را انجام ندهیم، دیگران را هم تشویق كنیم كه نماز را رها كنید، روزه را رها كنید، زكات را رها كنید، حج را رها كنید، بگذارید همه ی اینها از بین برود تا مقدمات ظهور فراهم شود؟ ✅ خیر، این بدون شك بر خلاف یك اصل قطعی اسلامی است؛ یعنی به انتظار ظهور حضرت حجت علیه‌السلام، هیچ تكلیفی از ما ساقط نمی شود، نه تكلیف فردی و نه تكلیف اجتماعی. شما در شیعه- كه اساسا این اعتقاد از یك نظر، اختصاص به دنیای تشیع دارد- تا چه رسد به اهل تسنن، یك عالِم پیدا نمی كنید كه بگوید انتظار ظهور حضرت حجت یك تكلیف كوچك را از ما ساقط می كند. هیچ تكلیفی را از ما ساقط نمی كند. این یك نوع [تفسیر از ظهور حضرت حجت ] است. 🪧 نوع دیگر این است كه صحبتِ رسیده شدن است نه صحبت انفجار؛ مثل یك میوه در صراط تكامل است. میوه موقعی دارد، چنانكه دُمَل هم موقعی دارد. ولی دمل یك موقعی دارد برای اینكه منفجر شود، و میوه یك موقعی دارد كه برسد، یعنی سیر تكاملی خودش را طی كند و برسد به مرحله ای 🍐🍊🍋🍎🍒🍑🥭كه باید چیده شود. مسأله ی ظهور حضرت حجت بیش از آنكه شباهت داشته باشد به انفجار یك دمل، شباهت دارد به رسیدن یك میوه؛ یعنی اگر ایشان تاكنون ظهور نكرده اند، نه فقط به خاطر این است كه گناه كم شده است، بلكه همچنین هنوز دنیا به آن مرحله از قابلیت نرسیده است؛ و لهذا شما در روایات شیعه زیاد می بینید كه هر وقت آن اقلیت سیصد و سیزده نفر پیدا شد امام ظهور می كند. هنوز همان اقلیت سیصد و سیزده نفر- یا كمتر یا بیشتر- وجود ندارد، یعنی زمان باید آن قدر جلو برود كه از یك نظر هر اندازه فاسد شود، از نظر دیگر آنهایی كه می خواهند حكومت را تشكیل بدهند و به تبع و در زیر لوای ایشان زمامدار جهان شوند پدید آیند. 😔 هنوز چنین مردان لایقی در دنیا به وجود نیامده اند. بله «تا پریشان نشود كار به سامان نرسد»؛ اما پریشانی تا پریشانی فرق می كند. همیشه در دنیا پریشانی پیدا می شود، پشت سر پریشانی سامان پیدا می شود، بعد این سامان تبدیل به پریشانی می شود؛ اما پریشانیِ در یك سطح عالیتر، نه در سطح پایین. بعد آن پریشانی تبدیل به یك سامان می شود، باز در یك سطح عالیتر از سامان اول. بعد آن سامان تبدیل به یك پریشانی می شود، باز پریشانی در یك سطح عالیتر. یعنی این پریشانیِ بعد از آن سامان، حتی بر خود آن سامان برتری دارد. لهذا می گویند حركت اجتماع بشر حركت حلزونی 🐌 است، یعنی حركت دَوری ارتفاعی است، در عین اینكه اجتماع بشر دور می زند، در یك سطح افقی دور نمی زند، رو به بالا دور می زند. بله، مرتب سامانها به پریشانیها می گراید؛ اما پریشانی ای كه در عین اینكه پریشانی است در سطح بالاتر است. بدون شك امروز دنیای ما یك دنیای پریشان و از هم گسیخته ای است، یك دنیایی است كه الآن اختیار از دست زمامداران بزرگ درجه ی اول آن هم بیرون است؛ اما این یك پریشانی است در سطح جهان، با پریشانیِ در دِه از زمین تا آسمان فرق می كند، با سامان یك ده هم از زمین تا آسمان فرق می كند، با سامان یك شهر هم از زمین تا آسمان فرق می كند. بنابراین ما، هم رو به پریشانی می رویم و هم رو به سامان، در آنِ واحد. ما كه رو به ظهور حضرت حجت علیه‌السلام می رویم، در آنِ واحد هم رو به پریشانی می رویم، چون از سامان به پریشانی باید رفت، و هم رو به سامان می رویم، چون پریشانیِ در سطح بالاتر است.
كی در صد سال پیش- تا چه رسد به پانصد سال پیش- این افكاری كه امروز در میان افراد بشر پیدا شده، پیدا شده بود؟! امروز دیگر روشنفكران جهان می گویند: یگانه راه چاره ی بدبختیهای امروز بشر تشكیل یك حكومت واحد جهانی است. اصلا در گذشته چنین فكری به مخیّله ی بشر نمی توانست خطور كند. پس چون ما در عین اینكه رو به پریشانی می رویم رو به سامان هم می رویم، لهذا هرگز دستور نمی دهد [كه تكالیف را انجام ندهید.] اگر غیر از این بود دستور می داد كه محرمات را ارتكاب كنید، واجبات را ترك كنید، و نهی از منكر نكنید، بچه هایتان را نكنید، بگذارید فساد بیشتر شود؛ شما كه می روید دنبال نماز خواندن، روزه گرفتن، امر به معروف، تألیف كتاب، سخنرانی، تبلیغ، و می خواهید سطح تبلیغات را بالا ببرید، شما كه می خواهید اصلاح كنید، ظهور حضرت حجت علیه‌السلام را تأخیر می اندازید. خیر، همین اصلاحات هم ظهور حضرت حجت علیه‌السلام را نزدیك می كند همان طور كه آن پریشانیها نیز ظهور حضرت حجت علیه‌السلام را نزدیك می كند. ابداً مسأله ی انتظار ظهور حضرت حجت علیه‌السلام نباید این خیال را در دماغ ما بیاورد كه ما كه منتظر ظهور هستیم پس فلان تكلیف- كوچك یا بزرگ- از ما ساقط است؛ ✴️ هیچ تكلیفی از ما ساقط نمی شود. مطالب دیگری هم هست كه دیگر وقت ما منقضی شد و باید تدریجاً به عرایض خودم خاتمه بدهم. مطلبی را برایتان عرض بكنم كه آخرین مطلب من است: │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
نکته قابل ذکر این است که برخی مطالب مشترک در بخش‌های مختلف کتاب هست که ناشی از اشتراک موضوع است. نکته دیگر این که بجاست که نظرات آن متفكر شهید در خصوص حفظ و تداوم انقلاب اسلامی بیشتر مورد توجه ما واقع شود. به عنوان نمونه ایشان در چند موضع این کتاب تأکید دارند که روحانیون حتی در پست‌های دولتی را نپذیرند و از دولتی شدن بپرهیزند و همچنان در کنار مردم باقی بمانند، چنان که در چند موضع دیگر به مسئله تشكيل دایره و که زیر نظر روحانیت باشد و بر امور گوناگون مردم و دولت نظارت داشته باشد تأکید نموده اند، همچنان که در چند موضع بر آزادی تفکر و بیان خالی از نفاق اصرار ورزیده‌اند. امید است این اثر آن متفکر و فیلسوف و فقیه عالی مقام که حاصل عمر و پاره تن امام خمینی بود و رهبر معظم انقلاب آثار او را مبنای فکری نظام جمهوری اسلامی دانسته و خود را شاگرد ایشان به شمار آورده‌اند، همچون دیگر آثار آن عالم ربانی شهید در آشنایی مسلمانان با معارف اسلامی و خصوصاً در ادامه راه درست انقلاب اسلامی مفید و موثر افتد. 🗓 دی ماه ۱۳۸۵ برابر با ذيحجه ۱۴۲۷ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱. این همایش به کوشش گروه‌های چپ گرا برگزار می‌شد و هدف آن این بود که با توجه به اوج گرفتن نهضت، گروه‌های مارکسیست یا مسلمان مارکسیسم زده را شریک در نهضت جلوه دهند. استاد شهید مطهری با سخنرانی خود حیله‌های آنها را نقش بر آب ساختند. ╭═══════๛- - - ┅ ╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐷 خوک های امت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم 😱 | ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب مردمی ما داریم👏❤️🇮🇷 اگه همه با هم برای اینگونه کار کنیم و اونوقته که درست میشه... ____________ 🔰 عَنْ أَميرِالمُؤمِنين عليه السلام: 🔺 وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللّه ِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، إِلاَّ كَنـَفْثَةٍ فِي بَحْـرٍ لُـجِّيٍّ. ❇️ آقا امیرالمؤمنین عليه السلام فرمودند: تمام كارهاى نيك و حتى جهاد در راه خدا در برابر و نهى از منكر چون آب دهان است در برابر درياى پهناور. 📚 [نهج البلاغه، كلمات قصار، 374.] ┄┅┅┅❀❀┅┅┅┅┄ ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰๛- - - - -
هدایت شده از فقه و احکام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🎧 شما صدای شهید آیت‌الله دکتر بهشتی را می شنوید ... ✅ فلسفه نهی از منکر مثلاً در مواجهه با بی‌حجابی، محجبه کردن زنان بی‌حجاب نیست! بلکه فلسفه آن به پستو راندن گناه برای جلوگیری از عذاب الهی است! 🔰 أمیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام): أیها الناس! إن الله عزّوجلّ لا یعذب العامة بذنب الخاصة إذا عملت الخاصة بالمنکر سراً من غیر أن تعلم العامة، فإذا عملت الخاصة بالمنکر جهاراً فلم یغیّر ذلک العامة، استوجب الفریقان العقوبة من الله عزّوجلّ. ❇️ آقا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام): ای مردم! همانا خداوند متعال عموم مردم را به گناه عدّه‌ای خاص عذاب نمی‌کند در صورتی که آن عدّه در نهان، زشت‌کاری کنند و عامه مردم از آن آگاه نباشند؛ اما اگر عدّه‌ای خاص آشکارا گناه کنند و عموم مردم اعتراض ننمایند، در این صورت هر دو دسته سزاوار کیفر خداوند متعال هستند. 📚 بحارالأنوار، ج۹۷، ص۷۵ 📚 وسائل‌الشیعه، ج۱۶، ص۱۳۵ 📚 علل‌الشرایع، ج۲، ص۵۲۲ 📖 و لتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر ۚ و أولئک هم المفلحون. 🔰و واجب است که از میان خودتان افراد شایسته‌ای باشند که دیگران را به هر نیکی دعوت نمایند و امر به هر معروفی و نهی از هر منکری نمایند و آنان همان رستگارانند. 🔺آیه ۱۰۴ سوره آل‌عمران ✅ کار فرهنگی، امری جدای از امر به معروف و نهی از منکر است و هر سه کار باید انجام شود و نمی‌شود به بهانه هیچ یک دیگری را تعطیل کرد! | ╭─── │ 📖 @feqh_ahkam ╰──────────
مطلب اول این است که : ✓ از بزرگترین واجبات الهی که در قرآن مجید و اخبار، امر أکید به آن شده و تهدیدهای شدید و سخت بر ترکش وارد گردیده و است و ترک آن از گناهان کبیره است. چنانچه در رساله گناهان کبیره، تفصیل آن ذکر شده و در نهی از منکر اولین مرتبه اش انکار قلبی است به طوری که آثار انکارش باید ظاهر شود؛ یعنی بر هر مسلمانی واجب است هنگامی که کار حرامی از کسی ببیند راضی به آن کار نباشد بلکه در دل بدش بیاید به طوری که اثر این کراهت قلبی در ظاهرش آشکار شود. هنگامی که با مرتکب حرام روبه رو می شود با جبهه گشاده و باز با او برخورد ننماید بلکه رو را ترش کند و خلاصه باید آثار انکار قلبی در اعضا و جوارح شخص ظاهر شود. و هر اندازه شخص قویتر و روحانیتش بیشتر باشد انکار قلبیش در برابر معصیت شدیدتر است و چون ایمان جناب میرزای مرحوم در کمال قوّت و روح شریفش در نهایت لطافت و دل روشنش در غایت رقّت بود به طوری که در آن زمان نظیرش کمیاب بوده است - چنانچه آن شخص هندی از روی حساب خود این معنا را فهمیده بود - هنگامی که شنید جمعی ظاهرالصلاح حُرُمات الهی را هتک کرده اند طاقت نیاورد تا مریضش ساخت و بالأخره از دار فانی راحت شد و از بین گنهکاران بیرون رفت و به عباد صالحین ملحق گردید. ناگفته نماند که سبب مهم شدت تأثر آن بزرگوار دو چیز بود؛ - یکی فسق و گناه آشکار که سبب کوچک شدن گناه در نظر خلق و جرأت ایشان بر ارتکاب آن می شود - و دیگر ظاهرالصلاح بودن تجار مزبور؛ زیرا اشخاص ظاهرالصلاح که در درجه اول روحانیّین و کسانی که بر منبر مردم را به وعظ و خطابه ارشاد می کنند و در درجه دوم کسانی که با علما ملازمند و به نماز جماعت و سایر شعایر دینی مواظبند هرگاه گناهی از آنها صادر شود یقیناً موجب سستی عقاید خلق و موهون شدن شرع انور و جرأت سایر مردم خواهد شد و در رساله گناهان کبیره مفصلاً بیان شده که گناه صغیره اشخاص ظاهرالصلاح در حکم گناه کبیره خواهد بود .
این داستان به ما می فهماند که أذیت و اهانت به مؤمن و وابسته به خدا و رسول و امام علیه السّلام خطرناک و موجب نزول بلا و قهر الهی است. و چنانچه سابقاً به آن اشاره ای شد، دو فریضه مهمّه عالیه است که با اجتماع شرائط آن بر عموم مسلمانان واجب است و کیفیت امر و نهی هم در شرع بتفصیل بیان شده و مراتبی برای آن بیان گردیده که بر مسلمانان واجبست آنرا بدانند؛ زیرا اگر برنامه اجراء نهی از منکر را ندانند ممکن است دچار منکر شدیدتر و گناه بزرگتری گردند مانند آقای عطاران در این داستان؛ بنابر این لازم است این مطلب به طور خلاصه یادآوری گردد: هرگاه از شخص مسلمانی مُنکَری دیده شد اگر منکر بودن آن قطعی باشد باید اقدام بنهی کرد؛ پس اگر احتمال هرچند ضعیف داده شود بر منکر نبودن آن عمل، نمیتواند او را نهی کند؛ » مثل اینکه ظرف شراب را در دست او میبیند ولی احتمال میدهد مایع دیگری باشد، » یا اینکه میبیند نظر به أجنبیّه میکند و احتمال میدهد شاید مَحرم او است، » یا اینکه نظر از روی ریبه و شهوت نیست، » و خلاصه عمل مسلمان تا قابل حمل به صحّت باشد، نهی از آن جایز نیست، » و همین است اگر احتمال جهل او را دهد، یعنی شاید نمیداند که این عمل حرام است در این صورت نهی جایز نیست؛ بلکه ارشاد لازم است یعنی بطور نرمی او را به کم آن عمل آشنا کند مثلا می بیند شخصی رو به قبله بول میکند و احتمال دارد سمت قبله را نمیشناسد یا حرام بودن آنرا نمیداند یا اینکه فراموش کرده، در تمام این موارد نهی کردن -یعنی زجر نمودن- او را از این عمل جایز نیست بلکه باید بطور نصیحت و خیرخواهی او را دانا نمود یا یادآوری کرد و نیز نهی از منکر در صورتیست که فاعل منکرش خودش آن منکر را ترک نکرده و بر آن مُصِرّ باشد؛ پس اگر منکَری بجا آورد و دیگر آنرا تکرار نکرد نهی از منکر دیگر مورد ندارد. بلی باید او را امر به توبه کرد و پس از اجتماع این دو شرط یعنی مُسلَّم بودن منکر و تکرار و اصرار بر آن واجب است نهی کردن با رعایت مراتب به این تفصیل: در مرتبه اول باید از روی خیرخواهی و دلسوزی و با نرمی کلام او را اندرز دهد و از آن گناه بازدارد. و اگر ترک نکرد مرتبه دوم تندی در کلام با رعایت اینکه حرامی نگوید مانند سبّ و فحش و دروغ و فاش کردن عیب دیگر او و هتک او(ریختن آبرو). و اگر به کلام تند هم بازداشته نشد پس بوسیله نگاه تند به او نظر کردن یا رو از او برگردانیدن و اعراض از او کردن و اگر بهیچ یک از آنچه گفته شد ترک نکند و احتمال دهد که بوسیله اقدام عملی بازداشته میشود پس با رعایت امن از ضرر اقدام کند. مثل اینکه صورت او را از نظر کردن به حرام برگرداند یا شیشه شراب را از دستش بگیرد و خالی کند و شیشه را به او ردّ کند و مثل اینکه دست او را بگیرد از زدن مظلوم و مانند اینها. و اگر بوسیله آنچه گفته شد دست برندارد از آن گناه و بوسیله زدن ممکن است بازداشته شود پس؛ اولاً سیلی بصورت زدن بطور کلی در جمیع موارد حرام است و اما غیر از صورت از سایر اعضاء پس زدن بطوریکه موجب دیه شود یعنی جای زدن قرمز یا سیاه شود یا زخم یا شکسته گردد آنهم حرام است (مگر در بعض موارد به اذن فقیه عادل) و باید دانست تا بتواند ار مرتبه پائین به مرتبه سخت تر تجاوز ننماید و تفصیل بیشتر در این مسئله در کتب فقهیه باید مراجعه شود. در آنچه گفته شد دانسته گردید که صاحب داستان مزبور در اثر ندانستن مسئله در مقام نهی از منکر خودش مبتلا به منکراتی شد و چون سید و مورد لطف حضرت آفریدگار بود خداوند او را مبتلا فرمود و در خواب هم او را به گناهش آشکار کردند و راه توبه اش که علاوه بر عذرخواهی از خداوند از آن شخصی که او را سیلی زده پوزش خواستن و رضای قلبی او را بدست آوردن راهنمائی فرمودند. خداوند ما را به گناهانمان آشنا فرماید و توبه به ما عنایت فرماید. 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/50225 —— ⃟‌ ———————— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
این داستان به ما می فهماند که أذیت و اهانت به مؤمن و وابسته به خدا و رسول و امام علیه السّلام خطرناک و موجب نزول بلا و قهر الهی است. و چنانچه سابقاً به آن اشاره ای شد، دو فریضه مهمّه عالیه است که با اجتماع شرائط آن بر عموم مسلمانان واجب است و کیفیت امر و نهی هم در شرع بتفصیل بیان شده و مراتبی برای آن بیان گردیده که بر مسلمانان واجبست آنرا بدانند؛ زیرا اگر برنامه اجراء نهی از منکر را ندانند ممکن است دچار منکر شدیدتر و گناه بزرگتری گردند مانند آقای عطاران در این داستان؛ بنابر این لازم است این مطلب به طور خلاصه یادآوری گردد: هرگاه از شخص مسلمانی مُنکَری دیده شد اگر منکر بودن آن قطعی باشد باید اقدام بنهی کرد؛ پس اگر احتمال هرچند ضعیف داده شود بر منکر نبودن آن عمل، نمیتواند او را نهی کند؛ » مثل اینکه ظرف شراب را در دست او میبیند ولی احتمال میدهد مایع دیگری باشد، » یا اینکه میبیند نظر به أجنبیّه میکند و احتمال میدهد شاید مَحرم او است، » یا اینکه نظر از روی ریبه و شهوت نیست، » و خلاصه عمل مسلمان تا قابل حمل به صحّت باشد، نهی از آن جایز نیست، » و همین است اگر احتمال جهل او را دهد، یعنی شاید نمیداند که این عمل حرام است در این صورت نهی جایز نیست؛ بلکه ارشاد لازم است یعنی بطور نرمی او را به کم آن عمل آشنا کند مثلا می بیند شخصی رو به قبله بول میکند و احتمال دارد سمت قبله را نمیشناسد یا حرام بودن آنرا نمیداند یا اینکه فراموش کرده، در تمام این موارد نهی کردن -یعنی زجر نمودن- او را از این عمل جایز نیست بلکه باید بطور نصیحت و خیرخواهی او را دانا نمود یا یادآوری کرد و نیز نهی از منکر در صورتیست که فاعل منکرش خودش آن منکر را ترک نکرده و بر آن مُصِرّ باشد؛ پس اگر منکَری بجا آورد و دیگر آنرا تکرار نکرد نهی از منکر دیگر مورد ندارد. بلی باید او را امر به توبه کرد و پس از اجتماع این دو شرط یعنی مُسلَّم بودن منکر و تکرار و اصرار بر آن واجب است نهی کردن با رعایت مراتب به این تفصیل: در مرتبه اول باید از روی خیرخواهی و دلسوزی و با نرمی کلام او را اندرز دهد و از آن گناه بازدارد. و اگر ترک نکرد مرتبه دوم تندی در کلام با رعایت اینکه حرامی نگوید مانند سبّ و فحش و دروغ و فاش کردن عیب دیگر او و هتک او(ریختن آبرو). و اگر به کلام تند هم بازداشته نشد پس بوسیله نگاه تند به او نظر کردن یا رو از او برگردانیدن و اعراض از او کردن و اگر بهیچ یک از آنچه گفته شد ترک نکند و احتمال دهد که بوسیله اقدام عملی بازداشته میشود پس با رعایت امن از ضرر اقدام کند. مثل اینکه صورت او را از نظر کردن به حرام برگرداند یا شیشه شراب را از دستش بگیرد و خالی کند و شیشه را به او ردّ کند و مثل اینکه دست او را بگیرد از زدن مظلوم و مانند اینها. و اگر بوسیله آنچه گفته شد دست برندارد از آن گناه و بوسیله زدن ممکن است بازداشته شود پس؛ اولاً سیلی بصورت زدن بطور کلی در جمیع موارد حرام است و اما غیر از صورت از سایر اعضاء پس زدن بطوریکه موجب دیه شود یعنی جای زدن قرمز یا سیاه شود یا زخم یا شکسته گردد آنهم حرام است (مگر در بعض موارد به اذن فقیه عادل) و باید دانست تا بتواند ار مرتبه پائین به مرتبه سخت تر تجاوز ننماید و تفصیل بیشتر در این مسئله در کتب فقهیه باید مراجعه شود. در آنچه گفته شد دانسته گردید که صاحب داستان مزبور در اثر ندانستن مسئله در مقام نهی از منکر خودش مبتلا به منکراتی شد و چون سید و مورد لطف حضرت آفریدگار بود خداوند او را مبتلا فرمود و در خواب هم او را به گناهش آشکار کردند و راه توبه اش که علاوه بر عذرخواهی از خداوند از آن شخصی که او را سیلی زده پوزش خواستن و رضای قلبی او را بدست آوردن راهنمائی فرمودند. خداوند ما را به گناهانمان آشنا فرماید و توبه به ما عنایت فرماید. 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/50225 —— ⃟‌ ———————— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چرا امام حسین علیه‌السلام برای فریضه و نهی از منکر باعث ضرر و زیان به خود و اهل‌بیت خود شد؟ 📣 بشنویم پاسخ ره به این شبهه را ... ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
گفتم آقا سید کاظم کجا بوده ای! - و سید کاظم فاطمی اهل منبر بود از اهل قیر که بر اثر حادثه زلزله به رحمت خدا رفت - فرمودند سید کاظم نیستم و از طرف قبله آمده ام و می خواهم عبور کنم، خیلی ترسیدم فرمودند نترسید. چون حامله هستید من پشت به طرف شما می کنم و حرف می زنم دیگر او را ندیدم؛ پس زلزله کوچکی آمد و تا بچه ها را بیدار کردم و شوهرم از خواب بلند شد، زلزله سخت شروع شد، همین قدر که توانستیم بچه ها را از خانه بیرون بیاوریم که خانه خراب شد ، اگرچه تمام خانه های ما خراب شد ولی همان خانه ای که بچه ها در آن خوابیده بودند شکسته شد و پایین نیامد و بحمداللّه هیچکس از اهل خانه تلف نشدند. *** زن مؤمنه ای گفت در ماه محرم تقریبا یک ماه ونیم پیش از وقوع زلزله در خواب دیدم که از طرف مشرق یک ابری پیدا شد و یک نفر در میان آن ابر به صدای بلند می گوید و از اول محل طلوع آفتاب مشغول اذان و گفتن ( اللّه اکبر ) بود و به تدریج بالا می آمد و کلمه کلمه اذان را می گفت تا رسید بالای سر قیر، دیگر از اذان گفتن ساکت شد و صدای او به همه جا می رسید و همه عالم می شنیدند ، من از خواب بیدار شدم به یکی از همسایگان خود خواب را نقل کردم، جواب داد خواب شما دلیل است بر اینکه قیر خراب می شود. یک نفر به نام ( سید علی مرتضوی ) از اهل قیر می گوید یک شب قبل از وقوع زلزله و خرابی قیر در خواب دیدم ابر سیاه بسیاری از طرف قبله آشکار شد و عده زیادی از اهالی قیر جلو آن ابر ایستاده و التماس می کردند که از محل ما بگذر و ما را به بلا گرفتار مکن هرچه التماس می کردند فایده نبخشید و ابر از سمت قطب آمد و مثل سیلاب یکمرتبه همه شهر قیر را فرا گرفت و به طرف قبله سرازیر شد. از این نوع خوابهای وحشتناک که إخبار از وقوع حادثه موحشه بوده زیاد و نوشتن آنها موجب طول کلام است و همچنین آنهایی که یک روز بلکه دو روز بعد از اینکه زیر خاک بودند زنده بیرون آوردند بسیار است و برای عبرت گرفتن در آنچه نوشته شد کفایت است ( ما اَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ اَقَلّ اْلاِعْتِبارَ ؛ چه فراوان است اسباب عبرت وکم است عبرت گرفتن ) آنچه خود بنده شخصا به چشم مشاهده کردم آنکه بنده در محلّی به نام تنگ روئین مشغول تبلیغ بودم. عصر روز بیست و چهارم ماه صفر دعوت شدم در یک فرسخی آن محل به نام بند بست و عده ای از ایلات احشام نشین که چادرنشین بودند برای تبلیغ و علیه السّلام رفتم و از آنجا تا قیر پنج فرسخ بود. شب در آنجا تا دو ساعت از شب گذشته مشغول گفتن مسائل دینی و موعظه و نصیحت و عزاداری بودم. بعد از صرف شام، چند نفر از محل تنگ روئین هم آمده بودند گفتند بیا برویم به محل و همانجا بخوابید. و مساجد آن در حدود هفت هشت مسجد داشت؛ اما یک نفر عالم دینی نداشتند. ابداً اقامه نمیشد. مجالس دینی و تبلیغات مذهبی نداشتند. تنها و و صفر آن هم خیلی کم، مجلس تبلیغات برپا میشد، آن هم منبری های بیسواد، نه خودشان عالمی داشتند و نه علاقه قلبی و حقیقی به اهل علم داشتند. خیلی مادی و حریض به دنیا بودند. و در میان آنها متروک و اگر هم کسی دیندار بود و وظیفه مهم دینی را انجام میداد، مورد تعقیب و ملامت مردم اهالی می گردید و الان هم بعد از این آیت بزرگ الهی که نمونه ای از قیامت بود بواسطه نداشتن مبلغ و عالم و رهبر صحیح باقیماندگان به همان حالت اولی باقی بلکه بدتر و بدبخت تر شده اند تا عاقبت کار این بیچاره مردم به کجا منتهی شود. بیش از این مصدّع اوقات نشوم. خداوند به حرمت محمد و آل محمد صلوات الله علیهم سایه مبارک علماء اعلام و مجتهدین عظام عموماً و بالاخص حضرت مستطاب عالی را از سر این جان نثار و عموم مسلمین کوتاه نگرداند و وجود مبارک را از جمیع بلیّات مصون و محفوظ بفرماید ان‌شاءالله تعالی. محمد جواد مقیمی 【۳ از ۷ 】
توضیح مطلب آنکه: هرگاه انسانی از دیگری کرداری دید که ملایم با طبع و مورد علاقه اوست قهرا دلش شاد و خنک می شود و از این روی او را به نیکی یاد کرده در مقام و إنعام به او برمی آید چنانی که اگر آن کردار ناملایم و مورد نفرتش باشد ، دلش گرفته و آزرده شده خونش به جوش می آید و برای دلخنکی و آرامش درونش، در مقام تلافی و آزار رسانی به آن شخص برمی آید ، این است رضا و سخط مخلوق با یکدیگر. و اما خداوند جلّ جلاله پس از هر نوع تأثّر و انفعالی منزه و مبرّا است به طوری که اگر تمام افراد بشر نیکوکار شوند و او را بندگی کنند یا اینکه عموماً بدکردار و از بندگیش سرکشی کنند کمتر از ذرّه ای در آن ذات مقدس اثری ندارد . گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد بلی کردارهای بشر را هم مهمل و بی اثر قرار نداده؛ بلکه اگر بنده فرمانبردار او شدند آنها را مورد لطف و اکرام و انعام خود قرار می دهد چنانی که اگر طاغی و یاغی شدند آنها را سخت عقوبت خواهد فرمود. ( بدانید خدا سخت شکنجه می دهد و خداوند آمرزنده مهربان است ) و خلاصه رضا و سخط خداوند همان ثواب و عقاب و مجازات اوست و عالم جزا به طور کلی در جهان عظیم یعنی در و می باشد. اما نسبت به زندگی دنیوی مستفاد از آیات و روایات آن است که پاره ای از عبادات و طاعات است که علاوه بر جزای اخروی در همین دنیا به جزای نیک خواهد رسید ؛ مانند و که علاوه بر ثواب آخرت، موجب رفع بلا و در مال و است چنانی که پاره ای از گناهان است که علاوه بر جزای اخروی، در این دنیا موجب نزول بلا است مانند حرص و بخل شدید و قساوت و ظلم و تجاوز به حقوق یکدیگر و ترک و ¹ و غیر اینها . ناگفته نماند که نزول بلا در اثر گناهان، کلیت و عمومیت ندارد ؛ زیرا ممکن است پروردگار کریمِ حلیم ، گناهکار را دهد شاید کند یا کردار نیکی که اثر آن را بردارد از او سر زند چنانکه ممکن است در اثر شدت طغیان و عصیان اصلاً بلا به او نرسد بلکه بر نعمتش افزوده شود تا استحقاق عقوبت اخرویش بیشتر گردد . و شواهد این مطلب در قرآن مجید فراوان است و نقل آن موجب طول کلام می شود . اشکالهای گوناگون و پاسخ آنها از آنچه گفته شد دانسته گردید که زمین لزره ای که سبب هلاک دسته ای و بی خانمانی و بیچارگی و مصیبت زدگی گروه دیگر شود مانند سایر بلاهای دیگر خشم و قهر و انتقام و مجازات الهی است . اگر گفته شود چگونه بلای عمومی، انتقام و مجازات خداوند است در حالی که در بین بلا رسیدگان افرادی هستند که استحقاق بلا نداشتند؛ یعنی گناهکار نبودند یا از قبیل مستضعفین و اطفال بوده اند . دیگر آنکه بسیاری از اجتماعات بشری که به مراتب از این بلا رسیدگان گناهکارترند ، در امان هستند و این برخلاف عدل به نظر می رسد . در گوییم : انتقام و مجازات تنها برای گناهکاران است و اما بیگناهانی که در بلای عمومی هلاک می شوند پس این بلا، سبب خلاصی آنها از محنتکده حیات دنیوی و زودتر رسیدن به عالم جزا و دار ثواب و باقی است و البته در برابر رنج و شکنجه ای که به آنها رسیده خداوند جبار، جبران خواهد فرمود و به آنها أجر خواهد داد و خلاصه بلا برای گنهکار عقوبت و مجازات است و برای بیگناه و نیکوکار کرامت و موجب ثواب و درجات می باشد. و درباره اطفال که در کودکی می میرند در روایت رسیده که در عالم برزخ تحت کفالت خلیل علیه السّلام هستند و می شوند و با و خود جمع شده و در باره آنها می کنند و با هم به می روند‌. ---------------------------------------------------- 1- علیه السلام فرمود خداوند به شعیب پیغمبر وحی فرستاد که من یکصد هزار نفر از قوم تو را عذاب می کنم، چهل هزار از اشرارشان و شصت هزار از نیکانشان . شعیب عرض کرد: پروردگارا! اشرار را استحقاق است، اخیار برای چه؟ خداوند فرمود: چون با اشرار سازش کردند و برای خشم من برایشان خشمناک نشدند و آنها را زجر و نهی ننمودند (وسائل ، کتاب امر به معروف ، باب 8). 【 ۶ از ۷ 】
عمل ریایی باطل است یکی از نشانه های راستی و درستی خواب، مطابق بودن آن است با قواعد فقهی و مطالب مسلم شرع مقدس اسلام. از این خواب دو مطلب دانسته می شود که هر دو از مطالب قطعی است. مطلب اول؛ بطلان عملهای ریایی آن میت است و از مسلمیات مذهب ماست هر عبادتی که انجام داده می شود واجب باشد یا مستحب، بدنی یا مالی مانند نماز و روزه، حج ، و نهی از منکر، اذکار و اوراد، قرائت قرآن، زیارت مشاهد، ذکر فضایل یا مصایب اهل بیت علیهم السّلام و گریه بر حضرت و انواع انفاق‌های مالی واجب مانند زکات و خمس و انفاق‌های مستحبی چون دستگیری از فقرا و بنای مسجد و بیمارستان، هرگاه منظور و خواسته درونیش، نمایش دادن به خلق و کسب منزلت و آبرو نزد مردم باشد آن عمل باطل است و نه تنها در صفحه نیکی‌هایش ثبت نمی شود بلکه مستفاد از آیات و روایات آن است که عمل ریایی، حرام و جزء گناهان به شمار می رود و شرح آن در کتاب گناهان کبیره داده شده است. تنها اینجا در این آیه شریفه دقت شود : (وای (یا چاهی در دوزخ) بر نماز گزارانی که از نمازشان سهل انگاری می کنند و ریا می نمایند)¹ پس اهل ایمان باید سعی کنند عملشان خالص گردد نه اینکه عمل را به احتمال ریا، ترک نمایند چنانچه در داستان بعدی تذکر داده می شود.