چشم می بندی و بغض کهنه ات وا می شود
تازه پیدا می شود آدم که تنها می شود
دفتر نقاشی آن روزها یادش بخیر
راستی! خورشید با آبی چه زیبا می شود
توی این صفحه؛ بساط چایی مادربزرگ ...
عشق گاهی در دل یک استکان جا می شود...
می شماری تا ده و دیگر کسی دور تو نیست
چشم را وا می کنی و گرگ پیدا می شود
این تویی طفلی که گم کرده ست راه خانه را
می گریزد؛ هی زمین می افتد و پا می شود
گاه باید چشم بست و مثل یک کودک گریست
چیست چاره؟ لااقل آدم دلش وا می شود
تو همان طفلی که نقاشیش کفتر بود و بام
و دلت این روزها تنگ است،آیا می شود؟؟
⚘️ حسن بیاناتی ⚘️
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها ...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها ...
هر روز بی تو
روز مباداست!
⚘️ قیصر امین پور ⚘️
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
کجا روم که بمیرم بر آستان امید
اگر به دامن وصلت نمیرسد دستم
شگفت ماندهام از بامداد روز وداع
که برنخاست قیامت چو بی تو بنشستم
من از کجا و تمنای وصل تو ز کجا
اگر چه آب حیاتی هلاک خود جستم
بکش چنان که توانی که سعدی آن کس نیست
که با وجود تو دعوی کند که من هستم
⚘️ سعدی ⚘️
احساس می کنم که ز اصلم جدا شدم
از دوست دل بریده ام و بی وفا شدم
دلبسته ی کسی نبوده ام و نیستم...
احساس می کنم که کمی مبتلا شدم
از دست بی وفایی ِ دنیا دلم گرفت
درگیر این خرابه ی رسوا چرا شدم؟
هی زخم می زند این روزگارِ بد مرام
کشتی شکسته ی طوفانی از بلا شدم
گاهی برای حال خودم غصه می خورم
من با خودم غریبه بوده ام و آشنا شدم
⚘️ ابوذر اسدالله پور ⚘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﮼کُلِخَیْرٍفِیبَابِالْحُسِینْعَلیهِالْسَلام
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
از ازل، ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبستهی این ایل و تبارم چه کنم؟
⚘️ سید حسن حسینی ⚘️
رسیده ام به چه جایی... کسی چه می داند
رفیق گریه کجایی؟ کسی چه می داند
میان مایی و با ما غریبه ای... افسوس
چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می داند
برای مردم شهری که با تو بد کردند
چگونه گرم دعایی؟ کسی چه می داند
تو خود برای ظهورت مصمّمی اما
نمی شود که بیایی کسی چه می داند
کسی اگرچه نداند خدا که می داند
فقط معطل مایی کسی چه می داند
اگر صَحابه نباشد فرج که زوری نیست...
تو جمعه جمعه می آیی کسی چه می داند
⚘️ کاظم بهمنی ⚘️
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نماز صبح و شبت سلام
و به نور در نسبت سلام
و به خال کنج لبت سلام
که نشسته با چه ملاحتی
به جمال وارث کوثری
به خدا محمد دیگری
به روایتی خود حیدری
چه شباهتی چه اصالتی
بلغ العلی به کمال تو
کشف الدجی به جمال تو
به تو و قشنگی خال تو
صلوات هر دم و ساعتی
شده پر دو چشم تو از ازل
یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غزل
که چنین گرفته غرابتی
زد اگر کسی در خانه ات
دل ماست کرده بهانه ات
همه جا گرفته نشانه ات
به چه حسرتی به چه حالتی
نه مرا نبین رصدم نکن
و نظر به خوب و بدم نکن
تو که آستان سخاوتی
با نوای: ⚘️سید حجت بحرالعلومی طباطبایی⚘️
شاعر: ⚘️ قاسم صرافان⚘️