💠علت نامگذاری ماه صفر
ماه صفر دومین ماه قمری است که برای آغاز آن اعمالی ذکر شده از جمله نماز، روزه و خواندن قرآن .
در نامگذاری این ماه دو جهت ذکر شده است، یکی اینکه از "صُفْرَة(زردی)" گرفته شده؛ زیرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاییز و زردی برگ درختان بوده است.
دلیل دیگر اینکه از "صِفْر(خالی)" گرفته شده، زیرا مردم پس از پایان ماههای حرام، روانه جنگ میشدند و شهرها خالی میشد.
علت نامگذاری ماه صفر
ماه صفر دومین ماه قمری پس از محرم است. در دوران جاهلیت آن را ناجز مینامیدند. صفر از ریشه «صفر» به معنی تهی و خالی است. دلیل نامگذاری آن این است که چون این ماه پس از ماه محرم است و مردم دوران جاهلیت در ماه محرم - به دلیل اینکه از ماههای حرام بود- از جنگ دست میکشیدند، با فرارسیدن ماه صفر به جنگ روی میآوردند و خانهها خالی میماند؛ از این رو به آن صفر گفتهاند.
حوادث تاریخی فراوانی در ماه صفر رخ داده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
اول صفر : وارد کردن سر مطهر امام حسین علیه السلام به شام ، ورود اهل بیت علیهم السلام به شام ، شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام (به روایتی)، آغاز جنگ صفین (بنا بر روایتی)
دوم صفر : مجلس یزید لعنتالله علیه بنا بر نقلی، شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام ( به روایت دیگر)
سوم صفر : ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام 57 هجری قمری به روایتی.
چهارم صفر : وفات آیتالله محمد علی شاه آبادی (1369 هجری)
پنجم صفر : شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها و لعنةالله علی قاتلیها، 61 هجری.
ششم صفر : صدور توقیع امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء به حسین بن روح.
هفتم صفر : ولادت امام موسی کاظم علیه السلام 128 هجری، شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام بنابر نقل بحار، وفات آیتالله العظمی مرعشی نجفی 1411 قمری.
روز اول ماه: خواندن نماز اول ماه که آن دو رکعت است، در رکعت اول بعد از «حمد» سی مرتبه سوره «توحید» و در رکعت دوم بعد از «حمد» سی مرتبه سوره «قدر» بخواند و بعد از نماز صدقه ای در راه خدا بدهد،هر کس چنین کند، سلامت خود را در آن ماه از خداوند متعال گرفته است.
هشتم صفر : وفات حضرت سلمان فارسی (سلمان محمّدی ) رضیالله عنه 35 هجری قمری
نهم صفر : شهادت عمار یاسر رضیالله عنه در جنگ صفین 37 هجری، شروع جنگ نهروان 38 هجری قمری.
دوازدهم صفر : وفات هارون برادر حضرت موسی علیهماالسلام.
سیزدهم صفر : اختیار حکمین در صفین و حیله عمروعاص.
چهاردهم صفر : شهادت محمدبن ابوبکر به دست عمروعاص (بنابر روایتی)
شانزدهم صفر : شهادت آیتالله سید حسن اصفهانی فرزند آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی 1349 قمری.
هجدهم صفر : شهادت اویس قرنی در جنگ صفین 37 هجری قمری.
اربعین
بیستم صفر : اربعین حسینی.
بیست و دوم صفر : صدور توقیع شریف امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء برای مرحوم شیخ مفید اعلی الله مقامه 420 قمری.
بیست و سوم صفر : پی کردن ناقه حضرت صالح نبی علیه السلام توسط قومش - گرفتار شدن حضرت یونس علیه السلام در شکم ماهی.
بیست و چهارم صفر : شدّت یافتن بیماری حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم.
بیست و پنجم صفر : شانه گوسفند و دوات طلبیدن پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم برای نوشتن وصیّت نامه و منع عمر (لعنة الله علیه) از این کار.
بیست و ششم صفر : دستور پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم به لشکر اسامه جهت آماده شدن در جنگ با رومیان( بنابر نقل واقدی 11 هجری) ، سالروز انقراض حکومت امویان.
بیست و هشتم صفر : رحلت جانسوز رحمت للعالمین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجری قمری - شهادت مظلومانه سبط اکبر امام مجتبی علیه السلام 50 قمری.
(سیام / بیست و نهم ) صفر : شهادت امام رضا علیه السلام 203 هجری قمری
نمایندگی حوزه حضرت زینب سلام الله علیه
🍃🍃🌺🌺↙️↙️↙️
عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه عزیزان
افرادبا سن 40سال ب بالا
یعنی متولدین 1360 به پایین
میتونند به سالن سپاه برای واکسن مراجعه کنند .
🍃🍃🌺🌺🌺🍃🍃
🔔 اطلاعیه مهم در خصوص بارگذاری مدرک بیمه پایه برای افردی که دفترچه بیمه ندارند🔔
✅ با توجه به حذف دفترچه بیمه از ابتدای اسفند ماه، افراد می توانند دفترچه های بیمه قدیمی خود را برای ثبت درخواست بیمه تکمیلی بارگذاری کرده و پس از استعلام گیری تایید صورت می گیرد.
✅ همچنین اعضایی که خود یا هر یک از افراد تحت تکفلشان دفترچه بیمه ندارند باید فرم فوق را برای هر فرد فاقد دفترچه پر کرده و پای آن را امضا کنند.
✅ فرم مذکور را پرینت گرفته، بصورت دستی پر کرده، سپس آن را اسکن و به جای دفترچه بیمه بارگذاری می نمایند.
❇️ افرادی که به جای دفترچه بیمه این فرم را بارگذاری کنند دفترچه آنها پس از استعلام تایید خواهد شد.
⚠️ مسئولیت هر گونه مغایرت در اطلاعات مندرج در این برگه و سامانه های استعلام بیمه های تامین اجتماعی و سلامت، بر عهده عضو می باشد.
☎️ سامانه پاسخگویی به سوالات
📞۰۲۱-۴۱۰۱۳۰۰۰
صندوق ذخیره بسیجیان استان اصفهان
@Szbasijian_esfahan
🔶🔶 ده نکته در مورد نحوه صحیح بارگذاری مدارک شناسایی در سامانه سحاب
👇👇👇👇
۱- مدارک اصلی باشد.
۲_ تصویر مدرک زاویه دار نباشد. با زاویه عمود باشد.
۳ تصویر مدارک بدون انعکاس نور باشد.
۴_ تصویر مدرک کامل باشد.
۵_ تمام متنها خوانا باشد.
۶_ تصویر بدون لرزش دست باشد.
۷_ دفترچه بیمه اعتبار داشته و اعتبارش مشخص باشد.
۸_ حجم فایلها کم باشد.
۹_ پسران بالای 18 سال نیازمند گواهی اشتغال به تحصیل میباشند.
۱۰_ کودکان خردسال نیاز به کارت ملی ندارند. اما نوجوانان درصورت نداشتن کارت ملی، لازم است برگهی مهرشدهی درخواست کارت ملی دارای کدرهگیری را در سامانه بارگذاری نمایند.
صندوق ذخیره بسیجیان استان اصفهان
🆔 https://sapp.ir/szbasijian_esfaha
🆔 https://ble.im/szbasijian_esfahan
🆔 https://eitaa.com/szbasijian_esfahan
۱۷ شهریور۱۳۵۷؛
یادآور ایثار و از جان گذشتگی شهدایی است که با نثار خون خود، میدان ژاله را میدان تحقق دلاور مردی و رشادتهای تاریخی خود کردند که تا همواره نام آنها بر تارک تاریخ این مرز و بوم به عنوان نگهبانان انقلاب اسلامی و پیشگامان و پیشتازان فجرآفرین ۵۷ خواهد درخشید.
🌷شادی ارواح طیبه شهدا فاتحه و صلوات
#پایگاه اسما طاهرآباد
#حوزه حضرت زینب
#ناحیه مقاومت کاشان
#ندای_فطرت
🌼15 شهریور🌼
مسجد صاحب الزمان
مجلس یادبود حنانه مومنی
قرائت قرآن و دعا : سرکار خانم مومنی
سخنران: سرکار خانم وجگانی
مداحی :سرکار خانم سیدی و آقاسید مرتضی حسینیان
🖤مصیبت عظمی و شرح این مصیبت
البلاء للولاء
💐برا اهل بیت باید یک گزینه ی مورد پسند باشیم تا بپذیرند.
🌷شهید سلیمانی
🌷شهید فخری زاده
🌷شهید عبدالرسول زرین و...
اینها لقمه بزرگی بودند برا دشمن، سرمایه گذاری کردند برا شهید کردنشون.
🖤یا ابت افعل ما تؤمر.. وفدیناه بذبح عظیم(قربانی حسین علیه السلام به جای اسماعیل نبی)
#ما_همه_مسئولیم
#بی_تفاوت_نباشیم
#پایگاه_حضرت_معصومه_س
#حوزه_حضرت_زینب_س
🖤🌱 @PMasumekh 🖤🌱
به نام حق...🌸
#گزارش
بارخدای مهربان قدردان توهستیم بابت توفیقی که نسیب مان کردی تا بتوانیم گره ای از مشکلات باز کنیم...
بارخدایا یاریمان کن تاثابت قدم باشیم...🌹
پخت و پخش عدسی برای بیماران و سالمندان در روز شهادت امام سجاد(ع)🌺
#سازندگی
#اجتماعی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پایگاه_مقاومت_بسیج_راضیه
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
بسم الله الرحمن الرحیم
#عشقِپاک
پارت-۱۳
آرام لب زد و گفت :تو برو من با فاصله میام دنبالت.
راهی شد.به پارک که رسید نگاهی به پشت سرش انداخت، رؤیا چند قدمی بیشتر با او فاصله نداشت.
داخل پارک شد، روی نیمکتی که زیر سایه ی درخت سرسبزی بود نشست.
طولی نکشید که رؤیا هم وارد پارک شد و به سمتش آمد.
_ سلام...
_ نگاهی به صورت بَزَک کرده اش انداخت و گفت: سلام ....خوشگل خانوم .
اشاره کرد: بیا اینجا بشین .
رؤیا نزدیک شد و روی نیمکت کنار سعید نشست.
_نفسی عمیق کشید وااای تو چه اُدکلنی میزنی که همیشه اینقدر خوشبویی؟؟ آدم دلش میخواد ساعتها کنارت بشینه و فقط نفس عمیق بکشه....
_ لبخند شیطنت آمیزی به رویش زد و گفت: چیز دیگه ای دلت نمیخواد؟ تعارف نکن.
_ رؤیا لبخندی زد و لب گزید.
_ حالا چرا لبتو گاز میگیری! منظورم اینه که بستنی چیزی میل داری برم بخرم برات؟
_ آرام و با عشوه لب زد: نه، میخوام تو این فرصتی که با همیم فقط نگات کنم، دلم حسابی برات تنگ شده بود.
_ با شنیدن این جمله حسی تازه در قلبش جوانه زد، حسی که شاید قبل تر ها تجربه نکرده بود و شاید هم دلیلش این بود که همه چیز را به شوخی می گرفت.
ادامه داد: سعید، من خیلی دوسِت دارم، دلم میخواد از تموم دنیا سهم من،فقط داشتن تو باشه .
_تا کجای دنیا حاضری به خاطرم بری؟
_ تا آخر دنیا... تا هرجا که تو بخوای.
_ سعید
_جونم
_تو چه حسی بهم داری؟
_ سعید نگاهی به سر تا پای رؤیا انداخت ....بزار ببینم! اووووم..... خوشگل که هستی! قدرت جذبتم اِی... بَدَک نیست... می مونه یه چیز...
کپی ممنوع🚫
✍فاطمه سادات مروّج
#پایگاه_حضرت_نرجس_س_روستای_مرق
بسم الله الرحمن الرحیم
#عشقِپاک
پارت-۱۴
مزه ات...نگاه بد جنسی کرد و گفت: به نظر میاد خوشمزه هم باشی....
_ با صدای بلند خندید: چقد بانمکی تو پسر...
_سعید
_جون
_دلم میخواد هیچکس غیر من حتی نگاهتم نکنه.
_عه! تا این حد؟
_خندید، از اینم بیشتر.
یک دفعه نگاهی به صفحه موبایلش انداخت و گفت: من دیگه باید برم.
_ تازه داشت بهمون خوش میگذشت!
_میدونی سعید... تو از اونی که فکر میکردم ۱۰ برابر دوست داشتنی تری .
_چاکرم.
_چشمکی زد و گفت، خداحافظ من رفتم.
_ برو عزیزم خداحافظ....
رؤیا رفت، اما سعید فکرش درگیر او شد، لحظه ای او را از نظر گذراند، قدی متوسط، هیکلی متناسب و در آخر چهره ای زیبا که بیشتر جذابیتش به خاطر چشمانش بود.
از آن روز به بعد تقریباً هر روز با رؤیا تلفنی حرف میزد، چند باری هم دیدارهای کوتاه با هم داشتند.
کم کم داشت با حرف های عاشقانه او باورش می شد که این علاقه دو طرفه است.
هر بار که به هم میرسیدند رؤیا یک دنیا حرف های عاشقانه داشت که برای سعید بزند و دلش را با آن حرفها را زیر و رو کند.
سعید هم با شوخ طبعی هر دقیقه لبخندی روی لبان او می نشاند.
۵ ماه می گذشت از این قرارهای پنهانی.... قرارهایی که باعث دلبستگی هردویشان شده بود.
یک ماه دیگر سعید باید عازم سربازی می شد.
دلش می خواست تمام این یک ماه را تفریح کنند و خوش بگذراند.
جمعه بود، حالا که حامد هم به مرخصی آمده بود، طبق روال گذشته می خواستند دورهمی داشته باشند،به سمت خانه باغ راه افتاد.
بساط پاسور و قلیانشان هم به راه بود.
کپی ممنوع🚫
✍فاطمه سادات مروّج
#پایگاه_حضرت_نرجس_س_روستای_مرق
توجه توجه📣📣📣
🗓مسابقه قیام هفده شهریور🇮🇷
📋سوالات مسابقه :👇👇
✅سوال اول:
امام خمینی ره قیام ۱۷شهریور را چه نامیدند؟
✅سوال دوم:
نخست وزیر ایران که دستور به تیراندازی داد که بود؟
✅سوال سوم:
قیام هفده شهریور به چه نامی در تاریخ شهرت دارد؟
✅سوال چهارم:
شعار نخست وزیر وقت ایران برای نظم دادن به اوضاع چه بود؟
✅سوال پنجم:
حامی سرسخت رژیم پهلوی برای به شهادت رساندن مردم و دستور تیراندازی کدام کشور بود؟
✅عزیزان
میتوانید جواب سوالات را به سرگروه خود 👇👇
📅 تا تاریخ:
جمعه ۱۹شهریور ماه ارسال کنید
🎁🎁 به همرا جایزه
💚من الله توفیق🌺
#پایگاه_اسما_طاهرآباد
#حوزه_حضرت_زینب
#ناحیه_مقاومت_کاشان
بسم الله الرحمن الرحیم
#عشقِپاک
پارت-۱۵
ناهارش را که خود آماده رفتن شد.
خانه باغ متعلق به شوهر خاله مسعود بود، که خارج از کشور زندگی می کرد....
کلید خانه باغ دست پدر مسعود چون او را مسئول آبیاری و باغبانی درختها کرده بود....پدر مسعود بابت این کار از باجناقش حقوق دریافت می کرد .
_در باز بود، داخل شد.
داخل شد و از بین درختان سرسبز و زیبای باغ عبور کرد.
به استخر پر از آب ذخیره شده، دلش هوس شنا کرده بود اما آبتنی آخرین برنامه شان بود.
صدای موزیک بلند بود، پله ها را گرفت و وارد ساختمان شد.
_ من اومدم .
_صدای سرخوش مسعود را شنید خوش آمدی بیا تو داداش.
_ حامد قری به هیکلش داد، بدو سعید بیا وسط.
رفت و بی معطلی هنوز از راه نرسیده شروع کرد با حامد رقصیدن.
ساعتی را به همین منوال گذراندند و تا توانستند مسخره بازی در آوردند.
_مسعود،برو قلیون و چاق کن.
_ اول بازی.
_نه بزار یکم خستگی در کنیم, بعد.
_ مسعود از اتاق خارج شد، تا آتش قلیان را آماده کند.
_ صدای تیک موبایل حامد بلند شد.
_ با عجله بلند شد آن را برداشت و پیامک را خواند.
سعید لبخندی زد چته... چقد گیجی؟!مگه کیه؟
_نیماست، قرار بود یه فیلم واسم بفرسته.
_چه فیلمی؟
_ هیچی دیشب با هم بحث می کردیم، بهش گفتم تو عرضه نداری حتی یه دوست دختر واسه خودت پیدا کنی.. بهش برخورد،صبح پیام داده که یه فیلم برات می فرستم که عرضه مو قشنگ ببینی.
_بیکاریا حامد ...
در حالی که به صفحه موبایلش خیره شده بود گفت: اوه..اوه، فرستاد.
فیلم را دانلود کرد، تا بازش کرد، از تعجب هینی کشید،عه! عه! این که....
کپی ممنوع🚫
✍فاطمه سادات مروّج
#پایگاه_حضرت_نرجس_س_
بسم الله الرحمن الرحیم
#عشقِپاک
پارت-۱۶
سعید کنجکاو شد و به سمتش رفت،ببینم چیه؟
_سریع گوشی را خاموش کرد،هیچی هیچی...
_خوب بده منم ببینم.
_ولش کن...مزخرف بود.
_سعید تیزتر از این حرفها بود،فهمید حامد سعی دارد چیزی را مخفی کند،موبایل را از دستش کشید،روشنش کرد، داخل برنامه های بازش رفت و فیلم را پیدا کرد،اینه؟؟
_حامد سرش را تکان داد،آره.
_فیلم را باز کرد،که ای کاش این کار را نمی کرد،تا نگاهش افتاد به صفحه ی موبایل با دیدن صحنه ای که دید از عصبانیت صورتش برافروخته شد.
باورش نمیشد!!!!
دختری را که ۵ ماه است، از زبانش جمله های عاشقانه می شنود، دختری که فکر می کرد دوستش دارد.
الان در این فیلم در آغوش نیما با آن وضع فجیع.... ببیند.
فکرش را نمیکرد تا این حد رؤیا پَست باشد....
چند بار فیلم را عقب جلو کرد و دید،اما حقیقت داشت، اگر چه تلخ اما واقعیت بود.
کارد می زدی خونش در نمی آمد.
حامد که جرأت نداشت حرف بزند.
مسعود درحالی که قلیان را ردیف کرده بود وارد اتاق شد، بفرمایید.... اینم از این.
با دیدن چهره درهم آنها با تعجب پرسید: چتونه؟؟!
_حامد لب گزید...
_خوب چی شده؟
سعید گوشی را پرت کرد روی زمین و با عصبانیت از خانه باغ بیرون زد.
_چش شد؟
_حامد فیلم را نشان مسعود داد.
_ اوه اوه.... این و از کجا آوردی!؟
_نیما برام فرستاده .
_ای خاک تو سرِ تو و اون نیمای دیوونه،تِر زدین تو حالمون رفت.
_ حالا کجا رفت؟ شر به پا نکنه!
_ نه بابا ....مثلاً بره به دختره بگه تو که با من دوست بودی چرا رفتی دَم پَرِ یکی دیگه؟
کپی ممنوع🚫
✍فاطمه سادات مروّج
#پایگاه_حضرت_نرجس_س_مرق