eitaa logo
قرارگاه‌حوزه حضرت زینب(س)‌‌کاشان🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸🇵🇸
578 دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
4هزار ویدیو
173 فایل
#جهاد_تبیین، علاج پروپاگاندای دشمن علیه جمهوری اسلامی است.۱۴۰۱/۱۰/۱۹ اماما فقیه شدی افتخار نکردی _فیلسوف شدی افتخار نکردی _اما به بسیجی بودند افتخار کردی
مشاهده در ایتا
دانلود
جشن امامت آقاصاحب الزمان(عج) خبر: جشن امامت آقاامام زمان (ع)توسط حلقه شهیدمحمدرضارحیمی باازحفظ خواندن ۴جزءوحتی حفظ نهج البلاغه ازحکمت۱تا۶ باحضورخانم تونئی ازنخبگان قرآنی وعلمی پایگاه وحتی ایشان ازفرهنگیان عزیزهستند 🥜🫖🫖🫖🍰🍰پذیرایی باچای وکیک وساندویچ سالادالویه ۲۳/۷/۱۴۰۰ @gharargahesayberiii
📸گزارش تصویری برگزاری جلسه حفظ قران با حضورنوجوانان حلقه صالحین طاها درمسجدباب الحواعج (ع)محله مصلی مربی:سرکارخانم محدثه مهاجر مسئول قرآنی _حضرت_آمنه(س)_شهربرزک (س) @gharargahesayberiii
📸گزارش تصویری برگزاری جشن کودکان  به مناسبت تاجگذاری امام زمان (عج)درمهد وپیش دبستانی شکوفه های دانش همراه با برنامه های متنوع وشآد اجرای سرود ملی تلاوت قرآن توسط یکی ازکودکان سرود امام زمانی وسلام برامام زمان(عج) مسابقه خواندن سوره قران وشعر توسط کودکان اهدای جوایز به کودکان توسط فرمانده پایگاه حضرت آمنه(س) گذاشتن تاج برسرکودکان پذیرایی ازکودکان با کیک وآب میوه_چوب شور_شکلات بارعایت پروتکل های بهداشتی مهدوپیشردبستانی شکوفه های دانش پایگاه_ حضرت_آمنه(س)_شهربرزک حوزه_مقاومت _بسیج_ حضرت _زینب(س) ناحیه مقاومت_بسیج_کاشان @gharargahesayberiii
💫برپایی جشن امامت امام زمان عج و سالروز ازدواج خجسته حضرت خدیجه و حضرت رسول الله 😍👏👏👏 💫حلقه نوجوانان پایگاه، شهید قاسم رحیم زاده) 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 💫اهمیت جایگاه امامت و لزوم شناخت امام 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 💫مولودی خوانی 💫 شعر خوانی توسط نوجوانان
📣📣ترویج و تبلیغ معارف مهدوی 📣📣 اعطای گواهینامه پایان دوره مهدویت به اعضای حلقه جوانان پایگاه بمناسبت سالروز آغاز امامت امام زمان عج🌹🍃🌹🍃🌹 مربی دوره:سرکار خانم کاردان تحت نظر موسسه مهدویت کاشان🌹🍃🌹🍃
بسیجی لشکر مخلص خدا ست ⚡️بازدیدمیدانی ونظارت ستادی از پایگاه زهرای مرضیه توسط معاونتهای حوزه حضرت زینب سلام الله علیها ⚡️گزارش فرمانده پایگاه از عملکرد اعضای شورای پایگاه ⚡️عرض خداقوت وخسته نباشی فرمانده به پایگاه واعضای شورابه پایگاه زهرای مرضیه @gharargahesayberiii
بسیجی لشکر مخلص خداست ⚡️بازدیدمیدانی ونظارت ستادی از پایگاه حضرت معصومه سلام الله علیها توسط معاونتهای حوزه حضرت زینب سلام الله علیها ⚡️گزارش فرمانده پایگاه از عملکرد اعضای شورای پایگاه ⚡️عرض خداقوت وخسته نباشی فرمانده به پایگاه واعضای شورا ⚡️تقدیرواهدای هدیه فرمانده به معاونتهای برتر پایگاه @gharargahesayberiii
بسیجی لشکر مخلص خداست ⚡️بازدیدمیدانی ونظارت ستادی از پایگاه مبارکه توسط معاونتهای حوزه حضرت زینب سلام الله علیها ⚡️گزارش فرمانده پایگاه از عملکرد اعضای شورای پایگاه ⚡️عرض خداقوت وخسته نباشی فرمانده به پایگاه واعضای شورا ⚡️تقدیرواهدای هدیه فرمانده به معاونتهای برتر پایگاه @gharargahesayberiii
به مناسبت هفته تربیت بدنی و و در آستانه میلاد حضرت رسول اکرم و امام جعفر صادق علیهم السلام پیاده روی خانوادگی شهر نیاسر همراه با مسابقات بومی و محلی و قرعه کشی و اهدای جوایز برگزار می‌گردد. جمعه ساعت ۸:۳۰ صبح، از حسینیه حضرت اباالفضل علیه السلام (خ ولی عصرعج) به سمت باغ تالار از مسیر گیلانه @Basijnews_kashan @gharargahesayberiii
《امام خامنه ای:شما که در این میدان ورزش مشغول تلاش هستید، باید احساس کنید و حقیقتاً معتقد باشید که یک کار باارزش معنوی‌ای را دارید انجام میدهید و اگر نیّتتان را خدمت به کشور و به جمهوری اسلامی قرار بدهید، قطعاً یک حسنه‌ی الهی و معنوی هم هست، یعنی دارای ثواب است. ۱۳۹۷/۰۸/۲۳》 🌹کسب رتبه برتر شهرستانی توسط خانم مریم طالبی در رشته ورزشی تکواندو را به خانواده محترم و همشهریان عزیز تبریک عرض مینماییم. . . . @gharargahesayberiii
به همت پایگاه بسیج امام محمد باقر (علیه السلام) و پایگاه خواهران و اعضای شورای اسلامی روستا وکمیته ورزشی و فرماندهان و مسئولین ورزشی پایگاه های برادران و خواهران بسیج روستا و مسوولین ورزشی خواهر و برادر ورزشهای روستایی و همچنین تعدادی از مربیان ورزشی و پیشکسوتان روستا تشکیل و راه اندازی گردید. در این جلسه برادر بسیجی اقای محمد باقری و مربی ورزشهای رزمی به عنوان دبیر جلسه انتخاب گردید. پیگیری امور مربوط به ...ساخت سوله ورزی ... راه اندازی و تجهیر آن با امکانات ورزشهای همگانی ورزمی ...فعال کردن تیم‌های فوتبال برادران در سه رده سنی و والیبال خواهران و برادران رئوس فعاليت های این کمیته خواهد بود. @gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۸۹ شب چتر سیاهش را بالای سر آسمان باز کرده بود و ستاره ها مشغول چشمک زدن به هلال ماه بودند.... به ساعت نگاه کرد، دو ساعتی از رفتنشان می‌گذشت، پس چرا هنوز برنگشته بودند.... نگران بود، ترس اینکه مریم برنگردد لحظه ای رهایش نمی کرد. در همین افکار بود که زنگ خانه به صدا در آمد. به مادرش گفته بود وقتی آمدند، زنگ خانه را بزند تا متوجه آمدنشان بشود. در اتاق را باز کرد دمپایی هایش را پوشید و به سمت در خانه رفت. نفس عمیقی کشید زبانه در را کنار کرد، در باز شد... مادر و پدرش وارد خانه شدند. _ سلام _سلام از جلوی راهشان کنار رفت آنها راهی حیاط شدند و.......پشت سرشان هم مریم بی حرف وارد خانه شد. از کنار سعید عبور کرد و به سمت اتاق هایشان رفت. با دیدن مریم لبخند روی لب هایش نقش بست. در خانه را بست و با قدم هایی بلند دنبالش حرکت کرد. مریم زودتر از او وارد اتاق شد، سعید نگاه قدر شناسانه ای به پدر و مادرش انداخت و داخل اتاق شد. مریم چادرش را از سرش بیرون آورد، بی هیچ حرفی رختخوابش را انداخت و روی آن دراز کشید. سعید هنوز وسط اتاق ایستاده بود...آرام صدایش کرد: مریم‌سادات... جواب نداد.. _جلو رفت، بالای سرش نشست، دوباره نامش را بر زبان آورد، مریم سادات... نگاهش را به سمت دیگری دوخت. _مریم سادات...... دلم برای شنیدن صدات تنگ شده، یه چیزی بگو، یه حرفی بزن. _ جوابی نشنید و سکوت تنها چیزی بود که نصیب دل بی تابش شد. هر چه تلاش کرد، مریم حتی یک کلمه هم با او حرف نزد. ✍فاطمه سادات مروّج کپی ممنوع🚫
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۹۰ غمگین بود، اما همین که او راضی شده بود به خانه برگردد، برایش بس بود، حق می داد به او که به این زودی نبخشدش. ... صبح زود، راهی محل کارش شد. سرِ کار بود، اما فکرش خانه بود و درگیر مریم.... می خواست هر طور شده از دلش در بیاورد. ساعت کاریش که به پایان رسید، به سطح شهر رفت. چند شاخه رزِ قرمز، همراه شیشه ای عطر، همان عطرِ مورد علاقه ی مریم، خریداری کرد و به سمت خانه حرکت کرد. ... امروز اصلاً حالش خوب نبود، حتی حوصله ناهار درست کردن هم نداشت، محبوبه خانم برایش قیمه بادمجان آورده بود، با این که خیلی این غذا را دوست داشت، اما اشتهایی برای خوردنش نداشت، اگر اصرارهای محبوبه خانم نبود ناهار هم نمی خورد. غروب بود که تصمیم گرفت برای خارج شدن از این حال، خودش را سرگرم کند، از جا بلند شد، به آشپزخانه رفت و برای شام قرمه سبزی گذاشت. نگاهش به سبد سبز رنگ کنار لباسشویی افتاد که پُر شده بود از لباسهای چرکِ سعید. لباسها را داخل لباسشویی ریخت و ماشین را روشن کرد. بعد از اینکه کمی خانه را مرتب کرد، تصمیم گرفت کمی استراحت کند، اما خوابش برد. چشمانش را که باز کرد، دید هوا تاریک شده، و بوی عطر غذا خانه را پر کرده است، از جا بلند شد، به آشپزخانه رفت. زیر غذا را خاموش کرد و به ساعت روی دیوار نگاهی انداخت، ساعت از ۸ گذشته بود و هنوز سعید نیامده بود، نگرانش بود، اما دلش هم نمی خواست با او تماس بگیرد. بالاخره طاقت نیاورد، تلفن را برداشت، هنوز شماره را کامل نگرفته بود، که صدای سعید و مادرش را از داخل حیاط شنید. ✍فاطمه سادات مروّج کپی ممنوع🚫
جشن میلا د پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم 💐🌺💐 همزمان با آغاز دهه وحدت🙏 با حضور آقای دکتر زکریا روحانی متخصص طب سنتی سه شنبه ۲۷/۷/۱۴۰۰ساعت۴ مسجدالمهدی(هئیت علی اصغر) با موضوع نقش مزاج شناسی در سلامتی و اهمیت تغذیه سالم از دیدگاه طب سنتی🌺 جوانان و نوجوانان عزیز فرصت را غنیمت شمارید😉...💪💪 وحتمانوجوان وجوانان خودتون رابه همراه خودبیاوریدباتشکر @Basijnews_kashan @gharargahesayberiii
بࢪگزآࢪۍ اࢪدوۍ زیآࢪٺۍ بہ سلطآن امیࢪ احمد و بࢪگزآࢪۍ حلقہ دختࢪآن بھشٺۍ همࢪآھ با دعآۍ توسل و بࢪنآمہ ࢪیزۍ گࢪوھ سࢪود عآشقآن ولایٺ😍🖇🌱 🌸🍃 🌸🍃 🌸🍃 @gharargahesayberiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#حرمت_اهانت_به_مقدسات_اهل_سنت #هفته_وحدت ☘
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۹۱🌹 برای اینکه وانمود کند، منتظرش نبوده، سریع تلفن را سر جایش قرار داد و تلویزیون را روشن کرد. روبروی آن نشست و خود را مشغول دیدن برنامه ای که در حال پخش شدن بود، کرد. طولی نکشید که صدای باز شدن در اتاق آمد. سعید وارد اتاق شد و با صدایی پر انرژی گفت....به به چه عطر و بویی! بوی قرمه سبزی کُلِ کوچه رو برداشته... در اتاق را بست و به مریم نزدیک شد و با صدایی بلند سلام کرد. _بدون اینکه نگاهش کند، آهسته جواب سلامش را داد. نزدیکتر شد، کنارش نشست. گلها را مقابلش گرفت، تقدیم به گلِ همیشه بهارم. چند ثانیه دستانش به سمت او دراز بودند، تا اینکه بالاخره دستش را جلو برد و بی آنکه کلمه ای حرف بزند، گلها را گرفت و روی زمین گذاشت. چشمان غم گرفته اش را به او دوخت و لب زد، معذرت می خوام، منو ببخش. _ سرش پایین بود و نگاهش خیره ی گلبرگهای گلِ رز. ردِ نگاهش را گرفت، مریم سادات... جون بچمون نگام کن. _ نگاهش را به سعید دوخت و با لحنی دلخور، گفت: جون بچه مون و قسم نخور. _ باشه. بهم فرصت بده، همه چیزو برات توضیح می دم. _ دیگه نمیخوام بگی، هیچ وقت از گذشته حتی یک کلمه هم با من حرف نزن! سعید سرش را پایین انداخت، _ به خدا از وقتی تو زنم شدی... _نگذاشت جمله اش را کامل کند، _میدونم، این را گفت و دوباره چشم از او برداشت. _با بغض صدایش کرد، مریم سادات...سَرِ جدّت نگاهتو ازم نگیر! _سرش را بالا آورد، به چشمانش نگاه کرد. _ببخشم، خواهش می کنم ازت...خودتم میدونی که عاشقتم، به عاشقت رحم کن. سکوت کرده بود و خیره بود در سیاهی چشمانِ غمزده ی مردِ روبرویش. ✍مروّج کپی ممنوع🚫
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۹۲ _ از نگاه خیره ی مریم روی خودش ناخودآگاه خنده اش گرفت. در حالی که لبهایش به گل لبخند مبتلا شده بود، زیر لب پرسید، بخشیدیم؟؟ نه جونِ سعید، بخشیدیم؟ _نتوانست بیشتر از این مقاومت کند، نگاهش بندِ آن لبخند شد... بندِ مردی که فقط دو هفته بود ندیده بودش، اما دلش لَک زده بود برای دیدن تبسّمی از او... دوام نیاورد و دوباره دلش رفت برای اویی که تا چند ساعت پیش با خودش عهد بسته بود تنبیه ش کند، می‌خواست خودش را از او دریغ کند تا عذابش بدهد... اما حالا با دیدن این لبخند انگار در قلبش دیگر توان این همه بی رحمی را نداشت، تسلیم شد و لبخندِ نشسته روی لبهایش نشانه تسلیمش شد. سعید از فرصت پیش آمده نهایت استفاده را کرد، فاصله اش را با او به صفر رساند، به صورتش خیره شد... با لحنی گرفته گفت: ببخش که خودم نیومدم دنبالت، روم نمی شد تو صورت پدرت و علی نگاه کنم. مریم حرفی نزد. دستش را کشید روی گونه ی مریم و زیر لب گفت: ازم متنفر شدن؟؟ _ بهشون نگفتم. بی هوا بوسه ای روی صورتش نشاند... ممنونم ازت. مریم، یه قولی بهم بده. _چه قولی؟ _دیگه هیچ وقت غیرتم و تحریک نکن هیچ وقت.... باشه؟ _ باشه، تو هم دیگه هیچ وقت چیزی رو از من پنهون نکن. _باشه قول میدم. لبخند زد و گفت: راستی! حال پسرم چطوره؟ آهی کشید و جواب داد: این مدت حال جفتمون بد بود. _معذرت می خوام، همش تقصیر من بود....جبران می کنم. _نگاهش را دوخت به چشمان مریم...اگه بخشیدیم دوباره مهمونم کن...به یکی از همون لبخندای جادوییت! ✍فاطمه سادات مروّج کپی ممنوع🚫
💫زیارت بقعه متبرکه سلطان میر احمد از فرزندان امام جواد علیه السلام🌸🍃🌸🍃 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 💫بازدید نوجوانان و جوانان و اعضای پایگاه از نمایشگاه طرح و دوخت لباس در خانه تاریخی طباطبائی ها 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @gharargahesayberiii
من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه کسی که بمیرد وامام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است."رسول اکرم ص" سخنرانی بمناسبت آغازامامت امام زمان و هفته وحدت 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 سخنران :سرکار خانم قاسمی @gharargahesayberiii
بࢪگزآࢪۍ اࢪدوۍ علمۍ به خانہ طبآطبآیۍ هآ و بآزدید از نمآیشگاھ فࢪوخٺ😍🛍و ٺشڪࢪ از طࢪآح و خیآط طࢪح فࢪوخٺ دࢪ پآیگآھ✂️ بآزدید ڪٺب شآعࢪآن ڪآشانی📚 بآزدید از هنࢪ هآ؁دسٺۍ و سنٺۍ ڪآشآن⛓😍 🌿💚 🌿💚 🌿💚 🌿💚 @gharargahesayberiii
به مناسبت هفته سلامت فراخوانی حلقه های صالحین سخنرانی دکترزکریاروحانی متخصص طب سنتی وسبک زندگی سالم ومزاح شناسی و استقبال خوب حاضرین و پرسش وپاسخ ازایشان سمیه حضرت زینب کاشان ۲۷/۷/۱۴۰۰ @gharargahesayberiii
حلقه شهید احسان دهقانی به مناسبت میلاد رحمت العالمین وصادق آل محمد مراسمی جشنی برگزار شد مدیحه سرا وسخنران:سرکارخانم عابدی ۱۴۰۰/۷/۲۸ مسجدجوادالائمه @gharargahesayberiii