#روزانه_نویسی
🏮🎶 فاروکا
من آدمِ پایان بندی های دراماتیکم. داستان و فیلم بودنش فرق ندارد. عاشق پایانهایی که چند ثانیه همانجا که نشسته ام، به صندلی بدوزدم. توی چند فریم کل داستان توی مغزم مرور بشود. بعد بنشینم فکر کنم به این که چه خوانده ام. یا چه دیده ام. یک طوری باشد که احساسم را درگیر شیرینی یا تلخی پایانش کند. فکر میکنم همه ما همینطور هستیم. عاشق اینیم که پایان بندی داستان، طعم و مزه کتاب را به جانمان بنشاند. پایان بندی معمولی یا بد، مثل خوردن آب ولرم بعد نان و کباب داغ است. بعد کباب فقط نوشابه سیاه تگری میچسبد. اصلا مزه کباب به همه سلولهای زبان و سق و گونه هم نفوذ میکند. توی صورت پخش میشود حتی. حس اینکه یک غذای خوب خورده ای، مثل یک لامپ توی بدنت روشن میشود. چیزی میشود که به جانت مینشیند. اما پایان خراب، شیرینی قسمتهای دیگر را هم خراب میکند. یاد آدم نمیاندازد که چه فیلمخوبی دیده یا چه داستان خوبی خوانده. از بی سلیقگی نویسنده و کارگردان است، اگر روی پایان کارش وقتو انرژی کافی نگذارد. آن پایان، آنجا که قرار است همه چیز تمام بشود، آنجا باید همهچیز درخشان باشد. درخشان و تمیز و چشمگیر.
یادم نیست به تو هم گفته بودم یا نه رفیقِ جان، من آدم پایان بندی های دراماتیکم. با یک عبارت نچسب و بی مایه «ممنون به خاطر همه چیز» سر و ته یک دوستی هشت ساله را هم نمی آورم. نقطه پایانش را اینجا نمیگذارم. بگذار پایانش را خودم مینویسم. یک پایان دراماتیک تر، دلپذیرتر. چیزی که تلخی یا شیرینی اش به عمق جانت بنشیند. شروعمان غافلگیرکننده بود. مرد گیتار به دست از کولی ها خواند «و من سفرم را ادامه میدهم...» و توگیتار به دست «فاروکا» نواختی. اما الان توی شانه خاکی جاده، زده ایم کنار، جلوی در یک سوپرمارکتی سرراهی ایستاده ایم که پفک و چیپس بخریم. من اینجا از کسی خداحافظی نمیکنم. ته این همراهی یک جای دیگر جاده است. آنجاست که به «الدورادو»ی ما میرسد. به پشت کوهها. همانجا که خورشید از آنجا بالا میآید و به همانجا هم فرو میشود. شاید عقاب طلایی هم داشته باشد. خانه «پسر کوهستان» همان حوالی ست. اینجا جای قشنگی برای تمام شدن نیست. همینجا که ایستاده ایم، جای قشنگی برای تمام شدن نیست. نه سر است، نه ته. بی هیچ هیجان و نقطه درخشانی. مرد گیتار به دست میخواند «و من سفرم را ادامه میدهم، با اینکه گیتارم پیر شده و زود خسته میشود» همه سفرها خستگی دارد. اما من سفرم را ادامه میدهم رفیقِ جان. نان و کبابم راهم با نوشابه سیاه تگری میخورم. تا خودِ «الدورادو» تا ته همان جاده ای که هیچ دونفری تا به حال باهم نرفته اند را با تو خواهم رفت و آخرش... آخرش مهم است! در صحنه آخر، در سکانس پایانی بالا آمدن خورشید را باهم نگاه خواهیم کرد. گفته بودم. من اصلا آدم پایان بندی های معمولی نیستم.
@gharghe
#بریده_کتاب
🎶🏮کاش دنیا دست زنها بود. زنها که زاییده اند یعنی خلق کرده اند و قدر مخلوق خودشان را میدانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچ وقت عملا خالق نبوده اند، آنقدر خود را به آب و آتش میزنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟
/سووشون
سیمین دانشور/
▫️ چقدر حسرت خوردم که این کتاب دوست داشتنی را اینقدر دیر خواندم! ولی به هرحال تمام شد. اینقدر تجربه سووشون شیرین بود که شاید کتاب رمان بعدی سیمین خانم دانشور را شروع کنم. جزیره سرگردانی.
@gharghe
#بریده_کتاب
🎶🏮 تنها راه شناخت شخصیت حقیقی افراد، صرف نظر از آنچه میگویند یا مینمایانند، دیدن واکنش آنها در لحظات بحرانی است.
/داستان
رابرتمک کی/
- لحظاتی که باید انتخاب کنند
ومگر داستان چیزی غیر از این است؟
@gharghe
🏮🎶 چند روزی بود که به دعوت دوست خوبم جیرانِ عزیزِ مهدانیان به چالش #چند_از_چند دعوت شده بودم. دست نگه داشتم تا برسیم به امروز!
۱۴ فروردین ها خوشحالم! چون سال من از ۱۴ فروردین ها شروع می شود. دست و پایم را از وسط خیسی لزج چسبناک شلوغی و فشار و بدو بدوهای تعطیلات میکشم بیرون (فکر کنم مشخص شد که علاقه ای به تعطیلات سیزده روزه ندارم!) و میرسم به ساحل سکون و سکوت و آرامش خودم، روتین عزیز و دلبند روزانه ام -اگر بگذارند- و خب! حالا ۱۴ فروردین شده و با خیال راحت تری میتوانم به چالش بپیوندم. قرار است در اینچالش که برادر گرامی آقای جواهری @hornou راه اندازی اش کرده، حدی نهایی و یک ساله برای کتابخوانی خودمان بگذاریم، اینقدری که دردمان بیاید! برای سال صفر سه، اگر عمری باشد ۵۰ کتاب برایم عدد خوبی است.
میدانم فیلم جزو اینچالش نیست، اما برای هدفگذاری سالانه به طور شخصی عدد ۲۰۰ فیلم را هم اضافه میکنم.
از آنجا که با پلتفرم اینستاگرام آنچنان در صلح نیستم، احتمالا گزارش خوانش ها و دیدن ها در آنجا انعکاسی ندارد. ولی در موردشان همینجا، در کانال شخصی ام خواهم نوشت. ان شا الله
بسم الله. سلام بر ۱۴ فروردینِ خوبِ صفر سه!
#چند_از_چند
@gharghe
🏮🎶 چند سالتون بود که فهمیدین فیلم «بازمانده» ساخته سیف الله داد، بر اساس یکی از داستانهای غسان کنفانی - بازگشت به حیفا - ساخته شده؟
@gharghe
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ
@gharghe
🏮🎶 أُریدُ یَدَیْكِ لأَحْمِل قَلْبِي...
دستانت را میخواهم برا به دوش کشیدن قلبم...
- محمود درویش-
@gharghe
🏮🎶 مرا میبینی و هر دَم زیادَت میکنی دَردَم
تو را میبینم و میلم زیادَت میشود هر دَم
به سامانم نمیپرسی، نمیدانم چه سر داری
به درمانم نمیکوشی، نمیدانی مگر دردم؟
نه راه است این که بُگذاری مرا بر خاک و بُگریزی
گُذاری آر و بازم پرس تا خاکِ رَهَت گردم
ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دَم هَم
که بر خاکم روان گَردی بگیرد دامنت گَردم
فرو رفت از غمِ عشقت دَمَم دَم میدهی تا کی؟
دَمار از من برآوردی نمیگویی برآوردم
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجُستم
رُخَت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردم
کشیدم در بَرَت ناگاه و شد در تابْ گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فِدا کردم
تو خوش میباش با حافظ، برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم، چه باک از خصمِ دَم سَردم
@gharghe
🏮🎶دنیا هرچقدر هم که پر از انکار باشد، هنوز هم ستونهایی از باور گوشه هایش پیدا میشود که سقف امیدهایمان را نگه دارد. حتی اگر باورها متزلزل و گذرا باشند و توی دست اندازهای زندگی کم کم پودر بشوند، انکارها هم همین قدر گذرا هستند. اصلا سایه و نور همیشه با هم می آیند و میروند. این درد هرچه بود، حتی اگر همان تنش عصبی بزرگ بود، دیگر داشت به آرامش میرسید...
/قسمتی از داستان جدیدم که در حال تولد است/
@gharghe
🏮🎶امروز استاد میگفت ایثار و قانع بودن زیادی توقع ایجاد میکنه. زیادی ایثار نکنید. خدایش بیامرزاد.
@gharghe
🏮🎶 سمیرا رو ولش کنی تا دستشویی رفتن خودشو آرشم قایم میکنه که نگاه نکنین ما نمیرینیم، لابد داریم دُر و گهر تولید میکنیم...
/شخصیت پردازی/
@gharghe
🏮🎶 #دیالوگ
- چرا تو زندگیت هرچیزی که میشه بادش منو میگیره آرش؟ یه دقیقه تا حالا به این فکر کردی من تو هیچ کدوم از اتفاقایی که براتون میافته مقصر نیستم که بخوام بابتش تنبیه بشم؟ تا کی میخوای هر دفعه خودتو و زندگیتو نجات بدی و منو ول کنیوسط یه دنیا سوال و ابهام که خودم تنها از پس همهچی بربیام؟ تا کی میخوای فک کنی اونی که ممکنه نتونه و سختش بشه فقط تو و عزیزکرده ات ین و منم اونی که همیشه حتما میتونه و دندش نرم باید بتونه و وظیفشونه که بتونه؟
/شخصیت پردازی/
@gharghe
🏮🎶 مردم با دانستن حقیقت بهتر عمل میکنند تا بدون دانستن آن. مردم خودشان را دست کم میگیرند و انرژی بیهوده صرف میکنند تا از همدیگر در مقابل حقیقتی که فکر میکنند آنها را میکشد، محافظت کنند. درصورتی که در واقع آن حقیقت آنها را قوی تر و خوشحالتر میکند...
/مونولوگ/سولولوگ/ راوی/
@gharghe
هدایت شده از [ هُرنو ]
آر یو کیدینگ می؟!
واقعا اگه جای دو بازیگر اصلی مادامالکراش و خوشگل، فرهاد اصلانی و فاطمه معتمدآریا بازی میکردند، باز هم این فیلم رو دوست میداشتید؟!
ضمن احترام به همهٔ دوستانم که از تماشای #در_انتهای_شب لذت بردند، باید بگم که این اثر از ضعف جدی پیرنگ، تهی بودن از معنا، سادهانگاری مشکلات زناشویی و در نهایت رمانتیسم افراطی خصوصا در پایانبندی بهره میبره.
اگه تونستم از خجالت کتابهای نخوندهم در بیام، برای این سریالِ #رهزن یک یادداشت مفصل مینویسم.
پانوشت: از ذوقزدگی قشر مذهبی از پایانبندی این سریال، میتونم ساعتها مرثیه بخونم...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
واقعا نشد این رو اینجا فوروارد نکنم! وقتی خوندم حس کردم محتویات مغز من در کانال آقای جواهری نوشته شده!🚶♀
/ البته نمیگم از معنا تهیست، ولی معناش بسیار در سطح مونده. گرچه نکات مثبتی هم داشت. مثل دیالوگهای خوب و روان با جزییات باورپذیر/
🏮🎶 #دیالوگ
- یعنی من دیگه حرف زدن با تو رو باید تو خواب ببینم؟
- الان مگه خوابی؟
- نه ولی الان تو فکرمی
- کی گفته تو فکرتم؟
- یعنی نیستی؟ چه بی معرفت
- چرا هستم. هم تو فکرتم، هم توفکرتم.
- دومیشو دوست ندارم
- دومیش کدومه؟
- همین که تو فکرم باشی، میخوام تو خوابم باشی
- فکر که بهتره
- نه خواب بهتره، اونجا جوابمو میدی
- الانم که دارم جواب میدم
- نه الان فکر خودم داره جواب میده، تو نیستی
- چرا خودمم
- ولی تو الان ساخته ذهن خودمی
- همیشه مگه همین نبودم؟
- نه قبلا بیرون از من بودی، نه تو فکرم
- الان کجام؟
- الان یه جایی که به خوابم نمیبینمت
- تو فکرت یه جاییه که به خوابم نمیبینی منو؟
- فکر کنم!
- اوهوم، همیشه فکر کن
- به چی؟
- به من
- فکر کنم میای تو خوابم؟
- شاید
- میخوابم
- اگه نیومدم چی؟
- بهش فکر میکنم
- به نیومدنم فکر میکنی؟
- به خوابی که تو توش آمده باشی فکر میکنم
- حرف میزدم؟
- جوابمو میدادی
- خیلی فکر کنی بهش جوابام تکراری میشه
- به خودتم فکر کنم تکراری میشه
- آره خسته میشی
- نمیشم
- اگه خسته نیستی چرا میخوای بخوابی؟
- چون تو رو ببینم
- منو ببینی خستگیت در میره؟
- خسته نیستم
- چرا خسته ای
- فکر میکنی خسته ام
- من که فکر نمیکنم، تو فکر میکنی
- یعنی تو هیچ وقت فکر نمیکنی؟
- من تو فکرتم، تو فکرت چطوری فکر کنم؟
- همینجوری که گفتی، تو فکرم به من فکر کن
- یعنی اینکه به چی فکر کنم رو هم تو میگی؟
- آره چون تو فکر منی، من دارم میسازمت
- اینا خوابه، سرابه
- اینا خیاله
- چه فایده داره؟
- میگذاره زندگی کنم
- مگه نمیکنی؟
- بدون تو، نه
- ولی تو زنده ای
- چون تو هستی
- ولی من خیالم
- آره ولی هستی، همین که هستی زنده ام
- آدم زنده استراحت میخواد، بخواب
- بخوابم تو میای؟
- منو هرجور بخوای توی فکرت زنده میکنی، حتی اگه نیام
- آره ولی من منتظرت میمونم
- کجا؟
- تو خیالم
@gharghe
▪️وقتی توی جنگ احد شایعه کشته شدن پیامبر توی سپاهیان اسلام دهان به دهان میچرخید، قلب خیلیها لرزید. نتیجه این انقلاب نوپا بدون محمد(ص) چه میشود؟ آیه آمد که محمد پیامبری است که قبل از او هم پیامبرانی بوده اند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود، به آنچه بوده اید برمیگردید؟ نهضت اسلامی حتی بند زنده بودن پیامبرش هم نیست. خودش موجودی است که توی قلبها و سرهای آدمهای با ایمان به طور جمعی به زندگی ادامه میدهد.
ما زیاد از دست داده ایم. ما زیاد روی دستها پیکر بهترینهایمان را بدرقه کرده ایم. ولی نهضت ما هیچ وقت بند آدمها نبوده. اصلا رمز زنده ماندنمان تا امروز همین است. این چیزی است که خدا خواسته یادمان بدهد. این پایان راه ما نیست. دلهای شکسته مان را با صبر بند میزنیم. سرها بالا گرفته و قدمها محکم شده، چشم به هدف باز هم جلوتر میرویم. حزب الله پیروز است. این وعده خداست.
▪️فان حزب الله هم الغالبون
▪️انا لله و انا الیه راجعون
#سید_مقاومت
@gharghe
دوستان عزیزم🌺
یه بنده خدایی هست، من خودم مستقیم میشناسمش. از نظر اوضاع مالی به شدتتتت در مضیقه است. یک زن و مرد جوانن، برای پول پیش خونه (خونه که چه عرض کنم، یک اتاق زیرهمکف) قرض کرده بوده و الان نمیتونه قرضش رو پس بده. طلبکار هم زندگی رو براشون سیاه کرده. حدود ده میلیون نیاز داره. من خودم حدود چهار میلیون براشجور کردم ولی الان توان خودمم بیش از این مقدار نیست که بتونم بیشتر کمکش کنم. اگر در توانتون هست مبلغی هرچند ناچیز ممنون میشم به این فرد آبرومند کمک کنید.
شماره کارت برای کمکهای شما:
۶۰۳۷۹۹۷۵۰۰۱۱۸۷۹۰
به نام نعیمه السادات کاظمی