✍🏻معنای جود و باران رحمت و ابر حکمت !
● سخت نیازمند است !
روزگاری از امیر زاده بود!
اما روزگارش به خرمی گذشته نمی گذرد!
زمانه بر او سخت گرفته است !
در تامین آرد و قوت خانه مانده است.
مالی و دارایی همنمانده تا برای تهیه لباس خود و خانواده به فروش رساند.
از هاشمیان است و از نوادگان امام کاظم!
پسر جوانی دارد او هم مانند پدر در عسرت و تنگدستی است اما با آرزوهای بلند !
اندیشه و افکار پدر و پسر برای رهایی از این اوضاع و تنگدستی سخت درگیر است.
با هم به مشورت می نشینند تا راهی بیابند اما نه شأن آقازاده گی اجازه می دهد که به هرکسی و هر منزلی رجوع و بر هر بابی درنگ و طلب نمایند و نه روزگار چنان به ساز طبع و نه بازاری در عراق و حجاز به رونق کسب و تجارت!
●اما پدر که معرفتش به رجال روزگار بیشتر و تجربه اش بیش، به پسر که ازتنگدستی به شکوه نزد پدر آمده بود و راه چاره می جست!
• گفت: محمد! بیا تا به دیدن این مرد برویم!
• کدام مرد پدر؟
پدر سر به زیر می اندازد و می گوید: •حسن بن علی، همان که امام حسن عسکری خوانندش!
•پدر!
با او آشنا هستی؟
•نه پسرم، اما از اوصاف نیک او زیاد شنیدم!
● پسر که بر مذهب واقفیه است، برایش تعجب بر انگیز است که چگونه پدرش علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر الکاظم چنین پیشنهاد می کند!
در تردید است پدر را همراهی کند یا نه؟
اگر نرود، با دستنگی و این وضع نابسامانش چه کند؟
برود؟ او یاری شان خواهد کرد؟ با آنکه از بستگان امام هستند ولی تا کنون به دیدنش نرفتند و احوالی از او که سخت در فشار حکومت است جستجو نکرده و سراغی در روزگار مکنت نگرفتند؟
اما پدر تصمیمش به رفتن است.
اندک وسایلی بر می دارند و روانه سامرا می شوند اما نگران و لی همچنان امیدوار!
در مسیر دائم اندیشه و خیال شان بر فرجام این سفر می چرخد!
چه خواهد شد؟
کمکی خواهد کرد؟
سفری بی حاصل خواهد بود؟
پسر نگران است!
من که بر مذهب شان نیستم و پیروی اش نمی کنم، چگونه ممکن است کمکی کند تا از این تنگنا خارج شویم؟!
خویش اگر هستیم تا حال به کدام سو و در کدام منزل و سرا بوده ایم که نشانی از او نداشته و نداریم !
اما فشار تنگدستی و فقر بدانجا رسیده که پی هر کورسویی هم باید راه افتاد تا چه رسد به مردی که به کرم و سخاوت سراج درخشنده امت شهره است!
امید به جلو می راندشان و یأس از دست تهی برگشتن بر اضطراب شان می افزود، اما انگیزه و اندیشه در رفتن غلبه داشت، اوصاف خیر وجود او بر امیدشان می افزود و رفتنشان را رجحان می داد !
پدر در همین افکار و پسر در خیالات، که چه مقدار تقاضا کنند و با وجوه دریافتی چه کنند ؟
گاه نیاز هایشان را مرور و گاه بر اکثر و اقل کمک و رفع گرفتاری و شمارش اولویت های زندگی شأن که از عهده آن مستاصل و ناتوان!
پدر به کثرت مرور خیالش، آن را بر زبان می آورد و می گوید: محمد!
اگر دستور دهد که ۵۰۰ دینار به من عطا کنند ، ۲۰۰ دینار از آن را برای طول سال، آرد خواهم خرید و ۱۰۰ دینار هم برای سایر مخارج زندگی هزینه خواهم کرد و ۲۰۰ دینار هم لباس خود و عیال و بچه ها!
پسر نیز غرق در تصورات خود است، در خیالش چرتکه ای می اندازد و چنین حاصلش را به تصویر می کشد:
اگر ۳۰۰ دینار به من بدهد، ۱۰۰ دینار را می دهم یک چارپا برای خودم می خرم و ۱۰۰ دینار هم برای خرید لباسم هزینه می کنم و ۱۰۰ دینار دیگر برای خرده خرج ها و سایر هزینه های دیگر!
این تصورات شیرین به پدر و پسر بال پرواز می دهد و لحظه های خوشی را می گشاید تا از فکر و فشار فقر و نداری رها شوند و مسیر را راحت تر و با آرامش طی کنند.
● به سامرا می رسند و سراغ خانه امام را می گیرند و ساعتی بعد مقابل منزل حضرت در جمعی دیگر که برای عرض نیاز و دیدار آمده بودند، قرار می گیرند، منتظر می مانند تا لحظه ای که آقایی از اندرون در می گشاید صدا می زند :
علی بن ابراهیم و پسرش وارد شوند.
نگرانند ولی با ادب و آرام وارد شدند، به اتاقی راهنمایی می شوند.
چشم شان به امام می افتد، سلام می کنند و امام به گرمی پاسخ سلام شان می دهد ومی خواهد که بنشینند .
سپس رو به پدر می کند و با مهر و عطوفت می فرماید:
● چه امری باعث شد که تا کنون به دیدن ما نیایی؟
پدر که روی زانوها نشسته بود لختی سرش را پایین می آورد و بعد با نگاه به امام می گوید:
مولای من!
شرم داشتم که شما را در این حال ببینم!
● بعد دقایقی گفتگو و دیدار از محضرش خارج می شوند.
مردی که در را بر آنان گشوده بود آنان را همراهی می کند و در هنگام خدا حافظی با احترام کیسه ای به علی بن ابراهیم می دهد و می گوید :
۲۰۰ دینار را آرد تهیه کن و ۲۰۰ دینار خرج تهیه لباس و ۱۰۰ دینار هم برای سایر مخارج هزینه نمایید.
پدر در بهت و حیرت است !
کیسه ای را به محمد، پسر علی بن ابراهیم می دهد و به او می گوید:
۱۰۰ دینار برای خرید چاباری برای خودت و ۱۰۰ دینار برای سایر مخارج و ۱۰۰ دینار هم برای تهیه لباس برای خود!
● خواست حرکت کنند، گفت:
اما محمد، امام فرمودند به منطقه جبال
( بخشی از مناطق ایران آن روز از خراسان تا فارس و بخشی از خوزستان) نرو و به منطقه سواد ( دشت های سرسبز و حاصل خیز جنوب عراق و غرب خوزستان) سفر کن!
این توصیه بر شگفتی شان افزود که حضرت چگونه بر این اسرار و اندیشه ها آگاه شدند؟!
● اما سخت تر آنکه، باورش برای شان بخصوص پسر دشوار بود !
در این اندیشه فرو رفت که با این اوصاف که حسن بن علی العسکری بر خیال و اندیشه ام آگاه بوده و از مکالمات من و پدر و حتی تصورات ذهنی ام که بازگو نکردم خبر داشت و واقف بود، قطعا از اندیشهام در باره امامت و توقف بر امامت امام کاظم هم آگاه بود، با این حال چگونه در کمک به من و پدر به نهایت لطف کردند و از من نپرسید و نخواست و نگفت که بر چه مذهب و عقیده ام ؟ و کمک بر ما را کریمانه پذیرفت؟
حتی از ما با گرمی استقبال کرد و تکریم نمود؟!
و بالاتر آنکه از نرفتن به دیدارش و به رسم فامیلی و عدم انجام حق خویشاوندی گله کردند که نوعی ابراز لطف و محبت بود!
● هر دو شرمسار از این همه احسان و محبت ولی شادمان از آن همه بخشش و کرامت !
نه یوسف که چندان بلا دید و بند/
چو حکمش روان گشت و قدرتی بلند.
گنه عفو کرد آل یعقوب را/
که معنا بود صورت خوب را.
● شیخ مفید می نویسد که محمد بن علی بن ابراهیم به سواد رفت و در آنجا ازدواج کرد و به تجارت پرداخت به طوری که در آمد روزانه اش به ۱۰۰۰ دینار رسید!
اما بر مذهبش ماند و به امامت امام حسن عسکری علیه السلام معتقد نشد و بر مذهب واقفیه پا فشرد!
● ای کاش نزد امام معرفت و حسن عاقبت تمنا می کرد نه مرکب و تجارت
و دنیا !
" اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْهَادِي إِلَى دِينِكَ وَ الدَّاعِي إِلَى سَبِيلِكَ عَلَمِ الْهُدَى وَ غَيْثِ الْوَرَى وَ سَحَابِ الْحِكْمَةِ".
"خدایا درود فرست بر مولای ما محمّد و اهل بیتش، و درود فرست بر حسن بن على، هدایت کننده به سوى دینت، و دعوت کننده به راهت، آن پرچم هدایت و باران عنایت و خیر و ابر حکمت براى خلق."
● برگرفته از روایتی از اصول کافی ، ۳/۵۰۶/۱ باب ۱۲۴
◇حمید احمدی
۱ مهر ماه ۱۴۰۲ برابر با ۷ ربیع الاول
هدایت شده از کانال شخصی مرتضی وافی
امروز بعد از برنامه ، با حاج آقای حسینی قمی رفتیم دیدن حاج آقای قرائتی
وقتی رسیدیم مسئول دفترشون گفت که حاج آقا گفتند که تا من بیایم پایین ، به مهمانها بگویید به این تابلویی که اینجا هست دقت کنند
ازشون پرسیدیم کدام تابلو؟
تابلویی که تصویر عکس نماز جماعت رهبری در جشن تکلیف پسران بود را به ما نشان دادند (عکس دوم)
عکس را دیدیم اما منظور حاج آقای قرائتی را نفهمیدیم!
دقایقی بعد حاج آقا آمدند و بعد از حال و احوالپرسی گفتند عکس را دیدید؟
گفتیم بله
حاج آقای قرائتی در حالیکه عکس نماز جماعت دانش آموزان را در دست داشتند با قدری بغض گفتند من چند روزیست که فکرم مشغول این است که ما برای این نوجوانهایی که تعدادیشون در این تصویر هستند کاری نکردیم!
دشمن دندانش را تیز کرده که نوجوانهای ما را به چنگ خود اسیر کند و ما روحانیون و مبلغین کار به درد بخوری برای جذب نوجوانها به دین نکرده ایم
هدایت شده از نظامی نیوز 📡
23.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #مهم | ٢٣سال پیش، فیلمی از هجوم نیروهای تروریستی آمریکایی به حرمین شریفین امام هادی و امام حسن عسکری سلام الله علیها در سامرا
🚨کانال رسمی #نظامی_نیوز👇
@NEZAMI_NEWS_IR
هدایت شده از محمود عیسوی
🔴 معرفی کتاب
فقه اقتصادی
مولف: محمود عیسوی
ناشر: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
با همکاری دانشگاه علامه طباطبائی
♦️ دانش اقتصاد گستره وسیعی دارد که تنها بخشی از آن در علم اقتصاد مورد مطالعه قرار می گیرد.
غفلت از ابعاد دیگر دانش اقتصاد به نارسایی و سترونی این دانش بااهمیت انجامیده است. آشنایی علاقه مندان به اقتصاد اسلامی، از طریق بررسی فقهی اقتصادی موضوعات اقتصادی، می تواند به رشد و گسترش اقتصاد اسلامی کمک شایانی کند.
به همین منظور در کتاب فقه اقتصادی، اولا قواعد فقهی مورد استفاده در اقتصاد تشریح و سپس دیدگاه اسلام درباره یکی از مهم ترین مسائل مورد اختلاف مکاتب اقتصادی یعنی مالکیت و دیگر موضوعات مهم اقتصادی مانند تولید و مصرف از منظر فقهی اقتصادی تببین شده است.
♦️بررسی موضوعات مربوط به بازارهای اقتصادی مانند مسائل پیرامون کسب و کار و نیز یکی از شاخه های مهم اقتصاد یعنی بازرگانی و تجارت نیز از دیگر مباحث مورد بحث است.
♦️بررسی فقهی اقتصادی نقش، اهداف و وظایف دولت نیز بخش پایانی کتاب را تشکیل داده است.
🆔 eitaa.com/eisavim
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
🔻رزمنده و آزاده دفاع مقدس بیان کرد:
❓ اولین شهید روحانی دفاع مقدس چگونه به شهادت رسید؟
🎬 خاطره روحانی رزمنده دفاع مقدس از شهید چمران
🎬 خاطره روحانی آزاده از حضور یک نوجوان تهرانی در جبهه جنوب
🔹 حجت الاسلام والمسلمین عیسی نریمیسا از رزمندگان و آزادگان دفاع مقدس در بخش اول گفت و گوی خود با رسانه رسمی حوزه به بیان خاطراتی از شهید چمران، روحانی شهید شریف قنوتی و مسجد جامع خرمشهر پرداخت که خواندنی است.
متن کامل مصاحبه👇
https://hawzahnews.com/xcrSf
@HawzahNews | خبرگزاریحوزه
May 11