eitaa logo
قاصدک
102.8هزار دنبال‌کننده
66.4هزار عکس
45.3هزار ویدیو
137 فایل
👈ما نمیتونیم آینده رو انتخاب کنیم، فقط رقمش میزنیم همین...😉 . . . . آیدی ادمین تبادلات: @Maleka_ad تعرفه تبلیغات؛ https://eitaa.com/joinchat/3446669459Cc4cd1f4ae2 جهت رزرو تبلیغات به لینک بالا بپبوندین👆👆 🎎خیلی کانال خوبیه. @shapaarak
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷🌷 ‏از خواستگار پرسیدن: دستت کج نیست؟ گفت هرگز. معتاد نیستی؟ گفت خدا اون روز رو نیاره. پرسیدن چشمت دنبال ناموس مردم نیست؟ گفت بمیرم ولی دزد ناموس نشم. پرسیدن دست بِزن نداری؟ گفت بشکنه دستم اگه همچین کاری بکنم... هر چی از رذایل اخلاقی پرسیدن، تکذیب کرد آخرش پرسیدند تو هیچ‌خصلت بدی نداری؟ گفت "فقط دروغ می گویم" مطالب زیبا👈@ghaseedak 🌷🌷🌷
هیچوقت از روی عکس حسرت زندگی کسی رو نخور همه بهترین عکساشون رو به اشتراک میذارن...! ‌ ‍‌‌ @ghaseedak
🌷🌷🌷 💓 قلب تو کجاست؟ «رابرت داوینسن زو»،قهرمان مشهور ورزش گلف آرژانتین ، زمانی که در یک مسابقه برنده شد ، مبلغ زیادی پول به عنوان جایزه دریافت کرد در پایان مراسم ، زنی به سوی او دوید و با تضرع و التماس از رابرت خواست که پولی به او بدهد تا بتواند کودکش را از مرگ نجات دهد. 🍃🍃🍃 زن گفت که هیچ پولی برای درمان پسرش ندارد و اگر رابرت به او کمک نکند، فرزندش می میرد. قهرمان گلف دریغ نکرد و بلافاصله تمام پولی را که برنده شده بود به زن بخشید!! 🍃🍃🍃 چند هفته بعد یکی از مقامات رسمی انجمن گلف به او گفت : رابرت خبر های تازه و بدی برایت دارم آن زنی که از تو پول را گرفت اصلا بچه مریض ندارد ، او حتی ازدواج هم نکرده است ! او تو را فریب داده است دوست من !!! ساده لوحی کردی رابرت با خوشحالی گفت:خدا را شکر . . . پس هیچ بچه ایی در حال جان دادن نبوده است ، این که خیلی عالی ست!! ٭٭٭٭ نتیجه گیری آزاد ٭٭٭٭ مطالب زیبا👈@ghaseedak 🌷🌷🌷
🌷🌷🌷 🔺 چرا ظالم ها سالم ترند 🔸چرا بعضی آدم ها با کوچکترین گناهی تو همین دنیا مجازات میشن. اما یه سری هر گناهی دلشون میخواد میکنن و روز به روز هم پیشرفت؟ پس عدالت خدا کجاست !! 🔻 آدمها سه دسته اند: عینک ملحفه فرش 🔸وقتی یک لکه چایی بنشیند روی عینک بلافاصله آن را با دستمال کاغذی پاک میکنی ! 🔸وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه می گذاری سر ماه که با لباسها و ملحفه ها جمع شود و همه را با هم با چنگ میشویی! 🔸اما وقتی همان لکه بنشیند روی فرش میگذاری سر سال با دسته بیل به جانش می افتی! 🔹خدا هم با بنده های مومنش مثل عینک رفتار می کند. بنده های پاک و زلال که جایشان روی چشم است تا خطا کردند بلافاصله حالشان را می گیرد(البته در دنیا و خفیف)، دیگران را به موقعش تنبیه میکند آن هم با چنگ، و آن گردن کلفت هایش را میگذارد تا چرک هاشان جمع شود. مطالب زیبا👈@ghaseedak 🌷🌷🌷
🌷🌷🌷 آیا سواد رابطه داریم؟ سواد رابطه یعنی: ۱. مسئولیت پذیری در رابطه ۲. بیان حرف‌ها بدون توهین و تحقیر ۳. دادن آزادی‌های فردی و مجاز به همدیگر ۴. دنبال تغییر دادن طرف مقابل نیستی بلکه او را همانطور که هست می‌پذیری ۵. استفاده نکردن از نقاط ضعف طرف مقابل برای رسیدن به مقاصد خود مطالب زیبا👈@ghaseedak 🌷🌷🌷
وقتے دلگیرے و تنها Join➥ @ghaseedak
🌷🌷🌷 داستان کوتاه جالبه, بخونید می‌گویند که در ایام قدیم در یکی از پاسگاه‏های ژاندارمری سابق ژاندارمی خدمت‏ می‏‌کرد که مشهور بود به سرجوخه جبّار... این سرجوخه جبار مانند بسیاری از همگنان و همکاران خودش در آن روزگار سواد درست حسابی نداشت ولی تا بخواهی زبل و کارآمد بود و در سراسر منطقه خدمت او کسی را یارای نفس‏ کشیدن نبود.! از قضای روزگار، در محدوده خدمت‏ سرجوخه جبار دزدی زندگی می‌کرد که به راستی، امان مردم را بریده و خواب سرجوخه جبار را آشفته گردانیده بود... سرجوخه جبار با آن کفایت و لیاقتی که‏ داشت بارها دزد را دستگیر کرده، به‏ محکمه فرستاده بود ولی گردانندگان‏ دستگاه، هربار به دلایلی و از آن جمله‏ فقد دلیل برای بزهکاری دزد یاد شده، او را رها کرده بودند به گونه‏‌ای که گاهی جناب دزد، زودتر از مأموری که او را مجلوبا و مغلولا به‏ مرکز دادگستری برده بود به محل باز می‏‌گشت و برای دلسوزانی سرجوخه جبار مخصوصا چندبار هم از جلو پاسگاه رد می‏‌شد و خودی‏ نشان می‏‌داد یعنی که بعله... یک روز سرجوخه جبار که از دستگیری و اعزام بیهوده دزد سیه‌کار و آزادی او به ستوه آمده بود منشی‏ پاسگاه را فراخواند و به او دستور داد که قانون‏ مجازات را بیاورد و محتویات آن را برای‏ سرجوخه بخواند. منشی پاسگاه کتاب قانونی را که‏ در پاسگاه بود آورد و از صدر تا ذیل برای‏ سرجوخه جبار خواند. ماده ۱...ماده ۲...ماده ۳...الی‌آخر... سرجوخه جبار که در تمام مدت خوانده‏ شدن متن قانون مجازات خاموش و سراپا گوش‏ بود، همین‏که منشی پاسگاه آخرین ماده قانون‏ را خواند و کتاب را بست حیرت‌زده و آزرده‏‌دل به منشی گفت: اینها که همه‏‌اش "ماده" بود آیا این کتاب حتی یک «نر» نداشت؟! آنگاه سرجوخه جبار به منشی گفت: ببین در این کتاب صفحه سفید هست؟!! منشی کتاب را گشود و ورق زد و پاسخ داد: قربان! در صفحه آخر کتاب به اندازه‏ نصف صفحه جای سفید باقی‏مانده است. سرجوخه جبار گفت: قلم را بردار و این مطالب را که می‏‌گویم‏ بنویس... و چنین تقریر کرد: «نر»سرجوخه جبار؛ هرگاه یک نفر شش‏ بار به گناه دزدی از طرف پاسگاه دستگیر و به محکمه فرستاده شود و در تمام دفعات از تعقیب و مجازات معاف گردد و به محل‏ بیاید و کار خودش را از سر بگیرد برابر «نر سرجوخه جبار» محکوم است به اعدام!! پس از اتمام کار منشی سرجوخه جبار، نخست آن را انگشت زد و مهر کرد و پس از آن دستور داد دزد را دستگیر کنند و به پاسگاه بیاورند. آنگاه او را در برابر جوخه آتش قرار داد و فرمان اعدام را درباره‏‌اش اجرا کرد. گویا خبر این ماجرا به گوش حاکم وقت‏ رسانده شد و حاکم دستور داد سرجوخه جبار را به حضورش ببرند. هنگامی که سرجوخه جبار به حضور حاکم‏ رسید، پرخاش‏‌کنان از او پرسید چرا چنان‏ کاری کرده است؟!! سرجوخه جبار پاسخ داد: قربان! من دیدم در سراسر قانون‏ مجازات هرچه هست ماده است ولی حتی یک‏ «نر» توی آن همه ماده نیست و آن‏وقت‏ فهمیدم که عیب کار از کجا است و چرا دزدی‏ که یک منطقه را با شرارت‏هایش جان به سر کرده است هربار که دستگیر می‏‌شود بدون‏ آن‏که آسیبی دیده باشد به محل‏ باز می‏‌گردد. این بود که لازم دیدم در میان‏ «ماده»های قانون مجازات یک «نر» هم باشد. این است که خودم آن نر را به قانون اضافه و دزد را طبق قانون اعدام کردم و منطقه را از شرّ او آسوده گردانیدم! مطالب زیبا👈@ghaseedak 🌷🌷🌷
🌷🌷🌷 شما فقط باید به این ادراک ساده دست یابید که در دنیا از همه چیز مراقبت می‌شود... درختان می‌رویند، نه به این دلیل که برای روییدن تلاش می‌کنند. پرندگان آواز می‌خوانند، بدون اینکه به کلاس موسیقی رفته باشند. و رودخانه‌ها جاری می‌شوند، ولی کسی به آن‌ها نیاموخته که چگونه خود را به اقیانوس برسانند. آن‌ها هیچ نقشه و کتاب مقدسی به همراه ندارند. و هیچ جاده‌ای را نمی‌شناسند. ولی با این حال هر رودی عاقبت به اقیانوس می‌پیوندد. این کیهان عظیم به قدری کامل عمل می‌کند که چیزی را نمی‌توان به آن افزود و نیازی به اصلاح کردن ندارد. با درک این موضوع انسان احساس آرامش می‌کند. اگر ستارگان می‌توانند به رقص و گردش خود ادامه دهند، و گل‌ها شکفته شوند و پرندگان همچنان آواز بخوانند، چرا شما نتوانید؟ شما نیز متعلق به این کیهان و جزئی از آن هستید. بزرگترین شکوفایی در درون شما اتفاق می‌افتد؛ شکوفایی آگاهی، آن گل طلاییِ هستی... 👤اشو مطالب زیبا👈@ghaseedak 🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خشک ترین مکان جهان کویر آتاکاما در شیلی و پرو است. در قسمت مرکزی آن مکانهایی وجود دارد که در کل تاریخ مشاهدات هرگز باران نباریده است. @ghaseedak
سخن بد می رنجاند اگرچه پوشش شوخی را برقامتش بپوشانی وسخن نیک غم را می زداید وشادی آفرین است اگرچه از روی تعارف باشد سعی کن برای زبانت نگهبانی بگذاری تا واژه هایت را انتخاب کند @ghaseedak
همیشه به یاد داشته باش انسان های زیادی هستند که آرزویشان است شرایط زندگی و موقعیت تو را داشته باشند … پس همین لحظه ، بابت هر چه که هستی ، خدا را شکر کن 🙏🏼 @ghaseedak
شکستنِ قلب انسان‌ها اصلا کارِ دشواری نیست و از دست همه برمی‌آید ! آن چه دشوار است ، نشکستن دل‌هاست ... 👤 ژان پل سارتر @ghaseedak
در یڪ خانہ و خانواده چهار چیز باید باشد: 👛محبت 👛حرمت 👛مشورت 👛مدیریت جایے ڪہ محبت هست دو چیز وجود ندارد: یڪے قدرت طلبے و دیگرے دشمنی. @ghaseedak 🌸
گاهی اتفاقات ناخوشایند... ما را در مسیر بهترین اتفاق ممکن در زندگیمان قرار خواهد داد... پس به خدا اعتماد کنید و پیش بروید... @ghaseedak
آقایون محترم! لطفا همسرتان را با‌ ❤️ یک دوستت دارم‌ ❤️ يك مـحبتِ مداوم‌ ❤️ یک دلم برایت تنگ شده‌ ❤️ یک امروز زیباتر شده‌ای و...‌‌ ‌ هر روز همسرتان را شارژ کنید پیش از آنکه شارژشان به مرز هشدار برسد!‌ @ghaseedak
💖💖فال 💖💖 📆تاريخ: سه شنبه 28 اردیبهشت 1400 💖 :دریک مبارزه احساسی پیروزی دارید. 💖:شک وتردید راازخود دور کنید. 💖:دیدگاه شما به روابط احساسی تغییر میکند. 💖:راهتان درست است پیروزی احساسی دارید. 💖:کمی فاصله بگیرید. 💖 :حرفهای زیبا وسخنان جالبی اززبان عشقتان میشنوید. 💖 :پنهانکاری شخص مقابل رومیشود. 💖 :خیلی نسبت به همسرتان حساس شدید. 💖:بایک متولد مهراشنایی دارید. 💖:دلخوری وناراحتی تمام میشود. 💖:بسوی شخص موردعلاقه خود میروید. 💖 : ازحقیقتی دررابطه باشریک احساسیتان باخبرمیشوید. @ghaseedak 💞
پنهان ترین ویژگی اخلاقی آدمیزاد "ظرفیت" است. ظرفیت آدم‌ها به مرور زمان مشخص میشه. وقتی برای شناخت آدم‌ها صبر نداشته باشی، تو اندازه ی ظرفیتشون اشتباه می‌کنی. اون وقت به کسی که فقط ظرفیت نگاه داره، لبخند می زنی. اون وقت به کسی که فقط ظرفیت ترحم داره، محبت می‌کنی. اون وقت به کسی که فقط ظرفیت یه سلام علیک داره، رفاقت می‌کنی و ... هر جای زندگی احساس کردید کسی بی دلیل رفتارش با شما تغییر کرده، بدونید بیشتر از ظرفیتش باهاش رفتار کردید. بیشتر از چیزی که هست بهش بها دادید. یادتون باشه! قبل از اینکه خودتون رو، احساستون رو و زندگیتون رو برای کسی خرج کنید، اول ظرفیتش رو بشناسید. . حسین حائریان @ghaseedak
بهتر است با کفش هایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد باشم و به کفش هایم فکر کنم 👤علی شریعتی @ghaseedak
چيزهايى كه براشون نيازى نيست عذرخواهى كنى: ۱. كسى رو دوست داشتن ٢. نه گفتن ٣. دنبال روياهات رفتن ۴. براى خودت وقت گذاشتن ۵. اولويتهات ۶. پايان دادن به رابطه ى مسموم ٧. نقص های ظاهریت ٨. پاى تصميمت وايستادن ٩. حقيقت رو گفتن @ghaseedak
از افلاطون پرسيدند: شگفت انگيز ترين رفتار انسان چيست؟ پاسخ داد: از كودكى خسته میشود، براى بزرگ شدن عجله میکند و سپس دلتنگ دوران كودكى خود میشود ابتدا براى كسب مال و ثروت از سلامتى خود مايه میگذارد. سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج میکند و طورى زندگى میکند كه انگار هرگز نخواهد مرد، و بعد طورى میمیرد كه انگار هرگز زندگى نكرده است! آنقدر به آينده فكر مى كند كه متوجه از دست رفتن امروز خود نيست، در حالى كه زندگى گذشته يا آينده نيست، زندگى همين حالاست... @ghaseedak
🌷🌷🌷 کلاس دوم دبستان یه روز خانوممون نیومد یه معلمی رو فرستادن سرگرممون کنه. معلمه از اول کلاس یکی یکی می‌گفت پاشید بگید دوست دارید بزرگ شدید چه‌کاره بشید. من اون موقع‌ها دوست داشتم بزرگ شدم دزد بشم. نوبت رسید به سه‌تا میز جلوتر از من. پسرهٔ عن گفت می‌خوام بزرگ شدم دزد بشم. من یهو گوشام تیز شد. تا قبلش همه یا دوست داشتن پلیس بشن یا چمیدونم معلم و اینا، این گوزو یهو معادلات رو به هم ریخت و همه فهمیدن می‌تونن چیزی غیر از این چارتا شغل رو هم انتخاب کنن. یهو همهمه شد. هرکی از یه طرف یه عری می‌زد و شغل واقعی مورد علاقه‌ش رو می‌گفت. من احساس خطر کردم، اول اینکه احساس می‌کردم اون پسره شغل مورد علاقه‌م رو دزدیده (یعنی حتی از همون سن شروع به تمرین کرده و من خیلی ازش عقبم) بعد اینکه حس می‌کردم اگه الان منم بگم می‌خوام دزد بشم همه مسخره‌م می‌کنن که فلانی یه چی گفت تو هم تقلید کردی، بعد هم دیدم همهمه شد و اون وسط چنتا دزد دیگه هم شنیدم، دست داشت زیاد می‌شد، موقعیت شغلیم در خطر بود. معلم سعی کرد کلاس رو آروم کنه ولی اون جماعت بره‌ها که تا چند دقیقه قبل همه می‌خواستن مشاغل آبرومند مملکت رو انتخاب کنن پوستین‌هاشون رو در آورده بودن و هر کدوم به طناب یه خلافی چنگ زده بودن و عر می‌زدن. یکی می‌خواست بزرگ شد گوریل بشه، بلد هم نبود بگه گوریل، قصد داشت بزرگ شد گولیل بشه. عقل نداشتیم واقعاً. خلاصه معلم از سر جاش پا شد رفت سمت پسره و با دلیل و منطق خاص خودش به پسر فهموند که دزد شدن غلطه. پسره انقدر چک خورده بود لپاش شبیه گیلاس شد، شر شر اشک می‌ریخت و معذرت می‌خواست. همه ساکت شدن حتی اونی که می‌خواست گولیل بشه. تهش معلم بهش گفت تو غلط می‌کنی دزدی کنی. بشین سر جات. پسره نشست سر جاش، معلم رفت نشست سر جاش و گفت بعدی. بعدی از سر جاش پا شد و می‌دونست غلط کرده غیر از پلیس و معلم چیز دیگه‌ای باشه. من باید یه کاری می‌کردم، دزد که جرأت نمی‌کردم باشم، معلم هم که دوست نداشتم باشم، پلیس هم که خب خیانت به شغل محبوبم بود. وقت کم داشتم، داشت نوبتم می‌شد. یکی از بچه‌ها که مشکل مثانه داشت و بد هم ترسیده بود شاشیده بود به خودش و بغل دستیش با عربده این رو به معلم، به ما، به مدرسه، به کل شهرک و کل تهران اعلام کرد. معلم رفت بابای مدرسه رو آورد این رو جمع و جور کنه، اون پسره شده بود مثل این فوتبالیستای عرب، وقت کشت و من فرصت فکر کردن داشتم. به نتیجه رسیدم. چیزی که خوشم بیاد و مثل بقیه نباشه و دزد هم نباشه. با خیال راحت تکیه دادم و منتظر بودم شلوار بازیکن عرب رو عوض کنن تا نوبتم برسه. دو نفر دیگه مونده بود به من برسه. یکی از بچه‌ها گفت خانوم میشه برم آب بخورم؟ خانوم گفت غلط کردی، میری آب می‌خوری مثل این خرابکاری می‌کنی، بشین سر جات الان زنگ می‌خوره. من همون لحظه استرس گرفتم نکنه زنگ بخوره و نوبت به من نرسه و دقیقاً همون لحظه زنگ خورد. خانوم پا شد سرش رو مثل گاو انداخت پائین رفت و اصلاً هم براش مهم نبود چه شغل خوبی رو انتخاب کرده بودم. هیچ معلمی دیگه هیچوقت ازم نپرسید شغل مورد علاقه‌م چیه. خیلی از اون سال گذشته ولی هنوز هم اون دوتا (دزدی و شغل منتخبم بعد از دزدی) شغلای مورد علاقه منن و دارم سعی می‌کنم بزرگ شدم یکی از اون دوتا رو انجام بدم. مطالب زیبا👈@ghaseedak 🌷🌷🌷
🌷🌷🌷 💓 قلب تو کجاست؟ «رابرت داوینسن زو»،قهرمان مشهور ورزش گلف آرژانتین ، زمانی که در یک مسابقه برنده شد ، مبلغ زیادی پول به عنوان جایزه دریافت کرد در پایان مراسم ، زنی به سوی او دوید و با تضرع و التماس از رابرت خواست که پولی به او بدهد تا بتواند کودکش را از مرگ نجات دهد. 🍃🍃🍃 زن گفت که هیچ پولی برای درمان پسرش ندارد و اگر رابرت به او کمک نکند، فرزندش می میرد. قهرمان گلف دریغ نکرد و بلافاصله تمام پولی را که برنده شده بود به زن بخشید!! 🍃🍃🍃 چند هفته بعد یکی از مقامات رسمی انجمن گلف به او گفت : رابرت خبر های تازه و بدی برایت دارم آن زنی که از تو پول را گرفت اصلا بچه مریض ندارد ، او حتی ازدواج هم نکرده است ! او تو را فریب داده است دوست من !!! ساده لوحی کردی رابرت با خوشحالی گفت:خدا را شکر . . . پس هیچ بچه ایی در حال جان دادن نبوده است ، این که خیلی عالی ست!! ٭٭٭٭ نتیجه گیری آزاد ٭٭٭٭ مطالب زیبا👈@ghaseedak 🌷🌷🌷