قاصدک
این مرد امشب میمیرد❣🌹 پارت– 213 _ ولش كن نميخوام بين زن و شوهر باعث اختالف شم واقعا كنجكاو ش
این مرد امشب میمیرد❣🌹
پارت– 214
آوا در حالى كه لقمه در دهان مهرسام ميگذاشت رو به معين گفت: راجب پرستار
فكر كردى؟
_ آره ولى طول ميكشه تا يه شخص مناسب پيدا كنم ديگه هم بچه رو نفرست
ساختمون اونور تربيت اشتباهشون روش تاثير ميزاره
خانم جون لب گزيد و گفت: _ مادر اونا هم مهرسامو دوست دارن دلتنگ ميشن
_ دلتنگ شدن بيان اينجا ببيننش لزومى نداره اين بچه رو ببرن حتما
_ ميانم كه شما اوقات تلخى ميكنى
_ من همينم خانوم جون همين قدر كه از اين خونه شوتشون نكردم بيرون به احترام
شماست واگرنه تحمل يه مشت مفت خور دو رو كه همه عمر سعى كردن بهم ضربه بزنن
و زدن خيلى واسم سخته
عماد كه تازه رسيده بود با خنده به همه سالم داد و شيرين جان را قلقلك داد
_ عمه شيرين من جيگر منه مگه نه؟
شيرين ذوق زده خنديد و گفت: تازه شيرين عقل هم هستم
همه سكوت كردند معين جدى پرسيد
_ كى اينو گفته بهت؟
شيرين با انگشت هاى دستش شروع به شمردن كرد
_ مبينا و صنم و يارا و اون يكى ها
عماد عزيزم غمزده
نگاهش ميكرد و معين كالفه ليوانش را روى ميز كوبيد:
_ بيا خانم جون اينا به اين طفل معصوم رحم ندارن چه برسه به من كه سايه امو با
تير ميزنن
دلم براى شيرين كه مبهوت همه را نگاه ميكرد سوخت لبخند مهربانانه اى زدم و
گفتم: شيرين جون پايه ٢ گردش خانمانه هستى؟
ذوق كرد و آب دهنش را قورت داد:
_ اگه داداشم بزاره بله
عماد سفت بغلش كرد و ب*و*سيدش و گفت
_ اى جان انگار داره بله سر عقد ميده
معين كه امروز اصال قصد خنده نداشت گفت: عماد ببر بچه ها رو بيرون امروز
بچه ها ؟! منم جز بچه ها محسوب ميشم؟!!
_ آقا شما خودت نمياى؟
_ نه جلسه دارم
از جايش بلند شد و رو به خانم جون گفت:
_ شوهرتو تنها نزار حاال كه پاشو كرده تو يه كفش كه ميخواد بره ويال لواسون يه
مدت شما هم برو من مشكلى با رفتنت ندارم
❣ @ghaseedak ❣
قاصدک
این مرد امشب میمیرد❣🌹 پارت– 214 آوا در حالى كه لقمه در دهان مهرسام ميگذاشت رو به معين گفت: را
این مرد امشب میمیرد❣🌹
پارت– 215
خانم جون هم از خدا خواسته تشكر كرد، ولى دل من هنوز نگرانه گردش بى معين
بود دلم همان شهربازى دو نفره را ميخواست زبانم چرخيد
_ جلسه امروز واجبه؟
بى تفاوت جواب داد: _ آره
_ خوب پس گردش واسه يه روز ديگه بمونه منم ميام جلسه
در حالى كه سالن را ترك ميكرد گفت: با صبورى جلسه ندارم امروز مرخصيه تولد
شوهرشه
واى كه حرفت از صد تا فحش بدتر بود!!!
با حرص عماد را كه هنوز ميخنديد نگاه كردم....
پايان قسمت ٢٣
يا حق
قسمت 24 اين مرد امشب ميميرد
عصر آن روز قبل از اينكه به گردش برويم عماد، خانم جون و اتابك خان را بدرقه
كرد به احترام خانم جون تا كنار ماشين رفتم و با اتابك خان هم خداحافظى كردم ولى روى
بر گرداند و نيشخند وحشتناكى زد و به راننده اشاره داد تا حركت كند با حرص به عماد
گفتم:
_ پدربزرگت خيلى وحشتناكه
_ پدربزرگ منه فقط آره؟
_ نميخوام حتى فكر كنم خون اين مرد تو رگهامه
عماد در حالى كه دست به جيب سمت ماشينش ميرفت لبخند تلخى زد و گفت:
دقيقا جمله ژاله
وقتش رسيده بود؟! سريع خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم؛
_ عماد من دوست دارم عكس خواهرمو ببينم
كالفه كف دستش را روى ته ريشش كشيد و يكى از ابروهايش را باال داد و گفت:
_ خواهرت يا نامزد سابق شوهرت
سرم را پايين انداختم و به كفش هايش خيره شدم
_ دوست دارم ببينم خواهرم چى بوده كه شوهرم هنوز عاشقشه
صورتم را نوازش كرد و آه حسرتى كشيد
_ ژاله جايى واسه عشق باقى نگذاشت با همه عشقى كه بهش داشتم جز شرمندگى
از وجودش ديگه هيچ حسى بهش ندارم مطمئنم آقا اگه عاشقش بود با تو ازدواج نميكرد
سخت بود !!! حتى به زبان آوردنش سخت بود
❣ @ghaseedak ❣
هدایت شده از گسترده | برند🎖
📲 با اپلیکیشن زیر میتونی بطور ناشناس چت (PV) بخونی🙊
همین الان دانلودش کن، شمارتو وارد کن و چتایی که میخوای رو بخون 05👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ زیبا....
@ghaseedak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ زیبا....
@ghaseedak
#تـــنها چیزی که آرومم میکنه❣
پر شدن اسمت ❣
#تــــوصفحه ی دوم شناسناممه ❣
#همـــــین "😍💕
#تکست_عاشقانه
🍃🌸 @ghaseedak 🌸🍃