eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
12.5هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
63 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ القٰاصِمِ الجَبّٰاریٖنْ» خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانـی نیست... بِھ‌َراسـ💪ـید که این اولِ بسم الله است...🌷 کانون تبلیغاتی پربازده قاصدک ❄️👇 https://eitaa.com/joinchat/3340238882Ca4b5329bfc
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰سردار شهید حاج : 💥من متاسفم بعضی ها بجای نامه سرگشاده نوشتن به استکبار و صهیونیست و دشمن ، نامه سرگشاده به ولی ایستاده در خط مقدم در مقابل دشمن می نویسن...کسانی که کار دشمن را در داخل انجام می دهند تقوا ندارند... 🔴 خطاب به مردم: خامنه‌ای عزیز را عزیز جان خود بدانید.. حضرت آیت الله خامنه ای را مظلوم و تنها می بینم. او نیازمند همراهی شماست.... 📣بخشی از وصیت‌نامه سپهبد قاسم سلیمانی ♥️ ♥️
🌸در ایام فاطمیه سال ۹۷، چند دقیقه مانده به اذان مغرب، به گفتم پشت منزل شما، در کوچۀ پشتی، فرزند شهید حاج احمد شجاعی و خانمش دختر شهید حاج مجید زینلی زندگی می‌کنند. می‌آیید برویم سری بزنیم⁉️ گفتند نزدیک اذانه. 🌸 گفتم اشکال نداره می‌ریم ایستاده احوالی می‌گیریم و برای اذان برمی‌گردیم. ایشان قبول کردند. وقتی آمدیم کفش‌هایمان را بپوشیم، کفش‌های حاجی نبودند. ایشان با پای برهنه به طرف منزل فرزند شهید حرکت کردند. هر چه اصرار کردم کفش‌های مرا بپوشند، قبول نکردند. اواسط کوچه بچه‌ها برایشان کفش آوردند. 🌸ایستاده از فرزندان شهید احوالپرسی کردند و برای نماز به بیت الزهرا برگشتند. یادش با ذکر هدیه به روح ♥️ ♥️
انتشار دومین مجموعه "فقط برای خدا" به مناسبت ششمین ماه 💔شهادت سردار به همت حوزه هنری کرمان 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داودآبادی: حاج قاسم سلیمانی گفت حاج احمد متوسلیان همان شب اول شهید شده است 🔹 پژوهشگر تاریخ و دفاع مقدس: در ۳۸ سال گذشته حتی یک پرونده هم در اینترپل، دستگاه قضائی ایران و لبنان و سفارت ایران در لبنان تشکیل نشده است! 🔹هرسال وزارت خارجه فقط بیانیه می‌دهد؛ امسال هم گاف داد و بیانیه سال گذشته را منتشر کرد!
🕊 گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر!
✍سپهبد سلیمانی: ستمگران عالم عاقبتی جز نابودی ندارند. ظالمان مانند برفی که بر بلندای کوه جلوه‌گری می‌کند و عمری ندارد، می‌روند و در حقیقت این کوه است که با صلابت پابرجا می‌ماند. ۹۷/۵/۱۸
درد بی درمان شنیدی؟ حال من یعنی همین! بی تو بودن درد دارد میزند من را زمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نظر حاج قاسم درباره برجام چه بود؟ 🔹به بهانه اظهارات جنجالی روز گذشته ظریف در مجلس
تبسم ڪردی و صبحم چہ زیبا شد دل افروزم ...🌿 خوشا چشمے ڪہ صبح او بہ لبخند تو وا گردد ...❤️ روزتون متبرک به لبخند شهید ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبت های مهم سپهبد سلیمانی در مورد برجام 2 و برجام داخلی که بعد از صحبت های دیروز آقای ظریف در فضای مجازی در حال انتشار است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی حاج قاسم سلیمانی در مراسم، روی صندلی تجملی نمی‌نشیند!
🚨 و مادر 💠 مادر بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه می‌خوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل می‌روم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید. بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که می‌گویم جایی . گفت: همیشه دلم می‌خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی‌دانم چرا این توفیق نصیبم نمی‌شد. آخرین بار قبل از مرگ مادرم که این‌جا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر می‌کردم حتماً رفتنی‌ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.  سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: نمی‌دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم. 🎙خبرگزاری دانشجویان ایران
🌹ناگفته شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید حاج احمد متوسلیان ✍چند وقتی بود که شدیدا دنبال این بودم تا چند نفر که مطمئن بودم و هستم کامل ترین اطلاعات را از حاج احمد متوسلیان فقط آنها دارند، حضوری ببینم و در این رابطه سوال کنم تا اطمینانم از اطلاعاتی که تا امروز داشتم، کامل شود. حاج قاسم سلیمانی یکی از آنها بود که اطلاعات و نظرش خیلی برایم اهمیت داشت و به نوعی ختم کلام بود. دوست عزیزم "احسان محمدحسنی" - رئیس سازمان هنری رسانه اوج - با حاج قاسم ارتباط کاری زیادی داشت. یکی دو بار به او گفتم ترتیبی دهد با حاج قاسم جلسه ای کوتاه داشته باشم. یک بار قرار شد هنگامی که حاج قاسم به شهرک سینمایی دفاع مقدس برای بازدید از صحنه های فیلمبرداری "به وقت شام" می رود، برویم آن جا که به دلایلی جور نشد. گذشت تا اینکه بنده و خانواده ام برای جشن عروسی دختر آقا احسان که جمعه شب 24 اسفند 1397 در تالار طلائیه بود، دعوت شدیم. ساعت حدود 8 شب، دور میز کنار دوستان نشسته بودیم که ناگهان چشمانم از تعجب گرد شد. حاج قاسم سلیمانی، یکّه و تنها، با لباس شخصی‌و خیلی معمولی، وارد سالن شد. از همان اول به ذهنم رسید بروم سراغش، ولی مانده بودم چطور؟ نمی دانم چرا کم آوردم؟ احسان حسنی لطف کرد، دستم را گرفت و برد سر میزی که افرادی خاص نشسته بودند. مرا برد جلوی حاج قاسم. حاجی محترمانه و با ادب همیشگی، سریع از جا برخاست. تا احسان گفت: - ایشون آقای داودآبادی هستند که ...حاج قاسم لبخند زیبایی زد و گفت: - بله، ایشون رو که می شناسم ... قند در دلم آب شد. چه کیفی کردم از این حرف سردار. همین طور که روی صندلی سمت راستش می نشسستم، با خنده گفتم: - خب خدا رو شکر که بنده رو می شناسید، پس نیازی به معرفی نیست. و با خنده جوابم را داد. دور میز گرد، از سمت چپِ حاج قاسم، ابراهیم حاتمی کیا کارگردان، گلعلی بابایی نویسنده، مرتضی سرهنگی رئیس دفتر ادبیات و هنر مقاومت، و محسن مومنی رئیس حوزه هنری، که پهلوی من قرار داشت، نشسته بودند. حاجی داشت با آقای سرهنگی درباره نوشتن کتاب زندگی سردار شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) صحبت می کرد که ظاهر برای این کار دو تن از نویسندگان معروف حوزه هنری را برده بودند پیش حاج قاسم. آقای سرهنگی که فهمید با حاجی کار دارم، لطف کرد، زود حرفش را تمام کرد و به صحبت با محسن مومنی مشغول شد. سعی کردم از فرصت پیش آمده که معلوم نبود مجددا نصیبم شود و نشد! در کمترین زمان، بیشترین و بهترین بهرۀ ممکن را ببرم! آرام دهانم را بردم دم گوشی حاجی و گفتم: - حاج آقا، من تقریبا 25 ساله که در ایران و لبنان پی گیر قضیه حاج احمد متوسلیان هستم ... نگاهش به روبه رو بود. همان طور حرف می زد. جرات نکردم به چشمانش نگاه کنم. با همان لبخند روی لبش، رو کرد به من و گفت: - خب، ببینم تو که 25 سال روی این پرونده کار کردی، به چه نتیجه ای رسیدی؟! آرام گفتم: "به این رسیدم که همون روز اول همشون شهید شده اند." با لحنی ملایم گفت: "درسته. دقیقا. تا همون شب اول همشون شهید شدند." 🔺با تعجب گفتم: "پس این حرفها که بعضیا می زنند که زنده اند و در زندان های اسرائیل هستند چیه؟" لبخند تلخی زد و گفت: "این حرف ها رو ول کن." و ادامه داد: خب دیگه به چی رسیدی؟جرات نمی کردم بگویم. نه این که از حاج قاسم بترسم، نه اصلا. بلکه از ادعای خود هراس داشتم. دهانم را به گوشش نزدیک کردم تا آن که بغلش نشسته بود، نشنود. و صحبت ادامه داشت و من، ساکت، ولی مات و مبهوت، مانده بودم! حمید داودآبادی ۲بهمن ۱۳۹۸