#خاطرات_شهدا
شب وفات حضرت زینب(س) بود، ساعت دوازده شب بلند شد روی یک پارچه نوشت "یا زینب کبری" و بعد زد سر در مقر تفحص...
صبح که همه بیدار شدند گفت: امروز را با نیت حضرت زینب(س) کار می کنیم...
همان روز شهید پیدا کردیم بعد از سه ماه…
جستجوگر نور
🌹 #شهید_مجید_پازوکی🌹
ـــــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تواناییهای سردار سلیمانی از زبان کارشناس امنیت ملی بیبیسی:
🔺سلیمانی صرفا طراح عملیات و اطلاعات نبود، بلکه او فرمانده مغزها و قلبها بود.
شرط مرخصی دادن به سربازهاش💛
هر وقت سربازهاش مرخصی می خواستن، در صورت امکان نه نمی آورد. 😊
ولی واسه شون یه شرط می ذاشت. می گفت:« بهتون مرخصی می دم به شرطی که وقتی رفتید خونه و پدر و مادرتون از دیدن تون خوشحال شدن، بگید برا شهادت من دعا کنن»😍
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌸
#شهید_حادثه_تروریستی_اهواز🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ألا يا أهل العالم أنا أحب الحسين..♥️
الا یا اهل عالم من حسین را دوست دارم
- الشهيد القائد قاسم سليماني
#رزق_شبانه
شهیدی که فقط یک دستش از سوریه برگشت😔
مادرش در مصاحبه ای گفته بود: فرزند من علی، عاشق امام حسین(ع) بود❤️. عاشق ولایت بود، عاشق حرمین شریفین بود و در این راه یک لحظه سر از پا نمی شناخت. علی کسی بود که در داخل مملکت برای صیانت از ارزش های انقلاب اسلامی آرام و قرار نداشت و هر جا که امام خامنه ای امری را می فرمودند در جهت بر آورده کردن خواسته حضرت آقا تلاش می کردند و به طور کلی دربست در اختیار ولایت بود»☝️
شهید مدافع حرم علی امرایی در وصیت نامه اش نوشته بود: «به سوریه رفتم تا به حضرت زینب(س) ثابت کنم که «کلنا عباسک یا زینب»✌️
حمد و سپاس پروردگار هر دو عالم و سجده شکر به درگاهش که مدیون حسین بن علی(ع) هستم🌹 و تمام زندگیم را از او دارم چون خواست تا این گونه او را زیارت کنم، همانند خوابی که دیدم که امام حسین(ع) از ضریح بیرون آمد و گفت تو هم مال این دنیا نیستی و در آخر هم من روسیاه را خرید پس گریه و زاری معنا ندارد چون به وصال عشقم رسیدم.»✨
شهید مدافع حرم علی امرایی🌹
🔴 سه ماه از شهادت ابر مردی می گذرد که تاریخ معاصر مثل او را کمتر دیده است.
پولاد مردی به قامت یک پاسدار، آنان که در روایت قُلوبُهم کَزُبر الحَدید هستند، در مقابل دشمنان سخت تر از اَشداء عَلی الکُفار و بر نزدیکان رُحَماءَ بَینَهُم...
در این سه ماه چه ها که بر ما و بر عالم نگذشته است...
خدایا به حرمت و آبروی خون این شهید این روزهای سخت را تبدیل به سلامت و امنیت کن...
آمین یارب العالمین
✍"محمدصالحی"
🔸ماجرای مجروحیت دست یک سردار شهید !!
من از نزدیک شاهد زخمی شدن حاج قاسم عزیز بودم. اولین بار شهریور سال ۶۰ و قبل از عملیات "ثامن الائمه" (شکست حصرآبادان) بود که ایشان مربی آموزش رزمی بود و تیر به دستش اصابت کرد؛ اما آه و ناله ای از او شنیده نشد!!!
✍🏻 به روایت دکتر سید محمد حسینی
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شعر_شب
شب بخیر
غارتگر شبهای بی مهتاب من
منتی بر دل گذار؛
امشب بیا در خواب من ...!
#هوشنگ_ابتهاج
# سردار دلم💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ماجرای شهادت شهید #حاج_ابراهیم_همت
در جزیره مجنون را از زبان سپهبد #شهید_قاسم_سلیمانی بشنوید...
دست بیقراری که با رفتنش دلهایمان را دچار سندروم دلِ بیقرار کرد.
#حاج_قاسم_سلیمانی
سرداردلهااسمانی شدنت مبارک:
🌷سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:🌷
من از بیجاقراری و رسوای ماندگی، سر به بیابانها گذاردهام؛ من بهامیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بستهام، تو خود میدانی دوستت دارم. خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل کن.
👈بخشی از وصیت نامه
سپهبد قاسم سلیمانی
#سردار_دلها
آن نیستی
که رفتی
آنی که
در ضمیری.😭
💫انقلاب زنده است💫
امام خامنه ای:
شهادت حاج قاسم سلیمانی، زنده بودن انقلاب در کشور ما را به رخ همهی دنیا کشید. عدّهای میخواستند وانمود کنند که انقلاب در ایران از بین رفته است، مرده است، تمام شده امّا شهادت او نشان داد که انقلاب زنده است.
۹۸/۱۰/۲۷
اولین سال بدون سردار😥
اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج
#خادمانه😍
#آقامونه👆
جان منو امر ولی
#جانم_فدا_سید_علی❤️
برا سلامتی آقامون #دعا کنیم
برا سلامتی آقامون #صلوات
🌹🍃| #مادرانه
❣پست مادر شهید دهقان در روز تولد فرزندشان
به من گفتی صبوری کن.... صبوری.
صبوری کردم...
ببین.. صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد....
آری محمدرضا جان....
روزی که آمدی و چشمم به صورت معصوم و زیبایت افتاد از داشتنت بسیار خرسند شدم... بناگاه به یاد مادرم افتادم و جوان رعنایش...
حتی فکرش قلبم را پاره پاره میکرد...
میدانستم روزی تو را از دست خواهم داد و همین وظیفه ام را سنگین تر میکرد... با خودم نجوا میکردم: خدایا آیا من میتوانم؟؟؟اگر نتوانم!!! همین جگرم را می سوزاند...
وقتی نام دایی جاودانه ات را بر تو نهادم می دانستم که راهش را ادامه خواهی داد.....
روزها و شبها باهر بار شیر دادنت،در گوشت زمزمه ها میکردم.....
میدانستم میشنوی و میفهمی.....و روزی شنیده هایت را به کار خواهی بست.
محمدرضا جان میدانی با شهادتت چه جان تازه ایی در کالبد جامعه دمیدی؟؟؟
میدانی چه جوانان نیک سرشتی با یک نگاه آتشین تو به فطرت پاک خویش بازگشتند؟؟؟
میدانی چقدر زیبا راه را از بیراهه تمایز دادی و چقدر دست در راه مانده ها را گرفتی؟؟
امروز تولد بیست و سه سالگی توست... پسر عزیزم تو برای من همیشه بیست ساله ایی... من میدانم تو ماندگار شده ایی و این ما هستیم که میرویم....
پس تولد ماندگاریت مبارک باد..
منتظرم ببینم یازده روز دیگه مامان واسه تولد امسالت چی میگه😍😍
✍شهید حاج قاسم سلیمانی
اغلب ماازیک حس مشترکی برخورداریم وآن،حس مغمومیت است.وقتی انسان چیزی راازدست می دهد،یابرای چیزارزشمندی تلاش می کند اماقدرت وصول به آن راندارد،احساس مغمومیت می کند.این مغمومیت نشاط آور است،پیروزی اور است،معنویت آور است..
به من خیلی مراجعه می کنند.هرکسی دستش به من می رسداین را میگوید:دعاکن شهیدبشوم..من به آنها می گویم دعاکنید خداوند این حال رادرشماحفظ کند. وای به روزی که انسان این حالت غم را،این حالت باختن را،این حس جاماندگی را دراثردنیا ازدست بدهد! اوخاسر است..
📚کتاب ذوالفقار ص۱۴۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خنده را...🌷
ای شهید🖤
#مدافعانه🌹🍃
حرم حضرت زینب س
عجب حال وهوایی دارد🍃
سوریه..🕌
فیض شهـ💔ـادت
چه صفایی دارد
بنویسـ📝ـید
بهرویکفن آن شهدا🕊
چقدرعمــهی سادات
فدایـ♥️ـی دارد
#زینب_بهانه_ایست_کہ_عالم_بنا_شود 🌿
آیت الله ترین مرجع تقلید جهانـــــــــ🌐؛
اسوه ی خطبہ ی هر صاحبِ منبر🌴 #زینبـ ...🍃
☺️شوخطبعی شهید ابراهیم هادی
🟡در يكي از روزها خبر رسيد كه ابراهيم و جواد و رضا گوديني پس از چند روز مأموريت از سمت پاسگاه مرزي در حال بازگشت هستند. از اينكه آنها سالم بودند خيلي خوشحال شديم. جلوي مقر شهيد اندرزگو جمع شديم. دقايقي بعد ماشين آنها آمد و ايستاد. ابراهيم و رضا پياده شدند. بچه ها خوشحال دورشان جمع شدند و روبوسي كردند.
🟢يكي از بچه ها پرسيد: آقا ابرام، جواد كجاست؟! يك لحظه همه ساكت شدند. ابراهيم مكثي كرد، در حالي كه بغض كرده بود گفت: جواد! بعد آرام به سمت عقب ماشين نگاه كرد.
🔵يك نفر آنجا دراز كشيده بود. روي بدنش هم پتو قرار داشت! سكوتي كل بچه ها را گرفته بود. ابراهيم ادامه داد: جواد...جواد! يك دفعه اشك از چشمانش جاري شد.
🔴چند نفر از بچه ها با گريه داد زدند: جواد، جواد! و به سمت عقب ماشين رفتند! همينطور كه بقيه هم گريه ميكردند، يكدفعه جواد از خواب پريد! نشست و گفت: چي، چي شده!؟
جواد هاج و واج، اطراف خودش را نگاه كرد.
🟣بچه ها با چهره هايي اشك آلود و عصباني به دنبال ابراهيم ميگشتند. اما ابراهيم سريع رفته بود داخل ساختمان!
📚سلام بر ابراهیم۱/ص۱۴۶
❤️❤️❤️❤️