شهید حاج قاسم سلیمانے |💔| :
از اصول مراقبٺ ڪنید.
اصول یعنے ولایٺ فقیه ...
امام خامنه اے عزیز را
عزیزجان خود بدانید (😍❣)
#بخشیازوصیتنامه
#سرداردلها
گفتم: آدمها چند دسته اند؟
گفت: دو دسته....
"یا می میرند
یا #شهید می شوند...."
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردارجانــــم
لُکنت که فقط به زبان نیست ...
گاهی چشم هم روی یک عکس گیر میکند مثلا عکس تو...
🔰 ظرف غذایش که دستنخورده میماند، وحشت میکردیم. مطمئن میشدیم حتماً گروهانی در یک گوشهی خطِ لشکر غذا نخورده.
اینطوری اعتراض میکرد به کارمان. تا آن گروهان را پیدا نمیکردیم و غذا نمیدادیم بهشان، لب به غذایش نمیزد. گاهی چهلوهشت ساعت غذا نمیخورد تا یقین کند همه غذا خوردهاند.
#سپهبد_حاجقاسم_سلیمانی
🔸️ گفت و گو با دختر سردار شهید حاجمیرزا سلگی/ داستان زینب ها ادامه دارد؛ دختر پیام رسان پدر
🔸️حاج میرزا برای حفظ نظام آرامش نداشت/تأکید بر ولایتمداری پیام همیشگی شهید سلگی
🔸️داستان رسالت زینب ها ادامه دارد، گویا قرار است همیشه دخترها و خواهرها پیام رسان رسالت شهدا باشند و امروز فرزند شهید سلگی مهمترین توصیه و پیام پدر خود را در یک جمله خلاصه می کند، "با ولایت باشید."
🔸️ دیشب باز زینبی دیگر داغدار بود و باز رسالتی دیگر بر دوش زینبی دیگر گذاشته شد، انگار قرار است همیشه زینب ها رسالت خطیر انتقال پیام شهدا را ادامه دهند، مسیر از کربلا تا قیامت است...
🔸️روزی حضرت زینب(س) در صحرای کربلا، در شام و در کوفه میان هله هله شامیان خطبه ها خواند و یزیدیان چشم تنگ را رسوا ساخت و پیام رسان عاشورا برای جهانیان شد و روزی دیگر زینب حاج قاسم پرچم دار عدالت خواهی پدر شهید خود در عمق دل ها می شود و امروز زینب سلگی فرزند سردار شهید حاج میرزامحمد سلگی از پیام ها و توصیه های پدر خود حرف ها به میان می آورد.
🔸️«زینب سلگی» فرزند شهید سلگی در باره شخصیت پدر شهید خود گفت: پدر من مهربان، با گذشت و مهمان نواز بود و درب خانه اش را به روی همه می گشود.
🔸️وی اظهار کرد: پدر شهید من برای انقلاب بسیار زحمت کشید و از لحظه ای که به یاد دارم هیچ گاه برای حفظ نظام آرامش نداشت.
🔸️فرزند شهید سلگی در درد و دلی با پدر خود عنوان کرد: بابا! من زینب توام، من نیز همچون زینب شهید سلیمانی راهت را ادامه می دهم، ای پدرم عزیزم.
🔸️فرزند شهید سلگی با اشاره به توصیه همیشگی حاج میرزا به اهل خانه و همگان، افزود: توصیه و تأکید همیشگی شهید سلگی این بود که با ولایت باشید، ما هم طبق توصیه اش، راهش را ادامه می دهیم ، جانمان فدای رهبر.
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️ مداحی حاج محمود کریمی در حضور سردار سلیمانی و مقتدی صدر در بیت رهبری
دلم برای تو تنگ شده است اما نمی دانم چه کار کنم. مثل پرنده ای لالم که می خواهد آواز بخواند و نمی تواند!
#رسول_یونان
#سردا سلیمانی
بخشی از وصیت نامه شهید مهدی باکری:
بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید، پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید، اهمیّت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت کنید تا سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح وارث حضرت ابوالفضل برای اسلام ببار آیند.
#عند_ربهم_یرزقون
"من دلـم را بہ جنگـــِ
مـرگ فرستـادهام
وهدفش را
تعیین ڪردهام
#شهــادت🕊
•|اݪلهمارزقنـاتوفیقشهادتفۍسبیلڪ|•
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
بی تو ای گل پرپر جگرم میسوزد
کمرم میشکند بال و پرم میسوزد
#شهید_سلیمانی
♦️ماجرای انتقال فرماندهان حزبالله به عراق برای نبرد با داعش
✍دبیرکل حزبالله لبنان: یک شب حاج قاسم سلیمانی پیش من آمد و گفت «الان ساعت دوازده شب است و من تا طلوع آفتاب ۱۲۰ فرمانده عملیاتی لبنانی از شما میخواهم!» من گفتم حاجی، الان ساعت دوازده شب است. من از کجا برای شما صد و بیست تا فرمانده عملیات بیاورم؟ گفت راه حل دیگری نداریم. اگر بخواهیم با داعش مقابله کنیم، از مردم عراق دفاع کنیم، از عتبات مقدسمان و حوزه علمیه دفاع کنیم، چاره دیگری نداریم.
او گفت من از شما نیروی عملیاتی نمیخواهم، من از شما فرماندهان میدانی میخواهم و میخواهم آنها را با همان هواپیمایی که خودم میروم بعد از نماز صبح ببرم. عملا هم نماز صبحشان را خواندند و با حدود پنجاه یا شصت نفر از فرماندهان میدانی حزبالله رفتند. حاج قاسم آن فرماندهان را به جبهههای عراق برد. او گفت من رزمنده نمیخواهم؛ الحمدلله رزمنده در عراق زیاد است. داوطلب خیلی هست. ولی به فرماندهانی برای مدیریت این رزمندهها احتیاج دارم و تا از من تعهد نگرفت که تا دو یا سه روز بعد بقیه فرماندهان را برایش اعزام کنم راه نیفتاد!
من آن شب احساس کردم تمام دنیای حاج قاسم عراق و این نبرد است. یعنی واقعا در این نبرد غرق شده بود و معتقد بود این نبرد سرنوشتساز است و نباید در آن سهلانگاری کنیم. حاضر بود برای آن کشته شود. من به او گفتم حاجی! بچهها به من گفتهاند که در راه بغداد به سامرا شما هم در کاروانی که به سمت سامرا میرفته بودهای. این کار خطرناکی است. گفت آخر چاره دیگری نبود. من باید میرفتم که دیگران هم بیایند.
واقعا از آنچه در عراق میگذشت متأثر بود و حاضر بود هزار بار در عراق کشته شود تا مردم عراق و عتبات مقدسه و حوزههای علمیه را نجات بدهد و این خطر را از عراق و جمهوری اسلامی و کل منطقه دور کند