eitaa logo
اشعار قاسم نعمتی
3.9هزار دنبال‌کننده
615 عکس
131 ویدیو
15 فایل
جانم حسن علیه السلام چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
مشاهده در ایتا
دانلود
نوحه شب سوم حضرت رقيه (س) کنج خرابه محشر کبرى به پا شد با ديدن تو اى پدر دردم دوا شد سرت را پدر جان _بگيرم به دامان حسين يابن الزهرا تو رفتى و شد دخترت بيچاره بابا در شام و کوفه گشته ام اواره بابا مثل لب تو شد لب من پاره بابا زغربت سهيمم _چنان تو يتيمم حسين يابن الزهرا بابا اگر بودى حرم غوعا نمى شد روى عدو بر روى عمه وا نمى شد هنگام غارت در حرم دعوا نمى شد امان از اسارت _ امان از جسارت حسين يا ابن الزهرا يادم نرفته کوچه قوم يهودى گشته ز سر تا به تنم جاى کبودى خوردم کتک از حرمله بابا نبودى به غربت اسيرم _دعا کن بميرم حسين يابن الزهرا @karimegharib
اشعارحضرت رقیه(سلام الله علیها) مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده اولین شعله که آید سپرش می سوزد سپرش سوخته و چادرش آتش گیرد تا تکانی بخورد موی سرش می سوزد بعد از آن قائله دیگر کمرش راست نشد اثر سوختگی دور و برش می سوزد تا رسد قطره اشکی سر زخم گونه ناگهان گوشه چشمان ترش می سوزد شده ام مثل همان مادر محزونی که همه شهر ز آه سحرش می سوزد عمه؛ آن شب که مرا روی هوا می آورد ریشۀ موی سرم بین اثرش می سوزد تا ترک های لب تشنه بابا دیدم جگرم گفت: هنوزم جگرش می سوزد بعد از آنی که لبانم به لبانش چسبید سینه ام از نفس شعله ورش می سوزد @karimegharib
غزل حضرت رقيه(س) خواهم امشب همچو عمه راز دل افشا کنم کاف و هاء و یاء و عین و صاد را معنا کنم کاف من کرب و بلا و کربلایم شهر شام نیمه شب ویرانه را چون عصر عاشورا کنم آنقدر گیسو پریشان می کنم تا عاقبت خون پامال تو ای خون خدا احیاء کنم گر چهل سال است اینجا سبِّ جدم می کنند یک شبِ با ناله ام این قوم را رسوا کنم من چو مادر، احتجاجم احتجاج گریه است من در این ره اقتدا بر مادرم زهرا کنم هاء من از هیئت خلقت حکایت می کند وای بر آنکس که از او کج نگاهم را کنم یک زنا زاده بریده گر سرت بابا حسین یاء تفسیرم سخن از حضرت یحیی کنم چون که دیدم نیست تفسیری به عین غیر از عطش نذر کردم تشنه لب جانم به تو اهدا کنم در بیان آخرین حرفم دگر لالم پدر حال صاد خطبه ام را با عمل معنا کنم صاد قتل صبر باشد جمله آثارش نگر صبر کن تا معجرم آرام از سر وا کنم صورت نیلیّ و گوش و ریشۀ مویم ببین رخصتی ده تا سخن از ساق های پا کنم اولین کودک که بی حائل لگد خورده منم نیمه نیمه آه را از سینه ام بالا کنم زجر می زد سیلی ام هر لحظه ای می خواستم تا به یادت نام زیبای تو را نجوا کنم بارها با قصد جانم گردنم را می گرفت جان به کف قسمت بر این شد تا تو را پیدا کنم زیر هر ضرب لگد گفتم: عمو عباس کو؟ گوشوارم گم شده یاری کند پیدا کنم او سواره من پیاده هر دو پا پُر آبله شِکوِه از خار مغیلانِ دل صحرا کنم نیمی از ره را به گیسویی پریشان آمدم بعد از آن از دردِ سر شب تا سحر نجوا کنم @karimegharib
غزل مصیبت حضرت رقيه(س) من یتیمم که فلک خانه خرابم کرده نیمه جان شمعیم و هجر تو آبم کرده غارت و آتش معجر سر جایش باقی داغی ضربۀ سیلی چه کبابم کرده با اشاره ز ورم های تنم خون ریزد ضربه ها در یم غمها چو حبابم کرده درد زانو به کجا داده مجالم بر خواب یاد رویای تو آرام به خوابم کرده کو علمدار سپاهت که ببیند دشمن این چنین ملعبۀ بزم شرابم کرده خسته ام بس که عدو همره هر ضرب لگد خارجی خوانده مرا، برده خطابم کرده کف پا تا به سرم بس که تورم دارد زن غسالۀ این شهر جوابم کرده @karimegharib
غزل مصیبت حضرت رقيه(س) دختر اگر یتیم شود پیر میشود از زندگی بدون پدر سیر میشود هم سن وسالها همه او را نشان دهند دلنازک است دختر و دلگیر میشود باشد شبیه مادر خود نافذالکلام این شهر با صدای او ، تسخیرمیشود فریادهای یا ابتایش چو فاطمه در سرزمین کفر چو تکبیر میشود وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد هر تاب آن چو حلقه زنجیر میشود اصلا رقیه نه به خدا مرد بی هوا با یک شتاب ضربه زمین گیر میشود هرگز کسی نگفت گلویش کبود شد اینجاست روضه صاحب تصویر میشود دشمن به او نگاه خریدار می کند خوب شاهزاده بوده و تحقیرمیشود فرزند خارجیست کفن احتیاج نیست بیهوده نیست این همه تکفیر میشود دادند جای غسل تیمم تنش….چرا؟ خون از شکاف زخم سرازیر میشود پایش به سوی قبله کشید و به ناز گفت: امشب اگر نیایی پدر دیر میشود @karimegharib
زمينه نوحه شب سوم حضرت رقيه (س) ياابتا خودم سنگ تو به سينه ميزنم يا ابتا ببين پاره پاره شد پيراهنم يا ابتا نمونده يک جاى سالم رو تنم دختراى شام خيلى نامردن هر کجا ديدن مسخرم کردن مسخرم کردن ميرو علمدار سپاهت کجاست ياابتا گوشه ويرونه مگه جاى ماس ياابتا کاش ميومد باهات داداش اکبرم ياابتا پس ميگرفت زشاميا معجرم ياابتا يا ابتا ز دنيا سيرم يا ابتا زبون ميگيرم يا ابتا نياى ميميرم واى حسين عزيز زهرا يا ابتا شبى که جاموندم از قافله يا ابتا من و پيدا کرد ضجر بى حوصله يا ابتا شده بعد اون پاهام پر ابله قابل بافتن نيست ديگه موهام ديگه خوشگل نيست طاق ابروهام من تو رو ميخوام دست و پا گير اينا بودن بده ياابتا هر کى رسيده منو سيلى زده يا ابتا به چشم يک کنيز نگام ميکنن ياابتا دختر خارجى صدام ميکنن ياابتا يا ابتا سرم ميسوزه ياابتا پرم ميسوزه ياابتا حرم ميسوزه واى حسين عزيز زهرا @karimegharib
اسلام عليک يا مولاتى يا رقيه بنت الحسين شام غمهاى من غمزده را اخر نيست لاله اى همچو تن خونى من پرپر نيست گوشه پلک گشا صورت من خوب ببين شک نکن دختر تو پير شده مادر نيست يا که پاى سر تو جان دهم امشب بابا يا به والله قسم دختر تو دختر نيست کودکى سنگ زد و گوشه ابروم شکست ديگر اين ظرف ترک خورده چونان ساغر نيست انکه شمشير کش است دست زخمى دارد ضربه سيلى اش از ضرب لگد کمتر نيست گيسوانم همه خيرات سر تو دادم پنجه اى نيست که پيچيده به موى سر نيست ان يهودى که ز خيبر به دلش بغضى بود گفت اين قافله که هست اگر حيدر نيست کاش همراه سرت رأس عمو مى امد تا نشانش بدهم بر سر من معجر نيست چوبه محمل خونى شده شاهد باشد دلى همچون دل زينب به حرم مضطر نيست تا که بر خواهرم اظهار کنيزى کردند کس نگفتا مگر او دختر پيغمبر نيست گردنم درد گرفت بس که پى تو گشتم ز سر نيزه سوارت سرى بالاتر نيست @karimegharib
نوحه شب سوم حضرت رقیه (ع) در کنج خرابه با یادت غمینم گرچه دخت شاه ویران نشینم با دستان بسته با قدی خمیده امد میهمانم اما سربریده واویلا واویلا با اشک دویده شویم خون ز رویت با لبهای پر خون می بوسم گلویت می سوزد وجودم سر تا پا کبودم چون مادر اسیر سیلی یهودم واویلا واویلا @karimegharib
نوحه شب سوم حضرت رقيه (س) برایم مهمان رسیده – ولی با راسی بریده نمایم مهمان نوازی – ولی با قدی خمیده پدر جان – چرا آشفته مویی بمیرم – چرا پاره گلویی نمانده – برایم آبرویی یتیمی دردسر شد برایم ورم کرده بابا دست و پایم شبیه مادر دشمن بریده – ناله هایم پدر جان غریبم من پدر لبانت شد خیزرانی – الهی بابا بمیرم به زخمت با زخم لبهام – ز لبهایت بوسه گیرم پدر جان – خود با دسته بسته ببافم – مویت را دسته دسته شبیه – تو دندانم شکسته برایم بابا خیلی عزیزی نبینم اشک از دیده بریزی نبود عمه امشب رفته بودم – به کنیزی پدر جان غریبم من پدر عمو عباسم کجایی – شکایت دارم برایت کتک خوردم هرکجایی – زدم غمدیده صدایت عموجان – ندیدی گوشوارم بیا و – ببین معجر ندارم سرم را – به زانو میگذارم از آنشب که گیسویت به هم خورد قشنگی ابرویم بهم خورد لگد خوردم دنده ها و پهلویم – به هم خورد @karimegharib
نوحه شب سوم حضرت رقیه سلام الله صحیفه ی عشقه تمام عشاقم به سفره ی هستی منم که رزاقم منم باب نجات عالمین منم باب الحوائج حسین ثارالله ثارالله گره گشای گرفتارانم من استغفار گنهکارانم رقیه جانم رقیه جانم رقیه جانم عمو کجا بودی پرم زمین افتاد النگویم دسته زنی لعین افتاد عمو چشمت روشن میلرزیدم عمو من رخت کهنه پوشیدم عمو پهلویم عمو بازویم مرا زجر آن شب گرفت از مویم رقیه جانم رقیه جانم رقیه جانم صدا زدم نامرد نزن عزادارم نزن یتیمم من نده تو آزارم نزن دستت سنگینه بی حیا نزن عمه میبینه بی حیا نکش گیسویم نزن بر رویم بزن اما به عمو میگویم رقیه جانم @karimegharib
شب سوم حضرت رقیه (س) زهرای کاروانم پدر جان گشته غوغا به پاکنج ویران روشن کردی سرای یتیمان دختر شاهم ویران نشینم _ بهر تو بابا زارو حزینم مرا بغل کن ای نازنینم ای آرام قلب زینب_عزیز زهرا سالار زینب(3) بنشین بر دامن وصله دارم سرت را روی سینه گذارم بهر یک بوسه ات بی قرارم دامن دختر جای پدر شد_درد یتیمی چون درد سر شد با دل پر غم وقت سفر شد ای آرام قلب زینب _عزیز زهرا سالار زینب(3) گیسو نمانده ریزم به پایت قربان این لب خوش صدایت می گویم شرح حالم برایت تا که تو رفتی معجر کشیدند_چادر طفلان از سر کشیدند پنجه به گیسو لشگرکشیدند ای آرام قلب زینب _عزیز زهرا سالار زینب(3) @karimegharib
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین (ع) سخت است دختر باشی وماتم ببینی منزل به منزل در اسیری غم ببینی از خواب برخیزی بجای ناز بابا گیسوی خودرا دست نامَحرَم ببینی آن چادری که سالها محکم گرفتی در دست ِ این وآن چنان پرچم ببینی گفتم نزن ،لج کرد،تازه ناسزا گفت: فریاد زد بدتر از این را هم ببینی خورده کسی تا حال سیلیِّ دودستی تا چند ساعت چهره را مُبهَم ببینی یک دختر شامی به همبازیِ خود گفت : دختر شده تاحال ، قامت خم ببینی گفت آن یکی، پیشش نرو از خارجی هاست باید که مویش را چنین در هم ببینی امشب سرت را می کشانم تا خرابه از نِی، نه ، از نزدیک احوالم ببینی ای سربریده من بغل می خواهم امشب اصلاً دلت آمد که من را کم ببینی یا چشم من تار است یا تغییر کردی چشمان خود واکن که من را هم ببینی موی بلندی داشتم با معجرم سوخت یک فاطمیه غم در این چشمم ببینی عمه نبود امروز می رفتم کنیزی جای تو خالی بود که ترسم ببینی @karimegharib
شب سوم حضرت رقیه سلام الله علیه در خرابه غوغا شد عقده ز دل وا شد دختری غریبانه زائر بابا شد ویرونه مهمونی شده وقت پریشونی شده... وای وای وای می بوسم لبهای تورو با این لب خونی شده... وای وای وای غریب مادر یا حسین یادگار زهرایم من غریب و تنهایم بعد از این همه دوری من با تو می آیم زخمی شده بال و پر من ورم کرده پیکر من... وای وای وای اگر نوازش بکنی می ریزه موی سر من... وای وای وای بچه های شهر شام میدن به من دشنام سوخته موهای من از اتیش روی بام یتیمی انجا گناهه دختر بچه بی پناهه... وای وای وای مثل تن خواهر تو تنم کبودو سیاهه... وای وای وای غریب مادر یا حسین @karimegharib
السلام علیکِ یارقیه بنت الحسین سورة کوثرِ امام حسین جلوة مادرِ امام حسین نمکِ لشگرِ امام حسین نازنین دخترِ امام حسین ای بزرگ قبیلة عشاق یا رقیه توئی «هوالرزاق» دست پروردة عقیله توئی صاحبِ شوکتی جلیله توئی نازدارِ همه قبیله توئی پایِ معشوقِ خود قتیله توئی صاحبِ صحن وبارگاهی تو بر گنهکارها پناهی تو می بری دل ز دلبرانِ حرم ای میاندارِ دخترانِ حرم خونِ ما نذرِ آستانِ حرم ای فدایت مدافعانِ حرم شود آیا که رو سپید شوم در دفاع از حرم شهید شوم رویت آئینه دارِ زهرا بود گیسوانت ضریحِ بابا بود اولین چادرت چه زیبا بود در بغل کردنِ تو دعوا بود تو خودت قبلگاهِ حاجاتی دستگیری ، رقیه ساداتی این عمو ها بد عادتت کردند رویِ شانه زیارتت کردند گریه ها بر اسارتت کردند چون نبودند غارتت کردند به تو سیلی زدند چند نفر روبرویِ سرِ علی اکبر ای زمین خورده ، ضربه ها خوردی ضربه ها را تو بی هوا خوردی بی هوا بین کوچه ها خوردی مثلِ مادر ز چند جا خوردی چند جا ناقه ات محاصره شد معجرِ پارة تو مسخره شد چه کسی گفته خواب بود افتاد؟؟ بی حیا بی هوا تورا هُل داد نشد آخر کنی کمی فریاد کاش عمو بود تا کند امداد بعد از آن پهلویِ تو خوب نشد سوزش گیسوی تو خوب نشد چند روزه سپید شد مویت وارثِ مادراست پهلویت مانده یک جایِ دست بر رویت لای دستانِ ضجر گیسویت تک و تنها تورا زد و آوَرد بین آغوش عمه پَرتت کرد همه جا را غبار می دیدی چهره ها را تو تار می دیدی همه را نیزه دار می دیدی پنجه را در شکار می دیدی لعنتی داد زد سرت را بُرد چنگ انداخت ، معجرت را بُرد عمه دیگر سرِ تو را می بست سِفت تر معجر تورا می بست زخم هایِ پرِ تورا می بست چند جا پیکرِ تو را می بست گفتی عمه، بهم نریز بگو چیست معنایِ این کنیز بگو @karimegharib
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین خدا کند که به قلبی شرار غم نخورد تمام عمر کسی با بلا رقم نخورد تمام دلبریِ دختران ، به مویِ سر است به دردِ بافتنِ این گیسوانِ کم ،نخورد برایِ عرضِ ادب دستِ عمه می بوسم تلاش کرد که ضربه به پیکرم نخورد خداکند سحری در دل بیابانها وصال دختری ومادری بهم نخورد نشد که دستِ خودم را بیاورم بالا مگر سپر شود وضربه بر سرم نخورد قسم به غیرت سقا نشد دفاع کنم که دستِ مردِ غریبه به معجرم نخورد خداکند که مسیرِ لگد پرانی مست برایِ بی ادبی جانبِ حرم نخورد بزرگیِ کفِ یک دست وصورتی کوچک برای سیلی محکم تری بهم نخورد مرا گرفت زمویِ سرم بلندم کرد چگونه دخترِ تو ضربه، هر قدم نخورد @karimegharib
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة شب سوم روضه از امشب تا سه شب توسل به خانم حضرت رقیه سلام الله علیها
◾️ بابا نمی‌دانم... از جان من این زجرِ زجرآور چه می‌خواهد؟! ⚡️ مصیبت جانسوزِ جاماندن سه‌ساله آل الله از قافله و اذیت‌های زجر ملعون... راوی گوید: چون اسراء را به سمت شام می‌بردیم، در نزدیکی شهر «عسقلان» هوا بسیار گرم شد؛ لشکر پیوسته به اسبان خود آب می‌دادند و بقیه آب را بر روی زمین می‌ریختند و به اسراء نمی‌دادند. دختر خردسال حسین علیه‌السلام که فاطمه صغری (رقیه سلام‌الله‌علیها) نام داشت، خود را به سایه بوتهٔ خاری رسانید و در زیر همان سایه خوابش برد. وَ تَرکُوها وَ ارْتَحَلوا عَنها ▪️لشکر از آن وادی کوچ کرده و آن دختر را فراموش کردند. در مسیر، ناگهان زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها متوجه شد که آن نازدانه از قافله جا مانده است، فَبَکتْ و نادَت: ▪️لذا صدای گریه‌ آن بانو بلند شد و فریاد برآورد: یٰا قَوم! بِاللّهِ عَلیکم إصبِروا هُنَیئةً، فَقَد افتَقَدَتْ إبنَةُ أخی و قُرّةُ عَینی ▪️ای قوم! شما را به خدا قسم می‌دهم که کمی صبر کنید؛ دختر برادر و نور چشمم گم شده است. همهمه در بین لشکر بالا گرفت؛ در آن اثنا ، ملعونی به نام «زجر بن قیس» صدایش را بلند کرد و گفت: من می‌روم و هر گونه باشد آن دخترک را می‌آورم. 🔻 راوی گوید: من همراه زجر به عقب قافله به راه افتادیم؛ از همان دور، نگاهم به آن دخترک افتاد؛ از جای برخاسته بود و دست بر روی سرش گذاشته بود؛ گاهی به اطراف نگاه می‌کرد و گاه می‌نشست؛ گاه می‌دوید و بر روی زمین می‌افتاد و فریاد می‌کشید: یٰا عمّاه! یٰا عَمّتاه! یا أبتاه! یا أُختاه! یا أخاه.... گاه دیگر نمی‌توانست راه برود و بر روی ریگ‌های گرم بیابان می‌غلطید و پاهایش را با دست می‌گرفت. دیدم که تکه‌ای از لباسش را پاره کرد و از شدت حرارت ریگ‌ها، به کف پای خود پیچید. 🔻در همین حال بود که زجر به او رسید و با تازیانه‌اش بر تن آن دختر زد و بر سر او فریاد کشید: برخیز که اسبم هلاک شد تا تو را پیدا کردم! بعد دیدم که بر صورت آن دختر سیلی زد و آن دختر ناله « وا أبتاه! وا علیاه!» سر می‌داد. در آخر آن دخترک را بر عقب اسب خود انداخت و حرکت کرد. چون به قافله رسید آن دختر را از همان بالای اسب ، در عقب قافله بر روی زمین انداخت. 📚بحرالمصائب ج۷ ص۲۹۹ 📚سرورالمومنین (نسخه خطی) ص۱۶۳ @ghasemnemati
💠السلام علیکم یا آل رسول الله💠 🏴همزمان با طلیعه ماه صفر شهادت جانسوز حضرت رقیه و امام حسن مجتبی علیهما السلام به مدت شش شب اقامه عزا می نماییم 🎤سخنران:شیخ محمد توحیدی مداحی ذاکران اهل بیت علیهم السلام ⏱زمان :جمعه ۲۷مرداد تا چهارشنبه اول شهریور ساعت ۱۹.۴۵ 🕌مکان : شهرری سه راه ورامین خیابان ابن بابویه کوچه شهید صادقی (منزل نعمتی) کهف الحسن علیه السلام ✔️بانیان محترمی که تمایل به کمک دارند در پیام خصوصی در خدمتشان هستم. @ghasemnemati
السلام علیک یا ابا محمد حسن بن علی درکرمخانه حق سفره بنام حسن است انشاءالله امشب چهارشنبه ساعت ۱۹.۴۵ شب هفتم ماه صفر شب آخر روضه کهف الحسن علیه السلام التماس دعا
امام مجتبی(ع)-شهادت (دو دمه) کار ما گریه کنان روز جزا با حسن است صاحب ما حسن است رجز ما به صف حشر فقط یا حسن است صاحب ما حسن است ما حسینی شده از روح قیام حسنیم ما غلام حسنیم ما مسلمان شده دست امام حسنیم ما غلام حسنیم @karimeghrib
(به سبك سبک منم آواره بین کوفه) سلام ای آقای کریمم ، گرفتار تو از قدیمم تو شاه و من عبد حریمم ، حسن جان بزرگ آل مرتضایی امام شاه کربلایی چرا پس بی صحن و سرایی ، حسن جان حسن جان ، برای تو صحن و سرا می‌سازیم ضریحی چنان کربلا می‌سازیم ، بنامت بنازیم کریم شهر پیغمبری حسن میان خانه بی یاوری حسن تو شهریار بی لشگری حسن یابن الزهرا لبیک یاحسن ****** بمیرم محاسن سفیدی ، نگفتی در کوچه چه دیدی به شانه مادر را کشیدی ، حسن جان صدایی آمد ناگهانی ، به خاک افتاده آسمانی عصای بانوی جوانی ، حسن جان واویلا ، زمین خوردن مادرت پیرت کرد دو گوشواره آنجا زمین گیرت کرد ، عدو بی‌هوا زد ز بعد کوچه خون شد نگاه تو مسیر مادر شد قتله گاه تو چه خنده‌ای کرد بر سوز آه تو یابن الزهرا لبیک یاحسن ****** به جانت زهر کین اثر کرد ، به خون لبهایت را که تر کرد شرارش کار میخ در کرد ، حسن جان به ‌طشتی که شد ارغوانی ، لبانت کرده روضه‌خوانی کجا بین نامحرمانی ، حسن جان واویلا ، نرفته رخ تو به تاراج اینجا نخورده لبت چوب حراج اینجا ، بگویم زغمها امان ز شام و آن مجلس شراب عمه ی سادات با دیده اضطراب نموده تک تک ضربه‌ها را حساب یابن الزهرا لبیک یاحسن @karimegharib
نوحه امام حسن (ع) به سبک حاج ناظم اى پسر ارشد زهرا حسن نام تو شد زينت دنيا حسن آینه على و طاها حسن پور شير خدا _ بانى کربلا تو مهربان تر از نسيمی _ اقا کريم بن کريمى نام تو ارام دل مادر است شجاعتت شجاعت حيدر است جلوه رزم تو على اکبر است تویی اشجع الناس _ مربى عباس فتاح جنگ جملى تو _ مثل على بى بدلى تو در رگ تو خون على جارى است ضربه ذولفقارى ات کارى است صلح تو هم حاصل بيدارى است صبر تو فاطمى _ اى يل هاشمى تو مظهر صبر خدايى _ فرزند شاه لا فتايى @karimegharib
یا امام حسن علیه السلام کیست آقام ، شاه ذوالمنن است به همه گفته ام که عشق من است بنویسید روی بابِ نجف کنیهٔ مرتضی ابوالحسن است او فقط صاحب کرمخانه است سفره دارِ تمام پنج تن است ناقهٔ ام فتنه را پی کرد پسرِ کعبه زاده ، بت شکن است خطبه می خواند عین ِ پیغمبر از همان کودکی چه خوش سخن است با وجودیکه بی حرم شده است صاحبِ این همه گدا حسن است مظهر ِ اسم ِ یا کریم ِ خداست او بزرگِ همه بنی الزهراست جلوات خدا نماست حسن اولین شبهِ مصطفاست حسن شیر خورده ز سینهٔ زهرا مَحرَمِ عصمتِ خداست حسن پسرِ ارشدِ امیرِ نجف شاهِ ما بعدِ مرتضاست حسن همه حاجت روا روید امشب دست هایش گره گشاست حسن در دو دنیا نگاهِ قاسمِ او چاره سازِ امورِ ماست حسن ظاهراً در مدینه بی حرم است مالکِ کُلِّ کربلاست حسن بی جهت نیست پرچمش بالاست حسنی کیست ؟! سیدالشهداست حلم دارد به وسعت عالم در کرم دست بوسِ او حاتم گیسوانِ سپید ِ او دارد خاطراتی ز روزهای غم ای بمیرم چه زود پیر شده روزگارش گذشته با ماتم قاتلش گشته کوچه ای باریک کوچه ای تنگ و پُر ز پیچ و خم دست در دست مادرش می رفت آمد از روبرو یکی کم کم جلو آمد دو سه قدم نامرد مادرش رفت عقب یکی دو قدم مانده ام من چه نسبتی دارد رویِ حوریه....سیلی ِ محکم صورتی که تمام عصمت بود غرقِ خون شد به دست نامَحرم یک طرف دست و یک طرف دیوار چهره از آن به بعد شد درهم تا قیامت برای ما بد شد پا به چادرگذاشت و رد شد @karimegharib
دودمه امام حسن توکریم بن کریمی حسنی آقایی لک لبیک حسن توبزرگ همه اولاد بنی الزهرایی روز محشر بنوسید به پیشانی ما لک لبیک حسن ذکر سربند مسلمانی ایرانی ما @karimegharib
نوحه امام حسن علیه السلام سبک نسیمی جانفزا می آید هم کریمی تو هم آقایی تو بزرگ بنی الزهرایی حسن جان حسن جان یامولا اگرچه بی حرم هستی تو ولی رب الکرم هستی تو شک ندارم به جان زهرا شفیع محشرم هستی تو حسن جان حسن جان یامولا مثل خورشیدِ پشت ابری تکه سنگی به روی قبری بین کوچه تو ثابت کردی بعد حیدر خدای صبری حسن جان حسن جان یامولا ضربه ای طاقتت را برده دیده ای روی سیلی خورده چونکه تنها تو می دانستی علت صورت خون مرده حسن‌ جان حسن جان یامولا مادر تو سرش پایین بود آنکه زد ضربه را بی دین بود صورت از هردو پاشیده دست آن بی حیا سنگین بود حسن جان حسن جان یامولا خون و تشت و نگاه زینب می کشد کجا راه زینب شهر شام حسن جایت خالی خنده ها شد به آه زینب حسن جان حسن جان یامولا @karimegharib