eitaa logo
اشعار قاسم نعمتی
4هزار دنبال‌کننده
664 عکس
158 ویدیو
19 فایل
جانم حسن علیه السلام چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
مشاهده در ایتا
دانلود
ماکه هشدار دادیم خودتون گوش ندادید ناز شصت پاسدارهای غیور این مملکت فاطمه حیدر دارد @ghasemnemati_ir
⚜أین الرجبیون⚜ هیات این هفته «لیلةُ الرغائب» با اقامه نماز جماعت مغرب و افطار 🕌کهف الحسن علیه السلام همهٔ آرزویم یک سحرِ کرب و بلاست شبِ جمعه حرم یار تماشا دارد ۱۴ صلوات🌹 @ghasemnemati_ir
📌مخصوص لیله الرغائب و سحرهای ماه رجب و اعتکاف انشاالله بر کامِ من طعمِ رطب رسیده ماهِ خدا ماهِ رجب رسید زيباترين ماه خداست اين ماه هر ناله اي مشگل گشاست اين ماه اصلاً خدا باشد پِيِ بهانه تا بنده را راهش دهد به خانه اين ماه اذن ِ بندگي بگيريم از يار ، درسِ زندگي بگيريم جا دارد از دل عقده وا نماييم تا سفره هاي درد دل گشاييم آمد به گوشم نغمه منادی در خانه ات مارا تو راه دادی يك عمر پوشاندي تو عيب هايم تا يك سحر در كوي تو بيايم يك جمله گويم شرح حالِ يك سال از عيد فطر پيش تا همين حال با درد هجران ساختم الهی دارو ندارم باختم الهی شيطان به قلب غافلم كمين زد هر جا كه شد بار مرا زمين زد اين بنده روز خوش نديده بی تو كارش به رسوايي كشيده بی تو اما بدان دل خانه ی خدا بود شبهای جمعه با تو آشنا بود گر بنگری مهمان اين حريمم ممنون لطف سيد الكريمم پير مناجاتي گرفت دستم پای مناجات علي نشستم گر بر وصال تو تو كشيده مِيْلَم ممنون لطف ِصاحب كميلم با نور حق اين سينه منجلی شد دل مست نام مرتضي علی شد شاه نجف برده ز دل قرارم آوارة ايوانْ طلايِ يارم يار ببين آشفته حالی ام را بنما نظر دستان خالی ام را اما غمي ديرينه دارم ای دوست داغ حرم بر سينه دارم ای دوست ترسم كه بر خاك سيه نشينم کرببلا را من دگر نبينم من عبدم و آقاي من حسين است عشق دل شيداي من حسين است شبهاي جمعه مادری حزينه ناله زند با زخمهای سينه برخيز از جا يارِ سربريده پهلو شكسته مادرت رسيده از عرش تا گودال گریه کردم رفتی تو تا از حال؛ گریه کردم دیدم در آن گرد و غبار،مادر آمد کنارت نیزه دار ،مادر با خنده بالای سر تو آمد تا آب گفتی نیزه بر گلو زد ای" نحر" گشته حق بده عزیزم خاک ِ بیابان بر سرم بریزم با نيزه سويت تاختند عزيزم حق تو را نشناختند عزيزم ای تشنه لب آبت چرا ندادند بر روی لبهای تو پا نهادند نام علي را تا كه برده ای تو از هر طرف يك ضربه خورده ای تو غصه نخور این ارثِ ماست مادر بر سینه تو جای ِ پاست مادر روضه بخوانم تا سحر...بُنی بوسیدنت شد درد سر بنی می آید از رگهای ِ نا مرتب سوزِ عطشهای لبانِ زینب @ghasemnemati_ir
حسین جان.... الهی .... منم من . گنه کار. تویی تو . خطاپوش رسیدم . گرفتارِ. بگیرم. در آغوش الهی... ندیده. گرفتی. همیشه گناهم به دسته. کریمت. به گریه. نگاهم الهی... گناهِ زیادم ضرر زد به سالم شبیهِ شهیدان به فکر وصالم الهی .... به تیرِ محبت دلم را هدف کن مرا تو فدای امیرِ نجف کن علی جان ... تورا جان ِ زهرا تورا جانِ حیدر بحق ِ حسینت مرانم ازاین در حسین جان ... سلام ای کسی که عزیز ِ خدایی تو آقایِ عالم شهِ کربلایی حسین جان ... شب جمعه مادر به قدی خمیده ببوسد به گریه گلوی بریده بنی ... ازاین غم چه خاکی روی سر بریزم شهید ِ غریبم سرت کو ؟ عزیزم حسین جان... به پیش نگاهم به هم خورده مویت شد آخر بریده بریده گلویت حسین جان ... حرم بی اباالفضل ندارد پناهی ببین مانده زینب میان ِ سپاهی علمدار... چه بد با عمودی سرت را شکستند سرت را به زحمت روی نیزه بستند علمدار... زنی با حیاشد اسیر و گرفتار کشیده مسیر عقیله به بازار علمدار... @ghasemnemati_ir
آی مردم خدای ماهِ رجب عاشقِ توبهٔ گنهکار است موج دریایِ مغفرت امشب قطرهٔ گریهٔ گنهکار است سرِ شب تا سحر منادی حق هر گنهکار را صدا کرده منِ آلوده هم طمع کردم «دائمَ الفضل»، سفره واکرده باز کرده دو دستِ رحمت خویش تا که شاید من و تو برگردیم طعم آغوش ِ مهربانش را سحر جمعه تجربه کردیم مهربان‌تر ز مادر است خدا ما که هستیم ، عبدِ فَرّاریم با تمام گناهکاری مان در جگر حب مرتضی داریم سینه ام مثل حضرت زهرا میدهد چون بهشت بوی نجف وقت جان دادنم بچرخانید جای قبله مرا به سوی نجف قلب من با غم امام حسین مثل تربت طهارتی دارد بهتر از گریه بر امام حسین چشم من چه عبادتی دارد شب جمعه شب زیارتی است می زنم ناله با دلی بی تاب دست بر سینه رو به کرببلا السلام علیک یا ارباب تا سحر از کنار تربت تو شب جمعه صدای آه آید کوچه وا می کنند تا مادر دم ِ گودال قتلگاه آید می زند ناله ای حسین ِ عزیز گیسوانت کجاست شانه زنم یاد ِ هرضربه ای که خوردی تو درد می گیرد ای حسین ، تنم نیزه ها در قیام و سجده شان اشهد حنجر تو را خواندند عده ای آمدند در گودال صورتت رو به خیمه چرخاندند آتش افتاده بود بر جگرت آسمان را چو دود می دیدی خواهرت را محاصره کردند خواهرت را کبود می دیدی سر اینکه سر تو را نبُرند رو زده خواهر تو بر دشمن هرچه فریاد زد نزن نامرد عمرسعد گفت که شمر بزن دست و پاگیر سر بریدن شد گفت بیرون کنید این زن را با ته نیزه و قلاف زدند بر سر و صورتش چنان زهرا ته گودال تا دم خیمه حرمت چادرش به خاک نشست مثل من که زکوچه برگشتم فضه با پارچه سرش را بست کار از سنگ و چوب و نیزه گذشت پیر مردی عصا زنان آمد شمر و خولی که غارتش کردند نیمه شب تازه ساربان آمد @ghasemnemati_ir
💠السلام علیک یا صاحب الزمان💠 هرکه بر وصل دوست راغب شد مستحق عطای صاحب شد بابِ دیدارِ نیمهٔ شعبان سحرِ لیلةُ الرغائب شد الهم الرزقنا زیارت مولانا حجت بن الحسن المهدی ارواحنا فداه 🖌قاسم نعمتی @ghasemnemati_ir
اروحنافداه علیه السلام ای طبیبا نظری کن دل بیمار مرا آنقدر گریه کنم تا بخری بار مرا قدر یک سال فقط گریه بدهکارم من کرمی کن بپذیر عمر بدهکار مرا پهن کردم سر راه تو بساطی ای دوست تا که رونق دهد احسان تو بازار مرا پرده پوشی تو پایم به حرم وا کرده به کناری نزدی پرده اسرار مرا گردنی کج ، سرِ پایین ،به پناه آمده ام آخرِ سال تو سامان بدهی کار مرا آمدم تا که بگویم به خودم بد کردم تا که اسباب شفاعت کنی ؛ اِقرار ِمرا آخر کار شده شوق شهادت دارم پس به تأخیر میانداز تو دیدار مرا خاک جبهه چقدر بوی وصالت می داد کاش پاسخ بدهی خواهش و اصرار مرا ناز دلدار کشیدن تن بی سر خواهد درشلمچه توببین شاهد گفتار مرا سامرا روضه به پا میکنی آقا ،تنها یاریِ خویش ببر دیدة خونبار مرا چِقَدَربی ادبی شد به امام هادی سخت کرده بخدا روضة او کار مرا جایِ معصوم مگر بزم شراب است ،آقا گوش کن روضة این قلبِ عزادارِ مرا توخودت گفته ای: خون گریه کنم هر جایی که بگویند غمِ عمه بی یار مرا وسط بزم شراب عمه ی ما گیر افتاد گفت :یارب برسان میر وعلمدار مرا آستین پاره حجاب سر وصورت می شد پیش چشمش به لبِ یار جسارت می شد @ghasemnemati_ir
علیه السلام حق سيرتی به صورت انسان رسيده است آئينه دار جلوه ی يزدان رسيده است از ماورای عرصه ی جولان جبرئيل ديباچه اي ز مظهر خوبان رسيده است وقتي كه پای صحبت عرش است و كبريا آذين كنيد خانه كه مهمان رسيده است سرزنده مي شود همه گلهاي ارغوان عشقی لطيف تر ز بهاران رسيده است از آسمان نمايشِ رحمت چه ديدنيست الطافِ حق چو بارش باران رسيده است در مدحت جمالِ سرا پا خدائي اش سر رویِ دست ، يوسف كنعان رسيده است از بسكه دلرباست مناجاتهاي او از رويِ شوقْ موسیِ عمران رسيده است ذكر شهادتين به لبهای كوچكش كودك ولی كمالِ مسلمان رسيده است بابُ المراد، گل پسر ثامن الحجج دُردانة امير خراسان رسيده است در بين ازدحام گدا كوچه وا كنيد نور دو چشم حضرت سلطان رسيده است ريحانة بهشتی شمس الشموس شد خورشيد زاده ای زِ امامان رسيده است بابا كُش است ناز علي اكبريِ او تاج سر تمام جوانان رسيده است مولَي الكريم بنده نوازی ، گره گشا دلسوز سائلان و فقيران رسيده است عاشق كُشَ است لحن حجاز لبانِ او تفسيرِ جامع همهْ قُرآن رسيده است مسكينی و اسير و زمين خورده اي بيا شأنِ نزول سورة انسان رسيده است مجنون كه جايِ خود به تمناي ديدنش ليلي به گيسوی پريشان رسيده است زانو زده به پيشِ علومش تمام علم علامه ی هميشه ی دوران رسيده است تضمين شيعه بودن ما با ولايتش احيا گر مبانی ايمان رسيده است دستش كه هيچ نام عظيمش گره گشاست صاحب لوای بخشش و احسان رسيده است با نام او براتِ شهادت دهد رضا باب وصالِ جمله شهيدان رسيده است مُهر امامت است ميانِ دو شانه اش در ظلمت زمان ، مَهِ تابان رسيده است چون مادرش مشخصه ی حق و باطل است ميزانِ بينِ جنت و نيران رسيده است اربابِ ما مُراد چهل ساله رضا بدرالمنير ليله ی هجران رسيده است حاجت بياوريد كه بابا شده رضا كوري چشم جمله حسودان رسيده است شادم ولی غمی دلِ من رنج مي دهد شرح غمم به ناله ی سوزان رسيده است رویِ نگار ما و نگاه نَسَب شناس؟؟؟!!! زين غصه بر لبم به خدا جان رسيده است حيفْ اين پسر به چنگ حسودی اسير شد مانند مادری كه جوان بود و پير شد برخيز اي جوان سر خود بر زمين مَكِشْ تو زخم ديده ای پَرِ خود بر زمين مَكِش اي مادري تر از همه كم دست و پا بزن پهلو شبيه مادرِ خود بر زمين مَكِشْ بر تار گيسُوانِ تو جاي لب رضاست اين گيسوی مطهر خود بر زمين مَكِشْ اسبابِ رقص و شادي زنها شدي چرا صورت به پيشِ همسر خود بر زمين مَكِشْ اينان ز دست و زدنت كِيْفْ مي كنند طاقت بيار و پيكر خود بر زمين مَكِشْ بر روي نازينْ لبِ تو خاك و خون نشست پس آيه هاي كوثر خود بر زمين مَكِشْ شكر خدا كه نيست تماشا كند رضا گويد دوديدة ترِ خود بر زمين مَكِشْ در كربلا پدر به سر التماس كرد برخيز ای جوان سَرِ خود بر زمين مَكِشْ بس كن حسين آبرویِ خويش را مَبَر زانو كنار اكبر خود بر زمين مَكِشْ كار عباست بُردنِ اين جسم ، زينبا با گوشه هاي معجر خود بر زمين مَكِشْ @ghasemnemati_ir
علیه السلام علیه السلام *** وقتی بساط عشق بازی چیده می شد سجاده سبزی کنارش دیده می شد یک پیرِ عاشق بادعای مستجابش در امتحان عاشقی سنجیده می شد صبرش اگر چه شهره ی هفت آسمان بود گه گاهی از زخم زبان رنجیده میشد گویا دوباره کوثری در بین راه است کم کم سحر شام دل غمدیده می شد از نور زهراییِ این فرزندخورشید طومار غربت در جهان برچیده میشد دانید این اسطوره دلدادگی کیست؟ در آسمانها این چنین نامیده میشد او کیست؟آقازاده شمس الشموس است آرامش جان و دل سلطان طوس است او مثل نوری جلوه کرد و بهترین شد همچون رسول الله پیغمبر ترین شد از آسمانها آمد و جاری تر از اشک مانند زهرا مادرش کوثرترین شد سر تا به پایش بود توحید مجسم بر باده رب الکرم ساغر ترین شد او چندسالی گرچه مهمان بود ما را اما تجلی کرد و نام آور ترین شد بر تار گیسویش گره خورده دل ما این شاه زاده ،تک پسر، دلبرترین شد شد زنده یاد یوسف لیلا دوباره ابن الرضا بود و علی اکبر ترین شد در چند جایی که عیان شد غیرت او با نام زهرا مادرش حیدر ترین شد فرمودبابایش از او بهتر نباشد مولود ازاو بابرکت تر نباشد او آمد و ابن الرضایی کرد مارا از برکت نامش خدایی کرد مارا مشتی زخاکیم و قدم بر ما نهاد و تا عرش برد و کبریایی کرد مارا دست کریم این امام ذره پرور یک عمر مشغول گدایی کرد مارا صوت دل آرای مناجاتش سحرها سر مست جانان و هوایی کرد مارا بوسیدن خال رطب دارش در این ماه مهمان بزم باصفایی کرد مارا یک قطره ی اشک از کنار سفره ی او هر نیمه شب مردی بکایی کرد مارا از گوشه صحن و سرای کاظمینش مست حسین و کربلایی کرد مارا نیمه نگاه اوست تسکین الفؤادم کلب امیر کاظمین ،عبدالجوادم لبخند او آرامش جان رضاشد یوسف شدو مهمان کنعان رضا شد سجاده بابا شده گهواره ی او لالایی اش آهنگ قرآن رضا شد ابرو تکان می داد و بابا عشق میکرد با غمزه ای جانانه جانان رضا شد آمد که باقی مانده توحید باشد با نام او شیعه مسلمان رضا شد قدش عصای پیری ِ این پیرمرد است قد راست کرد اصل ارکان رضا شد هر کس که از باب الجواد آمد زیارت با دست پر مشمول احسان رضا شد اما خدالعنت کند فامیل بد را که باعث قلب پریشان رضا شد امشب دلم جایی دگر هم پرگشوده ارباب ما آغوش بر اصغر گشوده امشب نمی دانم چرا در پیچ و تابم اشک دو چشمانم کند نقش بر آبم می جوشم و می جوشم و لبریزم از اشک چله نشینی پای خم کرده شرابم امشب دخیل گوشه گهواره هستم دلگرمم و ایمن قیامت از عذابم عشاق را گویم ازین پس تا قیامت با نام اصلیم کنید اینسان خطابم عالم همه دانند در کوی محبت من ریزه خوار سفره ی طفل ربابم با اذن سقا در حرم سرباز عشق ِ ششماه سردار خیام بوترابم ای کاش همچون حق شناس پاک طینت عبد علی اصغر کند زهرا حسابم حالا که غم آلود گشته ناله هایم انگار باب القبله ی کرب و بلایم او را خدا می خواست مه پاره ببیند مسند نشین کنج گهواره ببیند بر روی دستان پدر با کام عطشان با روی خونین ، حنجری پاره ببیند وقتیکه جسمش روی دستان پدر بود آقای عالم را چه بیچاره ببیند یک عمر با زخمی که مانده روی سینه دور حرم بانویی آواره ببیند اما در آخر چون عموجانش ابالفضل اورا صف ِمحشر همه کاره ببیند لب تشنگان اشک را این طفل ساقیست شش ماه تا قربانی ششماهه باقیست @ghasemnemati_ir
علیه السلام علیه السلام 🎙به سبک بازدوباره * مستم امشب من گدای گوشه باب المرادم ریزه خوارم و غلام خونه زادم خاک زیر پای حضرت جوادم زندگیم و دادم هر کسی که بشه ، نوکر این اقا ، سرور عالمینه قبله دل ما ، رو به سوی دو تا ، گنبد کاظمینه شام غمها امشب سحر شده عالم غوغا از این خبر شده ای نوکر ها سلطان پدر شده مولا مولا یا جواد ابن الرضا * ای گداها هر کی هر حاجتی که داره بیاره بارون رحمت از اسمون می باره خدا پای این اقا کم نمیزاره هوامون و داره ریسه بندون میشه ، اسمونا همه ، کاظمین تا به مشهد چون کبوتر ، دل و ، با سلامی همه ، پریدیم دور گنبد مستی داره پیمونه رضا غوغاست امشب در خونه رضا جونم نذر دردونه رضا مولا مولا یا جواد ابن الرضا * غم سرابه اشک چشم عاشقا عین شرابه قسمی که توو دعاها مستجابه آبروی اقازادهء ربابه گوهری که نابه گفته باباش حسین ، کوری دشمنا ، اسم زیباش علیه شیره گهواره و ، رو لبای رباب ، ذکر لبهاش علیه کودک اما شیری دلاوره خون رگهاش از خون حیدره مثل اکبر طوفان لشگره مثل گوهر قنداقه شد صدف تیرش رو زد مردانه در هدف زنده کرده نام شاه نجف مولا مولا یا علی اصغر مدد @karimegharib
السلام علیک یا علی اصغر علیه السلام مدح و مرثیه در اوجِ دلبری سندِ پاکِ داوری معصوم زاده ای وزلال و مطهری یادش بخیر مادرِ گلهایِ یاسمن تو محسنِ نداشتة بیتِ حیدری شش ماهة حسینی و نازت کشیدنی تو جامی از سبویِ طهورانِ کوثری کارِ هزار خطبه نموده سکوتِ تو لب وا نکرده بر همه عشاق رهبری حالات ابروانِ تو فرقی نمی کند خنده کنی وگریه کنی باز ،دلبری مسند نشینِ گوشة گهواره ای ولی از عالمی تو یک سرو گردن به حق سری باب الحوائجی لقبِ کوچکِ شماست اما حقیقتا تو معمایِ محشری ای آخرینِ علیِ حرم سبطِ بوتراب مولانژادی وزتبارِ پیمبری قدری بخند ای گلِ دردانة رباب تو نازدارِ قافله ،هستیِ مادری ای نازنین مسافرِ هجده شبِ حسین ای پارکابِ سلسلة عشق،محوری قنداقه ات به دستِ علمدار دیدنیست تاجی ز گُل به شاخِ بلندِ صنوبری محشر بنامِ خونِ تو آغاز می شود گرچه میانِ قافله تو یارِ آخری نامِ تو بُردم وترک افتاد بر لبم در تشنگی چو غنچة خشکیده پرپری سعی صفا ومروه به حالت اثر نکرد در کربلا ذبیحِ لب عطشان ِ هاجری پشتِ سرِ حسین به گریه رباب گفت: داری دلِ مرا به رویِ دست می بری شد پاره چون گلوی تو بندِ دلِ رباب اینگونه است حالتِ فرزند ومادری فرصت نشد به دورِ تنِ نازِ تو پسر جایِ کفن به گریه بپیچند معجری با پشتِ دست قبرِ تو را صاف می کنند فکرِ غنیمت اند در این دشت ،لشگری پهنایِ نیزه با سرِ تو سازگار نیست باقی نذاشته تیر برایِ تو حنجری بالایِ نیزه حرمله نگذاشت مادرت یه سایه بان درست نماید به روسری در لحظه ی وصال بیا آبرو بخر آخر مرا قبول کن آقا به نوکری @karimegharib